سرت را روی بالش میچرخانی و توی سر ساعت زنگی ونگ زن میکوبی و پلکهایت را که نمیخواهند باز شوند، بهزور باز میکنی.
انگار تمام شب را راه رفتهای، کوهنوردی، مسافرت، خانه خاله، عمه و... توی فیلم چه اتفاقی رخ داده بود؟ چرا توی محل کارت با آقای... دعوایت شد؟ چه شبی گذرانده بودی، گوسفندهایت را گرگ برده بود و تو در رویاهایت شیرجه میزدی!
نظریههای گوناگونی برای تبیین نقش خواب و رویا از سوی روانشناسان ارائه شده است. علاوه بر نظریات مشهور روانکاوانی همچون فروید و یونگ که بر تعبیر رویا به عنوان ابزار مهمی برای تعبیر آنچه در ناخودآگاه انسانها مـــیگذرد، در دهههای اخیر نظریات جدید ارائه شده که بر اساس یافتههای عصبشناختی دقیقی است.
یکی از این نظریهها را اوانز در سال 1984 مطرح کرد که رویکردی شناختی دارد و دیگری را کریک و میچیسون با رویکردی عصبی ـ زیستی ارائه کرده است.
در نظریه اوانز؛ خواب، دورهای است که طی آن مغز از دنیای بیرونی فارغ میشود و از این فراغت استفاده میکند تا اطلاعاتی را که در طول روز دریافت کرده، سازماندهی کند و با محتوای حافظه تلفیق کند.
از پردازشی که در خواب عمیق انجام میشود، آگاهی هشیارانه نداریم، اما مغز ما در حین خواب دیدن برای زمان بسیار کوتاهی دوباره فعال میشود و ذهن هشیار از بخش کوچکی از تغییرات و سازماندهی مجدد اطلاعات که در حال وقوع است، آگاه میشود.
مغز میکوشد این اطلاعات را مانند محرکهای دریافتی از جهان بیرونی تعبیر کند؛ با این نتیجه که نوعی شبه رویداد به وجود میآید که از ویژگیهای رویاست. به این ترتیب، بنابه نظر اوانز، رویا عبارت است از زیرمجموعه کوچکی از انبوه وسیع اطلاعاتی که در جریان خواب عمیق بازبینی و تنظیم میشود: چشماندازی لحظهای از ذهن ناهشیار که در صورت بیدارشدن در همان لحظه میتوانیم به یاد بیاوریم.
نظریه دیگری که کریک و میچیسون ارائه کردهاند، بر این واقعیت بنا نهاده شده که قشر مخ از شبکههای عصبی کاملا به هم پیوستهای تشکیل یافته است که در آن هر نورون میتواند نورونهای مجاور خود را تحریک کند. به نظر آنها خاطرهها در این شبکهها رمزگردانی شده است.
این شبکهها همانند تار عنکبوت است، که هرگاه نقطهای در آن تحریک شود، تکانهای در سراسر شبکه به وجود میآید. مثلا شنیدن چند نت از یک آهنگ موجب به خاطرآمدن بقیه آن آهنگ میشود.
مشکل این قبیل شبکهها، خواه الکترونیکی و ساخته دست بشر باشد و خواه عصبی و محصول تکامل، آن است که وقتی حجم اطلاعات ورودی بسیار زیاد باشد در کنش شبکهها اختلال ایجاد میشود. شبکهای که بار اضافی دارد، به صورت راکد در میآید و کارکردش متوقف میشود.
در برابر این افزایش بار اطلاعاتی، مغز به سازوکارهایی برای اصلاح و تنظیم شبکه نیاز دارد. در مورد شبکههای الکترونیکی، مکانیسمهای رفع نقص هنگامی بهتر کار میکنند که موقتا دروندادهای اضافی به شبکه نرسد.
با تحریک تصادفی، شبکه از حالت رکود خارج میشود و به صورت فعال درمیآید. به قیاس از شبکههای الکترونیکی، کریک و میچیسون معتقدند یکی از مکانیسمهای رفع نقص از شبکه عصبی، خواب عمیق است: کیفیت توهمگونه رویاها را میتوان شلیک عصبی مورد نیاز برای پالایش روزانه شبکه عصبی دانست.
مغز در حین خواب عمیق، بسیار فعال است و زیر بمباران پیامهای عصبیای قرار دارد که از ساقه مغز به سوی قشر مخ روانند.
طبق نظریه کریک و میچیسون، این پیامها پیوندهای زائدی را که طی روز در حافظه تشکیل یافتهاند، از بین میبرد و وقتی بیدار میشویم شبکه تصفیه شده و مغز آماده دریافت دروندادهای تازه است.
به نظر این دو روانشناس، کوشش برای یادآوری رویاها که نقش کلیدی در روانکاوی دارد، ممکن است درست نباشد.
آنها معتقدند این نوع یادآوریها میتوانند به ابقای الگوهایی از تفکر کمک کنند که بهتر است فراموش شوند ـ همان الگوهایی که سیستم مغزی خواسته است آنها را از دور خارج کند.
برخلاف نظریه روانکاوی فروید و یونگ هیچیک از این دو نظریه، محتوای خواب را برخوردار از غنای نمادین یا معانی پنهان نمیدانند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد