واژه «جعلی» به معنای «ساختگی» است و به شکلی عرفی به معنای «تقلبی» و «غیراصیل» به کار می‌رود. مثلا وقتی این واژه را درباره یک کارت شناسایی یا شناسنامه یا سند خانه به کار می‌بریم، مقصود نامعتبر بودن و غیراصیل بودن آن است.
کد خبر: ۶۴۹۹۰۰
بهترین «پِی» برای جعل تاریخ

به عبارت دیگر در این موارد «جعلی» به این معناست که سند مورد نظر توسط افراد و نهادهای ذی‌صلاح ساخته و صادر نشده است. وقتی «جعل» و «جعلی» را درباره گفتارهای خبری به کار می‌بریم، معنای این واژه تا حدی متفاوت می‌شود. در اینجا «جعلی» کاملا با معنای لغوی آن نزدیک است؛ به عبارت دیگر «خبر جعلی» به معنای خبر ساختگی است و نه خبری که از سوی فردی که «صلاحیت» بیان آن را ندارد، ساخته شده است.

در اینجا اصلا مساله «صلاحیت» مطرح نیست. خبر جعلی به معنای خبری است که حاکی از هیچ واقعیت خارجی نیست، بلکه حاکی از آن چیزی است که گوینده آن در ذهن خود ساخته است. مثلا وقتی یک سیاستمدار، آمار بیکاری را در کشورش پایین‌تر از رقم واقعی آن اعلام می‌کند، این آمار دادن خبری است که نه بر اساس واقعیت جامعه، بلکه براساس خیال و تمایلات آن سیاستمدار ساخته شده است.

اما فاصله خبر ساختگی با خبر واقعی چقدر است؟ این مساله وقتی جدی می‌شود که می‌بینیم بسیاری از ما جامعه اطراف خود را بسیار متفاوت با دوست یا برادر یا هم سن و سال خود می‌بینیم. این مساله وقتی عجیب‌تر می‌شود که هر دو ما در یک محله و با تحصیلاتی مشابه، منابع خبری یکسانی داریم. اگر انسان‌ها در تعریف یک رویداد عصر خود اختلاف بسیار زیادی داشته باشند، ملاک و معیار برای تشخیص این‌که روایت کدام یک از آنها «واقعی» و کدام یک «جعلی» است، چیست؟ شاید بگویید اختلاف تا این حد محال است و عموما همه ما درباره وقایعی که در اطرافمان اتفاق می‌افتد با هم توافق داریم و اختلاف در موارد بسیار ناچیزی است. اما چنین سخنی درست نیست. چرا که اتفاقا درباره مهم‌ترین وقایعی که در اطراف ما رخ می‌دهد، عموما بیشترین اختلافات و متضادترین نظرات وجود دارد. برای مثال درباره انقلاب‌ها و جنبش‌های مدنی‌ای که اخیرا در کشورهای مختلف جهان رخ داده است، از مردم عوام گرفته تا متخصصان علوم سیاسی و اجتماعی، نظرات متنوع و مختلفی دارند. بعضی حتی اطلاق عناوینی چون «جنبش مدنی» به برخی از این وقایع ناصواب می‌دانند و آنها را نقشه‌های از قبل طراحی شده اصحاب قدرت می‌دانند و حال آن‌که بعضی دیگر همین وقایع را شورانگیزترین انقلاب‌های مردمی تاریخ قلمداد می‌کنند.

ممکن است بگویید این اختلاف‌ها بر سر تحلیل و ریشه‌یابی‌های این وقایع بزرگ است و نه بر سر یک رخداد جزئی. اما مساله دقیقا همین‌جاست. مگر بین رخدادهای جزئی و وقایع بزرگ تفکیکی وجود دارد؟ مگر بین یک رخداد جزئی و ریشه‌یابی و تحلیلی آن تمایزی وجود دارد؟ مگر چنین نیست که ما یک رخداد جزئی را همان‌گونه می‌بینیم که بینش خاص ما از علل و ریشه‌های وقایع دورانمان اقتضا می‌کنند؟

ما وقایع جزئی را در پرتو نگاهمان به علل و ریشه‌ها می‌فهمیم. بینش ما نسبت به ریشه‌ها و علل وقایع، گاه آنقدر در ما نهادینه شده که اگر یک واقعیت جزئی با آنها سازگار نباشد، به انکار واقعیت جزئی که آن را به چشم خود دیده‌ایم، می‌پردازیم.

مانند پیرمردی از اقوام ما که وقتی بتازگی تلویزیون‌های کنترل از راه دور به خانه‌ها آمده بود، نمی‌پذیرفت که با فشار دادن دکمه‌های «ریموت»، می‌توان کانال تلویزیون را عوض کرد. وقتی هم این واقعیت را به او نشان می‌دادیم، می‌گفت تلویزیون خود به خود این طور شده، خراب شده! هم او بود که معتقد بود هیچ رویداد اجتماعی و سیاسی ای بدون موافقت انگلستان در جهان رخ نمی‌دهد. این باور آنقدر در ذهن او ریشه داشت که حتی جنبش‌های ضدسرمایه داری و سوسیالیستی و اسلامی را در هر گوشه از جهان، به اذن دولت بریتانیا امکان‌پذیر می‌دانست! آیا اکثر ما در نگاهمان به رویدادهای جزئی چنین تابوهای ذهنی‌ای نداریم؟ اگر بگوییم خیر، باید گفت از کجا معلوم، آن پیرمرد قصه ما نیز خود از وجود چنین تابوهایی خبر نداشت.

بنابراین امکان جعل وقایع، در ارتباط با حوادثی که همین امروز رخ داده، در همه ما وجود دارد، چه برسد به رویدادهایی که مربوط به سال‌ها پیش است. اما گاه روایت‌های خاطره گویان یک دوره خاص معاصر، مثلا جنگ جهانی دوم، یا زندان‌های استالین و... آنقدر به هم نزدیک است که این مساله برای انسان ایجاد می‌شود که این همه شباهت و نزدیکی چگونه ممکن است؟ چگونه ممکن است افراد مختلف درباره یک دوره تاریخی، همگی یک روایت واحد داشته باشند؟

به نظر می‌رسد گاه روایت تاریخی بیش از آنچه متکی به باور افراد باشد، متکی به ساختارهای قدرت و خطوط تعیین شده توسط آنهاست. به همین خاطر برخی از متفکران علم تاریخ بر این باورند که فهم صحیح از یک رویداد در دوره معاصر آن رویداد حاصل نخواهد شد، بلکه فهم صحیح یک رویداد نیازمند گذشت دوران و عوض شدن ساختارهای قدرت و مجال یافتن نگاه‌های متفاوت به آن رویداد است.

از آنچه بیان شد می‌توان نتیجه گرفت که روایت‌های کاملا یکسان از رویدادهای معاصر تردیدبرانگیز است. جویای حقیقت برای هرچه نزدیک‌شدن به واقعیت می‌باید سعی کند که با روایت‌های بدیل و مخالف نیز آشنا شده و آن گاه هر یک از این روایت‌ها و خاطرات را به سنجش عقل و تجربه نهد. بنابراین «کثرت‌گرایی» لازمه رهیافت حقیقت‌گرا به تاریخ است و منع روایت‌های متفاوت، خود بهترین «پی» است برای «جعل تاریخ.»

حسین شقاقی / دبیر گروه اندیشه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها