ضمن اینکه او سراغ طنز در زبان و ادبیات بزرگان هم رفته است و آن را در مثنوی مولوی، کلام سعدی و نیز لطایف امام خمینی(ع) هم جست و جو کرده و در قالب کتاب منتشر کرده است.
امینی از گلآقا تا امروز، تجربیات زیادی را پشت سر گذاشته و حالا نویسندهای صاحبسبک و ایده است. او در گفتوگو با جامجم، درباره دلایل گل کردن گلآقا و موفقیت زندهیاد کیومرث صابری فومنی در این مجله و علتهای ادامه نیافتن این راه و تکرار آن موفقیت صحبت کرده است:
اولین شماره هفتهنامه گل آقا، اول آبان ۱۳۶۹ منتشر و حسابی گل کرد. دلایل موفقیت زندهیاد کیومرث صابری فومنی و آن گونه طنز در این نشریه چه بود؟
البته آقای صابری قبل از گلآقا هم طنز مینوشت و پیش از انقلاب با مجله توفیق همکاری میکرد. موقعی هم که گلآقا منتشر میشد، من با ایشان همکاری میکردم و ستونی در این مجله داشتم. اما درباره توفیق مجله گلآقا؛ بعد از پیروزی انقلاب، تعداد زیادی نشریه طنز بهصورت روزنامه، هفتهنامه و ماهنامه منتشر میشد. این نشریات متعلق به طیفهای مختلف بود و همه به صورت قانونی و غیرقانونی نشریه داشتند. هر چند اين نشريات باعث رونقی در فضای مطبوعات بهویژه در حوزه طنز شده بود اما از دهه ۶۰ به بعد و به دلایل مختلف ازجمله شروع جنگ، تقریبا همه نشریات طنز تعطیل شد. بهتدریج آقای صابری در سالهای ۶۲ و ۶۳ در روزنامه اطلاعات، ستونی داشت و آنجا مینوشت و بهعنوان گلآقا امضا میکرد. ایشان آنجا گونهای از طنز را راه انداخت که در شرایط بسته آن روز، حساسیت چندانی ایجاد نکند. به دليل اینکه خود آقای صابری را میشناختند و برای سیاستمداران، آدم مورد اعتمادی بود. از طرف دیگر خود آقای صابری هم حال و هوای آن روزگار و محدودهها و حریمها و خطقرمزها را میشناخت. وقتی هم که میخواست مجله گلآقا را راهاندازی کند با نویسندگان عهد میکرد تا آنها هم این موارد را در این راه جدید طنزنویسی رعایت کنند. مهمترین آن، التزام به انسان، کرامت انسانی و ادب بود؛ یعنی مواردی که در طنز گذشته خیلی هم رعایت نمیشد و طنز کمی بیپروا بود. این البته غیر از مساله صراحت در نقد کردن است. آقای صابری میگفت وقتی ما طنز مینویسیم، باید طوری بنویسیم که حتی اگر آن کسی که هدف انتقاد ماست هم مطلب را بخواند، لذت ببرد و به او برنخورد و ببیند که ما یکی از معایبش را دوستانه به او گفتیم. ما از گذشته یک تصور نادرست از طنز خوب داشتیم؛ علتش هم این بود که نشریات طنز غالبا دست آدمهای سیاسی بود و فکر میکردند هرچه طنز گزندهتر، تندتر و عصبانیتر باشد، بهتر است؛ درحالیکه طنز هر چقدر ظریفتر باشد، بهتر است. فارغ از خطر و غیرخطر، صرفا از نظر دلنشین بودن طنز میگویم. طنزی که خیلی گزنده و تند باشد اصلا دلنشین نیست. ممکن است موقع خواندن، برای یک لحظه دل آدم خنک شود اما اثر ادبی و هنری محسوب نمیشود. نکته دیگر اینکه آقای صابری، احاطه خوبی نسبت به متون ادبی داشت، چون سالها معلمی کرده بود و آشنایی خوبی با مثنوی، بوستان، گلستان، شاهنامه، تاریخ بیهقی و دیگر آثار بزرگ ادبی داشت. او همچنین متون شعری جدید را هم خوب میشناخت؛ ضمن اینکه ذوق شعری هم داشت و گاهی شعر هم میگفت. بهدليل همین اشراف به منابع ادبی، جنس طنزی که مینوشت برای اهل مطالعه دلنشین بود، چون طنزهایش پر از ارجاعات و نکتههای بینامتنی بود.
چرا این موفقیت و این فضای طنزنویسی بعدا ادامه پیدا نکرد و انگار بعد از پایان کار ناگهانی گلآقا متوقف و فراموش یا دستکم کمرنگ شد؟ علت را باید کمظرفیتی دولتمردان دانست که قبلا هدف طنزهای گلآقا بودند و مشکلی هم پیش نمیآمد یا بروز انواع شبهطنز و شوخیهای بیپروا در فضای مجازی؟
یکی از دلایل تعطیل شدن گلآقا این بود که ما دوباره در فضایی افتادیم که رقابتهای سیاسی تبدیل به جدال شد. یعنی به جای اینکه این رقابتها صورت دوستانه داشته باشد، شکل خصمانه پیدا کرد. از سال ۷۶ و بعد از بازتر شدن فضای مطبوعات، غالبا ستونهای طنز مطبوعات به اقتضای شرایط پیش آمده، لحن تندی داشتند و جناحهای مختلف سیاسی به تندی از خجالت هم درمیآمدند. متاسفانه تبعات آن تا همین امروز هم ادامه دارد و آدمها خیال میکنند اگر به دیگری فحش بدهند و تهمت بزنند، لابد خیلی شجاع هستند. به جای اینکه بگویند تو این خطا و کاستی را داری، میگویند تو جاسوس دشمن هستی! تو هم در جواب میگویی، فلانی مرتجع است و... خب این که نمیشود طنز. من بعضی از این چیزها را که میبینم و میخوانم، شرمم میشود. مثلا یک طنزنویس نسبت به یک آدم سیاسی مشهور نوشته است، برو درباره نَسَبت یک تحقیقی بکن! این به جز اینکه خلاف شرع است، زننده و غیرانسانی هم است. فضا این شکلی بود که میدان را برای طنز گلآقایی که ملتزم به اخلاق و انسانیت و مسائل شرعی است، تنگ کرد و چون جایش را تنگ کرد، طبعا دیگر انگیزهای برای ادامه وجود نداشت. وقتی تیتر روزنامهها بهصورت تهاجمی بود و این به او میگفت جاسوس و او به این میگفت خائن، دیگر جایی برای فضای دوستانه نبود. آقای صابری مهمانیهایی داشت؛ ازجمله در ماه رمضان افطاری میداد که همه طیفهای مختلف سیاسی هم میآمدند. آنجا تنها جایی بود که همه آنها میتوانستند سر یک سفره کنار هم بنشینند و با هم دعوایشان نشود. این اتفاق هم به اعتبار شخصیت و معلمی آقای صابری میافتاد. اگر ما کار فرهنگی میکنیم، چه طنز، چه روزنامهنگاری، چه فیلمسازی و... چنین فضایی داشته باشیم و جایی باشد که آدمها بتوانند کنار هم بنشینند و با هم حرف بزنند- مثل همان کاری که مسجد در صدر اسلام انجام میداد- اتفاقات خیلی خوبی رخ میدهد. آقای صابری چنین قصدی داشت و تا مدتی هم موفق بود اما متاسفانه کار به دست اهل غوغا افتاد و دیدید که چه شد و آن همه امید و شوری که در مطبوعات ایجاد شده بود، به روزی افتاد که میبینید و اشتیاق خواندن مطبوعات از بین رفته است. آن فرصتی که ایجاد شده بود، صرف هیجانات و دلخنک کردن و تهمت زدن شد. حتما یادتان میآید که دهه ۷۰ مطبوعات چه رونقی داشت و نشریات با چه شمارگانی منتشر میشد اما الان بهجایی رسیده که خیلی کسی به مطبوعات اعتنایی ندارد و اتفاقی در این فضا نمیافتد. این خوب نیست چون گفتوگو را تبدیل به خشم میکند. وقتی گفت و گو سکوت میکند، خشم به جایش میآید. الان نمونهاش را در فضای مجازی میبینیم.
بنابراین در چنین فضایی، مجالی برای طنز گلآقایی نمیبینید؟
مجال هست اما تنگ است. در جایی که غوغا است و همه فریاد میزنند و عصبانی هستند، جای چندانی برای حرفهای خوب و قابلتامل نیست. در همین فضای مجازی به محض نوشتن کوچکترین چیز که ملایم طبع عوام نباشد، همه عصبانی میشوند و جایی برای حرف معقول و ظریف و ملتزم به اخلاق نمیماند و فضا خیلی تنگ میشود. اما بههرحال کسانی که اینکاره هستند، کار خودشان را میکنند و مینویسند منتهی متاسفانه مخاطب چندانی ندارند، چون حرف عاقلانه در میان سر و صداها شنیده نمیشود.
علی رستگار - سینما / روزنامه جام جم