این برش جنجالی از فیلم سینمایی «منصور» که این روزها در فضای مجازی منتشر شده، بسیار جذاب است و حکایت از برش و قاطعیت و جسارت یک قهرمان همچون شهید منصور ستاری دارد که برای نماینده دادستانی، تره هم خرد نمیکند و خیلی سرخود و مقتدرانه، فک پلمب میکند و با گفتن این دیالوگ شاخ و شانه هم میکشد. فیلم منصور اما باوجود یک قهرمان جسور و کاریزماتیک، اتفاقا از این صحنهها و سکانسهای جذاب کم دارد و ملاحظات و محافظهکاریها و روایت اخلاقمدارانه از زندگی و دوران مسؤولیت فرمانده فقید و نام آشنای نیروی هوایی ارتش، تا حدی ضرب و التهاب و هیجان فیلم را کم میکند و آن را از اثری متوسط فراتر نمیبرد، در حالیکه ظرفیت شخصیتی شهیدستاری و انبوه ماجراهایی که او در زندگی و دوران تحصیل و خدمات نظامی تجربه کرد، در کنار جسارت در داستانپردازیهای مبتنی بر کاراکتر و واقعیت و تزریق جذابیت بیشتر، میتوانست منصور را به فیلمی درخشان و ماندگار در سینمای ایران تبدیل کند. با این حال این فیلم با همین وضعیت و ساختار فعلی، چیزهایی برای توجه و دوست داشتن دارد، به ویژه پرداختن به یک قهرمانملی و واقعی که از نیازها و ضرورتهای سینمای ایران است.
یک قهرمان واقعی
شیوع سینمای مدرن و اجتماعی در این سالها، سینمای بیاعتنا به ژانر ایران را بیش از پیش، تک ساحتی و تک بعدی کرده است. تاخت و تاز شخصیتهای بیهویت و مد بودن پایان باز، باعث شده خبر چندانی از قصهگویی به شیوه کلاسیک و قهرمانان موثر در داستان و پیشبرنده درام نباشد، از همانها که دلمان به قهرمان بودن و عملشان خوش باشد. یکی از ظرفیتهای همیشگی تولید فیلمهای قهرمان محور، شخصیتهای واقعی و قهرمانانملی کشور است که سینمای ایران به جز موارد استثنائی چندان به آن بها نمیدهد. ملاحظات رسمی و چالشهای متعدد به ویژه جلب رضایت از خانوادههای این قهرمانان عمدتا فقید که دوست دارند چهرهای خدشهناپذیر از آنها نمایش داده شود، باعث شده این بهرهبرداری سینمایی چندان رخ ندهد و اگر هم محصولی با عبور از هزار فیلتر تولید شده، ابدا نشانی از جذابیت نداشته باشد. در این میان استثنائاتی چون ایستاده در غبار را هم داریم که یک قهرمان جذاب واقعی (احمد متوسلیان) را به تصویر میکشد که برای تماشاگران با غافلگیری همراه است. هرچند همین مورد هم گلایهها و حذفیاتی به دنبال داشت. درحالیکه ما باید به درکی جمعی از سینما و قصهگویی و جذابیت برسیم و اجازه دهیم فیلمسازان ضمن احترام به شخصیتهای مورد بهرهبرداری در کلیت، در جزئیات خوانشهای خود را داشته باشند. مهمترین امتیاز منصور به نویسندگی و کارگردانی سیاوش سرمدی و محصول سازمان هنری رسانهای اوج، پرداختن به زندگی و بخشی از خدمات شهید منصور ستاری به عنوان فرمانده نیروی هوایی ارتش (از سال ۶۵) است. یک قهرمانملی و واقعی که فیلم منصور دست کم موفق میشود به واسطه رسانه گسترده سینما، نقشی مهم در معرفی بیشتر او به مردم به ویژه جوانها داشته باشد. مخاطب قطعا با دیدن فیلم منصور، به شخصیت ستاری علاقهمند میشود و اگر منصف باشد، یک آفرین و دستمریزاد گرچه دیرهنگام به او میگوید و به احترام او کلاه از سر برمیدارد. نکته دیگر اینکه فیلمهای زندگینامهای و براساس واقعیت، جایگاه چندان خوبی در سینمای ایران ندارد و خیلی از این ظرفیت عظیم استفاده نمیکنیم. فیلم منصور از این جهت هم حائز اهمیت است که اثری قهرمانمحور و مبتنی بر زندگی واقعی میسازد.
یکی دیگر از امتیازات فیلم که با وجود قصهای متعلق به دهه ۶۰، آن را به اثری متناسب با زمانه و امروز تبدیل میکند، موضوع تحریم و تمرکز روی خودباوری و تولید داخلی است. شهید منصور ستاری، بهترین گزینه برای روایت این محورها و ایجاد همسانی و تطبیق دوران جنگ با وضعیت امروز است و با وجود دلیل ایدئولوژیک و استراتژیک و خاستگاه حاکمیتی نهاد تولیدکننده اثر، ضرب شعارزدگی موضوع را میگیرد.
مشکلات منصور
آیا فیلم منصور به همان اندازه که کنجکاوی برای تماشا ایجاد و مخاطب را علاقهمند مطالعه و تحقیقی فرامتنی درباره قهرمان واقعی خود میکند، اثری موفق است؟ چقدر کلیت و جزئیات روایت، کشش لازم را برای پیگیری قصه دارد؟ فیلم اگرچه روایت کم و بیش استانداردی دارد و مخاطب را برای تماشای نتیجه اراده و تلاشهای شخصیت ستاری تا پایان با خود همراه میکند و در لحظاتی هم دوز جذابیتش بالا میرود اما کمی دست به عصا راه میرود. مشکل اصلی منصور قبل از مواجهه با فیلم، ترکیب بدون چهره آن است و با وجود برخی بازیگران نام آشنا و باتجربه، بازیگر محبوبی وجود ندارد که تماشاگران عام را به سینما بکشاند. در غیاب چهرهها، آنچه میتواند مخاطبان را به تماشا و پیگیری داستان ترغیب کند، کشش و جذابیت درام است. اما فیلم منصور در هر دو زمینه، چیزهایی اساسی کم دارد و چندان نمیتواند مخاطبان را شگفتزده کند.
فیلمی که زندگی فرمانده نیروی هوایی ارتش را روایت میکند و به هرحال جزو زیر مجموعه ژانر جنگی و با موضوع پرواز و هواپیماست، سرجمع سه چهار سکانس هواپیمایی دارد که تازه آنها هم به اندازه کافی تعلیق و هیجان ندارند و اجرایشان با کمترین جذابیت است. اگرچه ستاری خودش خلبان نبود و تنها در امور رادار و پدافند تخصص داشت و پایش بیشتر روی زمین بود اما مسؤولیت او در حوزه هوایی، ظرفیتی بالقوه برای تعبیه سکانسهای مهیج هواپیمایی در اختیار قصه قرار میدهد که سازندگان به خوبی از آن بهره نمیبرند. درحالی که برای جذب تماشاگران بیشتر، حتما باید این اتفاق میافتاد.
در غیاب صحنههای جذاب هوایی، دست کم این جذابیت و هیجان باید روی زمین در قصه جاری میشد اما چالشهایی که ستاری برای تعمیر هواپیماهای نظامی فرسوده و تجهیز آنها برای شرکت در عملیاتهای هوایی و خرید هواپیماها در شرایط تحریم مواجه است، گرچه تا حدی کار قصه را راه میاندازد و تماشاگر را با خود همراه میکند اما در قالب موقعیتهایی جذاب و سینمایی اتفاق نمیافتد یا به لحاظ فیلمنامه و اجرا و بازیها باید پرداختی جذابتر میداشت. مثلا دعوای یکی از نیروها با مهندس صفدری بر سر حقوق معوقه و پرداخت نشده یا تهدید مهندس لقمان که برای ستاری خط و نشان نرمی میکشد یا آن جلسه توضیحات ستاری در شورای عالی دفاع، خیلی باید اجرای بهتری میداشتند. فیلم منصور همچنین در بعضی سکانسها به ویژه از نیمه به بعد با افت ریتم مواجه میشود، در حالیکه انتظار میرود چنین قصهای از اول تا پایان ضرباهنگ درستی داشته باشد.
اگرچه در شخصیتپردازی و روایت، تمرکز روی اخلاقیات و رفتار پدرانه ستاری است و آنطور که مهندس ثنایی فقید در آن تصاویر مستند و ضمیمه پایانی هم اخلاق را عامل موفقیت ستاری میدان، اما اتفاقا هرجا که قهرمان فیلم کمی آن روی چهرهاش را نشان داد و با وجود مهر پدری مستتر در رفتار و از روی دلسوزی، کمی تشر و خشونت و قاطعیت را چاشنی مسؤولیتش کرد، میزان جذابیت فیلم منصور بسیار بالا رفت. همچون همان بخش که در اول مطلب، ذکر کردیم یا آن سکانسی که ستاری به صفدری پیشنهاد میکند برای نمایش اقتدارش و به رخ کشیدن قدرت نیروی هوایی و مجاب کردن مدیرعامل شرکت آلومینیوم، با هلیکوپتر در محوطه شرکت فرود بیاید و کارش را با این میزان از ابهت پیش ببرد! فیلم، کاش از این سکانسهای جذاب و سینمایی بیشتر داشت و کمتر جنبه اندرزی پیدا میکرد. چنین جنمهایی از سوی قهرمان، ممکن است قصه پردازانه باشند و چندان پایگاهی در واقعیت نداشتهباشند اما خوانشهای سینمایی به این جذابیتهای قهرمانانه نیاز دارند.
اگر قرار به پرداخت صرفا انسانی و اخلاقمدار در یک فضای رئالیستی و تاثیرگذار بود و شکل روایت و حتی بازی همدلیبرانگیز محسن قصابیان و حس پدرانهاش تا حدی هم ما را یاد دکتر قریب میاندازد، مثلا کیانوش عیاری، گزینهای ایدهآل برای کارگردانی چنین سوژهای بود. ضمن اینکه این نگاه با این ابزار و امکانات، شاید بیش از اینکه مناسب یک روایت سینمایی باشد، در یک مینیسریال تلویزیونی یا پلتفرمهای شبکه نمایشخانگی، بیشتر جواب میداد و فضای بهتری برای روایتهای خرد و آشنایی بیشتر با شخصیت ستاری در اختیار میگذاشت.
فرمانده یک لشکر بدون اسلحه
فیلم منصور با همه کاستیها و بایدها، یک برگ برنده و نقطه مثبت بزرگ دارد؛ محسن قصابیان. اگرچه در نگاه اول، انتخاب او دور از جذابیتهای مرسوم سینمایی به ویژه از نظر گیشه است اما بعد از تماشای فیلم، قطعا به درستی این انتخاب و بازی دقیق و درست و به اندازه قصابیان اذعان میکنید. او با سالها تجربه در بازیگری و سابقه تدریس، به خوبی قدر شاه نقش خود در سینما را میداند و به جز شباهت به چهره شهیدستاری که به مدد چهرهپردازی تقویت شده، در رفتار و گفتار هم سعی میکند به شخصیت واقعی وفادار باشد. تماشای تصاویر شهیدستاری در آخرین سخنرانی خود و ساعاتی قبل از شهادت را ببینید تا به درستی بازی قصابیان پی ببرید. او البته تنها به اجرای جزئیات ما به ازای واقعی اکتفا نمیکند و با درک درست شخصیت و موقعیت، بار این نقش دشوار را به دوش میکشد و بخش زیادی از همراهی مخاطب تا پایان قصه، نتیجه درخشش اوست. قصابیان حتی دیالوگهایی را که مستعد شعار و صرفا زیبا بودن است، طوری بیان میکند که بیتکلف و باورپذیر جلوه میدهد، مثل این: «شدم فرمانده یه لشکر بدون اسلحه»
او غیر از اینکه با هر کاراکتر، رفتار متناسب خود را دارد و بازیاش با توجه به موقعیت و شخصیتهای مقابل تغییرات جزئی و درعین حال محسوسی میکند، از روند نقش هم غافل نمیشود و مرور بازیاش از ابتدا تا پایان، نشان از یک حرکت درست دارد و باوجود اینکه قرار هم نیست قهرمان قصه با تغییر و تحولی روبهرو باشد اما ستاری در صحنه پایانی و روی آن ویلچر و با وجود شوق پرواز هواپیمای تولید داخل و نیل به هدف، دیگر همان شخصیتی نیست که در نمای اول دیدهایم و این هنر قصابیان است که اثرات و رد همه آن چالشها و سنگاندازیهای دوست و دشمن، در بازی او هویداست.
اما اینکه چرا این بازی درست و همدلی برانگیز در جشنواره فیلم فجر حتی شایسته نامزدی هم شناخته نشد، قابل بحث است. شاید ایراد را باید در همان کم و کاستیهای فیلمنامه و فیلم دانست و بازی خوب این بازیگر مصداق و گرفتار همان دیالوگ مورد اشاره ستاری در فیلم میشود. اگر کمی موقعیتها و جذابیتهای قصه و پیچیدگیهای درام بیشتر بود، چه بسا بازی قصابیان هم بیشتر دیده میشد و مورد توجه قرار میگرفت.
علی رستگار - سینما / روزنامه جام جم