آنچه از محمدرضا حکیمی، علامه حکیمی ساخت در گفت‌ و گو با یکی از شاگردان قدیمی ایشان

استاد حکیمی عدالت را زندگی کرد

محمدرضا حکیمی، نامی بلند و بلندآوازه در فرهنگ قرآن و معارف اسلامی است.
کد خبر: ۱۳۳۳۶۴۶
مردی که به معنای واقعی کلمه چهره ماندگار است و این ماندگاری نیازی به برگزاری بزرگداشت‌های نمایشی روزگاران ندارد. مردی از تبار خوبان که با رفتن‌اش ستاره‌ای از ستارگان آسمان معرفت به خاموشی رسید.
در وصف او بسیار گفته و نوشته اند؛ او که عالم به قرآن،‌ دانا به ادبیات، شعور به شعر و فهم به فلسفه بود  و منطق و علم به فقه و اصول داشت و شاید جمع این دانایی بسیط از او مردی با آن جلال و جبروت ساخته بود. به بهانه رحلت علامه محمدرضا حکیمی،‌ فیلسوف عدالت  سراغ یکی از شاگردان قدیمی او رفتیم.
شاگردی که از استادش اجازه روایت دارد؛ کریم فیضی، نویسنده و قرآن‌پژوه -که بیش از ۲۰ سال افتخار شاگردی استاد حکیمی را داشته است- از زاویه‌ای نزدیک‌تر از آنچه پیشتر خواندیم ما را با استاد حکیمی آشنا کرد. متن گفت‌ و گوی جام‌جم با او را می‌خوانیم:

به طور روشن چه عاملی سبب می‌شود از استاد حکیمی در طول زمان همواره عالمی حقیقت‌گو و حقیقت‌جو و عادل باقی بماند؟
پرسش شما را تبدیل می‌کنم به دو پرسش؛ اول آن که چه چیزی استاد حکیمی را استاد حکیمی کرد؛ فارغ از جامعه و دوم آن که استاد حکیمی در جامعه و ساحت غیرفردی چه بازتابی داشت؟
در باب پرسش اول باید گفت استاد حکیمی یکی از معدود افرادی است که مسیر خود را از ابتدا انتخاب کرده و درست و آگاهانه انتخاب کرده است. هیچ وقت از خاطرم نمی‌رود که ایشان می‌فرمودند زمانی که کودکی بیش نبودند در کوچه همبازی‌های داشتند و بازی می‌کردند. تعبیر استاد این بود که توپ می‌زدیم. حالا ما امروز می‌گوییم فوتبال؛ ایشان می‌فرمودند توپ می‌زدیم. فرض کنید ۱۰ بچه هفت هشت ساله اوایل دهه ۲۰ یعنی حدود ۸۰سال قبل. یک بار میان بچه‌ها سوالی در گرفت و آن این بود که می‌خواهید چه کاره شوید. خیلی‌ها گفتند می‌خواهیم خلبان شویم (تازه اوج و موج پرواز باب شده بود) یکی دو نفر هم گفتند پلیس شویم؛ دیگری گفت می‌خواهم تاجر شوم. یکدفعه من گفتم از این جمع، یک نفر به حوزه نمی‌رسد؟ من می‌خواهم به حوزه بروم. بنابراین یک انتخاب آگاهانه دقیق در زمان مناسب داشتند و این انتخاب را تا پایان حفظ کردند. بنابراین در آغاز باید گفت انتخاب دقیق و آگاهانه ایشان در زمان درست و پایدار ماندن در آن مسیر رمز علامه حکیمی شدن اوست.
و اما در بخش دوم پرسش که علامه حکیمی چه بازتابی در جامعه داشته‌اند یعنی بخش غیرفردی ایشان چه حالتی پیدا می‌کرد؛‌ از خود استاد نقل می‌کنم که می‌فرمودند ما وقتی طلبه شدیم راستی طلبه شدیم، واقعی طلبه شدیم؛ دل دادیم؛ غایب شویم و جدی نگیریم و...درس نخوانیم و...اصلا این صحبت‌ها نبود و واقعا می‌فرمودند من یادم نمی‌آید در بیست و اندی سال تحصیل من یک بار از درس غایب شده باشم، تعطیلات بشناسم مطلقا... بنابراین جدیت در تحصیل از آن دوران جوانی هست و ادامه می‌یابد تا این‌که ایشان می‌رسند به این موضوع که من در جامعه و ساحت اجتماعی چه کار کنم. مثلا منبری شوم؛‌ فقیه شوم، ‌مرجع تقلید شوم، چه شوم. می‌فرمایند که ما از اول دل دادیم به اهل بیت(ع) و مفاهیم بارور شیعه و من دیدم در یک حوزه خلأ وجود دارد و آن حوزه قلم است؛ بنابراین با آن ذوق ادبی که داشتم؛ شاعر بودم و شعر می‌گفتم، شعر خوب هم می‌گفتم (من عین عبارت استاد را نقل می‌کنم چون در یک زمانی از ایشان شنیده‌ام این سخنان را که در ذهنم حک شده است) می‌فرمایند که زمان مفصلی گذاشتم که نویسنده شوم. بعد از این‌که درس و بحث حوزوی را به شکل مبسوط خوانده و اساتید بزرگی را درک کرده است؛ ‌تازه زمان می‌گذارند که نویسنده شوند. یعنی راضی نشدند به این‌که قلم‌اندازانه بنویسند و می‌فرمودند به همین جهت آثارم را خیلی دیر منتشر کردم. اولین اثر ایشان دهه ۵۰ چاپ شده و خیلی هم جالب است که در حوزه نویسندگی بسیار نیرومند ظاهر شده‌اند؛ دو کتاب اول استاد دل از مرحوم دکتر شریعتی ربوده است؛ به گونه‌ای که در آن وصیت‌نامه شرعی که به استاد حکیمی نوشته است؛ ابراز می‌کند که دیدن این دو یادنامه از شما چه آرزوها و شوق‌هایی را در من زنده و بیدار کرد و.. به این ترتیب باید گفت علامه حکیمی در ساحت نویسندگی مذهبی شروع توفنده‌ای داشتند و باید گفت ایشان آغازگر این مسیر هستند. چون قبل از ایشان ما نویسنده مذهبی استخوان‌دار نداشتیم؛ نویسنده داشتیم ولی این طور دارای فرم، چارچوب، طرح و برنامه در راه نویسندگی دینی نداریم و...و ایشان آغاز راه و روش نویسندگی مذهبی هستند و به همین دلیل بازتاب اجتماعی ایشان آن است که بسیار عالمانه در ساحت تفکر و اندیشه دینی حضور داشتند.

با این تعریف جامعی که شما داشتید نشان می‌دهد استاد از کودکی در حوزه اثرگذاری دینی هدفگذاری کردند. شما به عنوان کسی که ایشان را درک کردید به نظرتان چه عواملی سبب این پایداری در اندیشه‌ورزی می‌شود؟
یکی از رموز موفقیت استاد حکیمی خانواده ایشان است، پدر بسیار متدین و اهل خیری داشتند. از خود ایشان شنیدم می‌فرمودند؛ پدر ما مرحوم عبدالوهاب حکیمی اصالتا یزدی بودند و بعدتر در مشهد ساکن شدند. مردی بسیار متدین و خیری بودند و باید اینجا بگویم که استاد حکیمی کسی نبودند که از پدر تعریف کنند. تردید نکنید آنچه وجود و حقیقت داشت را بیان می‌کردند. بنابراین پدر بر تربیت ایشان مؤثر بودند. در مرحله بعدی اساتید ایشان؛‌ اساتیدی که در دوره طلبگی ایشان در حوزه علمیه مشهد مشغول فعالیت علمی بودند که انصافا تا امروز نظریشان تکرار نشده است؛ ‌مثل شیخ مجتبی قزوینی که محل ارادت بزرگان حوزه معرفتی ایران است، آیت‌ا...العظمی میلانی که ایشان خاطرات بسیار مفصلی از آیت‌ا... میلانی داشتند؛ ‌می فرمودند ایشان مقیم کربلا بودند آمده بودند مشهد زیارت کنند و ما دیدیم نباید بگذاریم ایشان برگردند به کربلا و آمدیم فضای حوزه را به نوعی چیدیم و آقایان را به شکلی بسیج کردیم که ایشان را نگه داریم. مشهد مرجع در این حد نداشت؛‌ در جوار علی ابن موسی‌ الرضا(ع) باید مرجعی در این قامت و اندازه علمی وجود داشته باشد. سرانجام یک روز عیدی علما آمدند و اعلام کردند که ما می‌خواهیم شما اینجا بمانید و ایشان گفتند من یک قصیده‌ای به عربی گفتم و در همان مجلس خواندم و به هر حال آیت‌ا... میلانی را در مشهد پابند کردیم.
یا نقل می‌کردند من زمانی در درس آیت‌ا... میلانی با دقت و تمام وجود شرکت می‌کردم. درس‌های ایشان را می‌نوشتم به عربی و بعد بردم خدمت ایشان نشان دادم. گفتند آقای میلانی به حدی از این کار خوششان آمد که گفتند اگر شما درس‌های ما را به این سبک بنویسید «کفایه» از حوزه‌ها نسخ می‌شود. (کفایه متن اصلی حوزه‌هاست؛‌کتاب مهم آخوند خراسانی در علم اصول و بعد از کفایه چنین کتابی به وجود نیامده است؛‌ این کتاب در حوزه به نوعی مدار است.)
یا این‌که می‌فرمودند قصاید عربی می‌گفتم و بین دوستان شایع شده بود که متنبی جوان. متنبی بزرگ‌ترین شاعر عرب بود و هست. (سعدی شیراز چقدر بین ما ایرانیان شهرت دارد متنبی در جهان عرب این گونه است).

از سبک زندگی علامه بگویید.
از دنیا چیزی نداشت. هر چه داشت می‌بخشید. خاطره از استاد بسیار است و نمی‌دانم کدام را بیان کنم که حق مطلب در وصف ایشان ادا شود. هر سال ایام عید سعید غدیر به منزل استاد رفت و آمد زیاد بود؛ استاد یک کیف پول داشتند که معمولا حق‌التالیف کتاب‌ها را در همان کیف نگه می‌داشتند -یعنی ایشان نه حساب بانکی و کارت عابر بانک و...داشتند و نه محل درآمد دولتی و...- اصلا و ابدا. همین حق‌التالیف کتب را عیدی می‌دادند. همه ما دوست داشتیم عید غدیر را به ایشان به عنوان یک فرد ولایی تبریک بگوییم چون تبریک به ایشان را تبریک به اهل می‌دانستیم. و البته دوست داشتیم این تبرک و تیمن را هم از استاد داشته باشیم. (من هر تبرکی از ایشان گرفتم لای یکی از کتاب‌های ایشان به عنوان برکت نگه داشته‌ام.)
درباره پاکیزگی مالی ایشان هر چه بگویم کم است. گاهی کاری به بنده می‌سپردند و بعد می‌گفتند چقدر شد؟ عرض می‌کردم آقا چی چقدر شد؟ می‌فرمودند همین کاری که کردی؟ می‌گفتم کاری نبود و... می فرمودند نه من کار بی‌اجرت از کسی قبول نمی‌کنم. بعد عرض می‌کردم استاد این کار اجرت نداشته است و من نمی‌پذیرم و باز نیز ایشان به بهانه‌های مختلف به ما پول می‌دادند؛ می‌گفتیم آقا به چه مناسبت و می‌گفتند تبرک است. ایشان خانه داشتند در تهران نزدیک حسینیه ارشاد. شاید ۲۰ سال قبل مساله‌ای برای فردی که استاد می‌شناختند به وجود آمده بود و استاد خانه خود را فروختند و پولش را می‌دهند به آن شخص. تا آخر عمر هم در منزل استیجاری سکونت داشتند. البته این را اعلام نمی‌کردند. من بعد از سال‌ها پرسیدم استاد اینجا منزل خودتان است گفتند خیر اینجا منزل استیجاری است.

ماجرای هجرت استاد از قم به تهران چه بود؟
استاد می‌فرمودند بعد از طلبگی مخیر شدیم که در فضای محدود کار کنیم یا این‌که فضا را وسیع کنیم و بیاییم به تهران. در این زمینه با علامه جعفری که رفیق ۲۰ ساله ایشان بودند مشورت می‌کنند و علامه می‌گویند نظرم این است که بیایید تهران؛ ‌اینجا دایره اثرگذاری شما بیشتر است و این اتفاق رخ می‌دهد و طی این سالیان شاهد توسعه فعالیت‌های علمی و بحث و درس‌های استاد در تهران بودیم.

به نظر شما بهترین اثر و ثمر علمی استاد در میان آثار مکتوب کدام است؟
بی‌شک «الحیاه» ثمره عمر پر برکت اوست.

نظرتان در خصوص واژه فیلسوف عدالت و اطلاق آن به علامه حکیمی چیست؟
این عبارت جان کلام ایشان است. استاد همواره دغدغه عدالت داشتند و برای این عدالت سالیان سال گفتند و نوشتند. به عبارت دقیق‌تر استاد حکیمی عدالت را با تمام معنای ذاتی خود زندگی کردند و این زندگی‌کردن با مفهومی که به شما نسبت داده می‌شود کاری است که از اهل معرفت و طریقت واقع می‌شود. امیدوارم با پایان حیات دنیایی این استاد گرانسنگ نسل جوان ایرانی فرصت تأمل و تحقیق بر آثار ماندگار ایشان را برای خود ایجاد کند.

با سپاس از همکاری خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)
 
معصومه صبور - روزنامه نگار / روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
اجتهاد زنان سیره عُقلاست

درگفت‌وگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کرده‌ایم

اجتهاد زنان سیره عُقلاست

نیازمندی ها