در فرهنگ دینی و ادبیات کهن ما بر هر دوی اینها تاکید زیادی شده اما راستش را بخواهید کمتر درباره این آموزهها صحبت شده و به زبان ساده در اختیار مردم قرار گرفته است. با حجتالاسلام سرلک همصحبت شدم تا از شیرینی شکرگزاری برایمان بگوید و اینکه چگونه با این مهارت میتوانیم راحتتر و بهتر زندگی کنیم.
به نظرم بهتر است اول از تعریف شکرگزاری شروع کنیم؛ تعریف عام و خاص آن.
شکرگزاری به معنای شناسایی داشتهها و کاربست درست آنها و توجه به کسی است که آن داشتهها را به ما داده. یعنی شکرگزاری سه بخش دارد؛ شناخت، اقدام و شناسایی منشأ داشتهها. شکر مقابل کفر قرار دارد که به معنای پرده است که مانع دیدن میشود. شکر انسان را از کفر نجات میدهد. آدمی اگر شکرگزار باشد، امکانات و داشتههایش را میبیند و به آنها توجه میکند. در مرحله بعد از داشتههایش استفاده میکند. به تعبیر قرآن از امکانات دنیا بهره میبرد و شرایط را معطل نمیگذارد. بنابراین شکر انسان را به تلاش و سعی میکشاند. مرحله سوم کشف نسبت دادهها با کسی است که آنها را به ما داده که خداست و باید شکرگزار او بود. شکر نعمت انسان را به منعم و به نعمتبخش وصل میکند که این بهترین اتفاق برای انسان است.
پس میتوان گفت که شکرگزاری باعث میشود امکانات و نعمتهایی که داریم را ببینیم. این دیدن را چگونه میتوان تقویت کرد؟
مهمترین دلیل ندیدن نعمتها، تمرکز روی دیدن خود است. انسان وقتی از خودشیفتگی و نارسیسم رهایی پیدا میکند به مرحله فروتنی و خضوع میرسد. فرصت پیدا میکند که قدردان باشد و از آنچه دارد نهتنها برخوردار باشد که از آنها بهرهمند نیز شود. انسانها معمولا برخورداریهای زیادی دارند اما به آنها توجه نمیکنند. قرآن میگوید: «نعمتها آنقدر زیادند که از شمارش آنها عاجزید». همه ما برخورداریهای زیادی داریم اما آیا بهرهمندی هم داریم؟ خیلی از آدمها نعمتهای زیادی در اختیار دارند اما همچنان ناراضی و معترضند و مدام غرمیزنند. چرا؟ چون خودشان را بیش از اندازهای که لازم است دوست دارند. این خودبینی باعث میشود امکانات را نبینند. مثلا زن و شوهرها اگر فقط خواستههای خودشان را ببینند. دیگری چه زن چه مرد خط میخورد و زمانی که خط خورد احساس کماهمیتی و طرد بودن میکند در نتیجه او هم مقابلهبهمثل میکند. اما اگر یاد بگیریم که از چشم دیگران هم ببینیم به جایگاه شکرگزاری و قدرشناسی میرسیم. اگر عدسی نگاهمان را تمیز و شفاف کنیم، هر آنچه پیرامونمان هست را میبینیم و به آن توجه میکنیم. اگر فقط خودمان را ببینیم مدام توقعمان بالا میرود و کمبودها را میبینیم و شروع به نق زدن میکنیم. حتی به خدا هم معترض میشویم و به او میگوییم اگر فلان خواسته ما را اجابت نکنی دیگر تو را پرستش نمیکنیم! خلاصه اینکه «یک قدم بر خویشتن نِه و آن دگر بر کوی دوست» و مخلص کلام این که شکرگزاری از فروتنی عبور میکند ... .
رابطه شکرگزاری با مثبت نگری چگونه است؟
مثبتنگر راهی جز شکرگزاری ندارد وگرنه تبدیل میشود به ظاهرسازی و فریبکاری عمومی. چه کسی میتواند مثبتنگر باشد؟ کسی که داشتههایش را دوست دارد. مهم نیست چه دارد، مهم این است که هر آنچه دارد را دوست دارد. رابطه خوبی با خودش، با جنسیتش، با خانواده، با خانه، با شغل، با دوستانش و ... دارد. این مثبتاندیشی به آن معنا نیست که همه چیز خوب است و ما هیچ مشکلی نداریم؛ داشتههایمان را دوست داریم، هر چند شاید برخی امکانات را نداشته باشیم. وقتی آنچه را داریم دوست بداریم، نداشتهها ما را بهم نمیریزد. تلاش و کوشش میکنیم اما هرگز نمیخواهیم به هر قیمتی به هر چیزی که میخواهیم، برسیم. مصداق همان بیت معروف: چشم تنگ دنیا دوست را یا قناعت پرکند یا خاک گور. مثبتاندیشی حقیقی چیزی نیست جز این که انسان رابطه خوبی با خودش و داشتههایش برقرار کند. داشتهها شامل جسم، جنسیت، خانواده، جغرافیا، وطن، خانه اتومبیل و... میشود.
زیاد میشنویم که اهداف و آرزوهایتان را مشخص کنید و با شکرگزاری به آنها برسید، این روش را چگونه میتوان اجرایی کرد؟
ما آدمها باید اهداف و مقاصدی برای خودمان مشخص کنیم تا آنها ما را به تلاش و حرکت وادارد. آدمهای ناامید و بیانگیزه (این خصلت را میتوانند از خانواده یا جامعه گرفته باشند) هیچ تلاشی برای رسیدن به آرزوها انجام نمیدهند.
این آدمها امکانات و داشتههای خود را نمیبینند؛ مثلا کلی پول و امکانات دارد اما چون انگیزه ندارد در جای خود میماند و گاهی حرکتهای قهقرایی دارد. در کشور ما به نظرم به دلایل تاریخی و فرهنگی ما بیشتر اسطورهگرا هستیم و ذهنمان صفر و صدی است.
بیشتر ما مطلق نگریم یا باید چیزی به صورت صددرصد در اختیارمان باشد یا اصلا نباشد. مثلا اگر اتومبیل قدیمی داشته باشیم انگار هیچی نداریم یا اگر خانه کوچکی داشتیم، برایمان مهم نیست و اسمش سرپناه نیست. به همین دلیل نگاه واقعبین را از دست داده و بیشتر عادت کردهایم که نق بزنیم. بیشتر از آنکه زیباییها و نعمتها را ببینیم و تحسین کنیم، نق میزنیم و شرایط را تلخ میکنیم. شاید بهتر باشد نگاهمان را به مولوی نزدیک کنیم، آنجا که میگوید: چو غلام آفتابم همه از آفتاب گویم / نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم خیلیها اما شب پرستند، بدون این که توجه کنند شب تمام میشود و زمستان به پایان میرسد. فرهنگ جامعه ما اگر صفر و صدی نبود بلکه از صفر به صد بود که امید و توکل در آن جریان دارد این حجم از تلخی و ناامیدی که در جامعه وجود دارد، کمتر میشد.
آموزههای دینی و فرهنگی به ما گوشزد میکند حتی در نداریها و نداشتنها هم شکرگزار باشیم، چگونه میتوان در عین کم برخورداری شکرگزار بود به این امید که این دوره تمام میشود؟
شاکر واقعی کسی است که در هر شرایطی داشتههایش را میبیند نه نداشتههایش را. امامسجاد میفرمایند:« خدایا شکر مرا زمانی که چیزی را از من میگیری بیشتر کن تا زمانی که چیزی به من عطا میکنی.» گاهی ما با مصیبت و دردی روبهرو میشویم؛ مریضی، از دست دادن عزیز و... در این زمان شاکر واقعی شکر میکند. امامسجاد میفرماید: خدایا من دست تو را خواندهام؛ تو همیشه مهربانی. ابوحمزهثمالی به خدا عرض میکند: من خوبیهایت را فراموش نمیکنم. یعنی اگر چیزی را از من گرفتی حتما صلاح بوده و حتما قرار است چیز بهتری جایگزین آن کنی. انسان میتواند در بلایا و سختیها شاکر باشد از این جهت که میداند: «هر بلایی که از تو آید رحمتی است...» این تجربه را همه ما داشتهایم که چیزی را بهشدت خواستهایم اما زمانی که به دستش آوردهایم متوجه شدهایم اصلا هم خوب نیست و ای کاش خدا آن را به ما نمیداد.
اما این اتفاقات را از یاد میبریم. بهتر است یاد بگیریم داشتن و نداشتن نباید ملاک خوشحالی یا غصه و اندوه باشد. نداشتهها را ببینیم و برای به دست آوردن آنها تلاش کنیم اما به هم نریزیم و افسرده و پرخاشگر نشویم. چون شاکر واقعی تسلیم خداست و میگوید: هر چه آید خوش آید، ما که خندان میرویم.
طاهره آشیانی - روزنامه نگار / روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد