طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند
کد خبر: ۵۹۰۲۰۴
نسترن خوش خیال از نطنز

جام جم : از اصولگرایی تا وصولگرایی

وقتی سخنان آدم، شسته و رفته و همراه با فنون ادبی بلاغت و فصاحت باشد؛ خب هر آدم زبان فهمی که آن را بادو گوش خود بشنود، قدر مسلم از آن خوشش می‌آید. مگر چقدر طرف بی‌ذوق و زمینه باشد که خوشش نیاید.

بیت دستکاری شده:

سخن کاو از سر اندیشه آید

نوشتن را و گفتن را بشاید!

رئیس دولت تدبیر و امید، در سخنرانی شسته رفته خود در مراسم تحلیف ـ که منجر به کف زدن اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان همیشه در صحن علنی مجلس شد و فقط موجب اعتراض یک نفر نماینده شد! ـ جمله قشنگی خطاب به آمریکا و سایر دول غربی بیان داشتند و گفتند که: «غرب با زبان تکریم با ملت ایران صحبت کند، نه با زبان تحریم»؛ نشان دادند که بر اصول منبر و نطق مسلط هستند و می توانند سجع و جناس و دیگر صنایع ادبی را در کلام خود جاری نمایند و خیلی متین و مطنطن صحبت کنند.

اگر این یک نمونه کافی نیست، پس به یک نمونه تازه تر توجه شما را جلب می کنیم که در جلسه معارفه وزیر جدید کشور اتفاق افتاد. آقای روحانی در سخنان خود در این مراسم، با اشاره به خصوصیت سیاسی دولت خود اظهار داشتند: «این دولت، فراجناحی است و من هیچ مانعی نمی بینم که کسی در کنار من بنشیند و بگوید اصولگرایم یا بگوید اصلاح طلبم. من همه اینها را الفاظ می دانم. نه اصولگرایی، بلکه وصولگرایی مهم است و ما آرمان هایی در این نظام داریم که دستیابی به این آرمان ها و وصول به آنها مهم است.» ـ به نقل از جراید فراجناحی و ایضا فروجناحی!

بسته پیشنهادی: از آنجا که از برخی تعبیرات آقای روحانی در سخنان شان همچین خوش خوشانمان شده، فلذا برای تشویق ایشان به این گونه سخن گفتن هم که حساب کنید، سخنانی کوتاه اما ارزشمند تقدیم می داریم:

1 ـ تشکر اهل ادب: جامعه اهل ادب و فرهنگ و فرهیختگی که ظرایف سخنان ادیبانه و حکیمانه را بهتر و عمیق تر درک می کنند، نامه ای بنویسند و از ایشان بابت ادیبانه سخن گفتن تشکر کنند. مدت ها بود که تشنه یک همچین سخنرانی هایی بودیم. آخیش ش ش.....رفع عطش شد!

2 ـ وصل و فصل: از آنجا که به خاطر پاره ای اختلاف سلایق و تنگ نظری های به اصطلاح جناحی، یک چند وقتی بود که «فصل» ما از «وصل» ما بیشتر شده بود؛ لهذا توصیه می کنیم آقای روحانی بدهد یک خطاط خوش خط (مثل استاد محمد احصایی عزیز) این شعر حضرت مولانا را خیلی قشنگ خطاطی کند و سپس تابلو در یک جای خوب و در معرض از کابینه نصب العین شود که: «ما برای وصل کردن آمدیم / نی برای فصل کردن آمدیم». همین چند وقت پیش، مامور محترم مخابرات آمده بود تلفن ما را وصل کند، داشت زیر لب چیزهایی زمزمه می کرد. گوش سپردم، دیدم دارد همین شعر را می خواند: «ما برای وصل کردن آمدیم»!.... دمش گرم؛ وصل کرد پولش را گرفت و رفت.

قدس:مش غضنفر و پراید

سین. ترش - دیروز که بِچَّم رِ از مَردِسَش وَرداشتُمُ داشتِم میِمَدِم خِنَما، دیدُم بِچّه اِسمال آقا جولو خِنَشا با یَک پراچه خیس یَک پُرایدِ نویی رِ برق مِندِزه.

بِزِش گفتُم یَره ای ماشین مالِ کیه؟ یَک بادی به کِکِرنَکِش اِنداختُ گفتِگ مالِ مویِ؛ صِفر از هَم دَرِ کارخِنه گیریفتُمِش. گفتُم مبارکا بِشه. پس حَتمَنی یَک خونی بِرَش بُکُن بِرِیکه مردم چشمِت مُکنَنُ ای پُرایدایَم که از تخمِ موساکوتَقی زودتر توخ توخُ غُردَبّه مِرَن. ایره که گفتُم ناراحت رفتُ یَک فحشی بِزِم دادُ گفتِگ برو یَره رَدِّ کارِت. تو خودِت پول نِدِری اَزینا بِخِری بِرِیِ هَمی لَجِت گیریفته یُ از اَلَکی ای حرفا رِ مِزنی. بعدِشَم پِرّید تو ماشینِشُ گازِش رِ شَخله کِردُ رَفت به تَیِ میلان.

هنوز تا مو روم رِ اووَر کِردُم که بُرُم یَک صدایِ گُرُمبَستِ قایِمی آمَد. وَرگِشتُم دیدُم بِچّه هَمسِدَما با ماشینِش رِفته تو یَک درخته. دُویدُم جاش دیدُم پُرایدِ که هَم به درختِ خورده عینِ بَلگِ کاغذ ماچوله رِفته یُ بِچّه هَمسِدَمایَم هَموجور دِره از کِلَّش خون پیشینگه مِره بیرونُ دِگه نِفس نِمیکیشه.

اورجانس که آمَدُ ماینَش کِرد گفتِگ دِگه تِموم کِرده یُ روشَم یَک پارچه سِفیتی کیشیدَن. پولیسَم که آمد گفت مِثکه ترمزِ ماشینِ خِراب بوده یُ اَصلَن نَگیریفته.

حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم مردم که مِدِنَن «مرگ حقّه؛ پُراید فِقط وسیله یِ» پَس بِرِیِ چی وازَم هَمّه مِرَن پُراید مِخِرَن ؟!

سیاست روز : پیام های مردمی

نسترن خوش خیال از نطنز

ما شهروندان همیشه در صحنه با هزار امید و آرزو در انتخابات شرکت کردیم ولی حالا که نامزد منتخب ما رای آورده باز هم برخی از مخالفان دولت "تدبیر و امید" دست از دشمنی برنمی دارند.

برای مثال صبح که برای خرید نان به نانوایی رفتم با چشم های خودم دیدم که شاطر محترم که مواضع خاصی دارد و در انتخابات از آقای ایکس حمایت کرده به شکل مذبوحانه ای در نان های سنگک، شکاف های مختلفی ایجاد کرده که عسل و مربا از آن سرریز می شود.

واقعا چرا آقای روحانی با این شاطرهای فتنه گر برخورد نمی کند.تا کی باید شاهد این شکاف ها در دولت باشیم. حتما باید این قبیل شاطرهای برانداز در کف خیابان ها پهن شوند تا ما شاهد مقابله با آنان باشیم.

در پایان می خواستم از سران فتنه ابراز انزجار کنم.

سعیده مرتضوی از تهران

می خواستم مراتب اعتراض خود را در خصوص برکناری رییس سازمان تامین اجتماعی اعلام کنم.

چرا آقایان اجازه نمی دهند یک لیوان آب خوش از گلوی کارگران عزیز و افراد تحت پوشش سازمان تامین اجتماعی پایین برود؟ مگر ما چند مدیر خدوم مثل ایشان داریم که اینگونه برخورد می کنیم. من یک کتابی به اسم "سعید مرتضوی ، پدیده ای که باید از نو شناخت" نوشته ام که متاسفانه وزارت ارشاد به آن اجازه چاپ نمی دهد.می شود خواهش کنم این کتاب را به صورت پاورقی در روزنامه وزین سیاست روز منتشر کنید.

در پایان ضمن اعلام نفرت از سران فتنه می خواستم قول شرف بدهم که قصد تبلیغ ایشان را ندارم و هرگونه تشابه اسمی بین سعید مرتضوی و سعیده مرتضوی کاملا اتفاقی است.

امیره قلعه نویی از قلعه نوی نیشابور

می خواستم بپرسم چرا مجلس به "کل یوم" وزرای پیشنهادی دولت رای اعتماد نداد تا کار به وقت اضافه و پنالتی بکشد. اصلا مگر جلسات مجلس دو نیمه کاملا متفاوت ندارد پس چرا یک نیمه از آن از تلویزیون پخش نشد؟ حالا که خوشبختانه خانم های محترمه برخلاف استادیوم ها در مجلس حضور دارند و آقایان نمی توانند حرف های خیلی زشت بزنند.

در ضمن مگر می توان "دستمال" را "کشید" که یکی از آقایان این اصطلاح را در مجلس به کار برده است؟

در پایان به شدت سران فتنه را محکوم کرده و از "کل یوم" آنان ابراز انزجار می کنم.

شرق: اگر تدریس چاقو در زنجان، تدریس چی در کجا؟

ایسنا تیتر زده: آیا رشته چاقوسازی در دانشگاه‌های استان زنجان راه‌اندازی می‌شود؟ ما بررسی کردیم دیدیم الان فرش دستباف ایرانی را دارد چین می‌زند، آب از آب تکان نخورده. مسوولان ما هم که حساس، تا می‌بینند یکی از چیزهای ما، مثل صنایع دستی‌مان را چین می‌زند، پا می‌شوند می‌روند فرنگ، تا از فشار مسوولیت‌شان کم شود. الان هم به نظر ما، اگر قرار است چاقوسازی در دانشگاه تدریس شود، بهتر است جای زنجان در چین تدریس شود. بعد هم ما سوال کردیم دیدیم اگر چاقوسازی در زنجان تدریس شود:

کرمانی‌ها نمی‌گویند چرا در رشته علوم انسانی، زیره در کرمان تدریس نمی‌شود؟

یا اصفهانی‌ها نمی‌گویند چرا در رشته صنایع، گز آرتی در اصفهان تدریس نمی‌شود؟

یا ارمنی‌ها نمی‌گویند چرا در رشته شیمی معروف‌ترین محصول ارامنه که بین غیرارامنه خیلی طرفدار دارد، قهوه را عرض می‌کنم، تدریس نمی‌شود؟

یا رشتی‌ها نمی‌گویند چرا در رشته تاریخ، میرزاقاسمی در گیلان تدریس نمی‌شود؟

یا تهرانی‌ها نمی‌گویند چرا در رشته مرمت آثار تاریخی، بالا بردن نوک بینی در تهران تدریس نمی‌شود؟

یا رفسنجانی‌ها نمی‌گویند چرا در رشته ورزش، ورزش پیسته می‌خوری در رفسنجان تدریس نمی‌شود؟

سوال‌های تخصصی رشته چاقو

1- چطوری است؟ الان در زنجان می‌خواهند چاقوسازی را تدریس کنند، در حالی که اقتصاددانان ما هر چی چاقو می‌سازند دسته ندارد؟

2- آیا از مسعود کیمیایی دعوت خواهند کرد به عنوان استاد میهمان، چاقو و سینما را در دانشگاه زنجان تدریس کند؟ ما نمی‌دانیم.

کیهان:خونه خودمون! (گفت و شنود)

گفت: چه خبر؟!

گفتم: آقای پورنجاتی در مصاحبه با روزنامه زنجیره‌ای اعتماد گفته است من همیشه طرفدار خاتمی بوده‌ام!

گفت: ولی ایشان در انتخابات سال 76 عضو مرکزیت جمعیت دفاع از ارزش‌ها بود و با همه توان از کاندیداتوری آقای ری‌شهری حمایت می‌کرد.

گفتم: ایشان می‌گوید من تنها کسی بودم که مخالف ریاست جمهوری آقای ری‌شهری بودم!

گفت: این هم یک دروغ دیگر چون در آن هنگام مدیر مسئول کیهان از روی علاقه به آقای ری‌شهری نزد ایشان رفت و در حضور اعضای شورای مرکزی جمعیت که این آقا هم جزو آنها بود به آقای ری‌شهری توصیه کرد که نامزد نشود چون زیر یک میلیون رأی می‌آورد و برای شخصیت ایشان مناسب نیست ولی همین آقا بدجوری از این توصیه مدیر کیهان تُرش کرده بود!

گفتم: تازه اگر مخالف بود چرا تا پایان انتخابات با شدت و حرارت از نامزدی آقای ری‌شهری حمایت می‌کرد؟!

گفت: چه عرض کنم؟! اگر راست می‌گوید که طرفدار خاتمی بوده پس حتما نفوذی او در ستاد ری‌شهری بوده و اگر صادقانه در ستاد ری‌شهری بوده پس دروغ می‌گوید که طرفدار خاتمی بوده.

گفتم: دانش‌آموزی به آقا معلم گفت؛ آقا اجازه! برم دستشویی؟! معلم گفت؛ برو و یارو رفت و فردا به کلاس برگشت. معلم با عصبانیت گفت؛ مگه نگفتی می‌رم دستشویی؟ پس چرا دیگه نیومدی؟ و طرف گفت؛ آقا اجازه! منظورم دستشویی خونه خودمون بود!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها