آشوب در شرایطی شکل میگیرد که نیروهای گریز از مرکز، نقش محوری در سیاست منطقهای و الگوی کنش راهبردی ایفا میکنند.
روندی که میتواند زمینههای لازم برای ایجاد نشانههایی از دولت شکننده را بهوجود آورد. ساخت دولت شکننده در دوران بحران با پیچیدگیهای رفتاری قابل توجهی همراه میشود. از یک سو برای بقا به جنگ و منازعه مبادرت میکند و از سوی دیگر تلاش دارد تا زمینههای مدیریت بحران را به وجودآورد.
حمایت ایران و روسیه از دولت سوریه را میتوان یکی از عوامل اصلی تداوم ثبات و تمرکز قدرت در ارتباط با دولت مرکزی دانست. دولتی که با نشانههایی از رویارویی گروههای مسلح هویتی روبهرو بوده و برای بقای خود نیازمند بهرهگیری از سازوکارهای نظامی و امنیتی به موازات فرآیندهایی است که بتواند خدمات عمومی را برای جامعه بهوجود آورد.
نقش ترکیه در بحران امنیتی سوریه از جولای 2016 به گونهای تدریجی افزایش یافته است. اردوغان در روزهای بعد از کودتا نه تنها از سیاست سرکوب پرشدت در ترکیه بهرهگیری کرد بلکه زمینههای اعزام نیروی نظامی به مناطق کردنشین و خطوط حائل سوریه را نیز به وجود آورد. حضور عملیاتی ترکیه در سوریه به مفهوم آن است که ترکیه تلاش دارد تا نقش عملیاتی خود را افزایش داده و به موازات کشورهایی همانند ایران و عربستان در آینده سیاسی و امنیتی سوریه نقشآفرین باشد. چنین الگویی را میتوان به عنوان بخشی از سیاست امنیتی ترکیه در ائتلاف با جهان غرب دانست. پیروزی حلب به مفهوم آن است که امکان تجزیه سوریه کاهش یافته و بازیگران منطقهای باید از سازوکارهای دیگری برای اثربخشی در آینده سوریه استفاده کنند. شاید بتوان آزادی حلب را بخشی از پیروزی تاکتیکی برای ایران و روسیه دانست.
اعزام نیروهای حافظ صلح به حلب میتواند زمینههای تثبیت حکومت سوریه را به وجود آورد. روندی که بر اساس قطعنامه شورای امنیت تنظیم شده و معنای عملی آن را باید نادیده گرفتن گزینه آمریکایی در قالب منطقه پرواز ممنوع دانست. الگویی که نه تنها مورد توجه هیلاری کلینتون بهعنوان کاندیدای حزب دموکرات بوده بلکه دونالد ترامپ نیز از آن به عنوان بخشی از آینده سیاست منطقهای آمریکا در سوریه نام برده است.
در چنین شرایطی زمینه برای تغییر در موازنه قدرت حاصل شده است. نیروهای حافظصلح به عنوان یگانهای بینالمللی ایفای نقش خواهند کرد که مطلوبیت چندانی برای گروههای شورشی و عربستان ایجاد نخواهند کرد. به طور کلی نیروهای حافظ صلح، فضای موازنهگرایی را تثبیت میکنند. روندی که میتواند زمینههای اعاده قدرت دولت مرکزی را به وجود آورد. از همه مهمتر آنکه استقرار نیروهای حافظ صلح به جای نیروی نظامی ارتش این مطلوبیت را برای حکومت سوریه ایجاد میکند که هرگونه تلاش گروههای شورشی برای تغییر در موازنه قدرت به مثابه اقدام علیه نهادهای بینالمللی تلقی خواهد شد.
رویکرد سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا درباره تردد سردار سلیمانی به سوریه و ارتباط آن با قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل را میتوان تلاشی برای کاهش نقش منطقهای ایران در سوریه از سوی آمریکا و عربستان دانست. رویکردی که به منزله تهدید دیپلماتیک محسوب شده و به موجب آن آمریکا تلاش دارد تا ایران را بهگونهای غیرمستقیم و از طریق دیپلماسی اجبار، متقاعد کند که نقش محدودتری در فضای منازعات منطقهای عهدهدار شود. نقش سیاسی و امنیتی، ارتباط چندانی به حضور یا عدم حضور فرماندهان نظامی ندارد. بلکه باید آن را به عنوان بخشی از سیاست راهبردی دانست که محور اصلی آن را مقابله با تهدیدات هویتی میداند که مقابله با تروریسم را اجتنابناپذیر میسازد. از آنجایی که نقش ایران در سوریه در مقابله با تروریسم تکفیری است، بنابراین حضور فرماندهان مستشاری ایران بخشی از ضرورتهای سیاست جهانی برای مقابله با تروریسم تلقی خواهد شد.
دکتر ابراهیم متقی - استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد