به گزارش
جام جم آنلاین، همانوقت البته چند گفتوگوی اینستاگرامی درباره این موضوع برگزار شد تا تعریف و ویژگیهایش مشخصتر شود و البته این ناآشنایی یا سؤالبرانگیزی، به این مفهوم نبود چنین ژانری پیشتر در نمایشنامهنویسی و اجرای تئاتر در ایران، نمونههایی نداشته باشد که داشت، بلکه با توجه به شرایط کلی اجرای تئاتر در ایران، تنها تاکید بهنظر لازمی از سوی او، بر این ژانر و تلاش برای تطبیق دادن و یکیکردن تعاریف آن بود.
خود او پیشتر در سال ۱۹۹۹ «جایزه نمایشنامهنویسی مردمی آلمان» را برای نگارش نمایشنامهای که بعدها در ایران هم به اجرا درآمد، یعنی «پابرهنه، لخت، قلبی در مشت»، دریافت کرده بود، معتقد بود: «ژانر تئاتر مردمی ستون فقرات تئاتر اروپاست، تئاتری که میتواند با اقشار مختلف، از پایگاههای فکری و فرهنگی متفاوت، ارتباط برقرار کند. نه آنچنان روشنفکرانه که تنها عده اندکی از مخاطبان آن را درک کنند و نه همچون تئاترهای بولوار، با هدف سرگرم کردن یا خنداندن صرف.»
البته این دومی، یعنی تئاترهای صرفا سرگرمکننده هم در ایران سابقه و قدمتی داشته و دارد، تئاتری که اکنون با عنوان «تئاتر آزاد» شناخته میشود و هیچ فصل مشترکی با تئاترهای رسمی، چه در مجموعه عوامل و مکانهای اجرا و چه در نوع نمایشها و مخاطبان و مناسبات ندارد و البته بدون کوچکترین حمایتی، چه پیش و چه پس از انقلاب، رقیبی جدی برای تئاتر رسمی محسوب میشده و از تعداد مخاطبان و گردش مالی درخور اعتنایی هم برخوردار بوده و هست.
کوشکجلالی با اشاره به هنرمند بزرگی، چون چارلی چاپلین، بهعنوان نماینده برجسته و شاخص ژانر «سینمای مردمی»؛ معتقد بود نمایشنامههای سوفوکل، اوریپید، شکسپیر، مولیر، چخوف، برشت، نیل سایمون، یاسمینا رضا و... نمونههایی از نمایشنامهنویسی در ژانر تئاتر مردمی است: «ژانری برای آشتی دادن طیف گستردهتری از مردم با تئاتر فرهیخته، متعهد و پیشرو» که از جهات دیگری هم شاید تمایل و گرایش به آن، با توجه به شرایط اقتصادی تحمیلشده بر تئاتر، ناگزیر بهنظر میرسد. حالا هر چند در آثار پیشین کوشکجلالی هم کمابیش تلاش برای معرفی این ژانر تئاتری مشهود بود، اما بهنظر میرسد اجرای نمایش «جنون محض» فرصتی تازه برای ارائه و معرفی دوباره یک نمونه عملی و الگویی از چنین ژانری به تئاتر ایران است.
سینما دیاموند دیروز و تئاتر رزای اکنون
جنون محض که اجرای آن از ۲۶ خرداد آغاز شده و تا ۷ مرداد روی صحنه است، نخستین نمایشی است که در سالن رزا - که در سالهای پیش از انقلاب، سینمای معروف دیاموند بوده - بهاجرا در میآید.
سالنی با ۲۳۳ صندلی، (بدون احتساب ۱۲۴ صندلی در خود سالن اصلی، همچنین صندلیهای بالکن که گویا بهدلیل آنکه امکان مناسبی برای دیدن صحنه ندارند، بهفروش نمیرسند)؛ با صحنهای عریض و برخلاف بسیاری از سالنهای سینما، با عمق صحنه و آکوستیکی مناسب که البته خوشبختانه گویا پس از پایان محرم و صفر، مجددا میزبان اجرای جنون محض خواهد بود.
اینکه مکان اجرا، سینمای قدیمی و معروف دیاموند است - که در شهریور ۱۳۴۵ افتتاح شد - و بهنسبت سالنهای شناختهشده تئاتر، ابعاد و فواصل، بیشتر و بزرگتر است، امکان تازهای با محاسن و معایب خاص خودش برای اجرای تئاتر فراهم کرده و برخلاف آنچه در چند دهه گذشته مکررا اتفاق افتاده است، اینبار این سالن تئاتر یا سینماتئاتر نیست که تئاتر در آن حذف شده یا تغییر کارکرد میدهد بلکه اتفاقی معکوس میافتد.
موضوعی که هم در کنار گسترش از دیدگاه دولتی، برنامهریزینشده و ناخواسته تئاتر و حتی به رغم ایجاد تمام محدودیتها و ممانعتهای برنامهریزیشده در برابر گسترش این هنر در ایران، میتواند امیدوارکننده محسوب شده و از حیث جامعهشناسانه مورد توجه باشد و هم با آنچه از ژانر تئاتر مردمی توقع میرود، همخوانی دارد.
میزانسن متاثر از مکان اجرا
اینجا دیگر سقف و دیوارهای سالن و فواصل صندلیها، برخلاف سالنهای تئاتر ایران با ظرفیت مشابه، تماشاگر را چندان در فشار و تنگنا قرار نمیدهد و شرایطی تازه و متفاوت، توأم با محاسن و معایبی برای برقراری ارتباط بین صحنه و بازیگران و تماشاگران فراهم میکند.
موضوعی که بر دکور، آکسسوار، لباس، گریم، نورپردازی، میمیک و بیان و بازی بازیگران و بهطور کلی میزانسن تاثیر میگذارد و میزانسنی متفاوت، برونگرایانه و اغراقشده اقتضا میکند.
پس امکان چندانی برای یک اجرای ناتورالیستی و رئالیستی یا اجرای تئاتری از نوع نسبتا متعارف و موردانتظار و آشنا نیست بلکه با نوعی اجرای تئاتریکالیته، مواجهیم. تئاتریکالیتهای که با آنچه تئاتر در آغاز شکلگیریاش و بعدتر بهنوعی دیگر در دوران کلاسیک و پیش از شکلگیری تئاتر مدرن با آن روبهرو بود، هر چند بیشک با برخی تفاوتها، مشابهتهایی دارد. شکلی از اجرا با نمایشهای سنتی ایرانی، چون نقالی و تعزیه یا سیاهبازی و روحوضی هم مشابهتهایی دارد.
تئاتر در تئاتر
متن نمایش ترکیبی از دو داستان (نوعی نمایش در نمایش) است، داستان نمایشی که در حال اجراست و داستان تلاشها و مشکلات یک گروه تئاتری در تدارک به صحنه آوردن داستان نخست هستند.
بهنظر میرسد مایکل فرین، نویسنده نمایشنامه، میتوانست برای داستان نخست، انتخاب مناسبتری داشته باشد، در حالیکه اکنون تنها نمونهای از یک تئاتر صرفا سرگرمکننده را بدون هر دستاورد ویژهای انتخاب کرده است و اینچنین با محروم کردن متن و مخاطبان از یک فرصت بالقوه، تمرکز خود را بیشتر بر چگونگی تبیین مناسبات داستان دوم گذاشته است، هر چند لزوم چنین انتخابی، میتواند ناشی از امکانات مناسبتر و گستردهتری باشد که چنین نوع داستان و تئاتری برای هجو مناسبات گروه دستاندرکار تولید آن، فراهم میآورد.
فرین علاوه بر استفاده مناسب از تکنیک غافلگیری در ابتدای نمایش، از یک جذابیت همیشگی دیگر هم بهخوبی بهره برده است، چرا که همواره سرک کشیدن به پشت پرده و تماشای مناسبات و روابط و اتفاقات پشت صحنه، توام با نوعی کنجکاوی و جذابیت است و جنون محض این فرصت را (هر چند بهفراخور کمدی بودنش در شکل اغراقشده، اما در عینحال نه مطلقا دور از واقع) فراهم میآورد تا در عین تماشای یک تئاتر، شاهد روابط و مناسبات پشت صحنه تئاتر هم باشیم و تا حدودی سختیها و مشقات و تلخ و شیرین به صحنه آوردن یک نمایش را ببینیم.
لباسهای عاریتی
محدودیتی که احتمالا بر موضوع انتخاب و دوخت لباسهای نمایش هم تاثیر گذاشته است، چرا که لباس بازیگران چندان چنگی بهدل نمیزند و ناهماهنگ، بیهویت و عاریتی بهنظر میرسد که احتمال دارد متاثر از ناگزیری مطابقت دادن اثر با محدودیت هزینه و سرمایه باشد.
گریم هم هر چند ویژگی خاصی ندارد، با توجه به تفاوت نسبتا زیاد فاصله و زاویه تماشاگران ردیفهای جلو با ردیف صندلیهای انتهای سالن، نسبت به صحنه و بازیگران، پذیرفتنی و قابلقبول بهنظر میرسد.
کارگردانی صحنههای پرتحرک
همانگونه که اشاره شد متن و به تبع آن اجرا، در پرده نخست نمیتواند توقعات تماشاگر آشنا به تئاتر را بهطور کامل برآورده کند، اما بهرغم برخی ضعفها و ناهماهنگیها، از دید چنین تماشاگری هم در مجموع قابلقبول بهنظر میرسد، اما ارتباط دیگر تماشاگران (تماشاگر غیرحرفهای و اتفاقی تئاتر) با آن، دچار مشکل چندانی بهنظر نمیرسد.
البته از کارگردان و تیمی که توانسته از پس اجرای پرده دشوار دوم نمایش که در آن رعایت هماهنگی و ریتم در صحنهای شلوغ و پرتحرک بسیار دشوار است، سربلند بیرون آمده آن را تقریبا بینقص و بهشکلی هنرمندانه بهاجرا درآورند و باعث انفجار خنده و ریسه رفتن تماشاگران و کل سالن بشوند، توقع اجرایی بهتر از آنچه در پرده اول شاهدش بوده، بهشدت افزایش یافته و مشکلات اجرای این پرده، بیشتر نمود مییابد.
جمع حرفهایها و تازهکارها
انتخاب بازیگران بر مبنای ترکیبی از معدود چهرههای شناختهشده، تعداد بیشتری بازیگر تازهکار و کمتجربه و البته چند بازیگر احتمالا در حال تجربه نخستین حضور جدی بر صحنه است که بهنحوی میتواند با توجه به محدودیتهای مالی، از دیگر اقتضائات چنین نوع نمایشهایی هم بهحساب بیاید، اما به رغم فاصله مشهود در توان و بضاعت و تجربه بازیگری، هماهنگی کلی بازیگران که قطعا امکان بهمراتب بهتر شدن دارد، با اغماضهایی البته در مجموع قابلقبول بهنظر میرسد (خود اغماض و چشمپوشی بر تمامی معایب متصور و همراهی همدلانه با نمایش از دیگر امکانات و فرصتهایی است که تئاتریکالیته فراهم میآورد).
پایانبندی با جنون محض
در پایانبندی تلاش شده است بهدور از فضای کمدی و سرگرمکننده سراسر نمایش که البته هرازگاهی اشارات و تلنگرهای جدی و تاملبرانگیزی هم دارد، به مسأله و موضوعی جدی و حتی تراژیک یعنی شرایط و دشواریهای کار تئاتر و محرومیتهای ظالمانه حاکم بر هنرمندان تئاتر توجه داده شود و سرنخ مزاحها و شوخیهای دوساعته نمایش با مطلب و وضعیت و پرسشی جدی و تاملبرانگیز پیوند زده شود. اینکه پایداری هنر تئاتر و علاقهمندان و هنرمندان تئاتر، بهرغم تمام مصائب و دشواریهای فراوان آن، که روزبهروز هم افزونتر و عمیقتر میشود را تنها میتوان به جنون محض تعبیر کرد.
صحنه سخاوتمندانه
دکور و آکسسوار نمایش در نسبت با انتظار برآمده از متن، خوب و حتی سخاوتمندانه است و از متحرک بودن دکور بزرگ نمایش برای نشان دادن صحنه و پشت صحنه، استفادهای مناسب شده، همچنین هماهنگی خوبی با فضای قدیمی سالن بهوجود آمده است. نور، اما کارکرد ویژهای جز روشنایی صحنه ندارد، هم بهدلیل محدودیت منابع نوری و هم شاید تا حدودی تصور بینیازی نمایش به نورپردازیای ویژه، هر چند بیشک در صورت افزوده شدن امکان نورپردازی مناسب و استفاده از سایهها میشد بر زیباییهای نمایش افزود و تصاویر زیباتری خلق کرد، مثلا برای تشدید فضای ترسآلود داستان نخست و.... البته احتمالا خود تطبیق دادن نمایش با امکانات موجود، یک ویژگی یا اقتضای دیگر این نوع نمایش است.
منبع: روزنامه جام جم