به نظر میآید این حکایتی است که همهساله در ایران برای انتخاب فیلم جهت ارسال به آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا و مراسم اسکار اتفاق افتاده و میافتد؛ هرسال هیاتی عریض و طویل تشکیل شده و به بحث و بررسی درباره فیلمهای واجدشرایط از دیدگاه خودشان پرداخته تا اینکه بالاخره فیلم برگزیده را معرفی کنند. پس از آن، عدهای نیز با بهانههای مختلف ازجمله آنکه فلان فیلم لیاقت بیشتری برای حضور در اسکار داشت و بهمان فیلم اصلا درخور این مراسم نیست به اعتراض برمیخیزند. بله، حکایت همان تخممرغهای خیالی وودی آلن است! به نظر میرسد چه آنهایی که هر ساله دست به انتخاب فیلم برای معرفی به مراسم اسکار زده و چه آنان که ظاهرا با این انتخاب مخالف بوده و انتخابی دیگر را طلبیده و میطلبند، چندان از سازوکار مراسم اسکار و روابط حاکم بر آن و اساسا فضای مسلط بر سینما و هنر آمریکا و در اینجا بهطور ویژه هالیوود اطلاعی ندارند. این ناآگاهی و انتظارات سوارشده بر آن، مثل این است که نادانسته در دانشکده فنی، سراغ رشته دامپزشکی را بگیریم یا بخواهیم روی تشک کشتی فوتبال بازی کنیم یا اینکه از یک کارخانه اتومبیلسازی، انتظار تولیدات غذایی داشتهباشیم! پس قبل از هر موضوعی باید با ماهیت مراسمی مانند اسکار آشنا شد. طبیعی است که این آشنایی بستری کاملا علمی و آکادمیک داشته و از هرگونه قضاوتی درباره خوب یا بد بودن آن پرهیز کند.
تبدیل یک نمایش محلی به یک مراسم جهانی
اولین نکته اینکه صرفنظر از مثبت یا منفی بودن مراسم اسکار، میتوان آن را شدیدترین بزرگنمایی یک نمایش محلی دانست که با پروپاگاندای قدرتمندترین رسانههای بینالمللی، یک فستیوال جهانی نمایانده شده درحالیکه حدود ۹۶درصد کل جوایز آن، تنها به آثاری اختصاص داشته و دارد که محصول آمریکا و انگلیسیزبان بوده و در زمان و مدت خاصی (به مدت حداقل یک هفته تا اول ژانویه هرسال) در سینماهای لسآنجلس به نمایش درآمدهاند؛ یعنی فیلمهایی که حتی در دیگر شهرهای آمریکا جز لسآنجلس روی پرده رفته حتی اگر آمریکایی هم باشند، اعتباری برای رأیدهندگان آکادمی اسکار ندارند. چنانچه در هر سال بسیاری از فیلمهای ارزشمند آمریکایی تولید شده، ولی به دلایل مختلف، در سینماهای لسآنجلس به اکران درنیامده و درنتیجه از قضاوت اعضای آکادمی اسکار دور میمانند. یعنی درواقع فقط ۴درصد از جوایز هر ساله آکادمی اسکار به فیلمهای غیرانگلیسیزبان دیگر کشورها تعلق دارد که آنها هم حداقل میباید توسط یکی از کمپانیهای اصلی آمریکایی، توزیع و پخش شده باشند. بههمیندلیل بوده که همواره در طول تاریخ سینما، بسیاری از شاهکارهای هنر هفتم در مراسم اسکار مطرح نشدند.
چه آثار و فیلمسازان برجستهای که پایشان هم به اسکار نرسید!
از آثار معروفی همچون «الکساندرنوسکی» (سرگئی آیزنشتاین)، «زمین» (الکساندر داوژنکو) و «اگتسومونوگاتاری» (کنجی میزوگوچی) گرفته تا «پاترپانچالی» (ساتیا جیترای)، «رم شهر بیدفاع» (روبرتو روسلینی)، «قاعده بازی» (ژان رنوار)، «زیر بامهای شهر» (رنهکلر) و تا «روز برمیآید» (مارسل کارنه)، «حفره» (ژاک بکر)، «اورفه» (ژان کوکتو)، «یک محکوم به مرگ گریخته» (روبر برسون)، «ام» (فریتس لانگ)، «اردت» (کارل تئودور درایر)، «داستان توکیو» (یاساجیرو ازو)، «ازنفسافتاده» (ژانلوک گدار)، «هیروشیما، عشق من» (آلن رنه)، «لولامونتز» (ماکس افولس) و ... که هیچگاه مد نظر آکادمی اسکار قرار نگرفتند. البته علت این عدم توجه و دستنیافتن اغلب آثار هنری و همچنین اساتید بزرگ تاریخ سینما به جوایز اسکار مانند استنلی کوبریک، چارلی چاپلین، باسترکیتون، آلفرد هیچکاک، ژان رنوار، هاوارد هاکس، نیکلاس ری، دان سیگل، سام پکین پا، ساموئل فولر و... را خود آکادمی اسکار در همان بدو تاسیس پیشاپیش طی بیانیهای توضیح داد و اعلام کرد که چه نوع آثار سینمایی در کانون توجهش قرار خواهند گرفت.
مانیفست اسکار
زمانی که فکر تاسیس آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا به سال ۱۹۲۷ طی یک مهمانی شام در خانه لویی بی مهیر، رئیس کمپانی «مترو گلدوین مهیر» مطرح و قرار شد این آکادمی علاوهبر وظایف دیگر، همهساله تعدادی هم جایزه به محصولات کمپانیهای آمریکایی بدهد، برپایی یک مراسم اهدای جوایز برای محصولاتی از این کمپانیها مدنظر بود که دو شرط اساسی را دارا باشند:
اول: Technical Research یعنی اینکه کمپانیها در رقابت با یکدیگر، هریک بتوانند در صنعت ساخت فیلم، دست به ابتکار زده و با ابزار و وسایل و امکانات جدید و پیشرفتهتر، صنعت سینمای هالیوود را توسعه دهند.
دوم: Cultural Progress یعنی به نحوی بتوانند ایدئولوژی آمریکایی را (با همه خصوصیات تاریخی و سیاسی و فرهنگیاش) گسترش دهند. این اهداف به وضوح در اولین بیانیه اعضای نخستین آکادمی که در همان مهمانی شام لویی بی مهیر حضور داشتند (و مانیفست اسکار نامیده شد)، ذکر گردید و به سهولت و با مطالعه آن بیانیه (که مطالعه آن به کلیه اعضای کمیتههای انتخاب فیلم برای اسکار توصیه میشود) میتوان به آن اهداف پی برد و واقعبینانه دریافت که به دنبال تخممرغهای خیالی از همان نوعی که وودی آلن در فیلم آنی هال ذکر کرده بود، نباید رفت. اهدافی که در طول همه دورهها، مو به مو در همه رشتهها و کلیه جوایز اعطایی در نظر گرفته شده است. نکته قابل توجه آن است که در بیانیه فوق، به هیچ وجه هنر سینما مطرح نبوده و آنچه مد نظر بنیانگذاران آکادمی قرار داشت، در واقع استعداد سر و کلهزدن با تولید و استفاده از ابزار و تکنولوژی برای بهتصویرکشیدن شمایلی از یک قهرمان ایدئولوژیک آمریکایی در مقابل دیگران و آدمهای درجه۲ از ملتها و نژادها و قومیتهای دیگر بود که هر زمان در شکل و قوارهای نمایان گردیده است. به این ترتیب مراسم اعطای جوایز اسکار را میتوان یک مراسم کاملا محدود سینمایی دانست (در حد فیلمهای نمایش دادهشده در لس آنجلس، آنهم با حد و مرزهای گفتهشده) با ماهیت و تفکر ایدئولوژی آمریکایی.
ایدئولوژی آمریکایی یعنی چه؟
این ایدئولوژی که به قول سمیر امین (نظریهپرداز مصری/ فرانسوی) بیشتر در سرمایهسالاری و نژادپرستی و استعمار خشونتبار سرزمینها و ملتهای دیگر خلاصه شده، تقریبا همه ویژگیهای ایدئولوژیک غرب صلیبی/ صهیونی از دوران قبل و بعد از رنسانس را در خود دارد؛ مانند سکولاریسم، اومانیسم، لیبرالیسم و بیبند و باری و.... در این ایدئولوژی، در مقابل برجستهسازی قهرمان غربی که مظهر تمامی کمالات انسانی نمایانده میشود، تحقیر ملتها و مردم دیگر سرزمینها بهعنوان افرادی درجه ۲ و پست و خفیف، محور کار قرار داشته و دارد. دیگرانی که گاه سرخپوست بودند و گاه زردپوست و انسان شرقی، زمانی سیاهپوستان و دورانی هم سایر رنگینپوستان و بهطور کلی هر آنچه با غرب و غربگرایی متفاوت بوده وهست. نگاهی به فیلمهایی که در طول دورههای گذشته همواره مورد حمایت و تجلیل و گزینش مراسم اسکار بوده، خود گواهی همین مدعاست. مرور فیلمهای برگزیده در رشتههای مختلف و خط ایدئولوژیکی که هر دوره با تم و درونمایه خاص در میان برگزیدگان به چشم میخورد، هیچ رمز و رازی ندارد که برخورداری از هوش سرشاری را بطلبد!
فیلمهای ایدئولوژیک مورد علاقه اسکار
مثلا آکادمینشینان در مقابل حدود هشت سال جنایت و سبعیت گروهکی تروریستی به نام داعش در سوریه، به فیلم «کلاهسفیدها» درباره تروریستهای حامی داعش جایزه اسکار دادند که در زیر لوای امدادرسانی فعالیت میکردند. آکادمی اسکار به جز خیل فیلمهای ضد فلسطینی که همواره در لیست برگزیدگانش جای داشت مانند «اکسدوس»، «سامسون و دلیله»، «مونیخ» و ...، به آن دسته از فیلمهای فلسطینی اعتنا کرد که به نوعی ملت فلسطین را یا تحقیر کرده یا خائن و ترسو نشان داده یا آنها را در کنار اسرائیل به رسمیت شناختند (فیلمهایی مانند حالا بهشت، عمر و پنج دوربین شکسته). در این مراسم، زمانی آثار نژادپرستانهای همچون تولد یک ملت، بر باد رفته، وحشی و گیشا، پنجاه و پنج روز در پکن و دزد بغداد و... مورد توجه قرار میگرفت که بهطور مستقیم، نژادهای دیگر را خوار و خفیف میکردند و زمانی که به برخوردی غیرمستقیم روی آوردند و ظاهرا ظلم به سیاهپوستان را در دوران بردهداری مورد نقد قرار دادند، اما همواره سیاهپوستان و سرخپوستانی مورد توجه قرار گرفتند که به نظر پست و غیرمتمدن و نیازمند یک منجی سفیدپوست اغلب چشم آبی و مو بور نشان داده میشدند، آثاری همچون رقصنده با گرگها یا ۱۲سال بردگی یا خدمتکار و...؛ بنابراین انتظار بیش از آنچه گفته شد از مراسم اسکار، حکایت همان مرغ و تخممرغهای خیالی وودی آلن است مگر اینکه همرنگ آنها شده و آنگونه که آنها میخواهند برقصیم تا شاید گوشهچشمی هم به ما نشان بدهند. در آن صورت هم دیگر نباید ادعای ایران و هویت ایرانی داشته باشیم که فقط لقلق زبان میشود و خسخس دهان. طرفه آنکه در بسیاری از دورههای پیشین هیاتهای انتخاب فیلم ایرانی برای اسکار در سالهای گذشته، اغلب حرف و سخن در مورد این نبوده که کدام فیلم، بیشتر هویت و ساختار و شکل و شمایل ایرانی داشته که بتواند ما و ملت و سرزمینمان را به مخاطبان آن سوی دنیا معرفی نماید، بلکه اغلب بحثها بر سر این بوده چه فیلمی را انتخاب کنیم تا آنها بپسندند و جایزهبدهند!
... مگر به رنگ آنها درآییم
بر اساس آنچه از اولین اعلامیه و مانیفست مراسم اسکار و شرایط توجه آکادمی به فیلم برتر ذکر شد، طبیعی است فیلمی که آکادمینشینان را خوش بیاید، بالطبع با فرهنگ و باورها و ریشههای ملت ما در تضاد است. چراکه ملت ایران و فرهنگ ایرانی برخلاف همان ایدئولوژی آمریکایی از دیرباز عدالتطلب و ضد نژادپرستی و تجاوز به حقوق کشورهای دیگر (استعمار) بوده و هست و فرهنگ و آداب و رسوم و سبک زندگیاش اساسا با سکولاریسم و اومانیسم و لیبرالیسم و بیبند و باری و ... سازگار نیست؛ بنابراین فیلمی که نماینده واقعی این ملت بوده و فرهنگ و اعتقادات و سبک زندگیاش را نمایندگی کند یعنی واقعا سفیر فرهنگیاش باشد، قطعا به ذائقه و سلیقه و باور اسکاریها خوش نیامده و مورد پذیرششان واقع نمیشود، مگر اینکه از همه باورها و اعتقادات و ارزشهای ملی و فرهنگی خود کوتاه آمده و چشم بپوشیم و به قول برخی دوستان، آنچه آنها خوششان میآید را برایشان بفرستیم که دیگر قطعا یک اثر به مفهوم حقیقی ایرانی نخواهد بود و احتمالا در آن تنها شاهد فارسی صحبتکردن خواهیم بود و برخی بازیگران و عوامل ایرانی و صحنههایی که شاید در ایران ساخته شده باشد. همین و بس!
روزنامه جام جم