در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
او بتدریج دورههای ابتدایی را که در حد تأمین خوراک و پوشاک بود، پشت سر گذاشت و وارد مرحلهای شد که به امور انتزاعی از جمله اخلاقگرایی توجه نشان میداد. انسان درباره اخلاقیات و پایبندی به آن و حفظ حقوق دیگران میاندیشید و این اخلاقیات را ابتدا به صورت شفاهی و بعدها به صورت مکتوب برای اخلاف خود باقی گذاشت و آن را به جامه پندها و اندرزها مزین کرد. پندها و اندرزها قدمتی دیرینه در تاریخ دارند. اغلب این پندها جنبه دینی دارند و در کتب مقدس و گفتار بزرگان دین آمدهاند.
صدایت را بالا نبر
کتاب احیقار حکیم، پندها و اندرزهایی مکتوب است که تاریخ نگارش آن بنا بر کشف پاپیروسی که در خرابههای شهر الفانتین در جنوب مصر یافت شد، به 5000 سال پیش از میلاد میرسد. این کتاب در قالب داستان دربردارنده پندها و اندرزهایی است که در حکم موعظههای دینی محسوب میشوند. احیقار نام شخصیت داستان است که وزیر سناخریب، پادشاه آشور است. سناخریب در قرن هفتم قبل از میلاد بر سرزمین آشور فرمانروایی میکرد و در کتاب عهد عتیق نیز از او نام برده شده است. ناگفته نماند که نشانههایی از این داستان در کتاب عهد جدید، کتاب جامعه و افسانههای ازوپ وجود دارد و محققان برآنند بین احیقار و لقمان که نام او در قرآن آمده است، تشابهات زیادی وجود دارد. نخستین شباهت این دو نفر در گشودن رمزهاست، شباهت دوم در این است که هر دو اهل نینوا هستند و شباهت سوم در پندها و موعظههایی است که به فرزندان خود میکنند. این شباهت بخصوص در سوره لقمان، آیه 19 «و در راه رفتن خود میانهرو باش و صدایت را آهسته ساز که بدترین آوازها بانگ خران است.» و در بند یازدهم از فصل دوم کتاب احیقار «پسرم سرت را پایین بیاور و صدایت را نرم کن و مؤدب باش. به راه راست برو و احمق مباش. صدایت را هنگام خنده بالا مبر. زیرا اگر با صدای بلند خانهای بنا میشد، دراز گوشها هر روز خانههای فراوانی میساختند...» بسیار آشکار است.
متن داستان
داستان به این گونه است که احیقار وزیر سناخریب، پادشاه آشور است. او که از خود فرزندی ندارد، خواهرزادهاش را به فرزندی میپذیرد. نام خواهرزادهاش به اشکال مختلفی ضبط شده است: ناداب، نادین و نادان. این نامها نشانهای از منشأ شرقی داستان و احتمالا ایرانی بودن نام است. فرزند خوانده احیقار ذاتا فردی جاهل است. چرا که احیقار که از دانش بسیاری برخوردار بوده است، در تربیت او اهتمام بسیاری میکند و از کودکی به او منشهای نیکو و علم و فلسفه میآموزد. اما هنگامی که او به جای احیقار بر مسند وزارت تکیه میزند، در کشتن دایی خود سعی بسیار میکند. نادان با این ادعا که داییاش قصد خیانت به پادشاه را دارد، سناخریب را علیه او تحریک میکند. سناخریب دستور کشتن احیقار را صادر میکند، اما احیقار که میداند پادشاه از تصمیم خود پشیمان خواهد شد، از جلاد میخواهد به جای او فرد گناهکاری را به تیغ شمشیر بسپرد. به این گونه احیقار زنده میماند. پس از مدتی سناخریب به اشتباه خود پی میبرد و احیقار زنده بودن خود را آشکار میسازد و با هوش و درایت خود کشورش را از حمله دشمنان نجات میدهد و جایگاه پیشین خود را به دست میآورد و نادان محکوم به مرگ میشود.
معنای داستان
این داستان بیانگر ذات نادرست فرزندخوانده احیقار است که علیرغم تربیت صحیح دایی خود بر همان بوده که هست. زیرا ذات و سیرت نیکو از جمله مسائلی است که از بدو تولد در وجود آدمی نهاد شده است و با آموزش صحیح نیز تغییر نمیکند. چه بسیار فرزندانی که در خانوادههایی موجه پرورش مییابند و در هیاتی ناموجه وارد جامعه میشوند. بنابراین هر چند پرورش خصائل نیکو در فرزندان اهمیتی ویژه دارد، اما این پرورش ارتباطی مستقیم با ذات شخص دارد.
برخی از پندهای احیقار
احیقار به فرزندخواندهاش توصیه میکند: «پسرم مرد بیخرد میافتد و لغزش میخورد و مرد خردمند حتی اگر لغزش بخورد، بیدرنگ برمیخیزد و اگر بیمار شود، جان خود را حفظ میکند. اما مرد بیخرد و سفیه برای درد او درمانی نیست.» انسان خردمند از اشتباهات گذشته خود درس میگیرد. از اینروست که اگر لغزش بخورد، برمیخیزد. اما اشتباهات گذشته باعث متنبهشدن فرد نادان نمیشود و او باز هم همان اشتباهات را تکرار میکند: «پسرم اگر آب در آسمان بند شود و اگر کلاغ سیاه سفید گردد و مُرّ شیرینی عسل را پیدا کند، اشخاص جاهل و بیخرد خواهند فهمید و دانا خواهند شد.»
احیقار در نصیحت دیگری میگوید: «پسرم مانند درخت بادام مباش که پیش از همه درختان برگ میآورد و پس از همه آنها میوه خوردنی تولید میکند، بلکه مانند درخت توت باش که پیش از همه درختان میوه خوراکی میآورد و پس از همه آنها برگ تولید میکند.» این گفته احیقار بر این مبناست که کودکی که از ذات نیکو برخوردار است، باید آموزشهای مناسب ببیند و به فردی شایسته تبدیل شود. در این صورت است که او قادر خواهد بود دیگران را به مسیری درست هدایت کند و مردم نیز قادر خواهند بود از دانش او بهره ببرند. دانش او همانند درخت میوهای است که به کسی تعلق ندارد و در کنار جاده است و همه میتوانند از آن استفاده کنند: «پسرم مانند درخت میوه دار کنار جاده باش که همه رهگذران از میوه آن میخورند و جانوران صحرا در سایه آن میآرامند و از برگهایش میخورند.» از طرفی احیقار به پسرش توصیه میکند که جانب احتیاط را نگه دارد و دور اندیش باشد. «پسرم... کشتی خود را پیش از آنکه به دریا و امواج آن برود و غرق شود و نتوانی آن را نجات دهی، محکم کن.» در دوراندیشی است که فرد میتواند وضعیت آتی خود، خانواده و جامعه خویش را در نظر داشته باشد و برای خطرات احتمالی چارهای بیندیشد. خطرات احتمالی میتواند برخورد با افرادی باشد که خود را دوستدار فرد معرفی میکنند، در حالی که دشمن او و جامعه محسوب میشوند: «پسرم هنگامی که برای خود همنشین یا دوستی میگیری، او را بیازمای. آنگاه او را به همنشینی و دوستی بپذیر و پیش از آزمودن از ستایش وی بپرهیز و سخنت را نزد مرد بیحکمت ضایع مکن.» کسی که چنین تفکراتی داشته باشد، شخصی است که دوستان خردمندی نیز برای خود انتخاب میکند. او کسی است که از نادانان دوری میکند و با خردمندان نشست و برخاست دارد: «پسرم بگذار مرد حکیم تو را با چوب بزند، ولی اجازه نده بیخرد داروی خوشبو به تو بمالد.»
نتیجه
در طول مدتی که انسان خردمند در این دنیا مُقام کرده، به چند و چون زندگی در آن پی برده است. او دریافته که از هر اتفاقی در زندگی خود درس بگیرد و این درس را برای بهبود زندگی به کار ببندد و آن را برای آیندگانش به میراث گذارد. تجربیات او در این زمینه که نام اخلاق به خود میگیرند، به موعظهها و نصیحتها بدل میشوند. این گفتار به کتب مقدس و گفتار بزرگان راه مییابند و اینبار به پندها و اندرزهای دینی مسمی میگردند. بزرگان دین مردم را بر آن میدارند که به منظور تربیت افراد و به طور کلی جامعه از موعظهها و اندرزها سود جویند. این در حالی است که خردمندان باید نهایت دقت و توجه را مبذول داشته باشند که درّ و گوهر خود را به پای کسانی که از ذات و سرشتی ناشایست برخوردارند، نریزند. چرا که آنها نه تنها به کنه گفتار او پی نمی برند که سعی میکنند دیگران را نیز به راه خود فرا خوانند: «آنها همانند تذروی (قرقاول) هستند که وقتی به دام افتاد و نتوانست خود را نجات دهد، تذروهای دیگر را فرا خواند تا آنها را با خود گرفتار دام کند.»
منبع: مجله هفت آسمان، سال 1378، شماره 2، صص 74 ـ 44
هما شهرامبخت / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد