رئیس قوه قضاییه در جلسه مسئولان عالی قضایی:

اگر حماسه 9 دی نبود، بساط فتنه جمع نمی شد

میزگرد جام‌جم درباره نقش هنر و ادبیات انقلابی و متعهد در شکل‌گیری حماسه 9 دی

روشن کردن چراغ در خـاموشی

با فاصله گرفتن از آنچه در سال 88 گذشت و مرور آثار ادبی و هنری که در آن زمان خلق شد، بی‌تردید سهم ادبیات و شعر بیش از دیگر حوزه‌ها بود. اگرچه در سینما هم چهره‌هایی مانند ابوالقاسم طالبی به میدان آمدند و آثاری همچون قلاده‌های طلا ساختند، اما یکی از وجوه بارز و نتایج فتنه این بود که ما شاهد زایش‌های متعدد در حوزه هنر و ادب متعهد شدیم و همچون دهه 60، ‌خونی تازه به رگ‌های ادبیات و هنر انقلابی سرازیر شد؛ اتفاقی که در جبهه مخالف و جریان روشنفکری بازتاب داشت و آنها نیز به فراخور حال وارد میدان شده بودند و سعی داشتند با جبهه رسانه‌ای و به قول معروف «گوگوش تا سروش»‌شان به جنگی تمام عیار بیایند.
کد خبر: ۸۶۸۱۴۷
روشن کردن چراغ در خـاموشی

به بهانه سالگرد حماسه 9 دی و در میزگردی به بررسی جوانب مختلف رویکردهای ادبی و هنری در قضیه فتنه سال 88 پرداخته‌ایم.

در این میزگرد مرتضی امیری اسفندقه، شاعر سرشناس و توانمند روزگارمان، علی محمد مودب، مدیرعامل موسسه فرهنگی شهرستان ادب که کتاب «‌مساله 22 خرداد نبود، مساله 22 بهمن بود» به اهتمام او منتشر شد و علی داوودی،‌ مدیر دفتر شعر حوزه هنری حضور داشته‌اند.

یکی از رهنمودهای رهبر معظم انقلاب در دیدار با شاعران این بود که فرمودند، هنرمند و شاعر در دعوای حق و باطل نمی‌تواند بی‌طرف باشد.

امروز و در سالگرد حماسه 9 دی و خاموش شدن آتش فتنه سال 88،‌ وقتی هنر و به‌خصوص کارنامه ادبی آن زمان را مرور می‌کنیم، از یک طرف با آثاری مواجه می‌شویم که چهره‌هایی همچون دکتر قزوه، علی محمد مودب، دکتر ترکی، خود شما و دیگر بزرگان ادبیات انقلاب منتشر کرده‌اید یا فیلم‌هایی که در این باره در سینما تولید شد.

از طرفی جریان فرهنگی و هنری دیگری هم بوده که ادعایش همواره همراهی با مردم است. فکر می‌کنم تبیین آن رهنمود رهبری یعنی بی‌طرف نبودن در دعوای حق و باطل و این دم از مردم زدن جریانی خاص هم در عرصه سیاست و هم فرهنگ و هنر می‌تواند آغازگر خوبی برای بحث امروز ما باشد.

اسفندقه: سینا جان، البته خودت را جا انداختی، کارهای بسیار خوب داشتی در زمینه فتنه سال 88.

لطف شماست.

اسفندقه: نخست بایسته و شایسته است که ببینیم آن طرف دیگری که از بی‌طرفی یا مردم طرفی حرف می‌زند، اصلا کسی هست؟ جایگاهی دارد یا ندارد؟ این خیلی مهم است و دیگر آن که ببینیم تعریف هنر چیست؟ چون خیلی‌ها در حوزه هنر می‌آیند و می‌روند. منظورم کلیت هنر است. هنر روشن کردن چراغ در خاموشی است. هنر کنار زدن ظلمت است. هنر مه و غبار موجود در فضا را کنار می‌زند و طرف حقیقت است.

در نظر بگیرید، گروهی ناگهان تصور کردند هنرمندند. انتظار این است که به سمت حقیقت بروند و در فضای تیره و غبارگرفته پرده از حقیقت بردارند، اما چون حقیقت به مذاقشان خوش نیامد، بهانه‌ای به نام مردم برای خودشان تراشیدند‌. حالا این مردم که هستند؟ آیا آنها که فقط برای ما دست می‌زنند، مردم هستند یا آنها که ما را دست می‌اندازند هم مردم هستند؟ فکر می‌کنم همین دو پرسش نکته اصلی ماجراست یعنی نخست برویم ببینیم آیا هنرمند هستی یعنی چراغی روشن می‌کنی که دیگران نمی‌توانند روشن کنند و دیگر آن که اگر می‌گویی مردم، منظورت از مردم دقیقا کیست؟

اگر هنرمند هستی که عین مردم هستی و ما طرفدار مردم هستیم، دیگر فریبی نیست، چون خودت عین مردمی و اگر هنرمند نیستی، داری جامعه را تقسیم می‌کنی به مردم و غیر مردم و تقسیم می‌کنی به مردم و حکومت در حالی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ما اصلا این تقسیم‌بندی‌ها را نداریم! چرا؟ چون استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی، یعنی دینی که ریشه در فرهنگ و فکر ما داشت، مبنای زندگی و قانون ما شده است. این که می‌گویم ریشه در فرهنگ دارد، به این مفهوم است که ما محبت به حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را از داخل کتاب‌ها و سخنرانی‌ها پیدا نکردیم و به ما تحمیل نشده است. این شعور و شور و عشق از راه شیر مادر نسل به نسل منتقل شده و ما سر این سفره‌ها بزرگ شده‌ایم.

پس اینها که سال 1388 تصور کردند باید طرف یک گروهی را بگیرند که مثلا مردم هستند، نفهمیدند ذات انقلاب مردمی است و مردم یعنی انقلاب، انقلاب یعنی مردم و اتفاقا این تو هستی که تعریفت از مردم اشتباه است.

تعریف مردم از فیلتر پالایش یافته، خون هزاران هزار جوان گرامی است. هزار جان مقدس بسوخت زین غیرت که هنرشان شهادت بود. چراغ اصلی را آنها روشن کردند. هنرمند واقعی آنها بودند. اگر آنها نبودند اصلا شما می‌توانستی بگویی من هنرمند مردمی هستم؟ حالا آنها را جزو مردم به حساب نمی‌آورند؟ اصل مردم آنها هستند. این که از شهدا مایه می‌گذارم واقعا کوچک‌‌تر از این حرف‌ها هستم، اما شاید لطفی که شامل حالم شده و نسبتی که با این عزیزان دارم باعث شد جرات کنم و این حرف‌ها را بزنم.

پس مردم مردمی که شنیدیم و الان هم هرچه به انتخابات نزدیک می‌شویم دوباره داریم می‌شنویم، باید تعریفش مشخص شود. آقای هنرمند و آقای سیاستمدار خاص، منظورت از مردم نباید کسانی باشند که به اصطلاح عامیانه‌اش توی کف تو هستند، چراکه دریا کف نیست، عمق و ژرف‌ساخت را شما نشناخته‌اید.

از صحبت‌های آقای مودب به گونه‌ای دیگر استفاده کنیم. در حماسه 9 دی طیف گسترده‌ای از شاعران و هنرمندان صریح به میدان آمدند و جبهه مقابل به نوعی غافلگیر شد‌. گروهی از روشنفکران سامان یافته دست به تخریب به اصطلاح فنی و توانایی این آثار زدند و مثلا گفتند و نوشتند که این آثار با زور حکومت و بودجه‌های دولتی تولید می‌شود و فروش می‌رود.

مودب: هنری که در حوزه‌های سیاسی و اجتماعی حرف می‌زند، هنر در صحنه است.نمی توانیم بگوییم شعری که در صحنه حادثه و در همان روز گفته می‌شود، متفاوت نیست با شعری که روی آن کار می‌شود. در همه جای دنیا همین است.

آن یک نوع شعر است و این نوعی دیگر، اما واقعیت عرصه شعر امروز این است که شاعران انقلاب و شاعرانی که به صحنه آمدند و در صحنه هستند، شاعران پرمخاطبی هستند. شعرخوان‌ها دنبال آثار همین بچه‌ها هستند، به خصوص جوان‌های زیر سی سال ما. بازار عطش دارد ببیند اینها چه می‌گویند.

همیشه نگاه می‌کنم و می‌بینم بچه‌هایی که با آرمان و در دفاع از حقیقت شعر می‌گویند و به قول آقا مرتضی چراغی روشن می‌کنند، تنوع فرمی به مراتب بیشتری دارند. ما در جبهه انقلاب امروز غزل داریم، قصیده داریم، سپید و نیمایی و رباعی داریم، ولی آن طرف چنین تنوعی وجود ندارد و هرچه هست، رویکرد مدرن و گاه تهی از معناست.

مودب: همین تنوع که اشاره کردید، نشانه زندگی است. شعری که مدعی پیشرو بودن است، قاعدتا باید برگرفته از آموزه‌های نیما باشد. چه کسی امروز دارد نیمایی می‌گوید؟ ما می‌گوییم یا آنها که ما را متهم می‌کنند؟

فکر می‌کنم یکی از ویژگی‌هایی که شعرهای سروده شده در آن زمان مورد اقبال قرار گرفت، این بود که زبان بچه‌هایی که مسئولانه کار کردند، به زبان توده مردم نزدیک‌‌تر بود.

مودب: شما بهتر از من می‌دانید، امروز حلقه‌هایی از مدعیان شعر وجود دارند که رهبرشان در کانادا و آمریکاست. این چه نسبتی با جامعه امروز می‌تواند داشته باشد؟ یکی آن طرف نظریه‌پردازی می‌کند و این طرف دنبالش شعر می‌گویند یا فیلم می‌سازند!

مخاطب دنبال صدق است. می‌خواهد ببیند مجاهدت هنرمند که باید آیینه‌گی از روزگارش داشته باشد، در آثار چه کسی دیده می‌شود. وقتی آدمی اینجا ایستاده است و از درد او می‌نویسد، صدق این آدم بیش از کسی است که آن طرف دارد زندگی می‌کند و اصلا جهانش فرق می‌کند.

آقای داوودی شما در حوزه هنری تشریف دارید و خودتان یکی از شاهکارهای 9 دی را سرودید. برخی دایره مخاطب این آثار را محدود می‌دانند و می‌گویند پیامش در سطح جهانی شنیده نمی‌شود و در مقابل جریان روشنفکری همواره مدعی است که ما در رویدادهای جهانی هنری همواره مخاطب داریم و آثارمان ترجمه می‌شود و جوایز متعدد می‌گیریم و در داستان فتنه هم همین نگاهشان به خارج از مرزها آشکارا دیده می‌شود.

داوودی: چیزی که من مشاهده می‌کنم این است که اتفاقا آنها جهان بسته‌ای دارند و مخاطبان غیر جدی را دنبال آثار خودشان می‌کشانند. در آثاری که سال 88 نوشتند، اگر خوب دقت کنید، اگر حتی دین و حجاب را هم کنار بگذارید باز هم می‌بینید آنها معترضند و این اعتراض ناشی از صداقتشان نیست، ژست است. افکار، ایده‌ها، تصاویر و حتی اعتراض‌هایشان ترجمه‌ای است چون هویت‌شان وارداتی است. فکر می‌کنند چون آثارشان شبیه نمونه‌های غربی است و همان حرف‌ها را می‌زنند پس جهانی هستند در حالی که ترجمه، مبنایش گفتمان است، یعنی شما حرف خودت را بیاوری نه این که حرف آنها را به زبان خودت فقط تکرار کنی! حضرت امام یا گاندی چرا جهانی شدند؟ چون خودشان بودند! ادای کسی را نخواستند دربیاورند و حرف خودشان و مردم کشورشان را زدند.

اسفندقه: نکته‌ای را هم من اضافه کنم. شاعری که در فضای انقلابی نفس می‌کشد منطبق با فضای روز جهان ممکن است نگاهش عوض شود. این اشکالی ندارد، اما عوضی نمی‌شود. شاعر انقلاب اصلا دوست ندارد، جهانی شود بلکه برعکس دوست دارد جهان انقلابی شود.

انقلاب اصلا دنبال حکم هنری نیست، ایران انقلابی و اسلامی سرزمین حکمت و حکومت شعر است نه شعر حُکمی و حکومتی، ما نه جلوه می‌فروشیم و نه عشوه می‌خریم، چون جلوه آخر از آن حق است.

مودب: یک‌بار شاگرد یکی از همین بزرگان هنر روشنفکری به من گفت، فلانی می‌گوید تو شعرت خیلی خوب است، ولی حیف که برای حکومت می‌گویی. گفتم شما می‌دانی محمدعلی بردبار کیست؟ پسردایی من است.من چه کار دارم به این حرف‌ها.

مگر من می‌آیم بگویم که استاد و پدر تو، حسین حسین کوچه خودش را ندید، ولی رفت برای به صلیب رفتن مسیح شعر گفت!

این را هم فراموش نکنیم، ادبیاتی که به میدان آمد یک واکنش بود، نه کنش‌. این‌طور نبوده که شعر و شاعر متعهد ما دوره بیفتد و گیر بدهد. قیصر امین‌پور گفته است:

ما که این همه برای عشق

آه و ناله دروغ می‌کنیم

راستی چرا

در رثای بی‌شمار عاشقان

که بی‌دریغ...

خون خویش را نثار عشق می‌کنند

از نثار یک دریغ هم دریغ می‌کنیم؟

یا در «شعری برای جنگ»‌اش، اصلا کاری به کار کسی ندارد. او فقط آن سربند را می‌بیند یا وقتی استادم آقای اسفندقه می‌گوید خجالت می‌کشم از این که انسانم، کاری به روشنفکری و روزنامه‌های زنجیره‌ای ندارد، ولی می‌بینیم که آنها چقدر مزاحمت در راه انقلاب و هنر متعهد ایجاد می‌کنند. برای شاعری مثل امیری تجربه شاعری ایشان مشخص است. بالاخره قزوه، قزوه است. ساحت این نیست که بگوییم کار ایشان ارزش فنی دارد یا ندارد. بعد هم چه کسی دارد می‌گوید یک جوانک و بچه‌ای در روزنامه‌ای نشسته که تیراژش اندازه مردم یک ناحیه از یک منطقه تهران هم نیست. این مضحک است. یکی از همین‌ها که سال 88 به خود من تلفن زده بود، بچه‌ای بود که وقتی من بچه بودم دنبال من می‌دوید و حالا وارد حلقه‌هایی شده بود و وجه روشنفکری درست کرده و مقابل من نشسته بود و می‌پرید به من. من به او چه بگویم؟!

یعنی تو از منوچهر آتشی شاعرتری! از شفیعی کدکنی منتقدتر و ادیب‌تری! اینها این ادبیات و قوتش را تائید کرده‌اند.

آقای مودب گفتید، آنچه باعث شد هنرمندان و شاعران به میدان مقابله با فتنه بیایند یک واکنش بود، ‌نه کنش، دقیقا خودتان چه چیزی در وجودتان رخ داد که آنقدر صریح آمدید و نوشتید و کتاب چاپ کردید؟

مودب:گفت‌وگوی شاعر انقلاب با خدا و مردم و ولی و پدر و مادرش است. من خودم وقتی شروع کردم شعر فتنه را سرودن، احساس کردم آتشی است که در خانه خودم افتاده است. داشتم می‌دیدم اتفاقاتی را که در خیابان می‌افتاد و تهمت‌هایی که در فضای رسانه‌ای جهانی به مردم و کشورم زده می‌شد. اصلا معروف بود یک جبهه‌ای راه افتاده «از گوگوش تا سروش» و تولید محتوا می‌کرد. این جریان داشت کار می‌کرد. من به عنوان یک علی محمد مودب، یک آدم و یک بچه دهاتی می‌بینم این اتفاق‌ها دارد می‌افتد. شما وقتی دستتان آتش بگیرد ناخودآگاه جیغ می‌کشید. شعر ما هم این گونه است. یا زیبایی می‌بینیم به قول سهراب: «و دهان را بگشاییم اگر ماه درآمد» یا اگر زشتی و زخم ببینیم، متاثر می‌شویم.

آثار این بچه‌ها را که آمدند به میدان، بخوانید. این آدم سیاستمدار نیست. از منظر زیبایی و زشتی نگاه می‌کند. کمالی که هنرمند دنبال آن است،‌ چون شعرش جهانی است، مکاشفه‌اش در زبان نیست، بلکه در جهان است. امام آمده است و در جهان اتفاقاتی افتاده و جهان ذهن‌ها و جان‌های مردمان تغییر کرده است. امت امام هم این گونه است.سندش این همه قبر شهید، این همه مجروح و خانواده شهدا و جانبازان، یعنی اتفاقی در جهان‌ها و جان‌هایشان رخ داده است. شاعر انقلاب هم یکی از همین مردمان و امت امام است و دارد همین را روایت می‌کند و اصلا کاری به روشنفکری و بی‌بی‌سی ندارد. باور کنید حالا من کوچک ترین و شاگرد بزرگان شعر انقلاب هستم. مثلا ده بار گفتند دیشب بی‌بی‌سی این طوری شعرت را خواند یا صدای آمریکا این طور گفت درباره فتنه و شعر تو و...

جالب است که اینها خودشان در نبردهای استقلال‌شان متنی دارند که چرا انگلیس از آن طرف آب‌ها آمده است و به ما در آمریکا کار دارد. خب من در این طرف دنیا در تربت جام نشستم و برای حفظ مرزم، برای حفظ میهنم، دینم، امام و رهبرم دارم می‌نویسم. خب اصلا به توچه ارتباطی دارد که از آن طرف آب‌ها بیایی و در کانال تلویزیونی درباره من بگویی.

پس مشکل از توست. من که نیامدم درباره تو حرف بزنم. من درباره تو وقتی حرف می‌زنم که آمده‌ای و در جهان من مداخله می‌کنی. من هیچ‌وقت درباره این که خیابان‌های آمریکا این طوری است و این قدر وسعت دارد و آن قدر انرژی مصرف می‌کنند، حرفی نمی‌زنم. اصلا به من چه! کاری به آمریکاپرست‌ها هم ندارم. من دارم کشاورزی می‌کنم، دامداری می‌کنم، شعر می‌گویم، معلمی می‌کنم، ولی او سایه‌اش می‌آید در جهان من. آمریکا می‌آید در افغانستان پایگاه می‌زند، مداخله می‌کند، آوارگی و رنج افغانی را سبب می‌شود. خب افغانی کیست؟ رفیقان من هستند. هرات، تربت جام است. در جنوب هرات و تربت جام لهجه یکی است و هویت یکی است. در عراق نیز همین‌طور است. ممکن است الان خانه برادرمان برویم با زنش دعوا داشته باشد و تحویل‌مان نگیرد، ولی می‌رویم عراق، ببینید چه ارتباطی بین مردم برقرار می‌شود. همه چیزشان را برای ایرانی و زائر امام حسین می‌دهند چون هویتمان یکی است. ما یکی هستیم.

من برای عراقی‌ها گریه کردم چون حسم این بود. من چه کار دارم به روشنفکری؟ کارم این است که وقتی می‌بینم خانه همسایه‌ام دارد در آتش فتنه و جنگ می‌سوزد، سکوت نکنم.

من رای دادم. کاری هم ندارم کی رای آورده و کی رای نیاورده. اینجا رای‌گیری شده. اینجا اتفاق افتاده و من فردا تلفن می‌زنم به این شهرستان و می‌گویند ما به فلانی رای دادیم و تلفن می‌زنم به آن یکی شهرستان، می‌گویند ما به فلانی رای دادیم. خبری از بهمانی نیست. بعد از آنها می‌پرسم چرا رای دادید و بعد می‌بینم گوگوش تا سروشی راه می‌افتد و رسانه هجمه‌ای به راه می‌اندازد و وجود ملتی را انکار می‌کنند. اصلا اگر مشکلی و دعوایی باشد، مربوط به ماست. خودمان حلش می‌کنیم و ربطی به آمریکا ندارد.

سینا علی‌محمدی - فرهنگ‌و‌هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها