آغاز استعمار نوین از پایان جنگ جهانی اول

نوزدهم آبان 1297 مطابق با یازدهم نوامبر 1918، سالروز امضای قرارداد ترک مخاصمه و پایان جنگ جهانی اول بود. جنگی که اول آگوست 1914 به بهانه کشته شدن ولیعهد امپراتوری اتریش ـ مجارستان در شهر سارایوو در اروپا آغاز شد و تا یازدهم نوامبر 1918 به مدت چهار سال و یکصد روز به طول انجامید.
کد خبر: ۷۳۷۳۲۰
آغاز استعمار نوین از پایان جنگ جهانی اول

در هر جنگی علل وقوع، خسارت‌های وارد شده و پیامدهای آن مورد توجه است. جنگ جهانی اول در اروپا به «جنگ بزرگ» مشهور است. جهان در طول تاریخ خود جنگ‌های بزرگ بسیاری را شاهد بوده ‌است؛ جنگ‌های مداوم ایران هخامنشی با یونانیان، جنگ‌های بزرگ ساسانیان با رومیان، جنگ‌های بزرگ اعراب، جنگ‌های بزرگ ایران سلجوقی با رومیان، جنگ‌های بزرگ مغولان و تیموریان و البته جنگ‌های صلیبی. همه اینها نمونه‌هایی است که می‌توان آنها را جنگ بزرگ نامید.

هریک از این جنگ‌ها علت‌های وقوع متعددی داشته‌اند، اما بی‌گمان از اصلی‌ترین علت‌های وقوع آنها برتری‌جویی، سیادت و فرمانروایی بر گستره بیشتری از سطح کره زمین بوده ‌است؛ امکان بازرگانی بیشتر، تجارت آسان‌تر و سودجویی افزون‌تر. هرچند که اید‌ئولوژی نیز گاه می‌توانست علت برتر وقوع جنگ‌های بزرگ باشد.

در سپیده‌دم تاریخ، اقوام مهاجم برای یافتن چراگاه‌ها و مراتع بیشتر به سرزمین‌های اطراف هجوم می‌بردند. چنان‌که آشوریان برای به ‌دست آوردن اسب، از نینوا (عراق) تا کوه بیکنی (دماوند) می‌تاختند و در مسیر خود هرچه آبادانی بود را محو و نابود می‌ساختند.

یورش‌ها و تازش‌هایی که سرانجام سران و جنگجویان بزرگ ایرانی را برای چاره‌جویی گرد هم آورد و به تشکیل اولین حکومت در ایران به نام «مادها» منجر شد. حکومتی که پادگانی به نام هگمتانه (همدان) را بر سر راه مهاجمان آشوری (عراق) برپا ساخت تا جلوی یورش‌های بعدی آنان را بگیرد و چنین نیز شد.

از آن پس، جهان آن روز شاهد جنگ‌های بزرگ زیادی بود چنان‌که برشمردیم و هیچ‌ یک از آنها فارغ از انگیزه برتری‌جویی و سیادت‌طلبی و به ‌دست آوردن منافع بیشتر نبود. در جهان شناخته شده باستان همواره یک طرف بیشتر جنگ‌های بزرگ ایران بوده‌ است، چه به‌عنوان غالب و سیطره‌جو، مانند جنگ‌های ایران و یونان وایران و روم و چه به‌عنوان هدفی برای سیطره‌یابی و غلبه مانند جنگ‌های مغولان و تیموریان.

واپسین جنگ بزرگ منطقه‌ای ایران، جنگ آخرین جهانگشای شرق یعنی نادر بود. جنگی که شعله‌هایش به هندوستان کشیده شد و تیموریان هند یا گورکانیان قدرتمند را ضعیف و ناتوان ساخت. گورکانیان هند امپراتوری بزرگی بود که به دست نوادگان امیر تیمور در هندوستان ایجاد شد. این سلسله از 932 تا 1247 هجری (1526 تا 1858 میلادی) در بخش وسیعی از شبه‌قاره هند شامل کشورهای امروزی هند، پاکستان، بنگلادش و بخش‌هایی از افغانستان فرمانروایی می‌کرد. این سلسله در نیمه سده هفدهم میلادی و در زمان شاه جهان، بزرگ‌ترین و ثروتمند‌ترین امپراتوری جهان بود. سلسله گورکانی آخرین دوران طلایی امپراتوری‌های اسلامی به ‌شمار می‌رفت.

حمله نادرشاه افشار سال 1117ش (1739م) و از بین بردن قدرت این امپراتوری، بیش از همه به کام انگلستان و کمپانی هند شرقی بود. پیش از این فرانسه، هلند، اسپانیا، پرتغال و انگلستان سال‌ها بود برای تسلط بر این سرزمین - که در اختیار داشتن آن یک امتیاز بزرگ در مقابل رقبا به ‌شمار می‌رفت- تلاش‌های ناکام زیادی داشتند، ولی از میان برداشتن این قدرت فقط نادر را می‌خواست. کمپانی هند شرقی پس از حمله نادر برای دستیابی به هدف خود حملات و تلاش‌های زیادی کرد و سرانجام سال 1875 توانست بقایای گورکانیان را منقرض ساخته و هندوستان وسیع و ثروتمند را ببلعد. از همان زمان استعمار کهن شکل گرفت.

شکی نیست تسلط بر هندوستان امتیاز بزرگی شمرده می‌شد؛ امتیازی که دیگر قدرت‌ها از آن محروم بودند و البته معترض. بخش‌های دیگری از جهان ازجمله آفریقا در اختیار فرانسه و دیگر قدرت‌های اروپایی بود، اما این سهم نابرابر برای آلمان قدرتمند، نظامی و ناسیونالیست قابل تحمل نبود. کافی بود گلوله‌ای در آغازین سال‌های قرن بیستم از لوله تفنگی خارج شود و بهانه لازم به ‌دست آید تا آلمان برای تصاحب سهم بیشتری از کره زمین قد علم کند؛ سهمی معادل با انگلیس و فرانسه.

جنگ به پا شد؛ بیش از 36 میلیون کشته، زخمی و ناپدید شده بر جای گذاشت؛ چهار امپراتوری اتریش ـ مجارستان، آلمان، روسیه و عثمانی از میان رفت؛ کشورهای زیاد جدیدی مانند ترکیه، سوریه و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس به‌ وجود آمد؛ استعمار جدیدی با نام «تحت سرپرستی» شکل گرفت که کشورهای زیادی ازجمله کشورهای حاشیه خلیج فارس را زیر نظر فرانسه یا بریتانیا قرار می‌داد در و نهایت این‌که قدرت جدیدی مانند آمریکا پا به عرصه وجود گذاشت.

وقتی دولت‌های پیروز در ورسای برای تقسیم غنائم جنگی دور هم جمع شدند، هریک از آنها فهرستی از کشورهای مورد نظرش را برای تصاحب ارائه می‌کرد؛ اما در کمال حیرت، این قدرت نوظهور یعنی آمریکا، برخلاف رویه استعمار کهن، تصاحب هیچ کشور یا سرزمینی روی میزش نبود، او پیشنهاد دیگری کرد؛ جامعه ملل. تاسیس جامعه ملل برای نظارت بر جهان و پیشگیری از وقوع جنگ‌های بعدی! جامعه ملل پیش‌درآمد تشکیل سازمان‌هایی چون سازمان ملل و دیگر سازمان‌ها و نهادهای متعدد و ریشه‌دار در سطح بین‌الملل بود. وظایف این سازمان‌ها چیزی نبود جز این‌که هرگونه فعالیت در سطوح ملی و میهنی را در تعریفی بین‌المللی گنجانده و در حیطه نظارت و کنترل خود درآورند. تشکیل این سازمان‌ها و نهادهای نظارتی و کنترل‌کننده رفتار ملی کشورها تا به آنجا پیش رفت که اکنون رئیس هیچ کشوری نمی‌تواند خارج از چارچوب‌های تعریف شده سازمان‌های بین‌المللی حتی رئیس یک فدراسیون ورزشی کشور خود را تغییر دهد و اگر چنین کرد مورد بازخواست قرار خواهد گرفت.

این استعمار، استعمار نوینی است که از آن می‌توان به «استعمار ساختار و سازمان» یاد کرد. استعمار ساختار و سازمان، در اجرای کارکردهای محیرالعقول خود از پشتیبانی ابزاری قوی و نیرومند سود می‌برد و آن چیزی نیست جز رسانه. رسانه همان ابزاری است که در توصیفش گفته‌اند، رسانه خود پیام است. همراهی و همپوشانی این دو ابزار نیرومند یعنی سازمان‌ها و نهادهای بین‌المللی و رسانه‌های جمعی ما را به تعبیر کامل‌تری رهنمون می‌شود و آن «استعمارسازمان و رسانه» است.

ماهیت و کارکرد استعمار سازمان و رسانه به گونه‌ای است که شیوه حضور کشورهای استعمارگر را در کشورهای استعمار شده تغییر می‌داد؛ دیگر نیازی به حضور فیزیکی و نظامی که هزینه‌های زیادی را به همراه داشت و نارضایتی‌های فراوانی می‌آفرید، نبود!

در استعمار ساختار و سازمان، حرکت کشتی‌ها، پرواز هواپیماها، انتقال صنعت و فناوری و... در چارچوب‌های تعریف شده بین‌المللی امکانپذیر می‌شود؛ به عبارت دیگر اگر سازمان‌های جهانی نخواهند هواپیماهای یک کشور حتی بر فراز کشور خودشان هم نمی‌توانند به پرواز درآیند، کشتی‌ها نمی‌توانند بر کرانه دریاها حرکت کنند، کارخانه‌ها تولیداتشان را نمی‌توانند به کشورهای دیگر بفروشند و خریداران نمی‌توانند کالاهای مورد نیاز خود را خریداری کنند. چرا؟ چون همه تحت نظارت سازمان‌ها و نهادهای شکل یافته بعد از جنگ جهانی اول و دوم قرار دارند. یعنی این‌که حضور نظامی قدرت‌ها برای استعمار کشورهای دیگر به حداقل می‌رسد و با کمترین هزینه، بیشترین بهره‌برداری از کشورهای دیگر انجام می‌شود. زخم‌های جنگ جهانی اول بر پیکر جوامع بشری هنوز التیام نیافته بود که جنگ جهانی دیگری آغاز شد؛ جنگی این‌بار با بیش از 70 میلیون کشته و زخمی. جنگی که بدون شک ریشه در جنگ جهانی اول داشت و جنگ جهانی اول ریشه در تصاحب کشورها و امکان بازرگانی و تجارت بیشتر.

پس هدف اصلی از دو جنگ جهان‌سوز و نیز جنگ‌های بزرگ پیش از آن در صحنه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی چیزی جز سیادت‌طلبی و بهره‌جویی بیشتر کشورهای قدرتمند از دیگر کشورها نبود. حال اگر با ابزارهای دیگری و بدون جنگ و حضور نظامی می‌توان به این اهداف دست یافت، البته به صرفه‌تر است. استعمار ساختار و سازمان با ابزار رسانه این مهم را بخوبی محقق می‌ساخت.

ایران در 2 جنگ جهانی

ایران در هر دو جنگ جهانی موضع بی‌طرفی اتخاذ کرد، اما با این همه در هر دو جنگ، دول پیروز ایران را صحنه شدیدترین تاخت و تازهای خود قرار دادند. جنگ جهانی اول همزمان با حکومت احمدشاه قاجار بود و ایران در متزلزل‌ترین وضع خود از نظر اقتصادی، سیاسی و نظامی به‌ سر می‌برد. در چنین وضعی، طبیعی‌ترین موضع، موضع بی‌طرفی بود، اما نیروهای متخاصم بدون توجه به این بی‌طرفی از جنوب، شمال و غرب وارد ایران شدند. ارتش روسیه تا دروازه‌های تهران پیش رفت و قسمت‌های شرق آذربایجان، گیلان، قسمت‌های وسیعی از استان مرکزی، کاشان و بخشی از اصفهان را در اشغال خود درآورد.

صفحات جنوبی به اشغال انگلیس درآمد و عثمانی‌ها آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه، همدان و بروجرد را تحت سلطه خود درآوردند. در این حال، حکومت مرکزی قاجار با آن‌ همه رجال سیاسی که هرکدام نظری به یکی از همین قدرت‌های اشغالگر داشتند، در عمل فقط تهران را در اختیار داشت؛ یعنی فقط در تهران استقرار داشتند و البته نه اختیار!

جنگ جهانی دوم نیز مانند جنگ جهانی اول با محوریت آلمان برافروخته شد و درست مانند جنگ جهانی اول، یک جنگ اروپایی بود که در آن آلمان در جبهه غرب با فرانسه و انگلیس در جبهه شرق با روسیه در نبرد بود، اما باز هم درست مانند جنگ جهانی اول ایران سوم شهریور 1320 از شمال و جنوب به اشغال شوروی و انگلیس درآمد.

اما براستی چرا؟!

اروپاییان ناآگاه به تاریخ نیستند و همواره در طول تاریخ در متن و بطن ایران با سفرا، صنعتگران، دانشمندان و گردشگران‌شان حضور داشته‌اند. آنها بیشترین ضربات را در طول تاریخ از ایران خورده‌اند؛ جنگ‌های مداوم ایران با یونان و روم از هخامنشیان تا سلجوقیان. فراموش نکنیم گرچه سلجوقیان خود قومی مهاجم به ایران بوده‌اند، اما مانند همه مهاجمان پیش از خود خیلی زود در فرهنگ ایرانی هضم شدند و هرچه بیشتر ایران و ایرانی شدند و نیز فراموش نکنیم وزیران باکیاستی چون خواجه نظام‌الملک طوسی تدابیر امور مملکتی آنان را به عهده داشتند و نیز یک‌بار دیگر یادآور شویم آخرین جهانگشای شرق یعنی نادر بود که گورکانیان هند را درهم‌ کوفت و هندوستان را آماده تصاحب انگلستان ساخت و همین تصاحب بود که بعدها جهان را به کام دو جنگ جهانی کشاند. پس در هر جنگ جهانی باید ضربه‌ای مهلک به ایران نیز وارد می‌شد تا از قدرت‌گیری دوباره آن کاملا و با اطمینان جلوگیری شود.

بی‌دلیل نبود که در سپیده‌دم انقلاب اسلامی، دول غرب بشدت به تکاپو افتادند و جنگی هشت ساله را بر این مرز و بوم تحمیل کردند. آنان سخت در هراس افتادند که مبادا ایران یک‌بار دیگر قدرتی شود و سیادت آنان را به چالش طلبد.

وقتی جنگ هشت ساله نتوانست آنها را به مطلوبشان برساند، اکنون و در شرایط جدید دست به دامن، استعمار سازمان و رسانه شده‌اند. نبردی که با کمک سازمان‌های بین‌المللی تحریم‌ها را به اجرا می‌گذارد و با کمک رسانه به آن عمومیت و مشروعیت می‌بخشد.

علی آهنگر / جام​جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها