یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
این میل و گرایش ذاتی و فطری به سمت نگارش، نوشتن و ادبیات و به تبع آن مطالعه و خواندن سرانجام در جایی بروز و خودش را به جهان القا و اثبات میکرد.
بستر ادبیات همواره و شاید از ازل در جهان وجود داشته است و تنها شکلگیری زبان و بعدها اختراع خط وجوه ظاهری آن را احیا کرده و به آن رسمیت بخشیده است. ادبیات داستانی قدمتی دیرینه دارد و در طول قرنها و سالها نویسندگان بسیاری به عرصه هستی قدم گذاشتهاند و آثار فراوان، متنوع، جذاب و خواندنی خلق کردهاند.
از میان این همه نویسندههای کلاسیک و معاصر، برخی به واسطه قریحه و استعداد ذاتی و خدادادی خود این بخت و اقبال را دارند که طی عرقریزان روح نوشتههایی قابل تامل و خواندنی را به رشته تحریر درآورند و با یک کتاب یا مجموعه آثارشان به نویسندهای محبوب و شناختهشده تبدیل شوند.
تاریخ ادبیات جهان نویسندگان بزرگ بسیاری به خود دیده است که کتابهایشان لحظهای از دست عاشقان مطالعه جدا نمیشود و حتی گاهی اشخاصی از فرط علاقه و دلبستگی بارها به یک کتاب خاص و محبوب رجوع میکنند و در مقاطع مختلف آن را میخوانند.
گرایش به ادبیات از جنبهای نوعی پز روشنفکری نیز به حساب میآید و گاهی این علاقه را با افتخار جار میزنند و به دیگرانی که از این منبع الهامی و آرامشبخش دورند فخر میفروشند و حتی دیگران را به خاطر دوری از سرچشمه زلال ادبیات شماتت میکنند. گاهی هم کتابخانه این افراد پر از کتابهای معتبر، شناخته شده و قطوری است که حتی یکبار هم تورق نشده، اما گویا برای حفظ پرستیژ و به رخ کشیدن سطح فرهنگی انجام این کار ضروری به نظر میرسد!
با این حال اگر از وجوه منفی و آسیبشناسانه این موضوع صرفنظر کنیم، ادبیات یکسره شور و عیش است و کسانی که یکبار طعم واقعی ادبیات را از هر نوع آن بخصوص داستانی چشیده باشند، دیگر محال است این اعتیاد شیرین و فرحبخش و روحنواز را به قصد دنیایی بیمطالعه ترک کنند.
ادبیات بالذات و فیالنفسه بهعنوان هنری مستقل و ماندگار محسوب میشود و برای تائید آن به هنری دیگری نیاز نیست، اما با ظهور هنر هفتم یعنی سینما فضایی به وجود آمد که پای ادبیات را به مقولهای دیگر هم کشاند. البته این به معنای امضای سینما پای برگه ادبیات نیست، بلکه اشاره به بده بستانها و تعاملاتی دارد که این دو هنر طی سالها و در گذر زمان با یکدیگر داشتهاند.
تاثیر و تاثرات ادبیات و سینما از همان سالهای ابتدایی هنر هفتم و عبور از آزمون و خطاهای اولیه و ثبت مستندگونه تصاویر شکلی جدی به خود گرفت و کارگردانهای سینما بلافاصله به منبع بزرگی چون ادبیات توجه ویژهای نشان دادند.
پیوند ادبیات و سینما با شکلگیری قالبهای مکتوب همچون فیلمنامه و نقد و نوشته و تحلیلهای سینمایی بتدریج به ایجاد زیرمجموعههای ادبی منجر شد و ادبیات سینمایی، حاصل همراهی و همنشینی ادبیات و سینماست. درواقع فیلمنامهنویسی شاخهای است که پیوندی نرم و مسالمتآمیز بین این دو هنر برقرار میکند و فیلمنامهنویس البته با تفاوتهایی آشکار و محسوس تقریبا در طرح روایت و بسط قصه تقریبا همان کاری را انجام میدهد که یک نویسنده فقط به جای توصیفات و ذکر جزئیات خاص ادبیات و داستانگویی، مسیری دیالوگ محور و متقاطعتری را برمیگزیند.
اما مهمترین پیوند ادبیات و سینما به بحث اقتباس ادبی مربوط میشود که سالیان سال و از همان زمان اختراع سینما محل بحث و گفتوگو و مناقشه بوده است و موافقان و مخالفان زیادی دارد. گاهی وجود و اظهارنظر برخی مطالب مغرضانه و متعصبانه مانع شکلگیری فضایی دوستانه و صمیمانه بین سینما و ادبیات میشود و خیلی از نویسندگان و دوستداران ادبیات، همجواری ادبیات و سینما را تاب نمیآورند و به هرگونه اقتباس ادبی ایرادات زیادی وارد میکنند.
جمله کلیشهای ادبیات برتر است یا سینما که یادآور و معادل موضوع انشایی کلیشهای و بامزه یعنی علم بهتر است یا ثروت؟ است، همواره به بحثهایی کلیشهای و فرسایشی منجر میشود که هنوز به نتیجه قطعی و واضحی منجر نشده و به احتمال فراوان تا همیشه تاریخ نیز نخواهد شد.
در اینجا نیز قصد رجحان و برتری دادن یکی و اعلان ارزش کمتر یا شکست دیگری را نداریم که با نگاهی منصفانه میتوان ارزشها و نقاط قوت هریک از این دو هنر را برشمرد و فهرست کرد و دست هر دوی آنها را بهعنوان برنده بالا برد. از این منظر باید به ظرفیتهای ادبیات و سینما شناخت و اشراف کاملی پیدا کرد و دید هرکدام چه کارکردها و ویژگیهایی دارند.
اگر بحث تقدم و تاخر را ملاک مقایسه و اعتبار قرار دهیم و بنا را بر تاویلپذیری و ارزشهای تام و تمام و ویژگیهای انکارناپذیر و متعالی کلام بگذاریم و نامهای برجسته تاریخ ادبیات جهان را پشت سرهم ردیف کنیم، رای به برتری و جایگاه والای هنر ادبیات میدهیم و آن وقت کمی به شیفتگان ادبیات حق میدهیم که مقابل هرگونه اقتباس ادبی در سینما موضع میگیرند.
اما اگر به ظهور پدیده شگفتانگیز سینما و قدرت سحرانگیز و جادویی آن بهعنوان رسانهای کارا، محبوب و دوستداشتنی که ظرفیتهای بالقوه و توامان جذب مخاطبان عام و افراد نخبه جوامع مختلف را دارد نگاه کنیم، میتوان هنر هفتم را بهعنوان رقیبی جدی برای ادبیات داستانی به شمار آورد و حتی در پارهای مواقع فیلم را به کتاب ترجیح داد.
هستند بسیاری که تار یک موی نویسندهها و کتابهای محبوبشان را با هزار فیلم عوض نمیکنند و از سوی دیگر هم افراد زیادی وجود دارند که هیچ کتابی را قابل مقایسه با فیلمهای تماشایی و محبوب خود نمیدانند. این بازی متعصبانه که گاهی بانمک و جذاب و زمینهساز شکل گرفتن بحثهایی عموما بیسرانجام میشود، البته مانع نمیشود که هیچ کدام از دو طیف ماجرا دستکم در خلوتشان به برتری و جایگاه برجسته آن هنر دیگر اقرار و اعتراف نکنند و اینگونه نیست که عاشقان ادبیات نسبت به فیلمهای شاخص سینمای جهان بیتفاوت باشند و آنها را دوست نداشته باشند و بالعکس شیفتگان سینما نظری به کتابهای ماندگار نداشته باشند. این دعواها و منازعات صوری نیز بیشتر از قصور برخی کارگردانهای سینما ناشی میشود که در بحث اقتباس ادبی آنطور که باید و شاید نتوانستهاند حق مطلب یک کتاب و اثر ادبی را ادا کنند.
بازخوانی یا اقتباس ادبی در سینما به فیلمی اطلاق میشود که با نگاهی به یک کتاب نوشته و ساخته میشود. اقتباسهای ادبی انواع مختلفی دارد و فیلمنامهنویسان و کارگردانان سینما هر کدام بسته به علاقه خود یکی از این شیوهها را برای استفاده از اثر ادبی برمیگزینند.
اقتباس وفادارانه یکی از شایعترین انواع اقتباس است و سازندگان اثر سعی میکنند بجز بهرهگیری از ترفندهایی دراماتیک، تصویری و سینمایی چندان به اصل متن دست نزنند و تغییر خیلی آشکاری در قصه و فضای کلی اثر به وجود نیاورند. اینجا به نوعی با برگردان تصویری یک اثر داستانی روبهروییم و میتوان آن را به نوعی وسوسه یک کارگردان برای بازخوانی کتابی عنوان کرد.
اقتباس لفظ به لفظ و نعل به نعل شاید شاخه دیگری از همین نوع گرتهبرداری باشد که اقتباس را در پارهای مواقع به برداشتی بدون خلاقیت بدل میکند و نمیتوان ویژگی خاص و چندان ممتازی را برای آن متصور بود.
اقتباس آزاد، شیوه دیگری از اقتباس است که در آن تنها ایده اصلی، یک موقعیت یا چند شخصیت مهم داستان مورد استفاده قرار میگیرند و نویسنده و کارگردان، برداشت و ذهنیت خود را به فضای اولیه تزریق میکند، اما فیلمی یکسره خلاقانه و مستقل به وجود میآورد. در چنین اقتباسهایی تنها روح کلی یک اثر ادبی مورد توجه و بهرهبرداری کارگردان قرار میگیرد و او خوانش مخصوص به خود را از آن انجام میدهد.
این شاید مهمترین و بهترین شیوه اقتباسی باشد و در صورت حصول نتیجه نهایی مثبت کمتر محل اعتراض و مناقشه نویسنده و دوستداران ادبیات و آن داستان مورد نظر قرار بگیرد، چون کارگردان تنها به پایه و بنیانهای اساسی اثر وفادار بوده و عصاره و چکیده حرف و پیام خالق کتاب را در قالب قصهای مستقل و دراماتیک منتقل میکند و استادانه به راه خود میرود. در این نوع از اقتباس حتی میشود زمان و مکان داستان را تغییر داد و شرایط فرهنگی و اجتماعی دیگری جز آنچه در اصل کتاب وجود دارد را وارد فیلم کرد، اما همچنان بشود تم و درونمایه فیلم و داستان را واحد و مشترک دانست. چهبسا گاهی چنین اقتباسهایی خیلی بیشتر از آن اقتباسهای مقلدانه و خط به خط جواب بدهد و آن ذهنیت نویسنده را منتقل کند.
وظیفه اصلی یک اقتباس خوب بخصوص در این شیوه دوم این است که نویسنده فیلمنامه بتواند آن فاصله خالی بین سطور یک داستان و درواقع روح و درون شخصیتها را بخوبی بشناسد و در قالب دیالوگ روایت کند، اگرنه جابهجایی فعل و فاعل و اعمال تغییرات نگارشی و ویرایشی در نهایت چیزی جز تکرار مکررات داستان نخواهد بود و مزیتی به حساب نمیآید. در این صورت مخاطب ترجیح میدهد به جای دیدن یک فیلم، سراغ منبع اصلی و بکرتر یعنی خود کتاب مورد نظر برود، نه اینکه پای فیلمی بنشیند که کپی و تقلید دست دومی از یک داستان است.
مورد دیگر در اقتباس ادبی به این برمیگردد که چه داستانها و کتابهایی قابلیت اقتباس دارند و اینکه آیا میشود از هر کتاب و نویسندهای نسخهای تصویری و سینمایی ارائه کرد؟ به گواه کارشناسان و صاحبنظران ادبیات و سینما، آثار شاخص و قلههای ادبیات داستانی و رمانهای بزرگ به خودی خود معتبر و بزرگ و کامل و مستقل هستند، بنابراین یک فیلم سینمایی هر چقدر هم که بزرگ و تماشایی باشد چیز زیادی به آن منبع مکتوب و اولیه اضافه نخواهد کرد.
بینوایان، جنگ و صلح، خوشههای خشم، آناکارنینا، بر باد رفته، دکتر ژیواگو، بلندیهای بادگیر، آرزوهای بزرگ، ربهکا، الیور توئیست، دور دنیا در 80 روز، میشل استروگف، کوری، شبهای سپید، گتسبی بزرگ، داشتن و نداشتن، دایی جان ناپلئون، شازده احتجاب و بسیاری دیگر از آثار ادبی بزرگ و برجسته برای همیشه محبوب و خواندنی هستند و بدون توجه به سینما نیز به راه خود میروند، اما این مانع نمیشود کارگردانهای مختلف سینما نسبت به منابع الهامی ارزشمندی چون این گنجینهها بیتفاوت باشند و بیاعتنا از کنار آنها بگذرند.
هماوردی فیلمسازان با این آثار بزرگ دو وجه دارد. یا باعث میشود با ساخت فیلمی جذاب و تماشایی و اعمال تغییراتی درست قدر و ارزشی همپا یا دستکم در نزدیکیهای آنها پیدا کنند یا با کوچکترین لغزش، فیلمی کممایه بسازند و با سر به زمین بخورند. با این حال این آزمون و خطاها و انتخابها و اقتباسهای چالشی همیشه در تئاتر، سینما و تلویزیون مرسوم بوده و کارگردانهای مختلف در زمانها و مقاطع مختلف خوانشهای متفاوتی از آثار ادبی واحد ارائه دادهاند.
اما عدهای از کارشناسان نیز بر این نظرند که بهترین و بیخطرترین اقتباسهای ادبی باید از قصهها و داستانهای نهچندان شناخته شده باشد که در ضمن واجد ارزشهای کم و بیش و پیدا و پنهانی هم باشند. در چنین مواقعی اگر موفقیتی حاصل شود یکسره یا دستکم بخش اعظمی از آن متعلق به فیلمنامهنویس و کارگردان است که توانستهاند با قدرت تخیل و استادی خود فیلمی دیدنی خلق کنند و اگر هم در این میان و به سبب ناتوانی و کممایگی گروه سازنده شکستی حاصل شود، خیلی به قبای کسی برنمی خورد و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است.
درست است که سینما از دورهای به بعد به انحای مختلف وامدار ادبیات بخصوص ادبیات کلاسیک بوده و برداشتهای خوب و بد خود را از آن داشته است، اما سینما نیز تاثیرات خود را بر ادبیات و نویسندههای معاصر گذاشته و این بده بستان و تعامل را از حالتی یکسویه خارج کرده است. بسیاری از نویسندههای دو قرن اخیر بویژه نویسندههای ادبیات پست مدرن جزو شیفتگان سینما بوده و هستند و بارها در نوشتههای خود تاثیرپذیری از هنر هفتم را بروز دادهاند. سینما البته به لحاظ همان بحث تقدم و تاخر تا همیشه تاریخ مدیون سرچشمه غنی ادبیات است و با این نان قرض دادن صد و دویست ساله نیز نمیتواند بدهیهایش به ادبیات را تسویه کند، اما سینما سینماست و حتی شیفتگان کتاب و مطالعه هم نمیتوانند منکر ارزشهای انکارناپذیر این رسانه سحرانگیز و جادویی شوند.
علی رستگار / گروه فرهنگ و هنر
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد