نمایش «خشکسالی و دروغ» در فرهنگسرای نیاوران روی صحنه رفته است

درباره پینوکیوها

تاریخچه دروغگویی قطع به یقین خیلی پیشتر از سال 1881 میلادی و تولد عروسکی چوبی به نام پینوکیو بوده است، اما تقدیر این بود که نویسنده‌ای ایتالیایی به نام کارلو لورنزینی ملقب به کارلو کولودی در قالبی جذاب به این عمل نکوهیده و ناپسند اخلاقی و انسانی رسمیت ببخشد و با نوشتن داستانی ماندگار و ابدی پینوکیو را به عنوان نماد بین‌المللی دروغگویی معرفی کند.
کد خبر: ۶۷۸۳۹۴
درباره پینوکیوها

عروسک چوبی معروف گرچه در پایان قصه انسان می‌شود و به رستگاری می‌رسد، اما آن وجه تاریک و ننگین دروغگویی او به بارزترین وجه شخصیتی‌اش بدل می‌شود و تا هنوز که هنوز است او را با دماغش به یاد می‌آورند که هنگام دروغ گفتن بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد. ارثی که او به جا گذاشته کاربرد فراوانی در جهان یافته است و مردم برای نامگذاری هر آدم دروغگو به تمسخر از اسم او استفاده می‌کنند.

هرچند امتیاز و مزیت دروغگویی پینوکیو به ناراستی حرف جانشینان خلف یا ناخلفش این بود که اشتباه این عروسک چوبی بیش از هر کس دیگری موجبات مشقت و زیان خود او را فراهم می‌کرد، اما دروغگویی در میان انسان‌‌ها و افراد تاثیرگذار در جامعه دیگر بزرگ‌ترین آسیب و ضرر را متوجه مردم و دیگران می‌کند.

با این حال سوال اینجاست که اساسا یک چوب یا عروسک چوبی اصلا قادر به دروغگویی هست یا نه و آیا این خصیصه ضداخلاقی و ارزشی تا چه میزان ماحصل نیت باطنی و درونی اوست؟ نخست این‌که او مخلوق پیرمرد تنها و نجاری به نام پدر ژپتو بود و بنابراین باید خصلت دروغگویی او را به پدر انسانش منتسب کرد، چون هر چه باشد به گواه تاریخ انسان‌ها بیشتر از چوب‌ها دروغ گفته‌اند.

دیگر این‌که دروغ‌های پینوکیو ارتباط مستقیمی با فریب‌های روباه مکار و گربه نره داشت که باز خود آنها نیز در نگاهی تمثیلی ارجاع به آدم‌های فریبکار و دغل‌باز می‌دهند. درواقع دروغگویی ناگزیر پینوکیو از عللی فراشخصی برخوردار است و خود او در شرایط و وضعی خاص و جبری محتوم دهان به دروغ می‌گشاید.

البته کولودی در نهایت قهرمان چوبی سهوا خطاکارش را دوست دارد و برای همین است که او را در پایان رستگار و تبدیل به انسان می‌کند، هر چند اتفاقا از جنبه‌ای دیگر و با نگاهی بدبینانه می‌توان همین پایان خوش را شروعی برای آغاز مسیر پرسنگلاخ انسانی به نام پینوکیو دانست که با داشتن ظرفیت‌های بالقوه و ذات دروغگویی نسبت به دوران حیات چوبی‌اش کار به مراتب دشوارتری برای راستگویی خواهد داشت.

یکی از ویژگی‌های مثبت دروغگویی پینوکیو افشاگری او و سرعت رسوایی و برملاشدنش است، خصیصه‌ای که با استفاده از نشانه بزرگی دماغ خیلی سریع برجسته و عیان می‌شود. در واقع پینوکیو با دروغ گفتن بلافاصله شخصا مجازات می‌شود و هم این‌که جامعه از خطرات بعدی دروغگویی در امان می‌ماند. نویسنده همچنین با خلق موجودی به نام فرشته مهربون پس از هر خطا به یاری عروسک چوبی‌اش می‌شتابد و او را از مسیر اشتباه به راه درست هدایت می‌کند.

به عبارت دیگر طعنه کولودی به عالم انسانی در اینجا برجسته‌تر از دیگر نقاط داستان است، چون مخاطب در اینجا از بخت و فرصت شناخت دروغ و عامل آن برخوردار است و می‌تواند راهکارهایی را برای مقابله با آن در نظر بگیرد تا از هر آسیب و خطری مصون بماند، اما در دنیای انسان‌ها خیلی کم پیش می‌آید ما بتوانیم ذهن و نیت فرد دروغگو را بخوانیم و بدانیم و از قبل خودمان را در برابر خطرات احتمالی این دروغگویی بیمه کنیم.

دروغگویی که به عنوان مطلب و ادعایی خلاف واقع و حقیقت در همه ادیان الهی عملی مذموم و ناپسند محسوب می‌شود، تاکنون دستمایه بسیاری از حکایت‌ها، داستان‌ها، نمایش‌ها و فیلم و سریال‌های مختلفی قرار گرفته است. به جز داستان پینوکیو که به عنوان گل سرسبد آثاری با این موضوع مثال‌زدنی است، باید از افسانه‌هایی چون چوپان دروغگو و روباه و زاغ هم یاد کرد که هر دو ابتدا از سوی ایزوپ نویسنده اسلاوتبار یونانی سال‌های حدود 500 سال پیش از میلاد نوشته شدند و حتی به ادبیات دیگر کشورها از جمله ایران راه یافتند. در داستان اولی عواقب و اثرات دروغ به خود شخص دروغگو برمی‌گردد و در دومی عنصر دروغ عاملی برای فریبکاری و کلاهبرداری می‌شود.

حالا دروغ و دروغگویی وقتی در زندگی مشترک و زناشویی و در شرایطی که زوجین اصل و بنا را بر راستگویی و اعتماد متقابل گذاشته‌اند، چه وضعی را رقم خواهد زد و چه نتایج سویی را به بار خواهد آورد؟

این یکی از مهم‌ترین مضمون‌ها و موضوعاتی است که نمایش «خشکسالی و دروغ» به نویسندگی و کارگردانی محمد یعقوبی دست روی آن می‌گذارد و آن را در قالبی بدیع و شیوه روایتی جذابی به چالش می‌کشد.

خشکسالی و دروغ داستان زندگی زوج وکیلی به نام امید و آلا است که با حضور غیرمترقبه میترا همسر سابق امید دستخوش حوادث و ماجراهایی می‌شود. یعقوبی در این اثر مدام پرسش مطرح می‌کند و با نگاهی روان‌شناسانه از اثرات نامطبوع دروغ در روابط افراد یک خانواده پرده برمی‌دارد.

در اجرای جدید این نمایش موفق و در حدفاصل پرده‌ها، ما صدای شخصیت‌ها و زوج‌های داستان را می‌شنویم که مدام پرسش‌هایی درباره عادات و ویژگی‌های زنان و مردان مطرح می‌کنند. پرسش‌های که در زندگی واقعی هیچ وقت جواب مناسب و قطعی برایشان نیست و کارگردان هم دقیقا قصدی به جز طرح این پرسش‌های رایج انبوه نداشته است.

نکته مهم ملموس‌بودن و باورپذیری این پرسش‌ها است، به طوری که هر تماشاگری آن را پرسش‌های اساسی و بدیهی زندگی شخصی خود می‌داند. ریشه این پرسش‌های متداول را باید به نگاه دقیق و موشکافانه نویسنده مربوط دانست که گویی متنش را پس از سال‌ها مطالعه و تحقیق و مشاهده زندگی‌های مختلف به رشته تحریر درآورده است.

دروغ و پنهانکاری به عنوان دو عنصر کلیدی «خشکسالی و دروغ» پیش برنده رویدادهای قصه هستند و هر حرکت و گفتار مبتنی بر این دو عامل، مسیر حرکت نمایش را تغییر می‌دهد. وقتی میترا با امید تماس می‌گیرد، به «دروغ» به او می‌گوید که جانش در خطر است و این محرک خوبی برای شروع یک ماجرای تنش‌زا و نقطه مناسبی برای رجعت مدام به زندگی گذشته آدم‌های نمایش است. یا پنهانکاری که به گفته بسیاری و تاکید یعقوبی گناهش کمتر از دروغگویی نیست، جایگاه محکمی در قصه دارد که از آن به عنوان مسائل پنهانی زن و مرد یاد می‌شود. به قول یکی از دیالوگ‌های نمایش: «پنهانکاری یه جور دروغ گفتنه».

«خشکسالی و دروغ» مثل زندگی همه ما از مسائل پنهانی می‌گوید که گاهی حتی برای همیشه ناگفته باقی می‌مانند و آدم‌ها ممکن است آنها را با خود به گور ببرند و ضرر و زیان اعترافشان نیز امکان دارد وسیع و دامنه‌دار باشد.

شخصیت‌های این نمایش همانقدر که ممکن است گیرو گرفت‌های ذاتی در زمینه دروغگویی داشته باشند و از ظرفیت‌های بالقوه آن برخوردار هستند ‌ـ چون آدمند، نه چوب ـ به همان میزان هم با توجه به شرایط و وضعی مبتنی بر اکراه و اجبار دست به خطاهایی گفتاری و در پی آن خیانت می‌زنند. کما این‌که این رفتارهای آزاردهنده و لوس میترا است که امید را نهایتا به مرز سردی، دروغ، کلافگی، خیانت و جدایی می‌کشاند.

شروع نمایش بخوبی عصاره و پیام نویسنده و کارگردان را منتقل می‌کند و نوید ناامیدکننده مشاجره‌ها و کشمکش‌های بی‌نتیجه و فرسایشی زوج‌ها را در ادامه می‌دهد. اولین دیالوگ نمایش که از زبان آرش، برادر آلا ادا می‌شود به طرز کنایی نقل قولی است از مریلین مونرو بازیگر پرحاشیه و فقید هالیوودی که همواره زندگی‌های مشترک آشفته‌ای داشته است.

آرش از زبان مونرو می‌گوید: همه مردان مثل هم هستند، فقط چهره‌هایشان با هم فرق می‌کند تا بتوانید آنان را از هم تشخیص بدهید. بعد آلا همسر امید می‌گوید: ولی امید با همه مردا فرق داره و در ادامه آرش با تمسخر و طعنه می‌گوید: بله! همه اینها در حالی است که امید با چشمانی بسته روی صندلی نشسته و همسرش آلا مشغول اصلاح موی سر کم پشت و درواقع نداشته اوست!

این همه تناقض و نیش و کنایه ظریف کدهای مناسبی از آنچه در ادامه خواهیم دید در اختیار ما می‌گذارد و به تاویل‌ها و تفسیرهای زیادی راه می‌دهد. شاید دم‌دستی‌ترین برداشتش این باشد که زوج‌ها چاره‌ای جز اعتماد به یکدیگر ندارند و به هیچ وجه قادر به اصلاح عادات و رفتارهای زشت و به زعمی ناپسند هم نیستند.

خشکسالی و دروغ هم مثل بسیاری از کارهای یعقوبی قرابت‌های فراوانی با مدیوم سینما دارد، از متنی ملموس و دیالوگ‌هایی بشدت باورپذیر و شبیه زندگی همه ما بگیرید تا راحتی و روانی بازیگران روی صحنه. شاید معادل سینمایی یعقوبی فیلمسازی مثل اصغر فرهادی باشد که همواره دغدغه‌ها و مصائب طبقه متوسط را به بهترین شکل ممکن مطرح می‌کند.

جالب اینجاست که در خشکسالی و دروغ هم همانند «درباره الی» شغل و حرفه شخصیت‌های اصلی حقوق و رشته وکالت است و در اینجا نیز آدم‌ها با دروغ و پنهانکاری در مشکلات خود دست و پا می‌زنند، درست مثل سکانس پایانی درباره الی که شخصیت‌ها خیس و خسته و درمانده تاوان ناراستی خود را با تقلایی بی‌حاصل در باتلاق ساحل برای رها کردن اتومبیل خود می‌پردازند. با این اوصاف خنده‌های تماشاگران در سراسر نمایش به لحظات ظاهرا شیرین نمایش که برای تلطیف سنگینی فضا گنجانده شده‌اند، تلخی و زهر بی‌پایانی دارد که آنها برای همیشه با خود مزه مزه خواهند کرد.

علی رستگار / گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها