سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
امروزه و به مدد اسناد و مدارک و شواهد بسیاری که در دسترس علاقمندان به مطالعات و بررسیهای تاریخی قرار گرفته است، تردیدی وجود ندارد که کودتای سوم اسفند 1299 اساساً به دنبال یأس بریتانیا از تداوم عملکرد سلسله قاجار و ضرورت بنیانگذاری حکومتی نوین برپایه اولویتها و درخواستهای آن کشور در ایران صورت گرفته بود.
به عبارت دیگر انگلیسیها که در طول دوران جنگ جهانی اول و گاه در توافق با دولت روسیه تزاری از ضرورت روی کار آوردن دولتی به اصطلاح مقتدر در ایران سخن به میان میآوردند، هنگامی که در آخرین سال جنگ جهانی اول و به دنبال بروز انقلاب اکتبر 1917، دولت روسیه شوروی به سرعت از عرصه سیاسی ـ نظامی ایران عقبنشینی کرد، بیش از هر زمان دیگری حکومتگران بریتانیایی فوریت فراهم آوردن تغییراتی ساختاری در نظام حکومتی ایران را مورد توجه جدی قرار دادند و در واقع با تصویب موضوع به راه انداختن کودتا و اجرای آن در واپسین روزهای سال 1299 نخستین گام مهم برای پیاده کردن سیاست جدید خود را در ایران برداشتند.
این در حالی بود که بسیاری از دستاندرکاران و آگاهان به امور در آن روزگار دریافته بودند که دولت بریتانیا در برآوردن کودتا نقشی غیر قابل انکار بر عهده داشته است. ضمن این که رهبران ایرانی کودتا و بالاخص رضاخان هم از همان زمان در ملاقات با برخی رجال و نزدیکانش بدون محابا از نقش بریتانیا در حمایت از کودتا و شخص او سخن به میان میآورد.
از همان آغاز بریتانیاییها پیرامون طرح کلی و دراز مدتی که از به راهانداختن کودتا داشته و درصدد بودهاند طی سالهای آتی نقش مهمتر و کلیدیتری برای رضاخان تعریف کنند، وعدههایی به او داده و پیرامون ضرورت حمایت از او وعدههای روشن و آشکاری هم داده بودند. تحولات آتی هم نشان داد که طی چند ماه پس از کودتا موقعیت رضاخان و طرفداران او در میان نیروهای نظامی وغیر نظامی و نیز مجلس و غیره به انحاء گوناگون تقویت میشد.
در این میان به مدد کمکهای مالی بریتانیا و بانک شاهنشاهی نیروهای نظامی تحت فرمان رضاخان به سرعت گستره فعالیتها و عملیات خود در اقصی نقاط کشور را تقویت کرده افزایش میدادند و دولت وقت هم، چندی پس از آنکه شخص رضاخان در مقام وزیر جنگ وارد کابینه شده بود، از هر راه ممکن در تقویت موقعیت رضاخان و نیروهای نظامی تحت فرمان او میکوشید.
آشکارا چنین وانمود میشد که نه دولتهای وقت و نه حکومت قاجار، بلکه شخص رضاخان سردارسپه است که در راستای تأمین امنیت در اقصی نقاط کشور دست به عملیات دامنهداری زده است. و چنین تلاش میشد تا موقعیت و جایگاه رضاخان در میان مردم کشور از اقشار و گروههای مختلف تقویت شده و به عنوان شخصی وطنپرست و در عین حال پرقدرت و دارای جاذبه معرفی شود. این در حالی بود که آگاهان به امور از طرحها و نیز قدرتنماییهای زورمدارانه رضاخان و هواداران و طرفدارانش در نیروهای نظامی، شهربانی، مجلس و غیر و آگاهی داشتند.
بدین ترتیب فشار رضاخان و حامیان داخلی و خارجی او بر مجموعه حاکمیت، دولتهای وقت، مجلس و بخشهایی از روشنفکران، علما و روحانیون، روزنامهنگاران و ارباب مطبوعات تداوم یافت و در همان حال گروه قابل توجهی از رجال و متنفذان برای حمایت از رضاخان تطمیع، تهدید و یا وعده و وعیدهاییها به آنان داده شد. شواهد و قراین موجود هم نشان میداد که طرفداران سردارسپه جهت تقویت موقعیت او به هر راه خلاف قاعدهای نیز متوسل میشدند. آنان با حمایت و زمینهسازیهای انگلیسیها نهایتاً در سوم آبان 1302 احمد شاه را به قبول نخستوزیری رضاخان متقاعد کردند و با خروج احمد شاه از کشور رضاخان یک گام دیگر خود را به فتح قلههای قدرت و سلطه نزدیکتر احساس کرد.آگاهان به امور و نشریات آن روزگار نیز به درستی پیشبینی کرده بودند که با انتصاب رضاخان به مقام نخستوزیری کابینه آتی کانون اصلی قدرت خواهد بود.
به دنبال کنارهگیری مشیرالدوله از پست نخستوزیر: "سلطان احمد شاه [که] مشغول مطالعه در اطراف سقوط کابینه بوده و درصدد بود یکی از رجال طرف اعتماد را حاضر برای قبول ریاست وزرایی بنماید، ناگهان عدهای از جراید موافق و مزدور سردارسپه نغمه و زمزمه حکومت سردارسپه را بلند کرده حکومت او را سرلوحه جراید خویش قرار داده در اوصاف سردارسپه شاهنامهها میگفتند و با این نغمات ریاست وزرایی او را به رخ مردم میکشیدند." 1 اما چنانکه منابع و مآخذ موجود نشان میدهد رضاخان هیچگاه درصد نبود قدرت و حیطه نفوذ و سلطهاش را در پست نخستوزیری متوقف کند و همان زمان به برخی رجال و دستاندرکاران به امور که روابط نزدیکتری با وی داشتند گوشزد کرده بود که تحت حمایتهای بریتانیا تلاش میکند موجبات سقوط نهایی سلسله قاجار و تأسیس سلسله حکومتی جدیدی تحت ریاست خودش را فراهم آورد.
اما در این میان برخی رجال مرتبط با او ولی آگاه به مواد قانون اساسی مشروطیت به او هشدار داده بودند، که او بدون دستبرد زدن در موادی از متمم قانون اساسی که تداوم حکومت در سلسله قاجار و فرزندان و عقبه خانوادگی محمدعلیشاه، قاجار را تضمین کرده است و بدون فراهم آوردن تمهیدات و الزامات قانونی و یا شبه قانونی نمیشود به آسانی به آمال خود جامه عمل بپوشاند. در این میان رضاخان و طرفداران او البته جهت تضعیف موقعیت قاجار و شخص احمد شاه که اینک در خارج از کشور به سر میبرد، از هیچ تلاشی فروگذار نمیکردند و چنین وانمود میشد که تداوم حکومت سلسله قاجار جز نکبت و فراهم آوردن مشکلات باز هم بیشتر برای مردم ثمر دیگری در برندارد.
در این تبلیغات گفته میشد که احمدشاه بدون علاقه به مسائل کشور و اصول مملکتداری در خارج کشور به لهو و لعب عمر سپری میکند. رضاخان همچنین در بیاعتنایی به محمدحسن میرزا ولیعهد احمدشاه در تهران هم از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد و در این راستا بارها تعدادی از رجال سرشناس را جهت وادار ساختن محمدحسن میرزا به استعفا از مقام ولایتعهدی به نزد او فرستاد. اما برغم اینگونه فشارها، ولیعهد احمدشاه حاضر به قبول خواسته رضاخان که دیگر علناً در بدگویی و تضعیف موقعیت سلسله قاجار میکوشید نشد.
یحیی دولتآبادی که از مشاوران حلقه خصوصی سردارسپه نخستوزیر وقت بود، در این باره چنین مینویسد: "محمدحسن میرزای ولیعهد که به ظاهر جانشین شاه [احمدشاه] است، نهایت کدورت باطنی با سردارسپه دارد... در صورتی که سردارسپه [هم] برای سازش کردن با ولیعهد حاضر نیست و ولیعهد به کلی از او ناامید است... ولیعهد از بدرفتاری سردارسپه با او اظهار دلتنگی میکند و باز او را نصیحت میکنم به هر طور بشود با او راه بروید و رضایت خاطرش را به دست آورید، میگوید تصور میکنم به هیچ راه ممکن نباشد زیرا طعم صاحباختیاری کلی در زیر دندانش مزه کرده است و میکوشد خود را به آن مقام برساند... [از آن سو] سردارسپه ولیعهد را بسیار کم ملاقات میکند و در ملاقاتها که بیشتر در مجالس رسمی است با وی به طور بیاعتنایی رفتار مینماید..." 2
گام دیگررضاخان جهت تثبیت موقعیت خود از میان برداشتن حضور و سلطه آرتور میلسپو و همکاران امریکایی او بر امور مالیه ایران بود که از چندی قبل و با تصویب مجلس شورای ملی به استخدام دولت ایران درآمده بودند. با وجود فعالیت و حضور میلسپو در رأس مالیه ایران، رضاخان چنانکه دلخواهش بود، نمیتوانست (حتی در مقام نخستوزیری) در مصرف منابع مالی کشور آزاد باشد.
به ویژه این که آشکار شده بود: "انگلیسیان هم با بودن مستخدمین امریکایی در ایران موافقت ندارند [در آن هنگام هنوز امریکاییها در عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران منفور نبوده و پیشینهای استعماری و مداخله جویانه در ایران نداشتند] و در واقع استخدام آنها را نتیجه مخالفت ایرانیان با قرارداد وثوقالدوله میدانند و تصور میکنند شاید آنها بتوانند وسیله استقراض از امریکا برای اصلاحات مالیه ما را فراهم کنند. این کار به ضرر سیاست و اقتصاد انگلیسی در ایران تمام میشود. خصوصاً در کار نفت جنوب که امریکاییها در آن خالی از رقابت با انگلیسیان نمیباشند..." 3
بدین ترتیب و با توجه به مشکلات ایجاد شده، هیأت مستشاری مالی امریکایی به تدریج از عرصه مالیه ایران حذف شدند. گام دیگر رضاخان جهت فراهم آوردن مقدمات لازم برای تثبیت قدرت و جایگاهش در عرصه کشور و تضعیف موقعیت قاجارها، مداخله در جریان برگزاری انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی بود. مجلس بالاخص به خاطر نقشی که میتوانست در تأیید قانونی موقعیت رضاخان و نهایتاً خلع قاجارها از سلطنت ایفا کند، سخت مورد توجه و عنایت رضاخان و طرفداران داخلی و خارجی او بود.
بدین ترتیب با مداخلات بدون پروای رضاخان و عوامل او به ویژه در شهربانی، وزارت داخله، استانداریها وغیره و اکثریتی از طرفداران وهواداران رضاخان از شهرهای مختلف به مجلس دوره پنجم راه یافتند. هر چند پروسه انتخابات مجلس شورای ملی مدت زمانی چند ماه به طول انجامید، اما با مداخلات صورت گرفته، از همان آغاز بسیاری از آگاهان به امور تردیدی نداشتنند که مجلس پنجم را عمداً طرفداران رضاخان اشغال خواهند کرد و با رعب و وحشتی که شهربانی تحت فرمان رضاخان ایجاد خواهد کرد، مخالفان او در مجلس هم کمتر جسارت ابراز عقیده، پیدا خواهند کرد به ویژه این که رضاخان در همان سال 1302 توانست ریاست نظمیه (شهربانی) را از کنترل هیأت نظامی سوئدی (به ریاست وستداهل) خارج ساخته ویکی از وفاداران به خود، سرهنگ محمد درگاهی معروف به محمد چاقوکش را در رأس شهربانی قرار دهد.
در این میان اعلام حکومت جمهوری در ترکیه توسط آتاتورک که تقریباً در آستانه، خروج احمدشاه از ایران و اوایل نخستوزیری رضاخان روی داد، بیش از پیش رضاخان را برای در دست گرفتن قدرت مطلق و براندازی سلسله قاجارها امیدار ساخت. با این احوال رضاخان برای آن که خود را فردی مستقل، وطنپرست و عاری از وابستگی به کشورهای خارجی (بریتانیا) قلمداد کند، طی بیانیهای مبسوط و با اشاره به تلاش برای توسعه کشور در شوؤن مختلف، هرگونه امکان مداخله کشورهای خارجی در سیاستهای ریز و کلان کشور را منتفی دانست،
به ویژه این که "از بدو ظهور سردارسپه در صحنه سیاست ایران یعنی از همان اوانی که کودتای سوم حوت (اسفند) 1299 انجام گرفت در نزد کسانی که به اوضاع و احوال سیاست آشنا بوده و در زوایای قضایا مطالعه میکنند و با کمال دقت به اوضاع آینده و گذشته مینگریستند یک سلسله انتشارات و یک سوء ظن شدید و بدبینی نسبت به سردارسپه ایجاد شده بود. از جمله در اذهان مطلعین و سیاسیون زمزمههایی آغاز شده بود که سردارسپه با دست اجانب روی کار آمده و بدون اجازه آنها کوچکترین کاری انجام نمیدهد. رفته رفته این موضوع از خواص به عوام هم سرایت کرده و در افکار و اذهان عدهای جایگیر شده بود که سردارسپه بدون اجازه هاوارد مستشار سفارت انگلیسی آب هم نمیخورد. بنابراین لازم بود که سردارسپه بر ضد این انتشارات تظاهراتی بنماید و به مردم وانمود کند که انتشارات و شایعات مزبور خالی از حقیقت بوده است. 4
بدین ترتیب رضاخان بر آن بود چنین وانمود سازد که اقدامات او در سطوح مختلف جز در راستای توسعه و تعالی کشور انجام نمیپذیرد. به ویژه این که شهربانی تحت کنترل او که به سرعت حیطه مداخلاتش را در اقصی نقاط کشور گسترانیده بود در راستای تحقق اهداف و خواستهای سردارسپه از هیچ اقدام غیرانسانی فروگذار نمیکرد.
از جمله مهمترین این اقدامات ایجاد رعب و وحشت در عرصه سیاسی ـ اجتماعی کشور و تحت تعقیب قراردادن ارباب جراید و مطبوعات و شدت عمل زایدالوصف در برابر نشریات و روزنامههای مخالف رضاخان و ترور و ضرب و شتم، تهدید و از میان برداشتن معارضان و منتقدان حکومت رضاخان در داخل و خارج از مجلس بود. رضاخان که البته با جلب موافقت و همراهی انگلیسیها نهایتاً قصد براندازی قاجاریه و صعود بر سریر سلطنت داشت، این طرح خود را به دلایل متعددی مجبور بود، گام به گام و با دستاویزهای مختلف اجرا کند. از دیگر اقدامات رضاخان در این راستا و در آستانه مطرح شدن موضوع جمهوریخواهی قلابی او (که آن هم البته گام دیگری برای قبضه کردن نهایی قدرت و حکومت و سلطنت بود) بدست آوردن مقام فرماندهی کل قوا بود، که تا آن هنگام و طبق قانون اساسی مشروطیت بر عهده شخص پادشاه قرار داشت.
در آن مقطع و در شرایط عدم حضور احمدشاه در کشور، برادر و ولیعهد او محمدحسن میرزا برغم تمام فشارها، رعبافکنیها و واسطهتراشیهای رضاخان حاضر نشده بود، مقام فرماندهی کل قوا را به او بدهد. زیرا "ولیعهد دشمنی شدید سردارسپه را با خود احساس نموده خیالات بلند او را که در هوای سلطنت پرواز میکند، نیکو می داند [و آگاهی دارد] که او میخواهد این کار را به صورت قانونی انجام دهد [و بدین ترتیب و در حالیکه] شاه در فرنگستان مشغول انجام خیالات شخصی است، محمدحسن میرزای ولیعهد درتهران مانند مرغی است که در چنگال شهبازی گرفتار شده باشد." 5
در این میان رضاخان برای پیشبرد مقاصد خود و حل مشکلات پیش رو از طریق قانونی و شبهقانونی مجلس مشاوره خصوصیای از میان افراد مشروحه زیر انتخاب کرد تا راه را به اصطلاح از چاه تشخیص داده و او را در عملی ساختن کمتر هزینه بر اهدافش یاری دهند.
میرزا حسنخان مستوفیالممالک، میرزاحسن خان مشیرالدوله دکتر محمدخان مصدقالسلطنه، سیدحسن تقیزاده، میرزا حسینخان علاء، یحیی دولتآبادی، مهدی قلیخان هدایت (مخبرالسلطنه) و میرزا محمدعلی خان فروغی ذکاءالملک. در حالی که رضاخان هر از چند روز با این هیأت به مشاوره خصوصی و رایزنی میپردازد "انگلیسیان چند مطلب از دولت ایران میخواهند از جمله تمدید مدت امتیاز نفت جنوب معروف به امتیاز دارسی و تمدید مدت امتیاز بانک ایران و انگلیسی معروف به بانک شاهی و پرداخت مبلغ چندمیلیون تومان مخارجی که آنها در ایام جنگ در تأسیس پلیس جنوب کردهاند برای حفظ مؤسسات اقتصادی و منافع سیاسی [خودشان]" و در حالی که در آن مقطع جز رضاخان فرد دیگری حاضر نبود این خواستهای اساساً استعماری انگلیسیها را بپذیرد، رضاخان به آنان شرط میکند که هرگاه صعود نهایی او به سریر سلطنت و عزل قاجارها را تضمین کنند،
او این خواستهها را برآورده خواهد ساخت و "انگلیسیان [هم] به او وعده همراهی میدهند با شرط این که مقاصد آنها را انجام بدهد. او هم از آنها تقاضا میکند او را در رسیدن به اریکه سلطنت همراهی نمایند. زیرا با شاه او ولیعهد نمیتواند کاری بکند و اوقات او باید صرف دفاع از خود بوده باشد. انگلیسیان تقاضای و را میپذیرند به شرط آن که خلع احمدشاه از سلطنت و نصب وی بیخونریزی صورت گیرد و هر چه میشود به توسط مجلس شورای ملی و به صورت قانونی باشد." 6
با این احوال افکار عمومی مردم کشور نسبت به قدرت طلبیها و تلاش گستردهای که جهت ایجاد محیطی رعب آور و نهایتاًَ از میان برداشتن حکومت قاجارها و تضعیف موقعیت مجلس انجام میداد، سخت نگران بوده و مخالفتهای گوناگونی در قالب برگزاری گردهماییها و تظاهرات در تهران بر ضد او صورت میگرفت. در این میان رضاخان جهت اعمال فشار بر مجلس در راستای تحقق اهداف خلاف قاعده خود از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد.
پس از پایان کار خزعل در خوزستان اعمال فشار رضاخان بر مجلس و حکومت قاجار افزایش یافت و در حالی که در حضور اعضای مجلس مشاوراش هم یکبار و بدون ملاحظه تصریح کرد که "مرا انگلیسیان سرکار آوردند"، یکی از اعضای همین مجلس مشاوره، دکتر محمدخان مصدقالسلطنه مادهای از قانون اساسی را بیرون کشیده و تفسیر کرد که براساس آن و حتی بدون موافقت شخص پادشاه و ولیعهد او درتهران ـ رضاخان میتوانست به مقام مهم و کلیدی فرماندهی کل قوا نایل شود. بدین ترتیب بود که رضاخان نخستوزیر و فرمانده کل قوا شد.
موضوع صعود نهایی رضاخان به سریر سلطنت و انقراض قاجاریه هنوز با موانع قانون اساسی مواجه بود. در این شرایط بود که موضوع پیش کشیدن جمهوریخواهی و تغییر نظام حکومتی ایران از مشروطه سلطنتی به جمهوری از سوی رضاخان و طرفداران او بر سر زبانها افتاد.
در آن زمان تصور این بود که با تصویب موضوع جمهوریخواهی و تغییر نظام حکومتی ایران به جمهوری از سوی مجلس شورای ملی، نظام مشروطه سلطنتی، عملاً و قانوناً در ایران حذف و شخص رضاخان با صعود به مقام اولین رئیس جمهوری، نهایتاً در راه دیکتاتوری گام خواهد نهاد "انگلیسیان تهران هم بدون ملاحظه این نقشه را تصویب میکنند. یکی آنکه با این نقشه سلطنت احمدشاه به خودی خود منحل میشود بیآنکه کشمکشی را در برداشته باشد،
دوم آنکه به این ترتیب از زحمت آینده قانون اساسی ما که نمونهاش را در گذشته دیدهاند و نظر مرحمتی به آن ندارند در کارهای سیاسی و اقتصادی که با این مملکت خواهند داشت آسوده میشوند و در قانون اساسی که بعد نوشته شود انگشت خواهند رسانید که اختیارات وسیع کنونی به ملت داده نشود و در مقابل منافع فرض شده آنها سدی نبوده باشد. به علاوه این که تصور میکنند این عنوان جمهوری بیاساس اغفالی خواهد بود برای روس بلشویک، در صورتی که روسها از این موضوع غافل نیستند. 7
بدین ترتیب رضاخان که احساس میکرد از قبل به راهانداختن غائله جمهوریخواهی تقلبی خود خواهد توانست طومار حکومت قاجارها و اساس نظام مشروطه حکومت را در هم بپچید، بدون محابا از این فکر استقبال کرده و طرفداران و هواداران نیروهای نظامی و انتظامی تحت فرمانش در قشون و شهربانی و مجلسنشینان هواخواهش را برای تبلیغ اندیشه برپایی نظام جمهوری حکومت در ایران بسیج کرد. بالاخص این که انگلیسیان هم جهت حمایت از غائله جمهوریخواهی قلابی رضاخان، وعده و وعیدهای صریحی به او داده بودند و بدین ترتیب "زمزمه جمهوریطلبی یکمرتبه به گوشها میرسد و سردارسپه عاشق مقام سلطنت، فعال جمهوریخواهی میگردد و مستبدین شاه پرست بیش از ملیون جمهوریخواه حقیقی، سنگ جمهوریطلبی را به سینه میزنند و علنی دیده میشود از سفارت انگلیس که تبلیغات جمهوری تراوش میکند." اما در مقابل این غائله جمهوریخواهی، مخالفان سردارسپه در مجلس بیرون از مجلس، در مطبوعات و در میان علما و روحانیون از این توطئه جدید که به راه افتاده بود، سخت دچار نگرانی شده مخالفتها و تظاهرات بالاخص در تهران و برخی دیگر از شهرهای بزرگ کشور گسترش پیدا میکند. رضاخان ضمن تلاش برای همراه ساختن گروههایی از روشنفکران، اهالی مطبوعات و رجال کشوری با طرح جمهوریخواهی خود، مبالغ قابل توجهی پول در اختیار طرفدارانش قرار میدهد تا در راستای تحقق این هدف هزینه کنند.
بدین ترتیب از اوایل دیماه سال 1302 غائله جمهوریخواهی رضاخانی در میان موج گسترده مخالفتها در گوشه و کنار کشور، آغاز شد و نشریات و روزنامههای طرفدار رضاخان در حمایت از طرح جمهوریخواهی او به مداهنه از سردارسپه و نیز قلمفرسایی پیرامون نظام جمهوری حکومت و مزایای آن پرداخته و در بدگویی از سلطنت قاجاریه از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. این در حالی بود که آگاهان به امور در آن روزگار به وضوح میدانستند رضاخان به سودای از میان برداشتن قانون اساسی و سپس صعود به سریر سلطنت و ایجاد حکومت دیکتاتوری است که به یکباره جمهوریخواه شده است و اساساً فرد بیسواد و قدرتطلبی نظیر رضاخان نمیتوانست از نظام راستین جمهوریخواهی تبعیت و پشتیبانی کند.
در چنین فضایی هر از چند گاه افرادی از طرفداران رضاخان طی سلسله سخنرانیهایی از طرح جمهوریخواهی او حمایت کرده و رجال و شخصیتهای سیاسی و اجتماعی، ارباب مطبوعات جهت پشتیبانی از غائله جمهوریخواهی رضاخان به انحاء گوناگون مورد تطمیع قرار گرفتند و نمایندگانی از مجلس شورای ملی در حمایت از این طرح نطقهایی سردادند. با این احوال گستره مخالفتها در میان اقشار مختلف مردم کشور (به ویژه در تهران) با غائله جمهوریخواهی قلابی رضاخان روز به روز گسترش مییافت و حتی اکثریتی از نمایندگان مجلس هم که با تمهیدات و اعمال نفوذ رضاخان و نیروی شهربانی او به مجلس راه یافته بودند، به خاطر فضای حاکم بر کشور، جسارت لازم را برای مخالفت علنی با قانون اساسی مشروطیت و اظهار رأی تمایل رسمی به نظام جمهوری حکومت را در خود احساس نمیکردند.
با این احوال برخی از نمایندگان در داخل مجلس با نوعی بیم و نگرانی از غائله جمهوریخواهی رضاخان حمایت میکردند و گروهی تقریباً 200 تا 300 نفره از داخل میدان بهارستان پرچم جمهوریخواهی را برافراشته و با حمایتهای شهربانی "بر له جمهوریت سخنهایی میگویند بی آنکه تأثیری در دلها داشته باشد [و] پیداست که همه بیروح و ساختگی است." طرفداران رضاخان به ویژه جهت گرم نگاه داشتن بازار جمهوریخواهی قلابی او، و به مدد پولهای هنگفتی که در اختیارشان نهاده شده بود، به برپایی مراسم جشن و پایکوبی مبادرت کرده و دیگران را به حمایت از این طرح قلابی فرا میخواندند. با این احوال شواهد و قراین موجود نشان میداد که رضاخان و طرح جمهوریخواهی او نه در مجلس و نه در میان مردم کشور پشتیبان قابل اعتنایی نداشت و "مخالفین سردارسپه از درباریان، رجال دولت قدیم، روحانیان، تجار و کسبه و حتی عوامالناس که نه معنی مشروطه را به درستی میفهمند و نه معنی جمهوری را با عدهای از متنفذین از نمایندگان مجلس همصدا شده روز به روز بر قدرت آنها افزوده میشد." 8
چنانکه پیشتر هم ذکر شد رضاخان در شرایط مخالفت عمومی با طرح جمهوریخواهی، عمده تلاش خود را جهت همراه ساختن نمایندگان مجلس با این نقشه به کار بسته و با اعمال نفوذ عاملان او در شهربانی اکثریت قابل توجهی از نمایندگان دوره پنجم، در سلک وفاداران به او درآمده بودند (فراکسیون 40 نفره تجدد تحت رهبری سیدمحمد تدین و فراکسیون سوسیالیست با حدود 14 عضو و تحت رهبری سلیمان میرزا از هواداران رضاخان در مجلس پنجم بودند).
موافقان رضاخان که تردیدی نداشتند مجلس پنجم قبل از نوروز سال 1303 طرح جمهوری رضاخانی را از تصویب خواهد گذرانید "حتی برای عیدی دادن روز عید نوروز رئیسجمهور [رضاخان] هم پیشبینی کرده مقداری سکههای طلا و نقره به نام جمهوری که قبلاً ضرب شده بود تهیه و تدارک دیده بودند." اما پیشبینی و خواسته رضاخان و طرفدارانش به ویژه به خاطر راه یافتن اقلیتی مستقل و وطنپرست از مخالفان رضاخان، که آیتالله سیدحسن مدرس آنان را رهبری میکرد، با مشکلاتی جدی مواجه شد.
سیدحسن مدرس تقریباً از جلسه سوم مجلس و در حالی که از طرح جمهوریخواهی رضاخان و سوداهایی که در سر میپروانید، اطلاع داشت، به مخالفت با نقشههای وی پرداخت. در بخشهایی از نطقهای مدرس در این راستا چنین میخوانیم: ".. مجلس از اول باید خود را معرفی بکند وعقیده من این است که این انتخابات از روی فشار بوده ... و از روی فشار شده و از روی اختیار نشده است... و آن شخص که روی این کرسی نشیند غصب است، اما مدرک هر کس شبههای دارد تشریف ببرد به شعبه و این دوسیهها را ببیند ... مثلاً در قمشه ما سی نفر را تبعید کردند کسی به دادشان نرسید. این انتخابات، انتخابات ملی نیست، این عقیده من است.." مدرس به ویژه تلاش میکرد از تأیید و تصویب نمایندگانی که با اعمال فشار و دخالتهای رضاخان به مجلس راه یافته بودند، جلوگیری کرده و نهایتاً مانع از رأیگیری و تصویب طرح جمهوریخواهی قلابی رضاخان شود. اما در حالی که مخالفت مدرس با نمایندگان طرفدار رضاخان ادامه داشت، واقعهای پیش آمد که جو عمومی داخل و خارج مجلس را باز هم به نفع مخالفان جمهوریخواهی تغییر داد و آن سیلی خوردن سیدحسن مدرس به تحریک سیدمحمد تدین و توسط دکتر حسین بهرامی (احیاءالسلطنه) در صحن علنی مجلس بود که خبر آن به سرعت نقل محافل سیاسی و اجتماعی تهران و دیگر شهرهای کشور شد و "همین کشیده [سیلی] هم باعث شد که مردم به مجلس ریخته بر علیه جمهوری قیام نمایند."
در روز 28 اسفند 1302 با زمینهسازی و تمهیدات رضاخان و شهربانی دستجاتی از به اصطلاح طرفداران جمهوری وارد میدان بهارستان شده و با برپایی تظاهرات در صدد برآمدند نمایندگان مجلس را برای تصویب خلع قاجار و برقراری حکومت جمهوری در ایران تحت فشار قرار دهند و رؤسا و مدیران بسیاری از وزارتخانه و دوایر دولتی و حکومتی را به اجبار به حضور رضاخان برده و چنین وانمود کردند که این گروه همراه با کارکنان داویرشان طرفداران جمهوری هستند "به علاوه دفتری در هر وزارت خانه باز شد که کلیه اعضاء مجبور بودند به نام جمهوریخواهان نام خود را در آن دفتر ثبت نمایند" در همان روز 28 اسفند کلیه مؤسسات دولتی را تعطیل کرده و به کارکنانشان دستور دادند در تظاهرات به اصطلاح جمهوریخواهی شرکت کنند.
اما در همان زمان تظاهرات بزرگی از سوی اقشار گسترده مردم عمدتاً در داخل و اطراف مسجد شاه تهران برقرار بود که جمعیتی بیش از هشت هزار نفر در آن شرکت داشتند. در این حرکت بالاخص علما و روحانیون مخالف جمهوریخواهی رضاخانی نقش قابل توجه و درجه اولی بر عهده داشتند "رفته رفته صدای سیلی هم که به صورت مدرس خورده بود طنین انداز شد و مانند رعد در تمام فضای تهران پیچید و در تمام محافل و مجالس اظهار تنفر نسبت به جمهوری میشد. مردم نسبت به این حرکت قبیح که به مدرس اعمال شده بود صحبتها میکردند و همین امر هم زمینه را برای انقلاب عمومی حاضر میساخت." 9
در این میان رضاخان به فشار برای وادار ساختن محمدحسن میرزا ولیعهد به استعفا ادامه داد و به صراحت اظهار کرد که ولیعهد از قصر گلستان اخراج شود. اما محمدحسن میرزا پیام داد به سردارسپه بگویید که تو بایستی از روی نعش من به تخت جمهوریبنشینی."
در حالی که در مجلس شورای ملی هم نطقهایی در انتقاد از سلسله قاجار ایراد میشد، سیدحسن مدرس خطاب به طرفداران رضاخان گفت: " به چه مناسبت ولیعهد زن و بچه خود را بردارد و از قصر سلطنتی خارج شود." ضمن این که به دنبال سیلی خوردن مدرس، فضای عمومی مجلس هم به تدریج به سوی مخالفان جمهوریخواهی و رضاخان تغییر پیدا کرده و برخی از نمایندگان به حمایت از مدرس و فراکسیون اقلیت او پرداختند. در این میان تلاش طرفداران جمهوری رضاخانی جهت تعطیل بازارهای تهران هم نتایجی معکوس به بار آورد و با ابتکار برخی از علما و روحانیون نظیر شیخ حسین لنکرانی موج گستردهای از مخالفان جمهوری با شهربانی رضاخان و دیگر طرفداران او درگیر شده و موج گستردهای از مردم کشور به سوی مجلس بهارستان به راه افتادند.
بدین ترتیب تلاش رضاخان و هوادارانش جهت تصویب موضوع نظام جمهوری و تغییر نظام مشروطه که نهایتاً خلع قاجاریه را به دنبال داشت، تا پایان سال 1303 با هوشیاری و مخالفت گسترده مردم و پایمردی و شجاعت سیدحسن مدرس و یاران اندکش در مجلس شورای ملی ناکام ماند. به ویژه مدرس جهت از اکثریت انداختن مجلس شورای ملی تلاش گسترده و در عین حال موفقی انجام داد. وی با خارج کردن تعدادی از نمایندگان از تهران، (که مجلس را از اکثریت میانداخت) خود در صحن علنی مجلس به مخالفت صریح و شدید با موضوع جمهوریخواهی پرداخت.
بدین ترتیب و در حالی که شواهد و قراین موجود نشان میداد که طرح جمهوریخواهی رضاخان با مخالفتهای گسترده مواجهه شده و مجلس شورای ملی هم عمدتاً به ابتکار مدرس و کمکاری تعداد قابل توجهی از نمایندگان بیطرف در راستای اهداف و خواسته رضاخان گام برنمیدارد. اطراف و اکناف میدان بهارستان نیز همه روزه مملو از جمعیتی بود که یکصدا بر ضد نظام جمهوری شعار میدادند. رضاخان جهت تهدید نمایندگان مجلس و به دنبال تلفنی که از سوی سیدمحمد تدین شده بود، با خشم و تکبر وارد مجلس شورای ملی شد.
وقتی که "سردارسپه خود را تانزدیک پلهها رسانید روی پله شیخمهدی سلطان واعظ، مشغول خطابه بر علیه جمهوری بود. سردارسپه خود را به او رسانید و باشلاقی که در دست داشت به او زده و گفت او را پایین بیاورید. در این موقع یکنفر از میان جمعیت پاره آجری به طرف سردارسپه پرتاب کرد که به پشت او اصابت کرد و سردارسپه دستور داد مردم را با سرنیزه بزنند و برانند" اما ورود رضاخان به مجلس هم جز پیچیدهتر کردن اوضاع ثمر دیگری برای او نداشت و بدین ترتیب چارهای جز اعتراف به شکست و نومید شدن از پاگرفتن فکر جمهوریخواهی قلابیاش نداشت. وی پس از چند روز در 12 فروردین 1303 و به دنبال سفری که به شهر قم انجام داده بود، طی بیانیهای اعلام کرد که از اندیشه جمهوریخواهی صرفنظر کرده است.
با این احوال در روز 18 فروردین 1303 از کار کناره گرفت و به صورت قهر از تهران خارج شد. ضمن این که احمدشاه هم دستور عزل او را صادر کرد. در این فاصله طرفداران و عوامل او به انحاء گوناگون کوشیدند از اهمیت او و نقشی که مدعی بودند وی در تأمین امنیت کشور داشت و خطراتی که در شرایط غیبت او میتوانست به قول آنان امنیت کشور را تهدید کند، سخن به میان آوردند.
هنگامی که رضاخان متقاعد شد طرح او خواهد توانست ورق را به سود او بازگرداند، به تهران بازگشت و در حالی که به نظر میرسید در شرایط حضور سیدحسن مدرس در مجلس شورای ملی نمایندگان جرأت رأی اعتماد مجدد به کابینه او را پیدا نخواهند کرد. لذا گروهی از حامیان رضاخان در مجلس "نقشهای طرح کردند که هر طوری هست برای جلسه مزبور [رأی اعتماد به رضاخان] با یک مهارت و تردستی عجیبی مدرس را بدزدند." سپس به مدرس چنین وانمود ساختند که رضاخان برآن شده است با او آشتی کند و بدین ترتیب مدرس را به منزل قوامالدوله کشانیدند. اما مدرس هر چه منتظر ماند. خبری از رضاخان نبود.
در این فاصله چند ساعته و "از دو ساعت بعد ازظهر الی ساعت 9 شب وقت مدرس را به این کیفیت گرفتند و او را به این مهارت توقیف کردند که مدرس به مجلس نرود و در جلسه خصوصی حضور نداشته باشد تا مجلس بدون مخالفت او به سردارسپه اظهار تمایل نماید. همین که جلسه خصوصی تمام شد و با نود رأی به سردارسپه اظهار تمایل شد به مدرس گفتند که سردارسپه به علت گرفتاری زیاد عذر آورده و موقع شرفیابی را به روز دیگری موکول کرده است..." 10
بدین ترتیب و برغم رأی تمایل مجدد مجلس به رضاخان غائله جمهوریخواهی بدست فراموشی سپرده شد و نشریات و روزنامههای مخالف جمهوریخواهی رضاخان مطالب فراوانی در انتقاد از رضاخان و جمهوریش چاپ و منتشر کردند. این در حالی بود که شواهد و قراین موجود نشان میداد که رضاخان و حامیان خارجی او برغم پایان غائله جمهوریخواهی (دی 1302 ـ فروردین 1303) کماکان طرح انقراض قاجاریه و برکشیدن وی به سریر سلطنت را دنبال میکنند. اما برای پیشبرد و عملی ساختن این هدف، با توجه به تجربیات تلخ گذشته خود را نیازمند به کار گرفتن راهکارها و ترفندهای جدیتر و حساب شدهتری میدیدند، هر چند موفقیت نهایی طرح زمان بیشتری طلب کند.
در این میان و در بحبوحه پایان غائله جمهوریخواهی سروده مفصلی تحت عنوان "جمهورینامه" بر روی کاغذ آمونیاک چاپ و در صدها نسخه به طور مخفیانه منتشر شد و به دهها برابر قیمت در میان مردم دست به دست گشت، این سروده معرف روند شکلگیری غائله جمهوریخواهی و اهداف و مقاصد شومی بود که در پس پرده توطئه نهفته بود.
این اشعار بسیار نغز، زیبا و صریح که در 15 فروردین 1303 در تهران منتشر شد، در آغاز امر سراینده آن آشکارا نبود، اما بعدها و پس از ترور و قتل میرزاده عشقی شاعر، نویسنده و روزنامهنگار وطنپرست و نامآور کشور توسط عوامل رضاخان، معلوم گردید، که این اشعار توسط این شاعر بلندمرتبه که نهایتاً جانش را بر سر آزادیخواهی و مخالفت با رضاخان و مداخلهگران خارجی (و عمدتاً بریتانیا) از دست داد، سروده شده است.
در این سروده پرنغز که در واقع داستانی منظوم از فراز و فرود غائله جمهوریخواهی رضاخانی و موفقیت نهایی مردم کشور در جلوگیری از پاگرفتن فکر جمهوریخواهی بدون اساس و پایه رضاخان است، چنین میخوانیم: 11
چه ذلتها کشید این ملت زار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ترقی اندرین کشور محال است
که در این مملکت قحطالرجالست
خرابی از جنوبست و شمالست
بر این مخلوق آزادی وبالست
نباید پرده بگرفتن ز اسرار
که گردد شرح بدبختی پدیدار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
اگر پیدا شود در ملک یک فرد
بمانند رضاخان جوان مرد
کنندش دوره فوراً چند ولگرد
بفکر اینکه باید ضایعش کرد
بگویند از سر شه تاج بردار
بفرق خویشتن این تاج بگذار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
نخستین بار سازیم آفتابی
علامتهای سرخ انقلابی
که جمهوری بود حرف حسابی
چوگشتی تو رئیس انتخابی
بباید گفت کاین مرد فداکار
بود خود پادشاهی را سزاوار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
حقیقت بارک الله چشم بد دور
مبارک باد این جمهوری زور
از این پس گوشها کر چشمها کور
چنین جمهوری بر ضد جمهور
ندارد یاد کس در هیچ اعصار
نباشد هیچ در قوطی عطّار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
چه جمهوری شود آقای دشتی
علمدارش بود شیطان رشتی
تدین آن سفیه کهنه مشتی
نشیند عصرها در توی هشتی
کند کور و کچلها را خبردار
ز حلاج و ز رواس و ز سمسار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
صبا آن بیشعور بدقیافه
نماید...جمهوری کلافه
زند صد لاف در زیر ملافه
که جمهوری شود دارالخلافه
ولیکن بیخبر از لحن بازار
ز علاف و زبقال و ز نجار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ز عدلالملک بشنو یک حکایت
که آن بالابلند بیکفایت
میانجی گشت بین بول و غایط
کند گاهی سلیمان را هدایت
شود گاهی تدین را مدد کار
که سازد این دو را با یکدگر یار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
تدین کهنه الدنگ قلندر
نموده نوحة جمهوری از بر
عجب جنسی است این الله اکبر
گهی عرعر نماید چون خر نر
زمانی پاچهگیرد چون سگ هار
ولی غافل زگردن بند و افسار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
از ایران رهنما گشته روانه
برای کارهای محرمانه
گرفته پولهای بینشانه
زده در بصره و بغداد چانه
که جمهوری شود اینملک ادبار
نه من گویم خودش کرده است اقرار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
تقلاها نماید اندرین بین
جلنبرزاده شیخالعراقین
کند فریاد ها با شور و باشین
که جمهوری بود بر گردنم دین
ادا بایست کرد این دین ناچار
بباید جست از دست طلبکار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ضیاءالواعظین لوس ...
کند از بهر جمهوری هیاهو
چه جمهوری عجب دارم من از او
مگر غافل بود از قصد یارو
که میخواهد نشیند جای قاجار
همانطوری که کرد آن مرد افشار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
دبیر اعظم آن رند سیاسی
ز کمپانی نماید حقشناسی
زند تیپا به قانون اساسی
بافسونهای نرم دیپلماسی
به سردارسپه گوید باسرار
که جمهوری نباشد کار دشوار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
نمایش میدهد این هفته عارف
بهمراهی اعضای معارف
شود معلوم با جزئی مصارف
که جمهوری ندارد یک مخالف
مدلل میشود با ضرب و با تار
که مشروطه ندارد یک طرفدار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
نمودم من جراید را اداره
شفق کوشش وطن گلشن ستاره
قیامت میشود با یک اشاره
دگر معنی ندارد استخاره
همین فردا شود غوغا پدیدار
متینگ و کنفرانس و نطق اشعار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
بعالم پیش رفته بالاصاله
تمام کارها با قاله قاله
بزور شعر و نطق و سرمقاله
بباید کرد جمهوری اماله
بر این مخلوق بیعقل ولنگار
بدون وحشت از اعیان و تجار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
که مستوفی است شخص لاابالی
مشیرالدوله مرعوب و خیالی
وثوقالدوله جایش هست خالی
بود فیروز هم در فارس والی
قوامالسلطنه مطرود سرکار
بغیر از ذات اشرف لیس فیالدار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
بود حاجی معین محتاط و معقول
امینالضرب در عدلیه مشغول
علی صراف هم مستغرق پول
فقیهالتاجرین هم میخورد گول
اهمیت ندارد صنف بازار
زخراز و ز بزاز و بنکدار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
تدین گفته مجلس هست با من
نماید اکثریت را معین
شود این کار پیش از عید روشن
به جمهوری بگیرد رأی قطعاً
نه قانون میشود مانع نه افکار
بزور مشت فیصل میدهم کار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
به تعلیم قشون اندر ولایت
مهیا تلگرافات و شکایات
ز جمهوری اشارات و کنایات
ز ظلم شاه و دربارش روایات
مسلسل میرسد با سیم و چاپار
ز بلدان و ز اقطار و ز انظار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ز تبریز و ز قزوین و ز زنجان
ز کردستان و کرمانشاه و گیلان
بروجرد و عراق و یزد و کرمان
ز شیراز و صفاهان و خراسان
ز بجنورد و ز کاشان و قم و لار
تقاضاها رسد خروار خروار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
به طهران نیست یک تن انقلابی
بجز مشروطهخواهان حسابی
که از وحشت نگردند آفتابی
اگر کردند قدری بدلعابی
بیاویزیمشان بر چوبة دار
بنام ارتجاعیون و اشرار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
موافق گشته لندن این سخن را
که فوری خواست سرپرسی لرن را
برد گر شومیاتسکی سوء ظن را
فرستیم پیششان استاد فن را
همان مهتر نسیم رند عیار
کریم رشتی آن شیاد طرار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
نباید کرد دیگر هیچ مس مس
بباید رفت فوری توی مجلس
اگر حرفی شنیدیم از مدرس
جوابش گفت باید رطب و یابس
اگر مقصود خود را کرد تکرار
بپیچیمش بدور حلق دستار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
بقدری این سخنها کارگر شد
که سردارسپه عقلش ز سر شد
به جمهوری علاقهمندتر شد
بنای انتشار سیم و زر شد
به مبعوثان و مطبوعات و احرار
ز آقای صبا تا شیخ معمار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
نمایان شد تجمعهای فردی
علم در دست گرم دوره گردی
علمها سبز و زرد و لاجوردی
عیان سرخی و پنهان رنگ زردی
بجمهوریت ایران هوادار
ولو گشته میان کوچه بازار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
از این افکار ماخولیائی
به مجلس اکثریت شد هوائی
تدین کرد خیلی بیحیائی
بیک دم بین افرادش جدائی
فتاد از یک هجوم نابهنجار
از آن سیلی که خورد آن مرد دیندار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
از این سیلی ولایت پُر صدا شد
دکاکین بسته و غوغا بپا شد
بروز شنبه مجلس کربلا شد
بدولت روی اهل شهر واشد
که آمد در میان خلق سردار
برای ضرب و شتم و زجر و کشتار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ز جمهوری به ما یک کام ره بود
خدا داند که این سیلی گنه بود
که این سیلی زدن خدمت بشه بود
تدین خصم سردارسپه بود
رفاقت بد بود با عقرب و مار
خطر دارد چو نادان افتد یار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
قشونی خلق را با نیزه راندند
ولی مردم بجای خویش ماندند
رضاخان را به جای خود نشاندند
بجای گل بر او آجر پراندند
نشاید کرد با افکار پیکار
بباید خواست از مخلوق زنهار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
بپا شد در جماعت شور و شرها
شکست از خلق مسکین دست و سرها
رضاخان در قبال این هنرها
شنید از مؤتمن توپ و تشرها
که این کارت چه بود ای مرد غدار
چرا کردی به مجلس این چنین کار؟
دریغ از راه دور و رنج بسیار
بسی پیر و جوان سرنیزه خوردند
گروهی را سوی نظمیه بردند
چهل تن اندرین هنگامه مُردند
برای حفظ قانون جان سپردند
دو صد تن تاکنون هستند بیمار
بضرب ته تفنگ و زیر آور
دریغ از راه دور و رنج بسیار
رضاخان شد از این حرکت پشیمان
بسعدآباد رفت از شهر تهران
از آنجا شد به سوی قُم شتابان
حجج بستند با او عهد و پیمان
که باشد بعد از این بر خلق غمخوار
ز جمهوری نگوید هیچ گفتار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ز قُم برگشت و عاقل شد ولی حیف
که کردش باز اغوا ناصر سیف
به مجلس کرد توهین از سر کیف
ولیکن بیخبر از لحن بازار
که ملت نیست با ایشان وفادار
بجز شش هفت تن بیکار و بیعار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
از او بالمره مجلس بدگمان شد
عقاید جملگی از او رمان شد
بسوی رودهن آخر چمان شد
همان چیزیکه میدیدیم آن شد
کشیده شد میان مملکت جار
که از میدان بدر رفته است سردار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
به مجلس قاصدی از راه آمد
که اکنون تلگراف از شا ه آمد
رضاخان عزل بیاکراه آمد
شه از مجلس عقیدت خواه آمد
که قانون اساسی چون شده خوار
دگر کس ملک را باید پرستار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
به تعلیمات مرکز در ولایات
رسید از احمدآقا تلگرافات
که سرباز لرستان و مضافات
نماید از رضاخان دفع آفات
قشون غرب گردد زود سیار
سوی مرکز پی تنبیه احرار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
وکیلان این تشرها چون شنیدند
ز جای خویش از وحشت پریدند
به تنبانهای خود از ترس ...
نود رأی موافق آفریدند
بر این جمعیت مرعوب گُهکار
سلیمان بن محسن شد علمدار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ولیکن چهارده مرد مسلم
نترسیدند از توپ دمادم
به آزادی به بستند عهد محکم
اقلیت از ایشان شد فراهم
وطنخواهی از ایشان گشت پادار
... کردند از این کار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
قهرمان میرزا سالور (عینالسلطنه) هم در خاطرات خود غائله جمهوری رضاخانی راناشی از حمایت و خواسته انگلیسیها ارزیابی میکند " که به توسط رضاخان که آکتور [هنرپیشه] بسیار خوبی برایشان بود شروع به عملیات کردند. نرم نرم و بیصدا ... و خوب که کارهای درخشنده [در جهت خواسته انگلیسیها] از وی سرزد و شاه [احمدشاه] را طرد کردند شروع به نغمه جمهوری شد. این کارها را دست قوی پنجه و توانا [ی انگلستان] میکند نه سردارسپه..."12
عینالسلطنه در جایی دیگر از خاطراتش در این باره چنین مینویسد: "میگویند عنقریب تلگرافات ولایات میرسد و در جلسه دوم و سوم مجلس مقارن عید جمهوریت علم میشود. انگلیسیها عثمانی را جمهوری کردند این را متعاقب آن، بعد میروند سراغ افغانستان. فقط و فقط برای آن که پادشاه و مملکت مستقل مسلمانی در عالم نباشد که مسلمانهای اتباع او یک روزی به آنها تأسی کنند... پنجه قوی و معامل بزرگی در ایران کار میکند که از عاقبت آن باید ترسید. همان قسم که مشروطه را برپا کرد، امروز جمهوری را برپا میکند. منتهی در مشروط چون مردم خیلی دور از اوضاع بودند به سفارت خود برد و حمایت علنی کرد. اما امروز وضعیت طور دیگر اقتضا میکند که محرمانه و با دست خود ایرانی باشد." 13
عینالسلطنه اضافه میکند که: "انگلیسیها مدتهاست وزراء شاه و رجال ایران را سنجیدهاند و هیچ یک را مثل پهلوان حاضر [رضاخان] بازیگر قابل ندیدهاند. سردارسپه به ریاست جمهوری موقتی ابداً مایل نیست جز آن که دائمی باشد و پس از چندی روی تخت مرمر جلوس، سکه و خطبه به نامش زده و گفته شود." 14
هم او درباره نقش بابیها در گرم کردن تنور جمهوریخواهی قلابی رضاخان چنین مینویسد: "در این نغمه جمهوریت بابیها برای آزادی خود که البته در جمهوری بیش از مشروطه میشود و برای انتقام از قاجاریه جد و جهد وافی دارند، چنانچه از بذل جان و مال مضایقه ندارند. بیشتر این هنگامه به توسط آنهاست. جهودها هم مسرورند... آنچه هست این فرقه [بابیها] در این هنگامه دخالت تام دارند که احدی نمیتواند منکر شود و برای آنکه در تغییر رژیم [به جمهوری] منافع صوری و معنوی آنها بیش از ایام مشروطه است." 15
و در بخش دیگری از خاطرات عینالسلطنه چنین آمده است: "بعد از ادای نماز جماعت گفتند هنوز جمهوری نشده درب مسجدهای مسلمین را بستند. وای به آن وقتی که جمهوری انگلیزی [انگلیسی] شود." 16
و هم او زمانی که غائله جمهوری قلابی رضاخانی و حامیان انگلیسی او با ناکامی روبرو شد،ضمن تمجید از مردم کشور که موجبات عقیمماندن این طرح ایذائی را فراهم آوردند، و با تصریح این موضوع انگلیسیها کماکان تصمیم گیرندگان اصلی کشور بوده و رضاخان هم جهت نیل به مقاصد خود همچنان حرفشنوی بلاانکاری از آنان دارد، پیرامون این جمهوریخواهی کذایی مینویسد: "این وقایعی را که من تا اینجا از این نهضت دروغی جمهوری نوشتم اگر در یک کتابی که از صد سال قبل تحریر میشد بود، و ما امروز میخواندیم چه میگفتیم، جز آن که به همچو مملکتی، به همچو ملتی، به همچو بزرگ و کوچکی طعن و لعن نمائیم. چیز دیگری شایسته آن مملکت و آن قوم بود؟ حالا هم ای کسانی که بعدها این وقایع را میخوانید (قرائت میکنید) به شما اجازه میدهیم و حلال میکنیم که هر چه دشنام و فحش و سقط و بداهت درباره ما بگوئید ما سزاوار آن هستیم".17
پانوشتها:
1. حسین مکی، تاریخ بیست سا له ایران، ج 2، صص 279 ـ 280.
2. یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج4، صص 306ـ 307.
3. یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج4، ص 309.
4. حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج2، ص 296.
5. یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج4، ص 319.
6. یحیی دولتآبادی، حیات یحیی،ج4، ص 329.
7. یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج4، صص 345ـ 346.
8. حیات یحیی، ج4، ص 351.
9. حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج2، صص 319 ـ 321.
10. حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج2، ص 353.
11. حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج2، صص 376 ـ365.
12. قهرمان میرزا سالور، خاطرات عینالسلطنه، ج8، ص 6688.
13. همان، ج8، صص 6723 ـ 6724.
14. همان، ج9، صص 6800 ـ 6801.
15. همان،ج9، ص 6806.
16. همان، ج9، ص 6817.
17. همان، ج9، صص 6950ـ 6951.
برگرفته از : ماهنامه الکترونیکی دوران، مقاله مظفر شاهدی، شماره 13 ، فروردین 1386
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد