به گزارش
جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم، پیش از این و هنگام قرعهکشی جدول سینمای رسانه، کلی خوشحال شدیم که قرار است روز اول را با فیلمهایی از کاوه صباغزاده و محسن قرایی شروع کنیم. این توقع و امیدواری هم از فیلمهای قبلی این دو فیلمساز جوان و خوشقریحه به وجود آمده بود؛ صباغزاده گام نخست سینماییاش را با ایتالیاایتالیا برداشته بود و قرایی هم به عنوان کارگردان دو فیلم خوب خسته نباشید و سدمعبر را در دو فضای کاملا متفاوت ساخته بود اما متاسفانه تماشای دو فیلم تازه این دو کارگردان بهجز لحظاتی در مجموع با سرخوردگی همراه بود.
رمانتیسم عماد و طوبا
کاوه صباغزاده همچون فیلم اولش ایتالیاایتالیا در دومین فیلمش رمانتیسم عماد و طوبا هم سراغ اقتباس ادبی رفته؛ البته شاید کلمه برداشت آزاد درستتر باشد. فیلم اول با نگاهی به اثری از جومپالاهیری نوشته و ساخته شد و این دومی براساس اثری از آلن دوباتن. هر دو فیلم به آشنایی و عاشقی و زندگی مشترک میپردازند.
بازیگوشی و کمدی در هردو فیلم بهچشم میخورد و در رمانتسیم عماد و طوبا بیشتر. منتهی هرچقدر از این مواد و مصالح در ایتالیاایتالیا خوب استفاده شد و آن شیمی رابطه شخصیتها خوب از کار درآمد، در رمانتیسم عماد و طوبا یک جای کار میلنگد و آن شور و حال فیلم اول در آن کمتر بهچشم میخورد. آشنایی عماد و طوبا گرچه تا حدودی بانمک است و با خفگی عماد اتفاق میافتد اما بیشتر بخشهای اولیه و آشنایی و عشق آنها بیش از اینکه به رمانتیسم راه دهد، به لوسیسم!(کلمه مندرآوردی به معنای لوسبودن) راه میدهد.
این فضا به بهترین شکل در فیلم ایتالیاایتالیا تجربه شده و این فیلم، دستاورد تازه و جذابی در این زمینه ندارد. فیلم باوجود تمرکز روی برخی جزئیات و ایجاد بعضی از لحظات احساسی خوب، چندان تکلیف مخاطب را روشن نمیکند که با چه اثری روبهروست؛ نه در آن چیزی که ادعا میکند یعنی فضای فانتزی درست و کامل عمل میکند(بال درآوردن و پرواز عماد و طوبا بهوقت خطر این توقع را در مخاطب بهوجود میآورد) و نه در فضای کمدی رمانتیک و برای چنین مسیری هم ابزار لازم را ندارد و خطرپذیر عمل نمیکند.
کمی ارجاعات سینمایی در فیلم میبینیم که تا حدی کشف آن برای مخاطبان شیفته سینما جالب است؛ از جمله سکانس حضور عماد و طوبا در آسمان نمای گنبدمینا که ما را به یاد گشتوگذار عاشقانه جیم و جودی(جیمز دین و ناتالی وود) در مرکز ستارهشناسی میاندازد یا آن تصویر آدری هپبورن و گری کوپر در فیلم عشق در بعدازظهر اما گاهی در همین فضا هم زیادهرویهایی صورت میگیرد، مثل تاکید بیشازحد و بیکاربرد روی کتاب فیلمنامه جویندگان که عماد در کافه مشغول مطالعه آن است. علی انصاریان که آرزوی شفای عاجل برای او داریم هم در فیلم نقش پدر طوبا را بازی میکند که همراه عاشقی دخترش است.
با اینکه این بهترین و کنترلشدهترین بازی او در سینماست اما اتفاقا در چنین فضایی بیشتر میطلبید از همان شوخطبعی آشنا و رسانهای و «عموحسن»وار او استفاده میشد. ضمن اینکه در فیلمنامه و شخصیتپردازی هم که شوخی و جدی شخصیت معلوم نیست هم این ظرفیت را داشت اما صباغزاده به این سمت نمیرود. رمانتیسم عماد و طوبا یک الناز حبیبی خوب دارد که اگر لوسبازیهای عاشقانهاش را در اوایل فیلم تحمل کنیم در سنین میانسالی و بهویژه در چالشها با عماد، بازی متفاوت و درستی ارائه میدهد که نشانی از حضورهای او در آثار سینمای تجاری ندارد.
دومین فیلم صباغزاده باوجود امتیازاتی از جمله عشق و علاقهاش به سینما و ادبیات که به مخاطب منتقل میشود در مجموع کموکاستیها و حتی زیادهرویهایی دارد که به فیلم لطمه میزند؛ یکی همین روایت فیلم از سوی سارا بهرامی است که نقش اول زن ایتالیاایتالیا را بازی میکرد. با این حال تلاش صباغزاده برای فیلمی با مضمون حفظ عشق و لزوم پایبندی به خانواده ارزشمند است و میتوان آن را به عنوان تلنگری نرم درنظر گرفت.
بی همهچیز
یک فضای سرخوشانه در فیلم خسته نباشید و یک فضای تلخ و جدی اجتماعی در سدمعبر و همکاری در نگارش فیلمنامه فیلم قصرشیرین، بهخوبی نشان از توانایی محسن قرایی دارد. وقتی این پشتوانه را در کنار ترکیب پرچهره بازیگران فیلم همچون پرویز پرستویی، هدیه تهرانی، هادی حجازیفر، مهتاب نصیرپور، باران کوثری و... قرار میدهیم، میزان توقعات و امیدواریها به سقف میرسد اما متاسفانه بی همهچیز باوجود برخی امتیازات، یکی از بزرگترین سرخوردگیهای این دوره جشنواره را همان سرچراغی ایجاد کرد؛ البته به نظر میرسد بیهمهچیز یکی از فیلمهای متناقض این دوره باشد چرا که در همین دو روز، نظرات بسیار متفاوتی درباره آن مطرحشده و حتی به نقدهای ستایشآمیزی هم برخوردیم.
اما اگر نظر ما را بخواهید، حامل خبر خوشی نیستیم. هرچند تلاش قرایی برای اقتباس از نمایشنامه مشهور «ملاقات بانوی سالخورده» نوشته فردریش دورنمات و روایت قصه در فضایی ایرانی، چالشی ارزشمند است اما بهجز لحظاتی و بخشهای اولیه در کلیت به بار ننشسته و حتی میتوان بی همهچیز را در ردهبندی سه فیلم قرایی در رتبه سوم قرار داد.
بهویژه سکانسهای پایانی فیلم و سخنرانی نچسب امیرخان(پرستویی) و تلاش برای تغییر پایانبندی قصه اصلی، تیر خلاص را به بی همهچیز میزند و آن نیت و تلاش و اندک امتیازات کار را هم به باد میدهد.
خیانت مردم روستا و پشتکردن به قهرمانشان(امیرخان) و مبادله جان او با ثروت و رفاه وعده دادهشده از سوی لیلی نظریان(تهرانی) و بحث اخلاقیات که قرایی به آن اشاره میکند، گرچه مخوف و قابل بررسی است و میتواند به فرامتن هم راه دهد اما شاید اشکال از ظرف روایتی قرایی باشد که تحمل وزن مظروف و اثر بزرگ دورنمات را ندارد و باوجود تلاش برای برخی فضاسازیها ایرانی نمیشود و بهویژه شرط لیلی یعنی کشتن امیر بهشدت از جهان فیلم بیرون میزند، درحالیکه این شرط بسیار با جهان غریب و مخوف و غیررئالیستی نمایشنامه دورنمات(شهر گولن) سازگار است.
نقش لیلی اگر کمی در متن و اجرا پیچیدهتر بود، ممکن است تهرانی را به سیمرغ دیگری برساند اما حالا به نظر تنها به زیبایی اثیری او و چشمههایی از بازیگریاش بسندهشده و بازیاش در مقام مقایسه نسبت به نمونههای تئاتری این متن و این شخصیت یعنی گوهر خیراندیش و پانتهآ پناهیها در مقام پایینتری قرار میگیرد.
پرستویی هم بازیهای بهتر از این داشت. در ضمن ضرورت استفاده از باران کوثری با آن گریم غریب و زشت نمایی هم مشخص نیست، هرچند اگر برخی مخاطبان و حتی داوران نسبت به آن ذوق زده شدند، به ما خرده نگیرید. بازیهای بابک کریمی، فریدسجادیحسینی و لاله مرزبان اما به اندازه و خوب است.
درخشانترین حضور فیلم هم مربوط به هادی حجازیفر است که تردید و چالش همراهی با امیر یا لیلی بهخوبی در بازیاش نمایان است، بهویژه آنجا که از مردم میخواهد انگشتهای رایشان به قتل امیر را بالا بیاورند و نشان دهند.
نکته جالب اینکه هادی حجازیفر که در این فیلم جایگزین شهاب حسینی شد، چند سال قبل از شهرت در سینما، نمایش زنده-عروسکی ملاقات بانوی سالخورده را کارگردانی کرده بود که اثر بهمراتبتر بهتری از بی همهچیز بود.