جامجم آنلاین: ۲۹ مهر سالگرد بیانیه سعدآباد است، بیانیهای که براساس آن ایران پذیرفت فعالیتهای هستهای خود را برای اعتمادسازی و اثبات صلحآمیز بودن اقدامات به شکل داوطلبانه و برای مدت زمان محدود تعلیق کند؛ دولت وقت که پس از این بیانیه با بدعهدی طرف غربی برای تعلیق همیشگی برنامه هستهای ایران روبرو شده بود در نهایت مجبور شد در آخرین ماه کاری خود پلمب تاسیسات هستهای را بشکند تا فعالیتهای هستهای کشور دوباره رونق بگیرد، موضوعی که تا سال 92 و آغاز مذاکرات برجام با قدرت ادامه داشت.
به مناسبت سالگرد این روز به سراغ ابوالفضل ظهرهوند از دیپلماتهای با سابقه وزارت امورخارجه و عضو سابق تیم مذاکره کننده رفتهایم و با او در خصوص شرایط آن روزها و همچنین درسی که از مذاکرات سال 82 برای اکنون میتوان گرفت گفتوگو کردهایم، متن گفتوگوی خبرنگار جامجم آنلاین با سفیر سابق ایران در ایتالیا در ادامه ارائه میشود.
سال 82 موضوع قبول تعلیق چه ضرورتی داشت و آیا ما در برجام درسی از بیانیه سعدآباد گرفته بودیم؟
بیانیه سعدآباد نقطه عطفی در رویکرد دولت وقت به موضوع فعالیتهای هستهای بود، رویکردی که موجب شد یک پرونده ماهیتا فنی و حقوقی که سعی میکردند بهانه سیاسی را به آن تحمیل کنند تبدیل به یک پرونده سیاسی با بعد فنی و حقوقی شود.
غربیها تلاش داشتند پرونده هستهای کشور ما را به عنوان یک عضو آژانس که NPT را امضاء کرده و طبیعتا مسائلش باید توسط مکانیزمهای موجود مانند پادمان، مقررات آژانس، سیستمهای بازرسی و غیره انجام شود را به شکل یک موضوع استثنائی و با وجه سیاسی برخورد کنند؛ دولت وقت پذیرفت با سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس به طور مشخص مذاکره کند تا شاید بتواند در مسیر اعتمادسازی موضوعی را که آنها خودشان دامن زده و تبدیل به یک مساله کرده بودند را حل و فصل کند و گام جدیدی را در روابط با غرب بردارد، ماحصل این اقدام دولت، بیانیه سعدآباد بود اما عدم توازن بین دادهها و ستاندهها موجب شده بود در سال 84 تقریبا همه فعالیتهای ما به حالت تعلیق درآمده باشد، اتفاقی که همین دوستان با ادبیات تعلیق داوطلبانه غیرالزامآور از آن یاد میکردند و تصورشان این بود که میتوانند با آن مسیر اعتمادسازی را بروند؛ آنها به جای تضمینهای عینی و محکم، تضمینها ضمنی گرفتند و نتیجه آن اتفاقاتی بود که در سال 84 برای کشور افتاد، کلا فعالیتهای هستهای ما تعطیل شد و میرفتند که SUNSET (غروب هستهای) را در ایران شکل دهند، اینکه امروز ترامپ مطرح میکند ما باید فشارها را به ایران افزایش دهیم تا بتوانیم این کشور را به غروب هستهای در سال 2025 برسانیم، مسالهای است که در همان زمان به دنبال آن بودند که البته با مقاومت و مداخله مقام معظم رهبری این پروژه خنثی شد و فعالیتهای ما وارد فاز عادی و طبیعی خودش شد و میوههای آن در سال 92 شامل بیش از 19 هزار سانتریفیوز در کنار دهها تن اورانیوم برای کشور بود.
از سوی دیگر عدهای مطرح میکنند سال 92 ما در حالی ظرفیت زیادی از توان هستهای برای خود ایجاد کرده بودیم که تحریمهای زیادی را هم تحمل میکردیم.
اینها یکسری بهانه است، کلید تحریم ما از پیروزی انقلاب خورده است و طبیعی هم هست؛ وقتی شما میخواهید یک زیستار و پارادایم جدید سیاسی را شکل دهید که در تعارض با زیستار و پارادایم غالب در نظام بینالملل است، وقتی مرگ بر آمریکا میگوئید و او به نام شیطان معرفی میکنید طبیعی است که شیطان امروز یعنی آمریکا نخواهد ظرفیتهایش را به شما بدهد؛ شما نمیتوانید لیبرالیسم را نفی کنید اما بخواهید مدل لیبرال رفتار کنید و بعد بگوئید که دولت لیبرال شما را تحریم نکند.
ما نشان دادهایم تا زمانی که در موضع انقلابی خودمان هستیم و به ظرفیت داخلی اتکا میکنیم نه تنها تحریمها را تبدیل به فرصت میکنیم بلکه طرف مقابل را به جای میبریم که از ادامه پیگیری سیاست تحریم خودش منصرف شود این موضوعی است که خانم کلینتون در کتاب خاطراتش در مورد شرایط ایران در قبل از فتنه سال 88 مطرح میکند و همچنین نسخهای است که آقای برژینسکی در تحلیل خود برای مواجه با پدیدار ایران میپیچد.
ایران از سال 57 یک شیب مثبتی را شروع کرد و به آرامی در این شیب مثبت از وضعیتی که حتی نمیتوانست سیمخاردار بسازد رسید به نقطهای که میتواند غنیسازی را در بالاترین سطح انجام دهد و این یعنی شما توانستهاید فشارهایی که برای امحای و کنترلتان وجود دارد را تبدیل به فرصت کنید و آنها شما را به بازیگر و قدرت منطقهای و بینالمللی تبدیل کردهاند؛ آقایی قطعا هزینه دارد و کسی نمیتواند بگوید که هم میخواهم آقا و بازیگر نظام باشم و هم چالش نداشته باشم، برای کسی که میخواهد در این عرصه فعال باشد حتما چالش هم وجود دارد منتها جریان فکری در کشور بوده و هست که معتقد است اساسا باید در نظام بینالملل ادغام شد، اینکه ما بخواهیم طرحی نو در اندازیم اساسا موردنظر آنها نیست و معتقد هستند که باید با بزرگنمایی و معتبرنمایی تهدید، ایران را وادار به تعامل، تسلیم و عبور از مواضع انقلابی خود کنند.
پروژه سال 82 که در 84 میوه تلخ خود را داد همان پروژهای است که سال 92 دوباره مورد توجه قرار گرفت به تداوم و تشدید تحریمهایی که امروز دارید میبینید رسید؛ از سال 84 تا 92 همین شرایط وجود داشت ولی مردم هم به خوبی میتوانستند سفرهشان را ببندند و هم کشورها دستاوردهای خود را داشت و به جلو میرفت.
پس این مسائلی که این افراد مطرح میکنند همه یکسری بهانه است و این بهانه هم به این بخاطر است این تفکر اصلا اعتقادی به اینکه ایران میتواند مستقل باشد و در کنار سیاستهای نه شرقی و نه غربی پرچمدار و طلایهدار یک گفتمان متفاوت و جدید باشد ندارد.
طرفداران شرایط فعلی میگویند فرق تعلیق سال 82 با الان در این است که الان دیگر شورای حکام آژانس برضد ما گزارش نمیدهد و همچنین قطعنامههای ضدایرانی شورای امنیتی از بین رفته است.
اینها به خاطر همان تفکری است که آرمانشهر خود را در تعامل، همزیستی و ادغام با نظام بینالملل میبینند و همین تفکر آشکارا میگوید هرچند ما نمیتوانیم در مورد پیوستن به کنوانسیونهای جدید مانند CFT تضمین دهیم که تحریمها رفع شود اما میپیوندیم که بهانه را از آمریکا بگیریم، خب طبیعتا بهانه گرفتن که حد یقف ندارد، آمریکا دشمن شماست و بهانه او هم زمانی از بین میرود که شما از موضع مقاومت و مخاصمه با او خارج شوید؛ آمریکاییها به این خط و نشانها قانع نیستند و این به معنای این است که ما باید مسیر واگذاری امتیازات را تا جایی برویم که طرف مقابل قانع و مطمئن شود که از طرف ایران تهدیدی متوجه او نخواهد بود که نقطه انتهایی این مساله حداقل فروپاشی نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران است.
ما انقلاب نکردیم که اعتماد آمریکاییها را جلب کنیم اگر میخواستیم چنین کاری را انجام دهیم که سیستم در اختیار آمریکاییها بود دیگر نیازی به انقلاب نبود؛ با نوع نگاه، رویکرد و باوری که آنها اساسا به مساله سبک زندگی غربی و لیبرالیسم دارند اساسا به انقلاب بیاعتمادی هستند و انقلاب را به عنوان واقعهای میدانند که اتفاق افتاده و تمام شده است لذا به همین خاطر است که تصور میکنند که با واگذاری امتیازات و عبور از ظرفیتهای داخلی میتوانند موقعیت خود را در حکومت تضمین کنند؛ بحث، بحث موجودیت سیاسی این طیف است که به قیمت واگذاری ظرفیتها میخواهند کار خود را جلو میبرند.
مساله شورای حکام یا موقعیتی مانند شورای امنیت و مساله کنوانسیونها همان ابزارهای نرم آنهاست که برای نیازهای کنترلیشان شکل دادهاند مثلا در مورد همین لغو قطعنامههای علیه ایران عملا چیزی لغو نشده است بلکه شرایط به شکل فریز درآمده است یعنی به شکلی مانند شمشیر داموکلس بالای سرما نگه داشتهاند؛ این درحالی است که روش درست این بود که ما سیاستها و راهبردهای خود را به نوعی طراحی میکردیم که آنها ما را به عنوان قدرت بپذیرند و برای بازدارندگی با آنها وارد مذاکره شویم مانند همان کاری که چین و روسیه انجام میدهند، آنها هم با تحریم و همین فشارها مواجه هستند ولی میبینید که چین برطبق آمارها از سال 1975 تا سال 2016، 17 درصد تجارت خارجی خود را افزایش داده است، این یعنی چین توانسته از رتبه 43 ام تجارت جهانی به رتبه دوم برسد و نزدیک است که مقام اول را هم از آمریکا بگیرد خب این را با اتکاء به ظرفیتهای داخلی و قبول یک تهدید پایداری مانند ایالات متحده بدست آورده است.
اساس روابط بینالملل برقدرت استوار است و کسی میتواند در این محیط سهم لازم را از کیک بدست بیاورد که قدرت خودش را بازیابی کرده، خوب بکار بگیرد وگرنه در شرایطی که دشمن با عنوان تحریم پایش را بر روی گلوی شما گذاشته، مابهزایی که میدهد این است که مقداری پایش را از گلو شما بردارد و در طرف مقابل مابهازایی که شما میدهید ظرفیتهای ملیتان است، وقتی این عدم توازن در این شکل از مذاکره اتفاق میافتد فراجمش خیلی روشن است؛ شما وقتی میتوانید مذاکره کنید که گلوی شما زیر پای دشمن نباشد شما سرمیز مذاکره بنشینید و اگر او اهرم فشار دارد شما هم اهرم فشار داشته باشید، راجع به تقسیم کیک صحبت کنید نه راجع به اینکه فشار پایش بر روی گلوی شما را کمتر کند آن هم در حالی که شما منافع ملی خود را به حالت تعلیق داوطلبانه در آوردهاید!
نوع نگاه و رویکرد به مسائل اساسی و موجودیت نظام سیاسی است که این شرایط را برای ما به وجود آورده است و اگر ما این نوع نگاه و رویکرد را تغییر ندهیم باز هم باید منتظر واگذاری امتیازات بیشتر و تشدید فشارها باشیم.
سال 82 که ایران پذیرفت تعلیق داوطلبانه را انجام دهد آیا کسی در وزارت خارجه مخالف هم بود؟
به افرادی که با سیاستهای هستهای آن زمان موافق نبودند گفتند بفرمائید بیرون.
یعنی کسانی که میگویند زمان دولت قبل ما را بازنشسته کرده بودند خودشان افراد را بیرون میکردند؟
مساله بازنشستگی این افراد این است که خودشان باید درخواست میدادند، بازنشستگی قانونی دارد ولی فردی که مدرک دیپلم داشته و بازنشسته شده بود الان سفیر است؛ خیلی از آقایانی که اکنون قرار است بالاخره کنار بروند هم زمانی سفیر بودند، البته برخی هم در موضع سفیر امتیازات دیگری را گرفتند و بازنشسته شدند، بعد هم رفتند جای دیگر حقوق گرفتند البته در دولت قبل هم برای اینها درخواست بازنشستگی صرفه داشت؛ شما وقتی در موضع سفیر درخواست بازنشستگی کنید امتیازات بیشتری میگیرد و آنها هم میدانستند امکان کار کردن با آن دولت را ندارند.
به شماها در سال 82 چه گفتند، آیا شما را اخراج کردند؟
خیر این اخراج نیست، در وزارت خارجه به این افراد اورکادر گفته میشود، یک کف حقوقی داده میشود، بعضی از مواقع در دفتر مطالعات مینشینند تا ماموریت به آنها داده شود یا میگویند شما همین اطراف باش تا خبرت کنیم، در مجموع ماموریتهای وزارت امورخارجه اهمیت دارد در دیگر شرایط کارهای روتین انجام میشود، در آن زمان هم جمعا با سه چهار نفر این رفتار شد.
اصلا برنمیتابیدند که مطلبی در مخالفت با این رفتار آنها به کمیسیونها مجلس یا دفتر رهبری منعکس شود و با آن برخورد جدی میکردند، یعنی موضوع شکیبایی و تحمل نظر مخالف که از طرف این افراد مطرح میشود کاملا دروغ است، عدم شفافیت، حرکت در تاریکی روش آنهاست تا بتوانند بگویند اجماع نظرات کارشناسی بر این بود که ما باید این کار را انجام دهیم و بعدا هم کسی نتواند بگوید ما این را گفتیم و شما نکردید، در سال 92 هم همین رفتار را کردند و مثلا هیچگاه نگفتند آقای جلیلی، آقای ظهرهوند یا آقای باقری که در تیم مذاکره کننده بودید خانم اشتون کی حالش خوب است یا کی حالش بد است؟ اول دوست دارد قهوه بخورد یا با آب میوه شروع میکند؟ یعنی حتی چیزهای فرمالیته را حاضر نشدند بشنوند فقط گفتند بروید که دیگر شما را نبینیم.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد