اینها، پرسشهای پنهانی است که ذهن دانایان قوم ما را از عهد باستان تاکنون به خود مشغول داشته است و آنها هر یک، به تناسب درک و شناخت خود از هستی و جهان آفرینش، پاسخهایی متفاوت دادهاند. یکی از این دانایان و فرزانگان، حکیم عمر خیام نیشابوری است. پاسخهای خیام در این میان، اندیشمندانه و اعجابانگیزتر است؛ پاسخهایی که خود، پرسشهای قابل تاملی هستند:
از آمدن و رفتن ما، سودی کو؟
وز بافته وجود ما، پودی کو؟
در چنبر چرخ، جان چندین پاکان
میسوزد و خاک میشود، دودی کو؟
بیان استفهامی، علتجویی و بر حذر داشتن آدمی از سکون و تنآسایی و آلودگی و به حرکت درآوردن عقل و آگاهی و بصیرت باطنی، هدف این گونه سخن گفتن است. خیام از نتیجه و سود زندگانی گفته است، از این که چه حاصل و بهرهای از جنب و جوش و تلاش انسانی خود به دست میآوریم. همه چیز در چنبره چرخ روزگار، کهنه میشود و میپوسد و از میان میرود. چرا؟ واژه «کو» افزون بر دلالت استفهامی آن، معنایی امری هم دارد؛ یعنی، بخواه، بیندیش و غنیمت بدان و پیدایش کن و عمر را بیسود و بیهوده، مگذران. تو به دنیا آمدهای تا از هستی و آفرینش، سود ببری و امیدوارانه زندگی کنی، پس، به سرانجام زندگانی خود بیندیش و از «بود» و «نبود» هستی خود، عبرت بگیر و باخبر باش:
«برخیز و مخور غم جهان گذران
وین یک دم عمر را به شادی گذران
در طبع جهان، اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران»
نگاه خیام در رباعی بالا، این جهانی است؛ چرا از عمر کوتاه خود بهره نمیبریم و از زیباییهای عالم و کائنات، لذت نمیجوییم؟ زبان ساده خیام، عاطفه نیرومند و خرد و تخیل او به هم پیوند خورده و تفکری حکمی را در رباعیهای خیام بهوجود آوردهاند.
خیام در رباعیهایش، دغدغه درک حقیقتهای هستی را داشته است. خیام در رباعی دیگری، حقیقت حیرت و ناآگاهی آدمی و تنگی میدان معرفت او را اینگونه بازگو کرده است:
دوری که در او آمدن و رفتن ماست/ او را نه بدایت، نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست/ کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
پرسش تردیدآمیز خیام و شک فلسفی او، بر ناتوانی نیروی ادراکی آدمی و ناپایداری عمر و بیثباتی موجودات عالم، دلالت میکند. اینکه بفهمیم، آمدن و رفتن ما، بیهوده نیست و آفرینش ما بیمعنی و بیجهت نبوده است، از اینرو، باید حقیقتجو باشیم و با آگاهی و اعتقاد و شناخت زندگی کنیم. خیام پاسخ پرسش بالا را اینگونه توضیح داده است:
«این چرخ فلک که ما در او حیرانیم / فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید، چراغ دان و عالم، فانوس / ما چون صوریم کاندر او گردانیم
این چرخ فلک همین جهان هستی ماست؛ همین فانوسی که ما به صورتهای گونهگون، بیاراده و بیاختیار، با غوغای درونیمان در حرکت و حیرانی به سر میبریم، روش فکری و بینش حکمی خیام را باید در جستجوهای او و علتجوییها و حقیقتخواهیاش در برخورد با پدیدههای عالم پیدا کرد. آنجا که خیام از مرگ میگوید، بیداری، هوشیاری و آگاهی از عمر و فانی بودن زندگی دنیایی را در نظر داشته است. شعرهای خیام، شعرهای چراها و چیستیهاست؛ چراهایی که گاه، رنگ پرخاش و اعتراض به خود گرفتهاند:
«گر کار فلک به عدل سنجیده بدی
احوال فلک جمله پسندیده بدی
ور عدل بدی به کارها در گردون
کی خاطر اهل فضل رنجیده بدی»
چرا همیشه خاطر اهل فضل (و در اینجا، خیام) رنجیده و آشفته است؟ شک و شکایت خیام، محصول کدام انگیزه اجتماعی و اعتقادی است؟ آیا خیام در ادراک حقیقت هستی، ناتمام است؟ میدانیم که خیام در عهد ملکشاه سلجوقی میزیسته و روزگار و زمانه او، چندان آرام نبوده است یا دورانی که حکومت سلجوقیان پاگرفته و مقتدرانه به پیش میرفته و وحشت و بگیر و ببند و بکش، فراگیر شده و اهل فضل و هنر، گوشهگیر و دانایان معترض، محکوم به سکوت و مورد خشم خلفای عباسی بودهاند. به یقین خیام نیز همانند دیگر فرزانگان نمیتوانسته در برابر سرزنشها، تحقیرها، تعصبهای فرقهای، نادانیها و نارواییهای اجتماعی زمانه خود بیتفاوت باشد؛ بازتاب این ناآرامیهای اجتماعی و فردی را ما در زبان کنایی و اشارهای، پوشیده و چندپهلو سخن گفتنهای او در رباعیهایش میبینیم. رباعیهایی که گمانبرانگیز و پرسشآمیز هستند و هریک بازگوکننده حیرت فیلسوفانه و تهور عالمانه خیام است. اگر خیام و شعر او با «شرع» زمانه او پیوندی ندارند، با زندگانی و شأن مادی روزگارش، ارتباط حکمی دارند، خیام در بخشی از رباعیهای خود، آدمی را به شادمانی و نشاط زندگانی، دعوت میکند و اینکه بیشتر از زندگانی بهره باید گرفت، از این رو شعر خیام را مخزنالاسرار وجود دانستهاند. چرا باید عمر را گرامی بداریم؟ برای رسیدن به بلندمرتبگی و شأن عزیز انسانی.
نگاه خیام در برخی از رباعیهایش، قلندرانه است؛ آن جا که در برابر چیستی زندگی و مرگ، سکوت نکرده است و با شوخطبعی گفته است:
«از جمله رفتگان این راه دراز
باز آمده کیست تا به ما گوید راز
هان بر سر این دو راهه آز و نیاز
چیزی نگذاری که نمیآیی باز»
چرا آز؟ چرا نیاز؟ مگر آدمی، چند بار، فرصت زیستن در این جهان خاکی را دارد؟ چرا افزونطلبی؟ چرا بیخبری و دغدغه داشتن و نداشتن؟ مگر شعر خیام، بیانکننده زندگی او نیست؟ یک زندگی که در بردارنده سنتها، روشهای قومی، پیوندهای تاریخی و اجتماعی است، پس میتواند زیستنامه اجتماعی آدمی و هر چیزی باشد که خارق عادت است، همه اینها میتوانند جزو خصلتهای رباعیهای خیام باشند، آنچه رباعیهای این حکیم را برای ما شگفت و عجیب، دلنشین و زیبا کرده است، تنها واژهها و جاذبههای بدیهی کلام او، وزن، قافیه، آرایههای لفظی و معنوی و جناسها و زیبایی های دیگر سخن او نیست، جهان معنی و مضمون گسترده و توان تاثیرگذار معنویت و حکمت کلام اوست. هرچند که لفظ و معنی در رباعیهای خیام، هر دو از بهکارگیری عاطفه، احساس و کشف و شهود شاعرانه و حکیمانه او نقشی بسزا دارند و قالب رباعی را به عنوان یکگونه ادبی و نمونه برجسته زبانی، در زبان فارسیما، ماندگار کردهاند. کوتاه این که خیام، شاعری خردگرا و تجربهآموز و حکیم است و رباعیهای او و تفکر ارسطویی او با اندیشه ابنسینا، پهلو میزند. رباعیهای خیام، هشدار و انذار است، برای ما انسانها که قدر بودن و به زیستن را بدانیم و در برابر «اکنون» و «امروز» خود آگاه باشیم:
«امروز تو را دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست»
چرا باید تا میتوانیم به «ایندم» بپردازیم؟ مگر ما میتوانیم به گذشته برگردیم؟ مگر ما میتوانیم در حال به آینده برسیم؟ پس، چرا به باطن زمان خود نمیاندیشیم؟ باطنی که مظهر هستی و ظهور وجود است؟ «دمی» که خیام از آن دم میزند، در حقیقت، درک ماهیت همین امروز است؛ امروزی که ما میتوانیم در آن به شناخت، آگاهی و آرامش برسیم. آیا سودای خیامی، نمیتواند همان بیخبری و غفلت از زمان و زمانه باشد؟ وقتی خیام میگوید: «ضایع مکن»، در واقع تو را در برابر امروزت موظف میکند و به تو هشدار میدهد که از «اکنون» غافل مباش. امروز را دریاب و نسبت به امور زندگانی خود، تعهد داشته باش. رباعیهای خیام، برخلاف رباعی عارفان که محصول جذبه درونی و لذت روحی آنان است، نتیجه و بازتاب حالت و چگونگی طبیعت بیرونی زندگانی اوست. آنچه رباعیهای خیام را همه زمانی و همه مکانی کرده، حضور دو عنصر «عقل» و «دانایی» است. معرفت و فرهنگ خیام، این شاعر حکیم و اندیشمند نیز وابسته به همین اتفاق مبارک است.
عبدالحسین موحد / پژوهشگر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم