مصطفی رحماندوست از وضعیت مطالعه در میان کودکان و نوجوانان می‌گوید

با خواندن، 20 می‌گیرند، ولی نمی‌فهمند

شاعر «صد دانه یاقوت»، نویسنده و شاعر پیشکسوت کودکان و نوجوانان اخیرا برای سومین بار نامزد جایزه آسترید لیندگرن شده است. از مصطفی رحماندوست صحبت می‌کنیم. او هرگونه صحبت درباره نامزدی‌اش در این جایزه را به بعد واگذار می‌کند و به شوخی می‌گوید بگذارید زمانی که با این جایزه عقد کردیم درباره‌اش حرف بزنیم، چون فعلا فقط نامزد شده‌ایم. با این حال فرصت را مغتنم می‌شماریم و با او درباره وضعیت ادبیات کودکان و نوجوانان صحبت می‌کنیم.
کد خبر: ۸۲۰۹۳۹
با خواندن، 20 می‌گیرند، ولی نمی‌فهمند

این سال‌ها درباره ادبیات کودکان و نوجوانان خیلی صحبت شده است. اغلب نویسندگان این حوزه هشدارهای زیادی درباره وضعیت بحرانی ادبیات کودکان و نوجوانان داده‌اند؛ این که کتاب خواندن بچه‌ها کم شده، زنگ مطالعه در مدارس نداریم، قیمت کتاب‌ها گران شده و مسائلی از این دست. به نظر شما مشکلات ادبیات کودکان و نوجوانان چیست؟

اینها همه معلول است و به نظرم علت در جای دیگری است. بگذارید یک مثال قدیمی‌ بزنم. زمانی قند و شکر کیلویی دو تومان و کوپنی بود. کوپن را که برداشتند قیمتش کیلویی 20 تومان یعنی ده برابر شد. الان نمی‌دانم کیلویی چند شده. هزار تومان؟

3000 تومان.

عجب. 3000 تومان شده؟ چون من خرید نمی‌کنم، نمی‌دانم. می‌خواهم بگویم شما هرگز ندیدید بابت گرانی قند و شکر شکایت شود، چون قند و شکر یکی از اجناس همیشگی ما ایرانی‌هاست. مشکل این است که کتاب نیاز اصلی زندگی ما ایرانی‌ها نشده است. اگر نیاز اصلی ما شود، هم تیراژ بالا رفته، هم قیمت پایین می‌آید، هم گران شدن قیمت باعث جا خوردن ما نمی‌شود. مشکل ما این است که حدود 30 میلیون خردسال و کودک و نوجوان داریم و برنامه همیشگی مطالعه برای آنها در خانواده ایرانی وجود ندارد. تیراژ کتاب اصلا در مقایسه با چنین جمعیتی قابل ذکر نیست. در کشورهایی که معمولا سرانه مطالعه پایین است و می‌خواهند آن را بالا بیاورند برنامه‌های کلان ملی پنج ساله و ده ساله می‌ریزند. الان موضوع کمبود سرانه مطالعه در کشور ما آن‌قدر سیاسی نشده که بخواهند برنامه‌های کلان ملی برای آن بگذارند. باید بگویم اگر در پایان برنامه 20 ساله بخواهیم حرف اول را از نظر علمی‌ در منطقه بزنیم و رتبه یک تولید منطقه‌ای علم باشیم، نمی‌شود کتاب نخوانیم. نمی‌شود بچه‌های ما کتاب نخوانند. آنها باید اول کتاب بخوانند که دو روز دیگر بتوانند در عرصه علمی‌پژوهش کنند و حرفی برای گفتن داشته باشند تا بتوانیم در منطقه جایگاه خوبی داشته باشیم.

وقتی خود خانواده‌ها کتاب نمی‌خوانند چه کسی باید کتاب را به بچه‌ها بدهد که مطالعه کنند؟ این خوراک را چه کسانی باید برای بچه‌ها تامین کنند؟

این که می‌گویم بحث کلان ملی به همین دلیل است. لذت مطالعه قبل از هشت سالگی باید در بچه‌ها نهادینه شود. یکی از مشکلات آموزش و پرورش ما این است که از بچه‌ها نمی‌خواهند پژوهش کنند تا به کتاب برسند. قبل از آموزش و پرورش خانواده‌ها هستند که باید این خوراک را تامین کنند. باید بچه در خانواده لذت مطالعه را در چهره پدر و مادرش ببیند تا بفهمد کتاب چیز خوبی است. متاسفانه خانواده‌های ما نه روزنامه‌خوان حرفه‌ای هستند و نه کتابخوان حرفه‌ای. آن دسته از خانواده‌هایی که والدین کتابخوان حرفه‌ای هستند، بچه‌هایشان هم کتابخوان هستند. به همین دلیل می‌گویم ما باید یک برنامه کلان ملی داشته باشیم تا لذت مطالعه را منتقل کنیم. حالا خانواده‌ها چرا کتاب نمی‌خوانند؟ چون خود والدین هم لذت مطالعه را تجربه نکرده، اما لذت قند و شکر را حس کرده‌اند. لذت قهوه خوردن را حس کرده‌اند. الان در جهان طوری است که اگر برنامه قصه‌خوانی، کتابخوانی و مطالعه در خانواده برنامه روزانه باشد، بچه‌ها به کتاب علاقه‌مند می‌شوند. همین کوچک‌ترین برنامه‌هایی که باید باشد، وقتی عملی نمی‌شود، کار به جایی می‌رسد که ما به خانواده نمی‌توانیم بگوییم چرا به بچه‌ات کتاب خواندن را یاد نمی‌دهی. طرف اگر خیلی فرهنگی باشد، می‌خواهد یک نوار لالایی یا یک کتاب قصه بخواند. با این رویه نمی‌توان به این خانواده چنین چیزی را گفت. این مشکل، یک مشکل ملی است و ربطی هم به ادبیات کوکان ندارد. شامل ادبیات بزرگسالان هم می‌شود و ادبیات کودکان هم از آن ضربه می‌خورد.

این تغییر ذائقه را چه کسی باید به وجود بیاورد؟ چه کسی باید این مشکل ملی را حل کند؛ نهادهای خصوصی، بخش دولتی، ناشران، نویسندگان، خانواده‌ها یا...؟

وقتی برنامه کلان ملی چیده شود، وقتی برنامه پنجساله مطالعه چیده شود، آن موقع هم رسانه‌ها (دولتی و غیر دولتی) وارد کار می‌شوند، هم آموزش و پرورش و نهادها و هم ناشران و مولفان. برنامه باید ملی باشد و باید همه دست به دست هم دهند. کار یک نهاد و یک شخص نیست. یک مشکل ملی است و برای رفع آن همه باید درگیر شوند.

تجربه نشان داده چنین برنامه‌هایی مقطعی است یا اسیر سفارشی کاری می‌شود.

اینها مشکلات جامعه ماست. حرف من صریح است. اگر بخواهیم حرف اول علمی‌ منطقه را بزنیم با این سطح مطالعه نمی‌توانیم. باید فکر اساسی شود. وقتی تمام بچه‌ها با حل المسائل و راهنمای کنکور به دانشگاه می‌روند، وقتی امروز ثابت شده بچه‌های ما می‌خوانند، نمره 20 هم می‌گیرند، ولی نمی‌فهمند، این یعنی چه؟ یعنی ما معضل ملی داریم.

چرا سال‌ها قبل با وجودی که سطح سواد مردم کمتر و حتی تعداد بی‌سوادان جامعه بیشتر بود، سطح مطالعه بالاتر بود؟

آن موقع باسوادان جامعه کتاب می‌خواندند. الان تعداد باسوادان زیاد شده، تعداد عناوین کتاب هم زیاد شده، اما کمتر کتاب خوانده می‌شود. با یک حساب سرانگشتی اگر عناوین کتاب را ضرب در تیراژ کنیم باز هم به هر کودک و نوجوان ایرانی یک جلد کتاب می‌رسد. این فاجعه است. من نباید به فاجعه فکر کنم، باید هشدار فاجعه بدهم. من یک نویسنده هستم و وظیفه‌ام این است که خوب بنویسم.

حالا که به خوب نوشتن اشاره کردید، خواستم بپرسم کتاب‌هایی که منتشر می‌شود آیا در سطح و جایگاهی است که لذت مطالعه را منتقل کند یا به استناد مثال قند و شکر شما چغندرقند است؟

نمی‌توانم کلی بگویم.

شما در حال حاضر کارشناس انتشارات امیرکبیر هستید. کتاب‌هایی که زیر دستتان می‌آید، می‌تواند این لذت را بدهد؟

این بحث خیلی عقب‌تر است. بحث دست چندم است. وقتی یک نویسنده نمی‌تواند از طریق نوشتن زندگی‌اش را بگذراند، خواه ناخواه نویسندگی کار چندمش می‌شود. انتظار زیادی هم از او نمی‌توان داشت. حالا چرا نویسنده نمی‌تواند از کتاب‌هایش زندگی‌اش را بچرخاند؟ چون تیراژ کتاب‌هایش پایین است و پول کافی از کتاب‌هایش به دست نمی‌آورد. بنابراین وقتی مشکل اصلی حل شود، مشکلات ثانوی هم حل می‌شود، بازار نوشتن رونق پیدا می‌کند و وضع نویسندگان ما هم بهتر می‌شود.

در چنین شرایطی چه کسی باید دست‌اندرکاران را متوجه این بحران کند؟

ما فقط می‌توانیم هشدار دهیم که با بحران مواجهیم. اگر گوش ندادند در بحران می‌مانیم. اگر هم گوش دادند، از ما می‌پرسند برای رفع بحران چه کنیم.

با این حال معتقدید این کارها ثانویه و مقطعی است؟

نه، این اتفاقا مقطعی نبوده و کاری زیربنایی است. تا به حال کسی به این فکر نکرده کتابی که منتشر می‌شود پنج سال دیگر موجود نیست. ما همه این کتاب‌های کودک و نوجوان را جمع کرده و دیجیتال سازی می‌کنیم تا اگر پژوهشگری خواست از آن استفاده کند یا کسی خواست براساس آنها پایان نامه‌ای بنویسد، قادر باشد. ما ثروت ملی خودمان را جمع می‌کنیم.

به عنوان نامزد جایزه آسترید لیندگرن و نویسنده‌ای که به مجامع بین‌المللی رفته، فکر می‌کنید جایگاه ادبیات کودک و نوجوان ما در سطح جهان چگونه است؟

ما برای عرضه در سطح جهانی آثار زیادی داریم. زیاد نه به نسبت تعداد آثاری که منتشر می‌شود، بلکه به نسبتی که وقتی مترجمان جهان بخواهند اثری را از بهترین آثار موجود جهان ترجمه کنند، ما هم سهمی‌ داشته باشیم. یکی دیگر از مشکلات ما همین است که راهکاری برای عرضه آثارمان در سطح بین‌المللی نداریم. زبان فارسی، جغرافیایی محدود دارد. مثل عربی یا اسپانیایی یا انگلیسی نیست. پس باید ترجمه کنیم تا آثارمان را به کشورهای دیگر ببریم. من این حرف‌ها را در دولت‌های مختلف به دوستان ارشاد هم گفته‌ام. گفتم همه جای دنیا برای معرفی آثار کشورشان گرنت می‌دهند. گرنت یعنی ما به ناشر یا مترجم آثارمان در سطح جهان کمک مالی کنیم، اما ارشاد می‌گوید پول ندارد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها