خاطرات کاغذی
مریم فلاح: ماجراهای کاپیتان پوف ــ پیکا از روزی آغاز شد که پسرکی شر و شیطان در حال فرار از تنبیه خالهاش به کشتی کاپیتان پناهآورد. کاپیتان ریشقرمز که عمری را روی دریاها و اقیانوسها گذرانده بود و کولهباری از تجربه دریانوردی داشت، میدانست که حضور پسر نوجوان در کشتیاش ممکن است برای ملوانها دردسرساز شود و آنها را با چالشهایی مواجه کند؛ آنقدر که کشتی و خدمهاش را به خطر اندازد. پس با زیرکی تمام با حضور او در کشتی موافقت کرد به این شرط که با تلاش و جدیت دریانوردی را بیاموزد و در همه حال کمکحال کاپیتان و ملوانان باشد. اگرچه کار در کشتی برای پسر آسان نبود، اما از آنجا که آینده تازه و متفاوتی را پیشروی خودش میدید تمام همت و استعدادش را بهکارگرفت تا رضایت کاپیتان را جلب کند. پس بهخوبی وظایف واگذارشده را تحت نظارت کاپیتان به انجام میرساند. البته کنجکاویها و گاه ندانمکاریهایی داشت که او را سوژه میکرد.
کد خبر: ۱۴۷۰۴۴۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۵