بمناسبت روز بزرگداشت حافظ؛

چرا حافظ؟ چرا امروز؟

خاطرم هست روزی از زبان یکی از شاعران نامدار کشور شنیدم که می­گفت غزل سعدی و حافظ با شرایط جهان امروز مطابقت ندارد و مشتاقان این نوع شعر باید در بهشت به چنین نغمه­های روحانی گوش جان بسپارند. این گفتار او محملی شد تا چند سطری قلم را به نوشتن در مقام حافظ وادار کنم.
کد خبر: ۱۱۶۹۶۴۰
چرا حافظ؟ چرا امروز؟

جام جم آنلاین- سخن این دوست شاعر، حملات تند برخی نویسندگان عصر مشروطه را به سعدی و حافظ در ذهنم زنده کرد. روشنفکرانی چون رفعت و کسروی که یکی گوشش پر از صدای توپ و تفنگ و فارغ از نغمات آسودگان بود و دیگری بیزار از دعوت به خوشباشی­های کاذب و عرفان­های تخدیری.

با خود گفتم چه می­شود که هر از گاهی نخبگان جامعة ما با جبهه­گیری­های متفاوت چنین به خطا می­روند و برای ردّ نظریة جناح مقابل، گرفتار ورطة افراط می­شوند. مگر می­شود منِ فرازمانی و فرامکانیِ دانته و شکسپیر و مولانا و حافظ را در گوشه­ای از تاریخ محصور کرد؟ مگر نهاد پرسشگر آدمی از دغدغة عشق و جدایی و مرگ و ریا تهی خواهد شد و به قول شهریار مگر یک مادر از دل وای فرزندم نخواهد گفت؟

آیا حافظ، خود، این غزل­ها را در بهشت سر داده یا در زمانة ناآرام حملات خونبار مغول؟ و آیا دعوت به خوشباشی حافظ از مقولة تسلیم و کناره­گیری از دنیا و گرایش به عیّاشی است یا توجه به بی­اعتباری ذاتی حادثات و تلاش برای گسترش روحیة مدارا و هماهنگ ساختن لذّات این سری و آن سری؟

آیا ما تنها بدین سبب که در قرن بیست و یکم زندگی می­کنیم و تلویزیون می­بینیم و از فضای مجازی بهره­مندیم و در دیگ زودپز، طبخ می­کنیم، فضیلتی بر پیشینیان خود داریم یا استغنایی از فرهنگ گذشتة خود احساس می­کنیم؟ این موضوع حتی اگر در حوزة فناوری و علوم تجربی قابل اثبات باشد، بی­شک در حوزة معارف و هنر انکار شدنی است. به گفتة عطّار زبان علم روز به روز چون خورشید می­جوشد و پیش می­رود اما زبان معرفت برای ابد گنگ است و فقط این صاحبان چِشِش و امیران کلام هستند که معرفت غبارآلود را در جامه­ای نوآیین از سخنان آغشته به رمز عرضه می­کنند.

حق این است که شعر حافظ برای نسل امروز ما همان اندازه زیستنی و تجربه­شدنی است که برای مردمان اعصار پیشین. حافظ حکیمِ موجزکلامی است که در چندصد غزل، عمیق­ترین حالات روحی بشر را کاویده و در اثر مطالعات فراوان و جهش تخیّل و عاطفه، مرزهای زمانة خویش را درنوردیده و به جاودانه­ترین آفاق و ساحات سخن رسیده است.

این معنی هم در اثنای تصویرگری عشق و عرفان و هم در مطاوی نکته­پردازی اجتماعی دیوان حافظ به وضوح قابل مشاهده است. آنجا که معشوق، زلف­آشفته و پیرهن­چاک بر بالین عاشق دیرینه حاضر می­شود و با آوای حزین، کاهلی او را ملامت می­کند و عاشقِ دُردکشیدة الست با این نوا، باده­پرستی می­آغازد و چه چیز شگفت­انگیزتر از بادة حافظ که شورانگیزترین معانی بشری و فرابشری را در خود نمودار می­سازد.

کدام شاعر خوش­سخن است که از آغاز تا امروز، لحظات خلوت آدمی در کتم عدم و خلقت عاشقانة او را چنین اسرارآمیز و باشکوه به تصویر کشیده باشد:

حُسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد / این همه نقش در آیینة اوهام افتاد

عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت / فتنه­انگیز جهان غمزة جادوی تو بود

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود / زمانه طرح محبّت نه این زمان انداخت

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

و نیز آنجا که رندانه از تزویر صوفی شهر یاد می­کند و او را به گل چیدن و مرقّع وانهادن و زهد خشک را به می خوشگوار بخشیدن فرامی­خواند. آری هنر حافظ در این است که حتی عواطف فردی و اجتماعی خود را چنان گسترده و در لایه­های ایهام و ابهام رنگ می­زند که شخصی­ترین حالات او به احساسات انسانی همة زمانها مبدّل می­شود. حافظ آن­گاه که از منش ریاکارانة امیر مبارزالدین و امثال او دل­تنگ است، به طعن و طنز آنها را زاهد خودبین و محتسب می­نامد و فریاد می­زند:

در آستین مرقع پیاله پنهان کن / که هم­چو چشم صراحی، زمانه خونریز است

یا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید / دود آهیش در آیینة ادراک انداز

در میخانه ببستند خدایا مپسند / که در خانة تزویر و ریا بگشایند

ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود / تسبیح شیخ و خرقة رند شرابخوار

و این آوازی است که در گوش جهان می­پیچد و همة ریاکاران و ریاگریزان طول تاریخ، خواه و ناخواه طنین این فریاد را در نهاد خود خواهند شنید که شاعرش انگشت بر عمیق­ترین کهن­الگوهای ناخودآگاه جمعی نهاده است.

به راستی این رهنمای راهزن و این آلودة پاکیزه­دامن و این معتکف مسجد و پناهندة میخانه جز حافظ کیست؟ اوست که با هنر خود اجتماع نقیضین را ممکن ساخته و خرقة زهد و جام می را به هم پیوند زده و همة نقشها را در جهت رضای او به هم آمیخته است و ذیل شعر خواجه است که لذت­جوترین ماده­گرایان و مقدّس­ترین معناگرایان به توافق می­رسند و یک­جا جمع می­شوند. چه هنری بالاتر از این که شاعر را در مقام خداگونگی می­نشاند و همة تجلّیّات لطفی و قهری را در وجود او و مخاطبانش به آشتی می­رساند و این خود شریف­ترین مراتب خودشناسی و خداشناسی است.

از همان زمان که ملازمان درگاه شاه شجاع به تعریض شعر سلمان را بر حافظ برتری می­دادند، غزل خواجه از دروازة شیراز بیرون رفته و نقاط دور و نزدیک را به سیطرة خویش درآورده بود و بشر امروز نیز دانسته یا نادانسته در بحر فرهنگی حافظ و امثال او غوطه­ور است و نه فقط آدمیان که قدسیان شعر حافظ از بر می­کنند. بر ماست که در این عصر پر تلاطم با حفظ مرزهای ادبیات کهن، بر جدایی خود از فرهنگ غنی گذشته دامن نزنیم و کوله­بار تجربیات و معارف دانایان قرون پیشین را از سر غفلت زمین نگذاریم که سلسلة عاشقان دهر خاموش شده­اند اما حافظ هنوز گرم سرودن است.

مهدی حیدری

استاد زبان و ادبیات فارسی

عضو هئیت علمی دانشگاه یزد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
افسانه کوهنوردی ایران

گفت‌وگو با افسانه حسامی‌فرد، اولین کوهنورد زن تاریخ‌ساز ایرانی در مسیر باشگاه هشت ‌هزاری‌ها

افسانه کوهنوردی ایران

جا مانده از نسل هوش مصنوعی

در گفت‌وگو با یک جامعه‌شناس، تهدیدات و فرصت‌های هوش مصنوعی برای خانواده‌های ایرانی را بررسی کرده‌ایم

جا مانده از نسل هوش مصنوعی

نیازمندی ها