اگر سری به فضای مجازی بزنید متوجه می‌شوید که خیلی‌ها با لهجه صحبت می‌کنند و دیگر کسی از این قضیه خجالت نمی‌کشد

با افتخار لهجه دارم

یکی از تفریحات جالب ایرانی‌ها این است که وقتی کسی دارد با هیجان صحبت می‌کند در چشم‌هایش زل بزنند و بعد از چند دقیقه، انگار که مطلب مهمی را کشف کرده باشند، زیرلبی مثل کارآگاه‌ها می‌گویند: تو فلان‌جایی هستی؟ و بعد از این‌که طرف مقابل تعجب کرد که از کجا فهمیدی، بگویند که لهجه‌ات داد می‌زند!
کد خبر: ۱۳۲۷۴۲۳
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم؛ داد زدن لهجه این روز‌ها بیشتر از گذشته به گوش می‌رسد. قبل‌تر‌ها فرهنگ بسیار زشتی در طنزپردازی کف جامعه رواج داشت که برخی مردم برای لطیفه گفتن و جوک ساختن سراغ شوخی‌های قومیتی و لهجه‌ای می‌رفتند که در بسیاری از موارد هم همراه با توهین به آن لهجه و آن قومیت بود. رفته رفته با همه‌گیر شدن شبکه‌های اجتماعی و نیاز سیری‌ناپذیر مخاطب به تولید محتوا، محتوای طنز هم بیشتر تولید شد.
 
نیاز به تولید محتوای جدید در طنز و از طرف دیگر آگاهی به توهین نهفته در طنز‌های قومیتی، بساط این جوک‌ها کم‌کم برچیده شد. از طرف دیگر نمی‌شود تأثیر بعضی فیلم‌ها و سریال‌ها را در نشان دادن روی زیبای لهجه‌ها نادیده گرفت. سریال پایتخت به کارگردانی سیروس مقدم و نویسندگی محسن تنابنده از سردمداران این عرصه بود. البته پیشتر از آن سریال‌هایی مثل روزی‌روزگاری سعی کرده بودند ادویه لهجه را به‌طور جدی به زبان شخصیت‌هایشان اضافه کنند، ولی بدون شک تأثیر پایتخت بین مردم بسیار بیشتر بود.
 
این اثرگذاری بیشتر هم می‌تواند تأثیر زبان طنز باشد یا لهجه طناز مازندرانی که مخاطب خیلی‌زود با آن ارتباط می‌گیرد و از اصطلاحات آن استفاده می‌کند. همه این قدم‌ها طی سال‌ها برداشته شد تا این‌که این روز‌ها لهجه‌ها بیشتر از گذشته داد بزنند. تا این‌که دیگر کمتر کسی پیدا شود که از این که لهجه دارد خجالت بکشد یا سعی کند لهجه‌اش را در جمع مخفی کرده و به لهجه معیار صحبت کند. حالا دیگر بیشتر فعالان شبکه‌های اجتماعی اصرار دارند که به لهجه خودشان صحبت و تولید محتوا کنند و مردم هم محتوای بومی با لهجه را بیشتر می‌پسندند.
 
تلاش رسانه‌های خوبی مثل «من لهجه دارم» هم در راستای ترویج این فرهنگ مغفول مانده ستودنی است. در این گزارش پای صحبت دکتر محسن رضوانی، استاد زبان و ادبیات فارسی نشسته‌ایم که از زیر و بم لهجه داشتن برایمان بگوید و نویسندگان لهجه‌دار دیگر هم هرکدام دنیا را از دریچه لهجه خودشان برایمان روایت کرده‌اند.

لهجه چیست و چند وجه دارد؟
 
دکتر محسن رضوانی / نویسنده، شاعر، مترجم و استاد دانشگاه
مقوله لهجه، متأثر از خیلی از عوامل است. سطح تحصیلات، طبقه اجتماعی، شغل، محل زندگی، نژاد و زبان اول که همه این‌ها می‌تواند روی لهجه تأثیر بگذارد، اما اینجا بحث ما ناظر به سه‌مورد آخر است؛ یعنی محل زندگی، نژاد و زبان اول. گاهی شخصی زبان اولش چیز دیگری است. برای مثال یک ایرانی که می‌رود آمریکا و می‌خواهد انگلیسی حرف بزند، یک تبریزی که می‌رود تهران و می‌خواهد فارسی حرف بزند یا عربی که می‌رود اصفهان و می‌خواهد فارسی حرف بزند. گاهی هم زبان شخص با زبان رسمی کشور یکسان است. مثلا در کشور ما زبان همه فارسی است، اما به دلیل محل زندگی و اقلیم، لهجه برخی با لهجه معیار و لهجه پایتخت کمی متفاوت است. مثل یک همدانی یا یک اصفهانی یا.

در مورد گروه اول، کسانی که زبان اول‌شان چیز دیگر است، سطح تفاوت کاملا در سطح آوایی است و وارد مقوله قاموسی نمی‌شود. قبلا خیلی‌ها سعی می‌کردند اگر زبان جدیدی را یاد می‌گیرند لهجه‌شان را هم شبیه به بومی‌ها کنند. مثلا کتاب‌های زیادی وجود داشت و هنوز هم وجود دارد برای یادگیری لهجه آمریکایی زبان انگلیسی؛ چرا که مردم خیلی دوست داشتند خودشان را بومی جلوه بدهند. حتی اگر مثلا در آمریکا رنگ مو و پوست و چشم‌شان خاورمیانه‌ای باشد، ولی دوست داشتند این را با لهجه‌شان جبران کنند. در حالی که الان کم‌کم این ضرورت و وسواس کمرنگ شده است.
 
افزایش مهاجرت به کشور‌های غربی و چندفرهنگی شدن بسیاری از کشور‌ها مثل آمریکا و کانادا باعث شده که مردم این تفاوت‌ها را بپذیرند و حتی این تفاوت‌ها را یک سرمایه تلقی کنند. کم‌کم کار به جایی رسید که داشتن لهجه نه تنها عیب نبود بلکه یک ارزش تلقی می‌شد.

سیدنی شلدن می‌گوید اگر دیدی کسی لهجه دارد بدان یک زبان بیشتر از تو بلد است. الان سال‌هاست که هندی‌ها و پاکستانی‌ها با لهجه خودشان انگلیسی حرف می‌زنند. چینی‌ها همین‌طور و سیاهپوست‌ها همین‌طور و ایرانی‌ها هم دیگر در غرب با همین موسیقی فارسی، انگلیسی حرف می‌زنند که اتفاقا جذابیت‌های خودش را هم دارد.

این امر هدیه فضای چندفرهنگی جهان است. هر چند من منکر رفتار‌های نژادپرستانه‌ای که هنوز هم در غرب وجود دارد، نیستم. این رفتار‌ها همچنان هستند، ولی وضعیت خیلی بهتر از گذشته است.

اما در مورد گروه دوم، یعنی لهجه‌های موجود افراد هم‌زبان، مشخصا لهجه‌های زبان فارسی مثل لهجه اصفهانی، اراکی، قمی و... باید گفت که تفاوت این لهجه‌ها با لهجه معیار در سطح آوایی و اندکی در سطح قاموسی و واژگان است. در سال‌های گذشته فضا در ایران هم در مورد ارزش‌گذاری راجع به لهجه‌ها بهتر شده است، اما همچنان خیلی‌ها که لهجه دارند در مذاکرات رسمی، قرار‌های تجاری، سخنرانی‌ها و اغلب اوقات در مواجهه با غیرهمشهری‌هایشان سعی می‌کنند سراغ لهجه معیار بروند.

معیار در ایران کاملا و صد در صد منطبق بر لهجه تهرانی نیست. البته شاید بشود گفت که نزدیک‌ترین لهجه به لهجه معیار، لهجه تهرانی است، ولی این لهجه هم مختصات آوایی و سطح واژگانی ویژه خودش را نیز دارد.
سخن آخر این که اگر نخبگان اقوام مثل پزشک، دانشمند، فوتبالیست، وزیر و کسانی در این سطح به لهجه خودشان وفادار باشند و این لهجه‌ها را ما فقط از زبان بازیگران طنز و اینفلوئنسر‌های اینستاگرامی نشنویم، شاید بشود گفت که در آینده جایگاه این لهجه‌ها وضعیت بهتری پیدا کنند و خیلی بیشتر از الان جدی گرفته شوند.
 
ما بمی‌ها نان می‌خوریم

حامد عسکری / شاعر و نویسنده
اوایلی که از بم آمده بودم تهران خجالت می‌کشیدم توی جمع‌های بیش از سه نفر حرفی بزنم. یک بار به همکلاسی ام توی حیاط دانشکده گفتم: اگر کاری نداری بیا بریم نون بخوریم مهمون من... او خندید و فکر کرد تیکه می‌اندازم و گفت نه داداش اذیت میشی.
 
یه نون خودم می‌خرم... ما بمی‌ها به ناهار و کلا غذا می‌گوییم نون و او فکر کرده بود واقعا می‌خواهم به خوردن نان دعوتش کنم. لهجه من ابتدا اعتماد به نفسم را کشته بود و فکر می‌کردم شهرستانی بودن و لهجه داشتن یک نوعی افت و بی‌کلاسی محسوب می‌شود، اما سال‌ها زمان برد که با افتخار سرم را بالا بگیرم و بگویم من شهرستانی ام و لهجه دارم و به داشتنش افتخار می‌کنم، لهجه داشتن و با لهجه صحبت کردن یعنی این‌که علاوه بر زبان معیار و بی‌لهجه و رسمی تو در ذهنت یک انبار و بانک واژگان و اصطلاحات و محاوراتی داری که بقیه ندارند و تو سخاوتمندانه داری آن‌ها را با حرف زدن به بقیه هم هدیه می‌دهی.
 
من از یک راه رفته حرف می‌زنم. هیچ‌وقت لهجه ات را پنهان نکن، با این کار حرف زدنت خیلی بی‌نمک می‌شود، تو سال‌ها ذهن و کلماتت به یک ضرباهنگ و موسیقی‌ای از دهانت خارج شده‌اند، تو بخواهی بی‌لهجه حرف بزنی ذهنت از ریتم می‌افتد، فکر کردنت از ریتم می‌افتد و باعث می‌شود خنثی و بی‌نمک حرف بزنی. اگر از اصطلاحات و واژه‌های منطقه و جغرافیایت هم استفاده نمی‌کنی حداقل موسیقی لهجه ات را به کار ببر و بگذار مردم دلشان ضعف برود... گاهی توی پست‌ها و توییت‌هایت، توی حرف‌هایت توی محاوراتت یک کلمه‌ای از لهجه‌ات استفاده کن، قطعا یکی توی جمع می‌گوید یا کامنت می‌گذارد ببخشید این چیزی که گفتید معنی‌اش چی می‌شود و تو توضیحش می‌دهی و کیف می‌کنی از توضیحش.
 
حیف نیست این‌همه کلمه جذاب و خوش آوا توی ذهنت خاک بخور‌د و تو مثل بقیه مردم، مثل رادیو و تلویزیون و رسانه‌ها با زبان معیار حرف بزنی؟ حیف نیست آن همه ترکیب و ضرب المثل زیبا توی کله ات بایگانی بمانند و تو عین ربات‌ها سعی کنی حرف زدنت هیچ جان و طراوتی نداشته باشد؟
 
سال‌ها پیش هنگام مصاحبه‌ای با یکی از شاعران معروف و مطرح به زادگاه که رسیدیم و جغرافیای کودکی، گفت من زاده تهرانم... گفتم، ولی من شنیده بودم زاده فلان شهرید.. هیستریک خندید و گفت دوساعت راه با تهران داره جدی نگیر بنویس تهران... گفتم آخر چه مزیتی دارد که از جغرافیایت فراری هستی و گفت: اصلا ولش کن گفتگو نمی‌کنم...

سال‌ها پیشتر منصور رفیقم که داستان نویس است یک گروه توی واتس‌آپ درست کرد به اسم خوانین و خواتین پایتخت، شرط این گروه این بود که هیچ‌کس حق تایپ نداشت، دوم این‌که شرط حضور با لهجه حرف زدن بود، مهم نبود اهل کجایی مهم این بود که با لهجه خودت حرف بزنی، به قدری این گروه جذاب بود و به قدری همه خواهان این شدند که توی گروه حضور داشته باشند که یک بار منصور گفت باید آزمون ورودی بگذاریم. جالب بود، چند وقت پیش دیدم همان دوست شاعرمان که می‌گفت بنویس تهرانی ام با لهجه غرایش برای سایر اعضای گروه حرف می‌زند و خاطره تعریف می‌کند. در دنیایی که ماهواره، رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی همه و همه می‌خواهند عین هم فکر کنیم، لباس بپوشیم، مدل مو بزنیم و صحبت کنیم لهجه داشتن خوب است، خیلی خوب است.
 
من ترکی فکر می‌کنم و فارسی می‌نویسم

شهریار شفیعی / شاعر و ناشر کتاب
اول، یک مساله زبان‌شناختی، این‌که بین «لهجه» و «گویش» فرق هست، گرچه هر دو جزئی از «زبان» هستند. معمولا این دو مساله با هم اشتباه گرفته می‌شوند. «لهجه» یک حالت خاصی از «تلفظ» است و خودش از توابع «گویش» حساب می‌شود. این چند سطر، چیزی بود که بیخ گلویم مدت‌ها گیر کرده بود و باید می‌گفتم.

من اصالتا تبریزی‌ام، زبان مادری‌ام «ترکی» ست. قبل از ورود به مساله اصلی، طرح این موضوع بسیار ضروری‌است. این‌که ذاتا ما «زبان آذری» به معنای علمی نداریم، اما در عرف چرا. اساسا «زبان ترکی» دو شاخه است: «زبان ترکی استانبولی» و «زبان ترکی آذربایجانی». این بخش دوم، همانی است که زبان مادری ماست و البته همان زبانی که در جمهوری آذربایجان متکلم دارد. این «زبان ترکی آذربایجانی» را به اختصار، «آذری» می‌گویند که خب، مبنای علمی ندارد.

داشتم می‌گفتم، زبان مادری‌ام «ترکی» است و وقتی می‌خواهم فارسی حرف بزنم، لهجه دارم. به ویژه در ادای حروفی مثل «ج»، «چ»، «ق»، «ک» و شاید چند حرف دیگر و بالطبع، این حروف در هر کلمه‌ای باشد، لهجه دار ادا شده و از آن تلفظ محض خود دور خواهد شد. برجسته‌ترین تلفظی که از ما ترک زبان‌ها در اذهان وجود دارد، ادای کلماتی است که دارای حرف «ق» هستند. مواجهه با این مساله اساسا با خنده همراه بوده. برخی‌ها به بانمک بودنش می‌خندند که خب، عیبی ندارد، اما برخی، خنده‌شان بیشتر به استهزاء می‌ماند.
 
همین به «سخره گرفتن»، مدت‌ها باعث ایجاد تنش میان ترک زبانان و دیگر هموطنان می‌شد و البته هنوز هم رگه‌هایی وجود دارد. این مساله تا جایی ادامه پیدا می‌کرد، برخی‌ها از ترس و خجالت مسخره شدن، نمی‌خواستند فارسی حرف بزنند. علاوه بر تنش، یک حس تقابل هم به وجود می‌آورد، به این ترتیب وقتی که یک هموطن اهل تهران، مثلا به تبریز سفر می‌کرد، مورد بی‌مهری قرار‌می‌گرفت.

این مسائل، شاید در ۱۰سال گذشته خیلی پررنگ‌تر بود، ولی رفته‌رفته از دوز آن کاسته شد. به‌شخصه چند دلیل می‌توانم بشمارم. پررنگ‌بودن حضور افراد شاخص لهجه‌دار در رسانه؛ البته که این مهم یک‌شبه اتفاق نیفتاده. این رسانه شامل فضاهای‌مجازی مختلف و همچنین رسانه‌ملی است.
 
برای مثال اجرا‌های موفقی که با افراد لهجه‌دار انجام شد و همچنین سریال‌های موفقی که از نظر زبان و مکان به یکی از اقلیم‌های کشورمان تعلق داشت؛ البته از برخی مصداق‌های برخورنده چشم‌پوشی می‌کنیم. فضای‌مجازی هم نقشی اساسی ایفا کرد از این نظر که بستر مناسبی است برای حضور، تبادل‌افکار و حتی معاشرت افراد با زبان‌ها، گویش‌ها و فرهنگ‌های مختلف. همین نزدیک‌شدن‌ها، حس تقابل را تا درصد زیادی از بین برده، همچنین باعث بالارفتن فرهنگ‌عمومی شده، اشتراکات فرهنگی را پررنگ‌تر کرده و به نظرم همه این عوامل می‌توانند یاری کنند تا به آن نقطه نهایی نزدیک شویم: «احترام به تفاوت‌ها.»
حرف آخِر: «من ترکی فکر می‌کنم و فارسی می‌نویسم: جانم به قربانت هموطن.»
 
مازندرانی‌ها دعوا نمی‌کنند

عباس حسین‌نژاد / شاعر، نویسنده و ناشر کتاب
من اصالتا مازندرانی‌ام و کسی که حتی آوایی از مازندرانی را شنیده باشد وقتی با من حرف می‌زند این را می‌فهمد. یادم است زمانی که در تهران دانشجو بودم همیشه یکی از چالش‌هایم با دوست هم‌دانشگاهی‌ام، نوع استفاده ما مازندرانی‌ها از فعل «گرفتن» بود.
 
راستش را بخواهید ما مازندرانی‌ها اصلا از فعل «برداشتن» استفاده نمی‌کنیم و به جایش همیشه فعل «گرفتن» را می‌گذاریم. مثلا می‌گوییم «فلان چیز را بگیر». دوست هم‌دانشگاهی من اصرار خاصی داشت که بعد از هربار استفاده من از این دست جملات یادآور شود که «بگیر نه! بردار.»، اما جمله مازندرانی من غلط نبود.
 
همان‌طور که ما مازندرانی‌ها هیچ‌وقت دعوا نمی‌کنیم، بلکه دعوا می‌گیریم! این‌جور تفاوت‌های واژگانی بین مازندرانی و فارسی، معیار نشانه‌ای است که همیشه ما مازندرانی‌ها با آن شناخته می‌شویم؛ البته تند حرف زدن‌مان هم نشانه دیگری است که مشخصه لهجه مازندرانی است. بار‌ها پیش‌آمده که موقع گفتگو طرف مقابلم گفته: «چقدر تند حرف می‌زنی! مازندرانی هستی؟!»
 
یا اگر خودش هم مازندرانی باشد یا با مازندرانی‌ها زیاد قاطی شده باشد می‌گوید: «کئی هستی؟!» کئی در لهجه مازندرانی به معنای کدو است و این سوال به این معناست که آیا اهل فرهنگ کدوخوردن هستی؟ چند وقت پیش هم ویدئویی از پسربچه مازندرانی در فضای‌مجازی همه گیر شد که می‌گفت: «کچلیک خوردم.» بعد از آن ویدئو، واژه مازندرانی کچلیک مورد استقبال کاربران قرار گرفت. جانم برایتان بگوید که این کچلیک هم در واقع ترکیب دو کلمه کئی به معنای کدو و چلیک به معنای کوچک است. نوعی کدوی کوچک که در آش هم می‌ریزند. من شخصا هیچ‌وقت سعی نکرده‌ام جلوی لهجه‌ام را بگیرم و همیشه همین‌طور فارسی را با آهنگ لهجه مازندرانی و همین ریتم تندش حرف زده‌ام. هیچ‌وقت هم حس خوبی نسبت به کسانی که سعی می‌کنند در سخنرانی‌های رسمی یا جلسات لهجه‌شان را پنهان کنند و شبیه لهجه معیار حرف بزنند، نداشته‌ام. انگار آدم می‌فهمد که دارند ادا درمی‌آورند و این لهجه واقعی‌شان نیست.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها