نوروزخوان ها در شکل و شمایلهای مختلف میآمدند و میخواندند و نوید بهار و نوروز میدادند و برای این خبر خوش خود، پاداش و عیدی هم میگرفتند.
در شهرها این نوروزخوان ها در شمایل حاجی فیروز ظاهر میشدند و البته الان هم با همان ظاهر در سطح شهرها دیده میشوند اما واقعیت آن حاجی فیروز و نوروزخوانی با آنچه چند سالی است بهشدت به چشم میآید و چشم و دل را میزند از زمین تا آسمان تفاوت است.
مدتهاست دیده میشوند بالباسی سرخ و براق و صورتی سیاه شده در میان تلنباری از ماشینها که پشت چراغقرمز یا راهبندانها ماندهاند و نفس رانندههایشان بندآمده، میچرخند و با دایرهای در دست، پول طلب میکنند. صداهایی که از دهانشان بیرون میآید هیچ شباهتی به آوازی ندارد که قرار بوده پیامآور بهار و شادی و نوروز باشد.
چشمانشان را اگر بهدقت نگاه کنی، برقی ندارد که نشان دهد از جنس آتش هستند و قرار است خبر بیاورند که زمستان رفت و خورشید با بهار خواهد آمد.
پشت آن دو گردی که حدقه چشم نام دارد و در میان سیاهی صورت دودو میزند جای امید، یاس است که بالبال میزند و دست تکدیگری پیش میآورد. پولی که میگیرد شاید همهاش برای خودش نباشد. حالا گدایان هم رئیس دارند و هرروز در شکل و شمایلی در خیابانها قدم میگذارند.
شبها در سرچهارراهها و راهبندانها با آن لباس قرمز آتشین و صورتهای سیاه، پیر، جوان، میانسال، کودک و... مانند فیلمهای بهاصطلاح آخرالزمانی هستند که غم را در دلت تلنبار میکنند. روزی قرار بود به لباسی که به رنگ آتش است، بیایند و از آمدن آفتاب بگویند و حالا میآیند تا بگویند که فقیریم و پولی بدهید تا شام شبمان شود حتی دیگر نمیگویند عیدی بدهید... آوازخوانیهای نوروزی جایشان را به کلماتی دادهاند که مخصوص تکدیگری است.
داوود فتحعلی بیگی، استاد دانشگاه و یکی از پیشکسوتان تئاتر درباره حاجیفیروز میگوید: حاجیفیروز یکی از نمادهای ایران کهن است و در دورهای که هنوز مردم با تقویم آشنا نشده بودند و ساعت و زمانبندی به شکل امروزی نبود، از نیمههای اسفند به محلههای مختلف شهری و روستایی میرفتند و خبر آمدن عید نوروز را میدادند.
هر منطقهای از ایران، نوروزخوانهای خاص خود را داشت که ریشه در آداب و سنن آن منطقه داشتند. مثلا کوسه گلینها مخصوص منطقه شمال و قزوین بودند. تکمچیها مخصوص آذربایجان. حاجیفیروزها هم به مناطق مختلف ایران تعلق داشتند و مخصوص خطه خاصی نبودند.
اینها در اساطیر ایرانی از سرزمین مردگان (زمستان) میآمدند و به همین دلیل چهرهشان سیاه بود اما همین مرد مرده در دل خود آتشی داشت که نشانه بهار بود و برای همین لباس قرمز آتشین به تن داشت. حاجیفیروزها و نوروزخوانها در فرهنگ ایرانی گدا نبودند، بشارت دهنده بهار و گرما بودند و آنچه مردم به آنها میدادند، پاداش و عیدی بود که بابت خبر خوبشان میگرفتند.
هر كی در خانه هر چه داشت به این قاصدان خبرهای خوب میداد، از شیرینی و آجیل بگیر تا خشكبار و حبوبات و برنج و ... . این قاصدان خوشخبر، شبها نمیآمدند، روزها میآمدند با دهل و سرنا و دایره. با صدایهای خوب و اشعاری كه پر بود از شادی و گرما و خیر و بركت.
آنها گدا نبودند كه درخواست كنند به زاری و ضجه و التماس. آنها بودند كه برای مردم صداها و اشعار خوب میآوردند و دل مردم را شاد میكردند و مزد این دلشادی را هم به عنوان هدیه میگرفتند.
فتحعلیبیگی میگوید: چند سالی است نزدیك عید نوروز كه میشود، گدایان لباس قرمز میپوشند و دایره به دست میگیرند و صورتشان را سیاه میكنند و در خیابانها و كوچهها به راه میافتند، جلوی مردم و ماشینها را میگیرند و از آنها طلب پول میكنند. اینها خبرآوران نوروز نیستند. شرایط بد اقتصادی آنها را وادار كرده كه از ظرفیت این نماد فرهنگی استفاده كرده و بساط تكدیگری خود را پر و پیمانتر كنند.در این میان سازمانهای فرهنگی و مسؤولانی كه باید اعیاد و مراسم اصیل را زنده نگهدارند هم در خاموشی و سكوت و بیتوجهی فرو رفتهاند و اصلا به این فكر نمیكنند كه باید برای حفظ و ترویج این فرهنگ زیبا و بامعنا كاری كنند كه چنین دستمایه خجالت و اندوه نشود. سازمان میراثفرهنگی، شهرداری و دیگر سازمانها اگر نزدیك عید، نوروزخوانی به راه میانداختند حداقل این بود كه مردم در كنار گدایی حاجیفیروزهای تقلبی، حاجیفیروز واقعی را هم میدیدند و فرق این دو را متوجه میشدند اما در غفلت نهادها و مسؤولان فرهنگی آنچه اصل است، فراموش شده و ما امروز با موجی از ابتذال و بیهویتی درباره نوروزخوانی و حاجیفیروز و دیگر نمادهایی كه پیامآور نوروز و بهار هستند، مواجه شدهایم. نسل آینده احتمالا از هر چه حاجیفیروز است، حالش بد میشود چون آن را معادل گدایی میداند و حرفی و سرودی و آوازی از او نمیشنود كه خبرآور بهار باشد. در كشورهای فارسیزبان همسایه كه مراسم نوروز هم دارند مثل افغانستان، كردستان، تاجیكستان و ... مراسم نوروز و نوروزخوانی را هنوز زنده نگهداشتهاند و اجازه ندادهاند این مراسم شكل عوض كند یا از بین برود. اما در كشور ما غفلت و سوءبرداشت باعث از بین رفتن این مراسم شده است. كشور ما اسلامی است اما نوروزخوانی و شكل و شمایل آن منافاتی با اسلام و مراسم مذهبی ندارد چون همه این مراسم یادآور خوبی و نیكی است و تضادی با فرهنگ اسلامی و مذهبی ندارد.
محمدجواد حقشناس، عضو شورای شهر تهران چند سالی است كه درباره مراسم نوروزخوانی و سر و سامان دادن به حاجینوروزها و حاجیفیروزها مطالبی میگوید و تلاشهایی هم كرده كه این سنتها را در شهرهای بزرگ ازجمله تهران دوباره زنده كند و اصالت را به آنها برگرداند.
او میگوید: من حاجیفیروز را بسیار دوست دارم چون پیامآور شادی است. آنها به شهرها میآیند تا خبر بدهند بهار در راه است. با این موافق نیستم كه این پیامآوران شادی و بهار و نوروز تبدیل به گدا شوند. این به نوعی از بین رفتن بخشی از فرهنگ ماست كه اتفاقا بسیار زیبا و بامعناست. ما چند سالی است در مناطق ۲۲گانه تهران كارناوالهایی با موضوع نوروزخوانی و پیامآورهای شادی برگزار میكنیم. اما اگر هنوز هم كمكاری دیده میشود، رسانهها باید پای كار بیایند و مطالبهگری كرده و این فرهنگ زیبا را یادآوری كنند. شهرداری باید در این زمینه فعال باشد اما این حركت به كمك دیگر نهادها از جمله وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان میراثفرهنگی، صداوسیما و دیگر رسانهها نیز نیاز دارد.
طاهره آشیانی - روزنامه نگار / روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد