جام جم آنلاین- سخن این دوست شاعر، حملات تند برخی نویسندگان عصر مشروطه را به سعدی و حافظ در ذهنم زنده کرد. روشنفکرانی چون رفعت و کسروی که یکی گوشش پر از صدای توپ و تفنگ و فارغ از نغمات آسودگان بود و دیگری بیزار از دعوت به خوشباشیهای کاذب و عرفانهای تخدیری.
با خود گفتم چه میشود که هر از گاهی نخبگان جامعة ما با جبههگیریهای متفاوت چنین به خطا میروند و برای ردّ نظریة جناح مقابل، گرفتار ورطة افراط میشوند. مگر میشود منِ فرازمانی و فرامکانیِ دانته و شکسپیر و مولانا و حافظ را در گوشهای از تاریخ محصور کرد؟ مگر نهاد پرسشگر آدمی از دغدغة عشق و جدایی و مرگ و ریا تهی خواهد شد و به قول شهریار مگر یک مادر از دل وای فرزندم نخواهد گفت؟
آیا حافظ، خود، این غزلها را در بهشت سر داده یا در زمانة ناآرام حملات خونبار مغول؟ و آیا دعوت به خوشباشی حافظ از مقولة تسلیم و کنارهگیری از دنیا و گرایش به عیّاشی است یا توجه به بیاعتباری ذاتی حادثات و تلاش برای گسترش روحیة مدارا و هماهنگ ساختن لذّات این سری و آن سری؟
آیا ما تنها بدین سبب که در قرن بیست و یکم زندگی میکنیم و تلویزیون میبینیم و از فضای مجازی بهرهمندیم و در دیگ زودپز، طبخ میکنیم، فضیلتی بر پیشینیان خود داریم یا استغنایی از فرهنگ گذشتة خود احساس میکنیم؟ این موضوع حتی اگر در حوزة فناوری و علوم تجربی قابل اثبات باشد، بیشک در حوزة معارف و هنر انکار شدنی است. به گفتة عطّار زبان علم روز به روز چون خورشید میجوشد و پیش میرود اما زبان معرفت برای ابد گنگ است و فقط این صاحبان چِشِش و امیران کلام هستند که معرفت غبارآلود را در جامهای نوآیین از سخنان آغشته به رمز عرضه میکنند.
حق این است که شعر حافظ برای نسل امروز ما همان اندازه زیستنی و تجربهشدنی است که برای مردمان اعصار پیشین. حافظ حکیمِ موجزکلامی است که در چندصد غزل، عمیقترین حالات روحی بشر را کاویده و در اثر مطالعات فراوان و جهش تخیّل و عاطفه، مرزهای زمانة خویش را درنوردیده و به جاودانهترین آفاق و ساحات سخن رسیده است.
این معنی هم در اثنای تصویرگری عشق و عرفان و هم در مطاوی نکتهپردازی اجتماعی دیوان حافظ به وضوح قابل مشاهده است. آنجا که معشوق، زلفآشفته و پیرهنچاک بر بالین عاشق دیرینه حاضر میشود و با آوای حزین، کاهلی او را ملامت میکند و عاشقِ دُردکشیدة الست با این نوا، بادهپرستی میآغازد و چه چیز شگفتانگیزتر از بادة حافظ که شورانگیزترین معانی بشری و فرابشری را در خود نمودار میسازد.
کدام شاعر خوشسخن است که از آغاز تا امروز، لحظات خلوت آدمی در کتم عدم و خلقت عاشقانة او را چنین اسرارآمیز و باشکوه به تصویر کشیده باشد:
حُسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد / این همه نقش در آیینة اوهام افتاد
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت / فتنهانگیز جهان غمزة جادوی تو بود
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود / زمانه طرح محبّت نه این زمان انداخت
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
و نیز آنجا که رندانه از تزویر صوفی شهر یاد میکند و او را به گل چیدن و مرقّع وانهادن و زهد خشک را به می خوشگوار بخشیدن فرامیخواند. آری هنر حافظ در این است که حتی عواطف فردی و اجتماعی خود را چنان گسترده و در لایههای ایهام و ابهام رنگ میزند که شخصیترین حالات او به احساسات انسانی همة زمانها مبدّل میشود. حافظ آنگاه که از منش ریاکارانة امیر مبارزالدین و امثال او دلتنگ است، به طعن و طنز آنها را زاهد خودبین و محتسب مینامد و فریاد میزند:
در آستین مرقع پیاله پنهان کن / که همچو چشم صراحی، زمانه خونریز است
یا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید / دود آهیش در آیینة ادراک انداز
در میخانه ببستند خدایا مپسند / که در خانة تزویر و ریا بگشایند
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود / تسبیح شیخ و خرقة رند شرابخوار
و این آوازی است که در گوش جهان میپیچد و همة ریاکاران و ریاگریزان طول تاریخ، خواه و ناخواه طنین این فریاد را در نهاد خود خواهند شنید که شاعرش انگشت بر عمیقترین کهنالگوهای ناخودآگاه جمعی نهاده است.
به راستی این رهنمای راهزن و این آلودة پاکیزهدامن و این معتکف مسجد و پناهندة میخانه جز حافظ کیست؟ اوست که با هنر خود اجتماع نقیضین را ممکن ساخته و خرقة زهد و جام می را به هم پیوند زده و همة نقشها را در جهت رضای او به هم آمیخته است و ذیل شعر خواجه است که لذتجوترین مادهگرایان و مقدّسترین معناگرایان به توافق میرسند و یکجا جمع میشوند. چه هنری بالاتر از این که شاعر را در مقام خداگونگی مینشاند و همة تجلّیّات لطفی و قهری را در وجود او و مخاطبانش به آشتی میرساند و این خود شریفترین مراتب خودشناسی و خداشناسی است.
از همان زمان که ملازمان درگاه شاه شجاع به تعریض شعر سلمان را بر حافظ برتری میدادند، غزل خواجه از دروازة شیراز بیرون رفته و نقاط دور و نزدیک را به سیطرة خویش درآورده بود و بشر امروز نیز دانسته یا نادانسته در بحر فرهنگی حافظ و امثال او غوطهور است و نه فقط آدمیان که قدسیان شعر حافظ از بر میکنند. بر ماست که در این عصر پر تلاطم با حفظ مرزهای ادبیات کهن، بر جدایی خود از فرهنگ غنی گذشته دامن نزنیم و کولهبار تجربیات و معارف دانایان قرون پیشین را از سر غفلت زمین نگذاریم که سلسلة عاشقان دهر خاموش شدهاند اما حافظ هنوز گرم سرودن است.
مهدی حیدری
استاد زبان و ادبیات فارسی
عضو هئیت علمی دانشگاه یزد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد