یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
انسان، پیش از سلطنت علم مدرن و سلطه فناوری، دو ساحتی بود؛ ساحتی مجرد که تا قاب قوسین او ادنی امتداد داشت و ساحت تن که جان را گره میزد به طبیعت و دنیا. اما در دوره جدید، واقعیتی با نام فناوری و علم مدرن، انسان را دستخوش دگردیسی و از خودبیگانگی کرده است. علم مدرن و انقلاب تکنیکی آمد تا انسان را سرور طبیعت کند، اما علم مدرن و تکنیک در دنیای جدید دیگر وسیله نیستند، بلکه هدف و غایت هستند و انسان دانسته یا نادانسته به کمک این دو، از برخی اسارتها بیرون جهید اما این دو را به مقام خدایی رساند تا در همین کره خاکی، با شعارهای پر زرق و برق رفاه و ترقی، بهشت را بنا کند. میگویند علم مدرن متواضع است و این چارچوبهای متافیزیکی و غیرمتافیزیکی است که علم را تنها نسخه شفابخش همه دردهای بشری و تنها نسخه معتبر معرفی میکند و اگر حجیت علم را جویا شوید، فراروایتی با نام رفاه و ترقی بهعنوان پشتوانه جلوه میکند. طیفی بر این باورند که علم مدرن با چارچوب یاد شده، سعی میکند نخست، انسان را به شیء جاندار فروکاهد، سپس او را وادارد که مصرف کند و آن گاه مصرف و دوباره مصرف.
علم مدرن برای تحلیل و تبیین مسائل، نیازی به ماورای طبیعت و غیب ندارد و اساساً نیازمند معنای زندگی نیست، اما انسان برخلاف دیگر پدیدههای عالَم برای زنده ماندن و ادامه زندگی نیازمند معناست و معنای زندگی برای علم مدرن و به تعبیری ساینس (Science) بیمعناست و فهم معنای زندگی و جست و جوگری درباره آن، تفکری بیرون از دایره علم میطلبد؛ تفکری همانند تفکر فلسفی.
تفکر فلسفی معنای زندگی را از غیب یا از درون همین دنیا جست و جو میکند و امروزه که نهیلیسم پنجه در پنجه انسان انداخته و دستان خود را برای فشردن گلوی انسان دراز کرده، این فلسفه است که میتواند به کمک ما آید و به تعبیر ارسطو، زیستن ما را در این عالَم ممکن و معنادار سازد.
بررسی چارچوبهای علم و سنجش اعتبار آنها، بیرون از قلمرو علم مدرن و بر عهده عقل بویژه عقل فلسفی است. تشخیص حماقتها و نادانیهای دنیای مدرن و فهم جهتگیریهای نادرست بشر در اقیانوس پرتلاطم دوره جدید نیز بر عهده فلسفه است و این افزون بر ضرورت نیازمندی به فلسفه در ساحتهای مشترک با دنیای گذشته است.
اگر همانند فیلسوفان مسلمان بیندیشیم، تفکر فلسفی در کنار فهم نسبت میان متغیرات و روابط میان پدیدهها، فهم حقایق را آنچنان که هست، برای ما ممکن میسازد و اگر کانتی بیندیشیم تفکر فلسفی ما را به حقیقت امر واقع نمیرساند، اما برای نوع بشر اجتناب ناپذیر است و ایدهآلهای سهگانه خدا، جهان و نفس
دانشمان و علم مدرن را سازمان و نظم میدهند و برای تحقق امکان علمی با نام فیزیک و طبیعیات، ریاضیات و حساب، ما نیاز به فلسفه و ایدههای آن داریم و بدون فلسفه، نه علم و نه گزاره علمی موجه، هیچکدام شکل نمیگیرد.
فهم انسان و این که با ابدیت پیوند خورده یا به کنج انقطاع از ازل و ابد خزیده و پیبردن به حالات وجودی آدمی جزو رسالت فلسفه است و همانطوری که در گذشته به این پرسشگریهای فلسفی و جستوجو برای پاسخهای آن نیازمند بودیم، اکنون ما نیازمندتر به فلسفه ایم؛ بنابرآن که امروز، از دالان تماشاگری فیلسوفانه به تالار باشکوه بازیگری متفکرانه راه پیدا کردیم و انسان بازیگر، پرسشگرتر است تا انسان تماشاگر و پرسشهای بنیادین ناظر به هستی انسان و رازها و نیازهای وجودیاش، تنها در زمین فلسفه به صورت سیستمی و مولّد میروید.
دکتر عبداله صلواتی
دانشیار فلسفه دانشگاه شهید رجایی تهران
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد