گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

تشت موسوی برای خواص بی‌بصیرت

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «تذکر وزارت ارشاد و پاسخ آفتاب یزد»،«سوت پایان در ایستگاه آخر»،«تضادها و مشکلات حرکت سبز»،«آیا مصرف مواد مخدر قابل پیش بینی است؟»،«تشت موسوی برای خواص بی‌بصیرت»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۹۹۶۶۴

آفتای یزد:تذکر وزارت ارشاد و پاسخ آفتاب یزد  

«تذکر وزارت ارشاد و پاسخ آفتاب یزد»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفتابی یزد است که در آن می‌خوانید؛روز گذشته وزارت ارشاد در تذکری که لحن آن بی‌سابقه بود آفتاب یزد را به تبلیغ برای رسانه‌های ضد انقلاب متهم و برخلاف رویه معمول سال‌های گذشته، همزمان با تحویل متن تذکر به روزنامه، خبر آن روی خروجی خبرگزاری‌ها قرار گرفت. تذکر شدیداللحن وزارت ارشاد مربوط به چاپ آگهی برنامه تلویزیونی یکی از شبکه‌های تلویزیونی افغانستان است که قبلا نیز در آفتاب یزدبه چاپ رسیده و هیچ‌گونه تذکر - حتی شفاهی - از سوی وزارت ارشاد را به دنبال نداشته است.

این شبکه که تاکنون در هیچ منبع رسمی یا غیررسمی از آن به عنوان رسانه ضدانقلابی یاد نشده است، در هفته‌های گذشته مناظره‌های تلویزیونی بین حامیان و منتقدان سیاست‌های خارجی دولت‌های نهم و دهم برگزار کرده که دستاورد این مناظره‌ها برخلاف ادعای وزارت ارشاد موجب تبلیغ برای سیاست‌های کلی نظام در عرصه دیپلماسی خارجی بوده است. یکی از آخرین آنها، مناظره‌ای مفصل با حضور دکتر ابراهیم متقی از اساتید دانشگاه تهران بود که وی در آن برنامه بر استقلال سیاست خارجی جمهوری اسلامی (برخلاف رژیم گذشته) تاکید و این سیاست را موجب موفقیت‌های بزرگ برای کشور دانست. دکتر متقی در حال حاضر به صورت مستمر در برنامه‌های زنده‌ای که از شبکه‌های مختلف سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می‌شود حضور دارد. لذا مشخص نیست مسئولان وزارت ارشاد به کدام حجت شرعی یا عقلی ،‌آگهی پخش برنامه‌های این تلویزیون را تبلیغ برای ضد انقلاب می‌دانند؟ آگهی مربوط به این مناظره در تاریخ 14 آذر 88 در آفتاب یزد به چاپ رسید و مسئولان وزارت ارشاد یا سایرنهادهای امنیتی و اطلاعاتی، هیچگونه واکنشی در برابر آن بروز ندادند و لذا به نظر می‌رسد لحن غیرمطبوعاتی وزارت ارشاد در تذکر اخیر ناشی از اراده‌ای دیگرمی‌باشد که دخالت مقامات بی‌طرف و دستگاه‌های نظارتی برای قضاوت و کشف ریشه برخوردهای اخیر با آفتاب یزد را ضروری می‌سازد.

آفتاب یزد معتقد است دست‌اندرکاران حوزه مطبوعاتی وزارت ارشاد از روش انتقادی این روزنامه نسبت به دولت به تنگ آمده‌اند و به دنبال بهانه‌هایی برای حذف این روزنامه از جمع مطبوعات کشور می‌باشند. خبری که شب گذشته به درخواست وزارت ارشاد توسط برخی خبرگزاری‌ها منتشر شد به شرح زیر است.

" در استمرار تخلفات مکرری که موجب تذکرات کتبی معاونت امور ‌مطبوعاتی و اطلاع رسانی و هیئت نظارت بر مطبوعات، به آن روزنامه شده است، در روزنامه مورخ پنج‌شنبه ‌‌آذر با چاپ یک آگهی تبلیغاتی در صفحه اول خود برای رسانه های بیگانه و ضدانقلاب، مجددا اقدامبه ‌مقابله با رسالت مطبوعاتی و تخطی از ماده 2 و همچنین بند 5 و9 ماده 6 از قانون مطبوعاتکرده اید. ‌از این رو، بار دیگر به آن نشریه تذکر داده می شود تا رویه خلاف مصالح ملی خود را رها کرده و بر نقض ‌تعهدات قانونی خویش در روزنامه آفتاب یزد اصرار نورزید."‌‌

کیهان:سوت پایان در ایستگاه آخر

«سوت پایان در ایستگاه آخر»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهام به قلم مهدی محمدی است که در آن می‌خوانید؛مجموعه اتفاقات روزهای 16 و 17آذر حاوی پیام های بسیاری در مورد تغییر مشخصات فضای سیاسی و اجتماعی ایران پس از انتخابات است، پیام هایی که اگر به درستی درک شود، قاعدتا باید ذهنیت و رفتار بسیاری از بازیگران را دچار تحولات اساسی کند.

تحولات این دو روز، قبل از هر چیز محصول هفته ها برنامه ریزی داخلی و خارجی پس از 13آبان بوده است. در داخل ایران، رئوس جریان فتنه عمیقا به این نتیجه رسیده بودند که باید هر طور شده آبروریزی 13آبان را جبران کنند و الا جنبش سبز برای همیشه خواهد مرد. بویژه برای آن بخش از این جریان که تصور می کند حفظ شکاف ها و اختلاف های درون حکومت از هر چیزی مهم تر است، بوجود آوردن یک ناآرامی قابل اعتنا در تهران به دو دلیل حیاتی بود؛ اول اینکه، این عده مدت هاست دریافته اند بدون وجود یک فشار مطمئن از پایین امکان چانه زنی موثر در بالا وجود ندارد. دلیل دوم هم این است که جریان فتنه مدت هاست بابت میرا شدن حضور خیابانی بدنه اجتماعی خود نگران است و از روز قدس به این طرف دائما سعی کرده کاهش سبزهای خیابانی را به روش های مختلف توجیه کند و همه چیز را به آینده ای احاله بدهد که این جنبش در آن همه رقبا را مقهور خواهد کرد.

برای اصلاح طلبان بسیار حیاتی بود که بتوانند با استفاده از جریان دانشجویی به عنوان فعال ترین بخش بدنه اجتماعی خود، در روز 16آذر حادثه ای بزرگ ایجاد کنند تا ثابت شود حرفهای آنها در مورد زنده و رشد یابنده بودن جریان سبز، صرفا توجیه و دل خوش کنک نبوده است.

طرف خارجی هم برای مشارکت در این برنامه ریزی- که عمدتا از روش های رسانه ای و امنیتی انجام شد- دلایل خاص خود را داشت. آمریکایی ها اکنون در آستانه یک تصمیم گیری دشوار درباره ایران هستند. یک راه پیش پای آنها این است که با پذیرش کامل برنامه هسته ای ایران به عنوان یک برنامه تجاری پیشرفته، نگاه امنیتی خود به آن را کنار بگذارند و با خارج کردن برنامه هسته ای ایران از دستور کار مذاکرات آینده، برای جلب مشارکت ایران در حل گرفتاری های منطقه ای خود تلاش کنند.

گزینه دوم پیش روی آمریکایی ها اما بر این مبنا استوار است که برای متوقف کردن ایران هنوز یک شانس دیگر هست و آن هم این است که جریان معترض در ایران که دیدگاه هایی بسیار نزدیک به غرب دارد آنقدر قوت بگیرد که بتواند نظام را از درون مهار کند. آمریکایی ها عقیده دارند اگر این شانس به اندازه کافی جدی باشد ارزش دارد که با اعمال یک دور جدید از تحریم ها آن را تا سرحد امکان تقویت کنند. مدت هاست به نظر می رسد غربی ها به اجتناب ناپذیر بودن راه اول یقین کرده اند و تنها چیزی که آنها را از نهایی کردن آن بازمی دارد این است که نمی توانند در این باره تصمیم بگیرند که جریان سبز در ایران آنقدر قوی هست که ارزش سرمایه گذاری داشته باشد یا نه.

آمریکایی ها، هم از طریق تبدیل کردن رسانه های خود به سازمان نرم تدارک آشوب و هم از راه گسیل تروریست به ایران برای پروژه «کشته سازی» (که به صرفه ترین پروژه سرویس های اطلاعاتی غربی در ماه های گذشته علیه نظام بوده) سعی کردند از ناامید شدن این آخرین امید خود جلوگیری کنند و به خود دلداری بدهندکه راه نپذیرفتن ایران هسته ای هنوز مسدود نیست.

برای این هر دو دسته، اتفاقات روزهای 16 و 17آذر باید سخت غیرمنتظره بوده باشد. برای فهم دقیق آنچه این نوشته قصد دارد نتیجه بگیرد ابتدا توجه به یک تفکیک نظری مهم لازم است. این تفکیک بر فهم تفاوت های دو مفهوم «سرمایه رای» و «سرمایه آشوب» استوار است. سرمایه رای اصلاح طلبان در تهران (این بحث محدود به تهران است) همان بود که روز 22خرداد پای صندوق رای آمد. سرمایه آشوب آن بخشی از سرمایه رای- به اضافه یک جریان خارج از سبد رای- اصلاح طلبان است که به دلایل مختلف از «اراده براندازی» گرفته تا «باور به تقلب» آنقدر رادیکال شد که هزینه ایستادن جلوی نظام و نافرمانی در خیابان را پذیرفت. تمام برآوردهای پس از انتخابات نشان می دهد هم سرمایه رای و هم سرمایه آشوب اصلاح طلبان پس از انتخابات ریزش کرده و اگر از برخی پیچیدگی ها بگذریم این نکته بدیهی است که شیب سقوط نمودار سرمایه آشوب اصلاح طلبان، از شیب سقوط نمودار سرمایه رای آنها بسیار بیشتر بوده است. همه آنها که روز 22خرداد در تهران به میرحسین موسوی و مهدی کروبی رای دادند، بعد از آن روز به عنوان آشوبگر به خیابان نیامدند. در بهترین حالت روز 25 خرداد 88 تعداد آشوبگران مضربی از هزار بود و پس از آن آنقدر سقوط کرد که در روز 16آذر به مضربی از صد و در مواردی ده رسید.

آشکار شدن ماهیت واقعی موسوی به عنوان موجودی متوهم که در مورد خط امامی و انقلابی بودن خود دروغ می گوید، اثبات این موضوع که ادعای تقلب دروغی بیش نبوده است، بالا رفتن هزینه حضور در خیابان، قطعی شدن این موضوع که حرکت اعتراضی حتی از حیث رسیدن به حداقلی ترین اهداف خود بی نتیجه است و نهایتا از دست رفتن پشتوانه سیاسی آشوب درون حکومت با آغاز موج آشتی از جانب سران فتنه، 5 عامل اصلی بوده است که شتابی خارق العاده به ریزش سرمایه آشوب اصلاح طلبان داده است.

تحلیل رابطه میان تغییرات نمودار سرمایه آشوب و سرمایه رای البته محتاج رسیدگی به پیچیدگی های بسیاری است که اینجا جای آن نیست اما این مقدار را ظاهرا خود سران اصلاح طلب هم قبول دارند که وقتی سرمایه آشوب از دست رفته است، اصرار به تداوم حرکت های خیابانی کل جریان را بی منطق و فاقد خرد نشان خواهد داد و از این طریق ممکن است سرمایه رایی هم که در خانه نشسته است شروع به تجدیدنظر در دیدگاههای خود و ریزش تدریجی کند.

16 آذر احتمالا آخرین ایستگاهی است که دسته دوم توانست نظر خود را غالب کند. برنامه هماهنگ اصلاح طلبان داخلی و دوستان بیرونی شان این بود که در این روز جنبش دانشجویی را تا حداکثر مقدار ممکن درون دانشگاه فعال کنند، خود در بیرون دانشگاه شبکه های اجتماعی دیگری را که در این سال ها در قالب پروژه «ایجاد اپوزیسیون حرفه ای» ساخته اند فعال کنند و بعد در موقعیتی مناسب این دو جنبش را به هم پیوند بدهند و یک ناآرامی وسیع در تهران ایجاد کنند. اولین اشکال آنجا بروز کرد که بر خلاف انتظار سران جریان فتنه جامعه دانشگاهی کشور - استاد و دانشجو - تقریبا هیچ اعتنای جدی به درخواست های التماس گونه آنها برای به هم ریختن دانشگاه ها در روز 16 آذر نکرد. در بهترین حالت عدد آشوبگران در هیچ کدام از دانشگاه های تهران به بیشتر از 1000 نفر نرسید و تنها عده ای معدود که حتی از بدبینانه ترین برآوردهای اتاق فکر جریان فتنه هم پایین تر بود حاضر شدند نقش آپاچی را در دانشگاه ایفا کنند.

عدم همراهی جامعه دانشگاهی با فتنه گران در حالی که درون دانشگاه دیگر خبری از نیروهای انتظامی و امنیتی نبود و نمی توانند ادعا کنند ترس مانع از حضور آنها شده، فقط یک معنا می تواند داشته باشد و آن هم این است که پایگاه جریان فتنه در میان دانشگاهیان - که خود آن را فعال ترین بخش بدنه اجتماعی خود می نامند - بسیار ضعیف تر از آن چیزی است که ادعا می شود و این جریان به تدریج که از 22 خرداد فاصله گرفته ایم به دلیل اصرار بر هوچی گری و غیرمنطقی بودن هر چه بیشتر پایگاه خود را در میان گروه های نخبه از دست داده است.

نکته مهم تر اما هنوز مانده است. یک تئوری جاافتاده در ادبیات مربوط به پروژه شبکه سازی اجتماعی هست که می گوید جنبش دانشجویی زودتر از همه جنبش های اجتماعی فعال می شود و جنبش های دیگر فعال نمی شوند مگر اینکه جنبش دانشجویی به آنها بپیوندد. در روز 16 آذر جنبش دانشجویی به آن معنا که فتنه گران خواهان آن بودند به هیچ وجه فعال نشد بلکه برعکس نوعی خیزش دانشجویی در مسیر عکس و در جهت دفاع از ارزش های اسلام و انقلاب شکل گرفت.

در نتیجه، جنبش دانشجویی که خود فعال نشد نمی توانست به دیگر جنبش های اجتماعی بپیوندد و به آنها انرژی بدهد. فتنه گران در روز 16 آذر همه تلاش خود را در این راه کردند. در موارد متعدد گزارش هایی وجود داشت که آشوبگران در چند دانشگاه تهران پشت نرده های دانشگاه یا جلوی سردر آن تجمع کرده اند یا حتی در مواردی برای چند دقیقه از دانشگاه خارج شدند به این امید که بیرون دانشگاه هم تجمعی شکل بگیرد و به آنها بپیوندد و نهایتا بتوانند آشوب دانشگاهی را به آشوب شهری تبدیل کنند ، اما حتی یک مورد از این تحرکات موفق نشد. علاوه بر این، مطابق برخی اطلاعات موثق برخی سران فتنه در مکان هایی نزدیک دانشگاه های تهران و امیرکبیر مستقر شده و منتظر بودند که اگر آشوب های درون دانشگاه شعله ور شد و تعداد قابل توجهی از دانشگاهیان به آن پیوستند، آن وقت آنها هم از لانه های خود خارج شوند و با به راه انداختن تظاهرات خیابانی به سمت دانشگاه ها شرایط را برای دست دادن آشوب های درون و بیرون دانشگاه مهیا کنند.

با وجود همه این مقدمات در بیرون دانشگاه هیچ اتفاقی نیفتاد. برای اولین بار از 22 خرداد 1388 و با اینکه حجم تبلیغات انجام شده توسط همکاران خارجی جریان فتنه برای تحریک مردم تهران به تجمع در روز 16آذر چندین برابر موارد مشابه قبلی بود هیچ تجمعی هرچند کم رونق و کم تعداد بیرون دانشگاه شکل نگرفت و اساسا به همین دلیل هم بود که سران فتنه هیچ کدام به سمت دانشگاه نرفتند. کل ماجرای 16آذر با بی اعتنایی محسوس و معنادار مردم مواجه شد و همه چیز به همان آبروریزی درون دانشگاه محدود ماند.

این چیزی نیست که کسی بتواند آن را تکذیب کند یا به تبلیغات دولتی و حکومتی نسبتش دهد. موضوع آنقدر آشکار و غیرقابل کتمان بود که حتی حرفه ای ترین رسانه های غربی را هم به اشتباه انداخت و آنها به این دلیل که تصور می کردند هر عکسی که پرتعدادتر است لابد مربوط به معترضان است، عکس تجمع دانشجویان بسیجی را با آشوب گران اشتباه گرفتند و بی آنکه حتی لحظه ای فکر کنند در حال اشتباه هستند آن را به انضمام تحلیل هایی پر آب و تاب منتشر کردند.

اینجاست که می توان نتیجه گرفت. برای نتیجه گیری یک تفکیک نظری دیگر هم البته لازم است. قبلا گفتیم که برای فهم صحیح وضعیت فعلی باید میان سرمایه رای و سرمایه آشوب و نحوه تاثیرگذاری متقابل آنها بر هم تفکیک کرد. اکنون لازم است توجه کنیم که سرمایه اجتماعی (رای یا آشوب) را به دو شکل می توان مشاهده کرد: «خودانگیخته» یا «سازمان یافته» و میان این دو تفاوت مهمی وجود دارد. سرمایه اجتماعی خودانگیخته محصول مشارکت آگاهانه، خودجوش و بدون هدایت بیرونی مردم در حمایت از یک گروه سیاسی است در حالی که سرمایه اجتماعی سازمان یافته، اساسا محصول برنامه ریزی، آموزش و هدایت مستمر یک هسته بیرونی است. حوادث روزهای 16 و 17 آذر(که در 18آذر با وجود آنکه این روز هم جزئی از برنامه بود، کاملا از بین رفت) به ما کمک می کند به روشی ماتریسی دریابیم که اصلاح طلبان در 5 ماه گذشته چه بلایی سر سرمایه اجتماعی خود آورده اند. سرمایه رای خودانگیخته اصلاح طلبان به دلیل اشتباهات پی در پی آنها در ماه های گذشته اکنون در یک وضعیت کاملا بحرانی است. سرمایه رای سازمان یافته آنها هم، اکنون وجود خارجی ندارد، هیچ وقت هم نداشته است.

روزهای 16 و 17 آذر نشان داد سرمایه آشوب خودانگیخته اصلاح طلبان به صفر رسیده چرا که هیچ بخشی از مردم تهران به معدود آشوبگرانی که به حمایت آنها دل بسته بودند حتی نگاه هم نکرد. تنها چیزی که اکنون برای اصلاح طلبان باقی مانده یک سرمایه آشوب سازمان یافته است که اختیار آن را عمدتا گروه های تروریست مرتبط با سرویس های اطلاعاتی دشمن به همراه عده ای انگشت شمار در داخل به دست گرفته اند آن هم جز نمایش های مضحک و به وجود آوردن آبروریزی های پی در پی برای فتنه گران - که بی تردید در کاهش سرمایه رای آنها بسیار موثر است - هنر دیگری ندارد. این بدترین خبر ممکن برای همه کسانی است که به جریان فتنه امید بسته بودند.

 16 آذر همانطور که سران فتنه قبلا خود هم تاکید کرده بودند به واقع ایستگاه آخر بود، ایستگاهی که نشان داد مردم از فتنه گران بریده و آنها را به حال خود رها کرده اند و ته سبد جریان فتنه گر جز مشتی اراذل باقی نمانده است. آقای موسوی و حامیانش طی ماه های آینده باید خیلی چیزها را توضیح بدهند. اما در میان همه آن سوال های مقدر، پاسخ یکی از آنها حتما شنیدی است: چگونه ظرف کمتر از 6 ماه بلایی چنین سهمگین سر سرمایه اجتماعی خود آوردند؟!

رسالت:صبر مردم هم حدی دارد!

«صبر مردم هم حدی دارد!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛ دیروز حوزه های علمیه و دانشگاهها به خاطر اهانت به بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی (ره) به شدت ملتهب بود.

مردم نیز در روز جمعه گذشته پس از برگزاری نماز جمعه با برگزاری تظاهرات خشم ونفرت خود را علیه تبهکاران سیاسی فرقه سبز ابراز کردند.

پیام مردم و حوزه ها و نخبگان دانشگاهها در این اجتماعات این بود : عکس امام (ره) در قلب ما قرار دارد مگر می توانید قلب ما را پاره کنید  و آتش زنید و ما ساکت باشیم!

سکوت مردم در برابر شرارت فرقه موسوی شکسته شده است و فکر می کنم فریادهای مردم تا خاموش شدن کانون فتنه ادامه خواهد داشت. دیروز حوزه های علمیه عرصه حضور عمار یاسرها برای روشنگری ابعاد پیچیده نبرد نرم بود.

متاسفانه دیروز روزنامه های دوم خردادی اخبار اعتراض مردم و ائمه جمعه به ساحت مقدس امام خمینی (ره) را واتاب ندادند و به شدت آن را سانسور کردند و حتی تاسف بالاتر آنکه روزنامه جمهوری اسلامی که معمولا خطبه های ائمه جمعه را بیش از روزنامه های دیگر منعکس می کند همین سانسور را اعمال کرد و حاضر نشد اعتراض ائمه جمعه را در تیتر صفحه اول و نیز اخبار صفحات داخلی خود درج کند.

واقعا چه دلیلی وجود دارد که این احساسات پاک و خالص مردم و علما نسبت به امام( ره) که جان ملت ایران است ، سانسور شود!؟

دیروز روزنامه جمهوری اسلامی یک مصاحبه با آقای موسوی انجام داده و او اهانت به عکس امام خمینی (ره) را یک اقدام ضدانقلابی دانسته اما حاضر نشده است در همین مصاحبه کوتاه آن را محکوم کند.روزنامه جمهوری اسلامی فراموش کرده واکنش موسوی را درباره شعار دانشجویانی که فریاد می زدند یا حسین میرحسین و سپس شعار نه شرقی نه غربی جمهوری ایرانی می دادند ، بپرسد؟

آیا بی مهری آن دانشجو نماها به اسلام بالاتر از بی مهری به امام (ره) نبود؟ روزنامه جمهوری اسلامی که به میرحسین موسوی دسترسی دارد نباید از او دهها سوال بی پاسخی را که مردم در ذهن خود به خاطر انتشار بیانیه های موهن دارند بپرسد؟ بگذاریم و بگذریم.

یکی از مباحثی که برخی معارضین دولت مطرح می کنند این است که ؛
1- صدا و سیما یک طرفه است.
2- در حال حاضر خبرها به وسیله رسانه های اجنبی زودتر به مردم می رسد.
3- سانسور در جامعه ما جواب نمی دهد.
4- آیا خوب است مردم اخبار خود را از ماهواره ها بگیرند؟
این حرفها هم درست است و هم نادرست. درست است به خاطر اینکه صدا و سیما برای جریحه دار نشدن احساسات مردم اغلب اخبار مربوط به شرارت فرقه سبز را پخش نمی کند. آنچه در روز16  آذر پخش کرد گوشه ای از این تبهکاری است که یک موج وسیع نفرت علیه فرقه موسوی را در کشور پدید آورد؟ اگر مردم در جریان دیگر مسائل قرار بگیرند معلوم نیست از بساط این فرقه چه باقی خواهد ماند.

تفوه به سانسور در کشور نادرست است برای اینکه همین الان بیش از10  روزنامه در پایتخت و دهها روزنامه در مراکز استانها و شهرستانها متعلق به دوم خردادی هاست .

اینها یک تقسیم کار کرده اند برخی از اخبار خود را از طریق بیگانگان پخش می کنند چون در داخل با واکنش مردم مواجه می شوند و آن بخش هم که در خارج پخش می کنند، به خاطر این است که اوباما آنها را تقدیس کند همان طور که درمراسم دریافت جایزه صلح نوبل این کار را کرد!

بخشی از اخبار را در خارج پخش می کنند که حمایت ضد انقلاب را داشته باشند. مجموع پخش این اخبار در خارج به قدری بوده است که نخست وزیر رژیم صهیونیستی را به طمع انداخته و این جریان را جزء سرمایه های خودشان در تهران تلقی کرده  است.پخش تصاویر اهانت آمیز به امام (ره) را بارها شبکه های روسیاه دشمن پخش کرده اند، در اینجا برخی به صدا و سیما ایراد می گیرند چرا گوشه ای از آن را پخش کردید که موجب بیداری مردم شود؟!

آنها با زبان بی زبانی می گویند پخش این قسمتها مصرف خارجی دارد چرا در داخل پخش کردید و پروژه فریب ما را در نبرد نرم به هم زدید!؟

دستگاههای اطلاعاتی و رسانه ها کوتاهی می کنند و ملاحظاتی در خصوص انتشار برخی اخبار و گزارش ها دارند، آنها فکر می کنند عدم انتشار برخی اخبار یک فرصت برای بازگشت این فرقه به دامان مردم است البته این مصلحت سنجی معقول است و تاکنون خیلی ها به دامن مردم برگشته اند اما برخی همچنان بر طبل بی مهری به نظام و امام می کوبند و به مردم دهن کجی می کنند. باید پاسخی برای افکار عمومی یافت ، چرا که صبر مردم هم حدی دارد!

ابتکار:تضادها و مشکلات حرکت سبز

«تضادها و مشکلات حرکت سبز»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم سید محمد رضا اصنافی است که در آن می‌خوانید؛-به بهانه حرکت رادیکالی سبز در شانزده آذر امسال، تحلیل ماهیت، محتوا و نیروهای میدانی این حرکت، می تواند به این سوالات پاسخ دهد که چرا حرکت سبز به این سرعت دچار کاهش نیرو شد و چرا به اوج تندروی و رادیکالیسم گرفتار آمده است. حرکتی که می توانست درون ساختارهای قانونی جمهوری اسلامی تعریف شود و به عنوان رقیب سیاسی دولت، اشکالات را مطرح و طرح های جایگزین خود را ارائه دهد...

الف)تضاد در همه سطوح حرکت دانشجویی
این حرکت جدایی از درستی یا نادرستی آرمانهای خود با تضادی آشکار در سطح هدف، راهبر و حتی به طرز ملموسی در نمود های ظاهری خود اعم از شعار یا رفتار مواجه است. تضاد در هدف شاید بزرگترین دلیل بر عقیم بودن این حرکت باشد. بطوری که با کنکاشی ساده در پیاده نظام این حرکت در دانشگاه و بیرون دانشگاه می توان دریافت که درصد زیادی از این حرکت خوش خیالانه در سودای براندازی هستند با اینکه اساس شعار های مدیران داخلی این حرکت بازگشت به تفکر امام(ره) است.

 در جایی که16 آذر در دانشگاه تهران از میر حسین موسوی به عنوان سنبل جنبش یاد می شود و شعار "یا حسین میر حسین" سر میدهند و در همان جا دقایقی بعد "جمهوری ایرانی" را خواستار اند و براحتی خود را به فراموشی می زنند که همین موسوی که فریادش را می زنید هشت سال نخست وزیر همین جمهوری اسلامی بوده که خواهان رفتنش هستید!باید از دوستان پرسید:چگونه است که که آرمان "همت و باکری" را خواهانید و جمهوری بی اسلام را فریاد می زنید؟! مگر این عزیزان برای همین جمهوری اسلامی شهید نشدند؟ از یک طرف شعار های انقلاب 57 را سر می دهید از طرفی خواهان سرنگونی اش هستید! دم از علی(ع) و حسین(ع) می زنید و شعار نه غزه نه لبنان سر میدهید مگر نشنیدید علی(ع) چه سفارش کرد در مورد مسلمان و غیر مسلمان؟ چگونه می شود شعارهای موسوی و شعار های شما هواخواهانش را با هم جمع کرد؟ جامعه تیز بینانه نشسته و این حرکت را سنجش می کند و به این نتیجه می رسد که" الله اکبرتان" را باور کند یا رفتارتان را؟ چطور می شود عده ای فریاد آرمان امام را سر میدهند و با جمهوری اسلامی و ولایت فقیه که سرمایه عمر امام است مخالفت می کنند؟ از طرفی دلسوز بیت امام شده اند و از سویی دست به دامان منتطری شده اند که تعاریفش بماند در ناگفته های سید احمد آقا.

آری شما حق دارید مخالف انقلاب باشید ولی شما خودتان هم حرف حسابتان را نمی دانید. بایستید و بگوید مخالفیم!شاید بارز ترین تضاد همین مناسبت های باز زنده سازی جنبش سبز است. همین 16آذر; دوستان سبز قطعا خود به خوبی می دانند که در خوش باورانه ترین و ساده انگارانه ترین حالت می توان حرکت آنان را یک حرکت بی تفاوت نسبت آمریکا دانست. حال همین حرکت که خوشبینانه می توان آن را سازگار با منافع آمریکا نامید 16 آذری را انتخاب می کند اساس وجودی آن مبارزه علیه آمریکا ست. جالب آنه، «صدای آمریکا» با همه وجود و توان وبا حداکثر حرارت، از آن حمایت رسانه ای می کند.

در نهایت آنچه می توان از تجمعات باز زنده سازی حرکت سبز در دانشگاهها دریافت این است که همه ی دلخوشان به این حرکت خوب میدانند چه چیزی را نمی خواهند و آن وضعیت موجود است ولی به جرات می توان گفت همه متحدا نمی دانند چه می خواهند. یا به زبانی واضح تر درصدی از این حرکت به نبود دولت احمدی نژاد راضی است جمعی به نبود مصداق ولایت فقیه و جمعی به نبود جمهوری اسلامی.البته نبود هدف در یک تحلیل از پایین به بالا در جمع دانشجویی است ولی اگر بخواهیم با دیدی غیر خنثی و کلی بنگریم می توان در کل این حرکت یک مرکز تفکر و قوه ی ساماندهی یافت (که به خارج از مرز ها باز می گردد) که هدفی جز براندازی برایش قابل تعریف نیست ولی به جهت نگهداری جمعیت پای کار خود در کشور، عدم ایجاد تفرقه و حفظ مهره های عملیاتی موجود در سطح راهبران جریان در داخل کشور و سودبری از ساده لوحی و عدم بصیرت این راهبران داخلی تلاش می کند بدون ارائه هدف اصلی (که همان براندازی است) از ظرفیت تمام گروه ها و اقشار با همه تنوع فکری استفاده نماید.

ب) عدم رشد در عمق و سطح
جدایی از تضاد در هدف موضوع نیرو انسانی و مالی موضوع مهم دیگری است که این حرکت برای رسیدن به هدف (هر چه باشد) به آن نیاز مند است. آنچه مشخص است تا به حال این حرکت نیازمندی خویش را به منابع مالی اعلام نکرده که خود نشان بر تامین این قسمت کار به اندازه کافی است که جواب از کجایش، باشد به عهده ی خود دوستان سبز.اما آنچه مهم است نیروی انسانی و پیاده نظام پای کار این جنبش است. به نظر می رسد این جنبش در این زمینه دچار مشکلات عدیده ای است. این حرکت در دو وجه با مشکل روبرو است یکی در سطح یکی در عمق.

اول در سطح:جمعیت کشور شامل جمعیت کلانشهری و جمعیت شهر های کوچک و روستا هاست که بخش عظیمی از آن با همه کمبود ها و کم توجهی ها همچنان مدافعان انقلاب پابرهنگان هستند.آنچه مشخص است بخش عظیمی از جمعیت شهری کشور که در شهر های بزرگ زندگی می کنند آنچنان آرمانها و اصول نظام جمهوری اسلامی را درک کرده اند که مشکلات اقتصادی و نارسایی های فرهنگی و... موجود نمی تواند آنها را از حمایت از نظام اسلامی منصرف کند. این قشرهم شامل مخالفین احمدی نژاد می شود (ولی معتقدین و معترضینی که به قانون و نظام اعتماد و پایبندی دارند) هم شامل مدافعان دولت. می توان گفت اکثر قریب به اتفاق این بخش منتقد وضع موجود هم هستند ولی منتقد اقتصادی و اداری نظام که به اصول نظام پایبند است یا به عبارتی منتقد معتقد.نمود این ادعا را می توان در راهپیمایی ها و... دید البته به شرطی که عده ای مردم را درخت نپندارند! که نماینده ی این بخش در دانشگاه را در همین 16 آذر را می توانست دید که کم هم نبودند.

بخش دیگری از جمعیت کلانشهری منتقدان غیر معتقد و مخالفان جمهوری اسلامی هستند و نکته هم همین جاست که دوستان سبز در دانشگاه ها منتقد را هم جز مخالف حساب می آورند. این اشتباه دیگری از حرکت سبز در دانشگاه است که افرادی را که از فشار اقتصادی، نابرابری ها، بی عدالتی ها و فساد ها دلخوشی از نظام ندارند را هم جز همردیفان و نیرو های قابل حساب خود می داند. جمعیتی که به عنوان شهروند جمهوری اسلامی - چه به آن معتقد باشند و چه نباشند-باید به مشکلات و خواسته های قانونی شان رسیدگی کرد. اصولا حرکت سبز یک حرکت بر مبنای خواست سیاسی است نه مشکلات اقتصادی و برای بخش زیادی از معترضین درک آرمانهای سیاسی حرکت قابل درک یا قابل ارزش نیست. بنابراین عاقلانه به نظر نمی رسد که حرکت سبز روی جمعیتی که دغدغه او و آرمان او را ندارد حساب باز کند.

با توجه به ریزش شدید نیروهای میدانی سبزها، قابل درک است که چرا این جمعیت معترض اقتصادی و معیشتی، حرکت سبز را تنها گذاشته است.و با این حساب می ماند مخالفین سیاسی نظام جمهوری اسلامی که خود دو دسته می شوند یکی نیروی مخالف پای کار و دیگری نیروی مخالف بی تفاوت. هر کدام از این دو گروه خود دو گروه دیگر را شامل می شود اول کسانی که از اساس با نظام مشکل داشتند و دوم کسانی که اتفاقات و اشتباهاتی مانند کوی و کهریزک را نتوانستند تحلیل کنند و با نظام دچار تعارض شدند و همین اتفاقات بود که فرصت محق جلوه دادن را به مخالفین داد تا فریاد بلند کنند و مخاطبانی هم برای خویش دست و پا کنند.اتفاقاتی که بررسی آن نگارشی جدا طلب می کند.

البته پر واضح است که اعتراض از عملکرد بعضی نهاد ها در قضایای پس از انتخابات مختص گروه مخالفین نیست و بخشی از همه گروه های و اقشار، خواستار رسیدگی و روشن شدن موضوع هستند.بنابر این اگر فرض را بر این بگیرم که نظام هر چه سریع تر و قاطعانه به مسائل پس از انتخابات و اشتباهات و تخلفات رسیدگی کند از مخالفین هم فقط گروه پای کار برای جنبش سبز نیروی قابل اتکایی می مانند که این گروه هم دچار مشکلی است که در بخش بعدی به ان پرداخته می شود.

دوم در عمق:در انقلاب شکوهمند اسلامی (که خیلی تلاش می شود جنبش سبز را الهام گرفته از آن بدانند) آرمانهای انقلاب و امام در جان مردم ریشه دوانده بود. با طوفان ها هم مردم از آرمانشان عقب نمی نشستند گلوله و وحشیانه ترین شکنجه ها نتوانست مبارزان انقلاب را پشیمان کند. این شد که انقلاب ثمر داد. اما جنبش سبز; فرض را بر حرف سبزها بگیریم و فرض کنیم زندانیان بعد از انتخابات شکنجه شدند (حداقل ظاهر افراد نشان می دهد که قظعا شکنجه سنگینی نبوده که آثارش باقی بماند) این چه آرمانی است که در وجود رهبرانتان (خودتان که جایی خود) با یک سیلی رنگ می بازد؟!شما که انقدر به آرمانتان پای بند هستید چرا از یک شب بازداشت، تمام وجوتان می لرزد؟ اگر انقلاب پدران ما به بار نشست، بهایش را داده بودند آنقدر امام را درک کرده بودند که شکنجه گران آموزش دیده ی اسرائیل نتوانستند حرفشان را عوض کند ولی شما چه؟

این واقعیتی است که نشان از سه موضوع دارد:یک اینکه آرمان مبهم و نا مشخص سبز، کمترین عمقی در وجود مخالفین پای کار ندارد و با کمترین طوفان درهم خواهد شکست و برای ایجاد تغییر مد نظر خود بسیار ناتوان است،دوم اینکه نیروی انسانی که حرکت رادیکالی سبز رویش حساب باز کرده، از لحاظ اعتماد به نفس، خود ساختگی، پذیرش سختی و در امان ماندن در طوفان مشکلات در درجه پایینی قرار دارد.

سوم اینکه حرکت سبز در دانشگاه از یک الگوی قابل اتکا، الهام بخش و آرمانی بر خوردار نیست و اینها خود دلایلی است بر عقیم بودن حرکت رادیکالی سبز.در پایان سخن می توان اینطور به نتیجه رسید که حرکت سبز به اندازه ای دارای پویایی و هدفمندی نیست که بتواند حتی تهدیدی برای نظام جمهوری اسلامی به حساب آید بلکه بیشتر شبیه پروزه ای است با هدف آبروریزی نظام جمهوری اسلامی، برای کاهش قدرت نفوذ فکری ایران در لایه های روشنفکری جهان بالخص کشور های اسلامی و بالاخره کاهش قدرت چانه زنی ایران در مذاکرات هسته ای.

وطن امروز:تشت موسوی برای خواص بی‌بصیرت

«تشت موسوی برای خواص بی‌بصیرت»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی وطن امروز به قلم سیدعابدین نور‌الدینی است که در آن می‌خوانید؛عکس امام‌خمینی (ره) را پاره کردند. واکنش ملت به هتک امام را آیا می‌توان پیش‌بینی یا در چارچوب خاصی محدود کرد؟ مسؤول مستقیم این اهانت بی‌سابقه کیست؟ عکس‌العمل نهاد‌های مسؤول باید چگونه باشد؟ اما مهم‌تر از همه، چگونگی شکل‌گیری و عوامل اصلی دخیل در وقوع این اهانت نابخشودنی است. براستی چرا باید گستاخی تا بدانجا برسد که عکس امام‌خمینی(ره) در دانشگاه تهران پاره شود؟ یافتن پاسخ دقیق نیازمند کنکاش دقیق در تحولات سیاسی 12 سال اخیر و جرقه آغاز اهانت‌ها به امام (ره) و آموزه‌های شیعی است که دنباله آن منجر به چنین حادثه‌ای می‌شود.

اما آنچه منجر به شتاب جسارت به امام و انقلاب شد را باید در رخداد‌های چندماه اخیر جست.
1- بدون‌شک حوادث پس از انتخابات که با شلیک ادعای تقلب آغاز شد، مجال مناسبی بود تا مخالفان جمهوری‌اسلامی برای ابراز کینه خود به امام (ره) و ولایت‌فقیه جسارت لازم را به دست آورند. در این راستا میرحسین موسوی نیز با بیانیه‌های خود بر آتش آشوب‌ها دمید تا اعتراضات اکثریت هموطنان که ادعای موسوی را باور کرده بودند رنگ اغتشاش بگیرد.

از همان ابتدای انحراف خواست اکثریت هواداران موسوی و تبدیل اعتراض به اغتشاش، بسیاری از دلسوزان به تناوب از این کاندیدای بازنده انتخابات خواستند تا اقدام مقتضی را انجام داده و نسبت خود را از مخالفان نظام و انقلاب مشخص و در نتیجه خود را از مخالفان جمهوری اسلامی تفکیک کند. اما بررسی مسیر بیانیه‌ها و رفتار موسوی در این برهه نشان از تمایل زایدالوصف وی به تداوم روحیه عدم شفاف‌سازی و صراحت دارد.

موسوی هیچگاه از فحاشی برخی طرفدارانش به نظام و ارکان جمهوری اسلامی انتقاد نکرد. تردیدی نیست که میرحسین موسوی درصدد آن بود تا با سوءاستفاده از جماعت خیابانی، به امتیازگیری از حاکمیت و نظام بپردازد. موسوی بیم «ریزش» خیابانی‌ها را داشت، چرا که تقلیل هواداران به مثابه «مرگ سیاسی» وی بود. به همین خاطر از تقابل با نظام و امام خمینی(ره) زبان به انتقاد نگشود تا خیابانی‌ها با ذائقه‌ها و مرام‌های ناهمگون، رفتارهای غیرقانونی خود را تداوم بخشند.

موسوی اما فکر آن را نمی‌کرد که ادعای تقلب نهایتا برای او دردسرساز شود. اکثریت قریب به اتفاق جمعیت معترض اطراف وی خواستار پیگیری ادعای تقلب بودند اما به مرور فرار موسوی از پاسخگویی به این مطالبه حداکثری را مشاهده کردند. آیا آنها دیگر دلیلی برای همراهی با موسوی داشتند؟

ریزش وحشتناک جماعت معترض حاضر در خیابان‌های تهران اما منجر به پایان اغتشاشات نشد. دلیل این موضوع نیز کاملا روشن است، آنها اساسا به دنبال آشکار شدن واقعیت درباره انتخابات نبوده و نیستند بلکه طرح ادعای تقلب را بهانه‌ای برای ابراز مخالفت با جمهوری اسلامی یافتند و متاسفانه در ادامه نیز میرحسین موسوی که حتی شنوای هشدارهای برخی اصلاح‌طلبان نیز نشد، تمام سرمایه‌گذاری خود را روی همین جماعت اندک قرار داد.

در واقع می‌توان گفت اندک خیابانی‌های فعلی کسانی هستند که موسوی شرایط را برای ساختارشکنی‌ها و ابراز رفتارهای غیرقانونی آنها فراهم کرد. اینها همان‌هایی هستند که اعتقادی به نظام جمهوری اسلامی ایران و بالطبع بنیانگذار آن ندارند که سلسله رفتارهای آنان این موضوع را بخوبی نشان داده است، در راهپیمایی روز قدس در مخالفت با سیاست‌های جمهوری اسلامی و بنیان فکری امام‌خمینی (ره) شعار «نه غزه، نه لبنان» سر می‌دهند و این در حالی است که بطری‌های آب به همراه دارند.در راهپیمایی 13 آبان که نماد آمریکاستیزی است، شعار «مرگ بر روسیه» سر می‌دهند. این رفتارها در ادامه منجر به پاره کردن عکس امام (ره) می‌‌شود تا شاه‌بیت شعر مخالفت با جمهوری اسلامی سروده شود و جالب آنکه روز گذشته نیز این جماعت در یک دهن‌کجی دیگر، عکس‌های منتظری در دست می‌گیرند و در مقابل سردر دانشگاه تهران مانور می‌دهند!

میرحسین موسوی که ادعای خط امامی دارد واکنش نشان می‌دهد، اما به صدا و سیما می‌تازد که چرا تصاویر هتک‌حرمت امام (ره) را پخش می‌کنید! همانگونه که بی‌بی‌سی فارسی تازه خط امامی شده واکنش نشان می‌دهد!

البته نمی‌توان انتظار محکومیت از سوی موسوی داشت. توهین به امام خمینی (ره) و عقب مانده دانستن بینش امام خمینی (ره) در زمان اصلاحات، آیا واکنشی از سوی موسوی به همراه داشت؟

2 اما انتقاد اصلی این نوشتار متوجه برخی خواص است، آنهایی که در قریب به 6 ماه اخیر چشم بر وقایع تلخ بستند و فریادها و گلایه‌های رهبر انقلاب را نشنیدند، خواص بی‌بصیرتی که فحاشی به انقلاب و ولایت فقیه توسط برخی جماعت سبز‌پوش را نادیده انگاشتند، حمایت مسعود رجوی را از موسوی نشنیدند، مدح موسوی را توسط باراک اوباما و شیمون پرز نشنیده گرفتند و اظهارات اخیر بنیامین نتانیاهو مبنی بر اینکه «اغتشاشات تهران به سود اسرائیل است و معترضان سرمایه‌های اسرائیل هستند!» را نخواستند بشنوند.

آیا این اظهارات که تنها بخش بسیار کوچکی از حمایت‌های دشمنان امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی است، عمق فتنه را برای این خواص آشکار نکرد؟ چرا باید سکوت برخی خواص و ناتوانی آنان در درک فتنه در نهایت منجر به افزایش جسارت فتنه‌جویان شود و مقدس‌ترین نماد جمهوری اسلامی یعنی امام‌خمینی(ره) مورد هتک قرار گیرد؟ آیا اگر این تعداد خواص در همان ابتدا واکنش مقتضی نشان می‌دادند، اکنون شاهد پاره کردن عکس امام خمینی(ره) بودیم؟
بدون شک پاره‌کردن عکس‌امام (ره) تشت رسوایی موسوی برای خواص بی‌بصیرت است.

جمهوری اسلامی:پیامدهای تاخیر در ارائه لایحه بودجه

«پیامدهای تاخیر در ارائه لایحه بودجه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛مدیران و مسئولان سابق حوزه اقتصاد کشورمان حتی همان هایی که هیچ خط و ربط سیاسی ندارند و سالهاست از گردونه فعالیت در بخش دولتی و خصوصی کناره گیری کرده اند حق دارند از رفتارها و رویه هایی که در سالهای اخیر در لایه های مدیریتی کلان و نهادهای تصمیم گیری و قانون گذاری به وفور مشاهده می شود و متاسفانه درحال تبدیل شدن به عادت و رسم است تعجب کنند و گاهی هم سخنی از سر انتقاد دلسوزانه بر زبان برانند.

حوزه اقتصاد و مسائل مرتبط با آن طی سالهای اخیر آنچنان درگیر سیاستها و تصمیمات ناگهانی عجیب و گاه متناقض بوده که تهیه فهرستی از آنها کاری به غایت دشوار و البته ملال آور است . آنچه بیشتر مایه تاسف و البته نگرانی است این واقعیت تلخ است که این قبیل رفتارها و تصمیمات به تمامی نهادها و ارگانها اعم از دولت مجلس بانک مرکزی و... سرایت کرده و منحصر به یک بخش خاص نیست.

مصوبات تثبیت گرایانه مجلس هفتم در تغییر ماده 3 برنامه چهارم توسعه که دولت نهم را در تنگنای طرح هدفمندی یارانه ها قرار داد و کار را به جایی رساند که هر دولتی هم به جای دولت فعلی بود برای تامین نیازهای مالی کشور ناگزیر از تن دادن به اجرای طرحی مانند هدفمندی یارانه ها می شد.

در سوی دیگر تغییرات بزرگ و ناگهانی سیاستهای پولی را از سوی بانک مرکزی شاهد بودیم که در پی یک دوره در پیش گرفتن روشهای انبساطی که با کاهش دستوری نرخ سود بانکی افزایش شدید پرداخت تسهیلات حذف جریمه دیرکرد بازدپراخت تسهیلات و... همراه بود با تغییر دو رئیس کل و پس از یک دوره اعمال سیاستهای به شدت انقباضی که با هدف مهار نرخ رشد نقدینگی و کاهش برداشت بانکها از خزانه قدم بر می دارد و سیاستهایی انبساطی در پیش گرفته است .
دولت نهم هم از اتخاذ چنین سیاستهایی مصون نبوده و در کارنامه خود از این قبیل تصمیمات و مصوبات دارد.

تغییر گسترده ساختار بودجه ریزی انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی انحلال و ادغام شورای عالی و... از جمله این اقدامات است که پیامدهای زیادی نیز برای اقتصاد کشور داشته است .
یکی از عجیب ترین و درعین حال بی سابقه ترین این قبیل تصمیمات رفتاری است که در سال جاری در مورد بودجه سال آینده از سوی دولت و مجلس مشاهده می شود.

به نظر می رسد دولت در پی حساسیت و اصرار ویژه ای که بر تصویب لایحه هدفمندی یارانه ها در مجلس دارد ارائه لایحه بودجه سال آینده را به پس از روشن شدن تکلیف این لایحه در مجلس شورای اسلامی موکول کرده است ; این درحالی است که بنابر رویه مرسوم هر ساله و آئین نامه مجلس دولت ها موظفند لوایح بودجه سنواتی را نهایتا تا نیمه آذر ماه هر سال به مجلس ارائه دهند. با این حال و با گذشت حدود یک هفته از این موعد خبری از لایحه بودجه سال 89 نیست و اینگونه که از شواهد و قرائن پیداست دولت با توجه به اخباری که از سوی مسئولان تدوین بودجه منتشر می شود به این زودی لایحه بودجه را به مجلس ارائه نمی کند.

بر آگاهان امر و ناظران حوزه اقتصاد کشور و بیش از همه بر نمایندگان مجلس شورای اسلامی روشن است که تاخیر در ارائه لایحه بودجه و تعجیلی که در بررسی آن در مجلس گریزناپذیر می شود چه پیامدهایی برای برنامه دخل و خرج کشور به دنبال دارد.

انصاف این است که تاخیر در ارائه لوایح بودجه سنواتی در جریان مراودات دولتها و مجالس کم سابقه نیست ولی در هیچ یک از این موارد سابقه نداشته که نمایندگان مجلس اینچنین بی تفاوت و کم رمق با تاخیر در ارائه لایحه بودجه برخورد کنند و از کنار این مسئله چنین کم اهمیت و بی توجه عبور کنند.

از این مسئله مهمتر سخنانی است که از سوی نمایندگان و مسئولان دولتی مبنی بر تاخیر تعمدی در ارائه لایحه بودجه و موکول کردن این مسئله به تصویب لایحه هدفمندی یارانه ها با ایما و اشاره بیان می شود. این رفتار از آن جهت مهم و درعین حال دغدغه برانگیز است که رواج رفتارهایی از این قبیل که از آن شائبه استفاده ابزاری و اهرم گونه از قدرت برمی آید در آینده پیامدها و تبعات بسیار تلخی به دنبال خواهد داشت.

از سوی دیگر با توجه به نگاه مجلس به لایحه هدفمندی یارانه ها و اصرار دولت بر تصویب این لایحه با در نظر گرفتن خواسته های دولت به نظر نمی رسد این لایحه پرچالش و حساس در آینده نزدیک به نقطه نهایی و قطعی برسد و احتمال به درازا کشیدن روند بررسی مجدد و تصویب آن بسیار زیاد است . بنابر این تاخیر بیشتر در ارائه لایحه بودجه سال آینده با هدف روشن شدن وضعیت لایحه هدفمندی یارانه ها در واقع به معنای نامعلوم بودن زمان ارائه لایحه بودجه خواهد بود که کمترین پیامد آن تصویب چند دوازدهم بودجه سال 89 است.

نکته حائز اهمیت دیگر پایان مدت اجرای برنامه چهارم توسعه و آغاز اجرای برنامه پنجم از سال آینده است که بر پیچیدگی و اهمیت به روز بودن تاریخ ارائه بودجه سال آینده می افزاید چرا که لزوم هماهنگی و همسوئی بودجه های سالانه به عنوان خرده برنامه های یکساله که راهبردهای اصلی برنامه پنجساله را پیاده می کنند امری غیرقابل انکار است ضمن اینکه خود لایحه برنامه پنجم نیز از جمله مواردی است که بررسی و تصویب آن در مجلس بسیار وقت گیر و حساس خواهد بود و درصورت تاخیر در ارائه لایحه بودجه سال 89 به مجلس بررسی برنامه پنجم نیز دچار تاخیر می شود که به معنای فاصله افتادن بین زمان اجرای برنامه های چهارم و پنجم است .

دنیای اقتصاد:رشد اقتصادی و عدالت اجتماعی

«رشد اقتصادی و عدالت اجتماعی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است که در آن می‌خوانید؛این مقاله را به دلیل اهمیت موضوع آن با شرح آزمایش یک زیست‌شناس معروف آغاز می‌کنیم. پاولف زیست‌شناس روس، پدیده‌ای را توصیف کرد که به پدیده شرطی شدن معروف شد.

او هر روزه با شروع غذا دادن به یک سگ، زنگی را به صدا درمی‌آورد. پس از مدتی وقتی صدای زنگ درمی‌آمد، حتی بدون تغذیه، معده سگ شروع به ترشح آنزیم‌های معمول می‌کرد. در واقع شرطی شدن، نوعی خطای سیستم عصبی موجودات زنده است که می‌تواند مفید هم باشد. اما‌ این امکان وجود دارد که انسان‌ها در اثر همین خطای سیستم عصبی به بیراهه رفته و هزینه‌های سنگینی را بر خود تحمیل کنند. می‌دانیم تفکرات کینز، اقتصاددان انگلیسی، تا قبل از 1980 در علم اقتصاد حاکم بود. چکیده دستورات ‌این اشراف‌زاده انگلیسی، خلق پول و افزایش عرضه آن برای تامین رشد اقتصادی و کاهش بیکاری است. نزدیک به نیم قرن اجرای ‌این دستورات، نتایجی را به بار آورد که در اثر آن، بخشی از جوامع انسانی دچار خسارات سنگینی شدند؛ به گونه‌ای که بسیاری از متفکران اجتماعی به ‌این صرافت افتادند که آیا اخلاقا تامین رشد اقتصادی ارزش پرداخت‌ این همه هزینه را دارد؟

مطالعات انجام شده(هادی زنوز 1379) نشان می‌دهد که رشد سریع اقتصادی الزاما به توزیع نابرابر درآمد نمی‌انجامد. کشورهای چین، تایوان، سنگاپور، کره و هنگ‌کنگ در دهه‌های اخیر، رشدهای بالای اقتصادی را تجربه کرده‌اند بدون آن که بخشی از مردمشان به اصطلاح زیر چرخ‌های توسعه له شوند. با نگاهی به اقتصاد کشورهای فوق درمی‌یابیم که ‌این کشورها در دوران رشد خود به هیچ وجه متوسل به خلق و عرضه بیش از حد پول نشده‌اند و در نتیجه، نرخ‌های تورم ‌این کشورها عموما نزدیک به صفر بوده است. بنابر‌این، می‌توان گفت متفکرانی که تصور می‌کرده‌اند تامین رشد اقتصادی مستلزم تحمیل نابرابری‌های ظالمانه اجتماعی است، در واقع دچار خطای شرطی شدن پاولف بوده‌اند و شکل‌گیری ‌این خطای ذهنی نیز به دوران پیش از سال 1980 برمی‌گردد. طبق اظهارات مسوولان، طی ماه‌های اخیر، حجم زیادی از نقدینگی، خلق و به اقتصاد تزریق شده است. می‌دانیم از زمان تزریق نقدینگی تا آغاز آشکار شدن اثر تورمی‌آن، 9 ماه زمان لازم است و تخلیه کامل تورمی‌نیز 9 ماه زمان می‌برد (جمعا 18 ماه).

تداوم سیاست خلق پول می‌تواند به توقف مسیر کاهشی تورم و صعود دوباره آن از سال آینده منجر شود و تازه ‌این در صورتی است که بانک مرکزی نقدینگی جدیدی را خلق نکند و طرح هدفمند کردن یارانه‌ها نیز اجرا نشود. در غیر ‌این صورت، تاثیر هر یک از موارد فوق بر نرخ تورم باید به طور جداگانه بررسی شود. علت تغییر سیاست بانک مرکزی حمایت از تولید اعلام شد. همین‌طور الگو گرفتن از رفتار پولی کشورهای پیشرفته پس از بحران جهانی به عنوان دلیل دیگر اعلام شده است.

اما توضیح موارد فوق:در یک اقتصاد پویا و سالم در طول زمان، تعدادی از بنگاهای اقتصادی در حال شکل‌گیری و تعدادی از بنگاه‌ها نیز در حال ورشکستگی هستند. در واقع هر بنگاهی که بتواند کارآمدتر باشد، به بقای خود ادامه می‌دهد؛ در غیر‌این صورت، طبیعت بازار به او اجازه نمی‌دهد که موجب اتلاف نیروی کار و سرمایه شود. ناکارآمدی نیز ممکن است به ده‌ها دلیل باشد، از جمله به دلیل انتخاب غلط در نوع و روش تولید، فساد مالی، و...

زمانی که بانک مرکزی با عرضه بیش از حد پول، جلوی ورشکستگی ‌این نوع بنگاه‌های ناکارآمد را می‌گیرد، در واقع جلوی ‌ایجاد بنگاه‌های کارآمد توسط کارآفرینان موفق را می‌گیرد. مکانیسم ‌این جلوگیری نیز به‌این شکل است که با تحمیل تورم موجب افزایش نرخ بهره (کمیابی پول) در بازار شده و هزینه رشد کارآفرینان موفق را به شدت افزایش می‌دهد. البته تا زمانی که بازار سیاه پول وجود دارد، نرخ بهره را‌ این بازار تعیین می‌کند؛ ولی چنانچه بانک مرکزی اقدامات تورمی‌خود را متوقف کند و بانک‌ها در اعطای تسهیلات آزاد باشند، ‌این بازار سیاه هم از بین می‌رود و نرخ بهره همان خواهد بود که بانک‌ها تعیین می‌کنند و می‌توان به دلیل کوچکی، نام آن را کارمزد گذاشت (همانند تسهیلات قرض‌الحسنه). البته اقدام دیگری که موجب کمیابی پول می‌شود، اجبار بانک‌ها به اعطای تسهیلات ارزان به تولیدکنندگان و کارآفرینان است که به علت رانت‌ ایجاد شده، تسهیلات مزبور معمولا موجب تنزل سطح بهره‌وری و کارآیی در کشور می‌شود، زیرا گرفتن چنین تسهیلاتی نیاز به مهارت‌های رانت جویانه خاصی دارد که کارآفرینان موفق، معمولا فاقد ‌این مهارت‌ها هستند. (اگر چه ‌این نوع تسهیلات هم معمولا گران‌تر از قیمت‌های وضع شده به دست مصرف‌کننده می‌رسد).

نکته جالب در‌ این جا آن است که رابطه عرضه پول و توزیع درآمد در‌ ایران نیز قابل مشاهده است. می‌دانیم بانک مرکزی با تغییر بی سابقه سیاست خود، رشد نقدینگی را از 37 درصد در شهریور 1386 به 15 درصد در شهریور 1387 رساند. همین اقدام باعث شد ضریب جینی در سال 1387 به پایین‌ترین حد خود در سال‌های اخیر برسد. اخیرا مرکز آمار ‌ایران اعلام کرد (دنیای اقتصاد 31/4/1388) ضریب جینی در مناطق شهری و روستایی کشور در سال 1387 به ترتیب به اعداد 393/0 و 382/0 کاهش یافته است. توضیح آن که ضریب جینی عددی بدون بعد، بین صفر و یک است که هر چقدر به صفر نزدیک شود، نشانه توزیع بهتر درآمد میان اقشار جامعه است؛ اگر چه‌ این ضریب نمی‌تواند گویای بسیاری از واقعیت‌های اختلاف طبقاتی و فقر باشد. اما در خصوص بحران بزرگ مالی سال 2008 میلادی اولا باید گفت ‌این بحران در 80 سال اخیر بی‌سابقه بوده است و کشورهای درگیر، همچون غریقی بوده‌اند که برای نجات خود به هر تخته‌پاره‌ای متوسل شدند.

ضمن آن که در 30 سال گذشته رفتار پولی ‌این کشورها خارج از قاعده نبوده است و رفتار اخیر آنها نیز یک استثنا محسوب می‌شود، در صورتی که در کشور ما طی این سی سال، خلق بیش از حد پول به یک رویه تبدیل شده است. بنابر‌این الگو گرفتن از‌این کشورها در خصوص بحران اخیر و استفاده از آن به عنوان یک مستمسک غیر قابل قبول است.نتیجه آخر آن که نابرابری‌های ظالمانه اقتصادی، ناشی از خلق بیش از حد پول و تورم است (و در موارد نادر، ناشی از رشد منفی نقدینگی) نه ناشی از رشد اقتصادی. و رشد اقتصادی پایدار نیز با اقدامات سلبی دولت حادث می‌شود نه با اقدامات ‌ایجابی، برای مثال همانطور که اشاره شد بانک‌مرکزی با اقدامات سلبی خود می‌تواند زمینه رشد و موفقیت کارآفرینان را فراهم کند.

رییس سابق بانک مرکزی سوئیس گفتار پر مغزی دارد که در‌اینجا به آن اشاره می‌شود، او می‌گوید:«جز از طریق تورم به هیچ شیوه دیگر نمی‌توان در کوتاه ترین زمان، اقلیتی کوچک را ثروتمند و اکثریتی بزرگ را مستمند نمود.» رییس سابق بانک مرکزی آمریکا نیز می‌گوید:«تورم یک نوع کلاهبرداری است. به نظر می‌رسد بسیاری از دانشمندان علم اقتصاد جاده صاف کن تورمی ‌بوده‌اند که ما اکنون با آن روبه‌رو هستیم.»

آفرینش:تعطیلات و پیامدهای اقتصادی

«تعطیلات و پیامدهای اقتصادی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم مهدی اسلامی است که در آن می‌خوانید؛یکی از موضوعاتی که همواره در سال های اخیر به عنوان بحث چالشی در اقتصاد ایران مطرح بوده و بسیاری نسبت به آن انتقاداتی هم داشته اند موضوع تعطیلات بوده است.

نگاهی آماری به تعطیلات رسمی کشورهای مختلف جهان نشان می دهد ایران در زمره کشورهای رکورددار تعطیلات در جهان است برای مثال تعطیلات کشورهای مغولستان 5 روز،  هند  7 روز، پاکستان و مراکش 8 روز، ایرلند، ایسلند و قطر 9 روز، استرالیا 11 روز، ایتالیا، فرانسه، اردن، ترکیه و مصر 12 روز و ژاپن 14 روز است در حالی که تعطیلات رسمی ایران 25 روز می باشد.

البته اگر در کنار تعطیلات  25 روزه رسمی ایران تعطیلات آخر هفته را نیز به آن اضافه کنیم بیش از 100 روز دیگر نیز به آن اضافه می شود. در این میان برخی تعطیلات که به روزهای ابتدایی هفته و یا اواخر هفته منتهی می شود بعضا از سوی دولت  تعطیل اعلام می شود و برآیند آن این که ایران رکورددار تعطیلی در جهان می  باشد. حال این سوال مطرح است که با توجه به این که در بسیاری از کشورهای جهان روزهای شنبه و یکشنبه آغاز هفته جزو تعطیلات آخر هفته آنها محسوب می شود، در حالی که در ایران تعطیلات آخر هفته روزهای پنجشنبه و جمعه است آیا این موضوع سهم ایران را در عرصه اقتصاد جهانی کم نمی کند. و ناهماهنگی هایی را در بسیاری از موارد ازجمله تبادلات اقتصادی به وجود نمی آورد؟

پرواضح است که تعطیل شدن کسب و کار و تولید در روزهای پنجشنبه و جمعه در حالی که اقتصاد بین الملل فعالیت های عادی و روزمره خود را پیگیری می کند، می تواند نقش ایران را در مبادلات جهانی کمرنگ کند. در جایی که کشورهای جهان به واسطه حضورشان در عرصه ارتباطات بین الملل از فرصت های اقتصادی و سرمایه گذاری بهره  می برند اما در ایران دولت، مجلس و مردم فرصت ها را از دست می دهند!

هرچند تعطیلات آخر هفته در کل جهان برای مردمان دنیا مفرح و شادی بخش است و برای ایرانیان نیز برای تنوع، تفریح، گذراندن اوقات فراغت و همچنین تجدید قوا برای یک هفته کار و تلاش مهم و ضروری به نظر می رسد اما باید به این نکته توجه کرد که در صحنه روابط خارجی بین الملل با احتساب شنبه و یکشنبه تعطیل در بیشتر کشورهای دنیا، روزهایی که ایران می تواند در اقتصاد بین الملل نقش آفرینی کند به سه روز در هفته تقلیل می یابد که نوعی فرصت  سوزی محسوب می شود. تعصیلات در کشورهای مختلف به تعطیلات ملی،  مذهبی و حکومتی تقسیم می شود. تعطیلات ملی تعطیلاتی است که منشا فرهنگی دارد،  تعطیلات مذهبی ریشه در اعتقادات مذهبی و دینی ملت ها دارد و تعطیلات حکومتی که سهم کمتری از تعطیلات کشورها را به خود اختصاص می دهد  به واسطه تغییرات در حکومت ها و یا استقرار حکومت جدید روزهایی از سال به عنوان تعطیلات حکومتی نامگذاری می شود.

با توجه به آنچه که گفته شد سهم ایران از تعطیلات ملی، مذهبی و حکومتی چشمگیر است. در زمینه تعطیلات مذهبی به دلیل اعتقادات مذهبی مردم ایران بیشترین تعطیلات دینی و مذهبی را به خود اختصاص داده اند. تعطیلات ملی ایران به دلیل قدمت تاریخی سه هزار ساله  از بسیاری از کشورها بیشتر است و در زمینه تعطیلات حکومتی ایران سهم بسزایی در بین کشورهای جهان دارد.

حال با توجه به این که سهم ایران در تعطیلات جهانی بسیار بالاست و رکوردار آن هم می باشد آیا ضروری به نظر نمی رسد که دولتمردان و مجلسیان برای اینکه بیش از این فرصت ها را در اقتصاد بین الملل از دسته ندهیم برای ساماندهی تعطیلات فکری اساسی کنند. البته پیش از این در مجلس هفتم طرح ساماندهی تعطیلات مطرح شد و بحث هایی نیز درباره کاهش تعطیلات نوروز صورت گرفت اما به نتیجه نرسید.

در دولت نهم نیز بحث هایی در زمینه ساماندهی تعطیلات از سوی دولتمردان و مجلسیان مطرح شد اما نتیجه ای را در برنداشت. حال به نظر می رسد دولت و مجلس که فرصت زیادی را برای اجرای بسیاری از طرح ها و لوایح اختصاص می دهند تا مشکلات کشور برطرف شود، برای طرح ساماندهی تعطیلات نیز فکری اساسی کنند و با تاثی از این گفتار مولای متقیان علی (ع) که فرموده اند: "کسی که فرصت ها را غنیمت شمارد، از غصه ها ایمن گردد" تعطیلات را به عنوان یک فرصت طلایی ساماندهی کنند تا مردم و مسئولان بتوانند با افزایش کارایی و بهره وری در عرصه اقتصاد بین الملل فرصت سازی کنند و برای ایران اسلامی سرافرازی به ارمغان آورند.   

قدس: پرده دیگری از سناریوی براندازی نرم

«پرده دیگری از سناریوی براندازی نرم»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن می‌خوانید؛در روزهای اخیر امت حزب ا... در پاسخ به هتک حرمت هواداران فتنه، با حضوری چشمگیر در قالب تشکلها، صنوف مختلف و انجمنها، مراتب عشق و ارادت خویش را به خمینی کبیر بنیانگذار جمهوری اسلامی اعلام می دارند تا جسارت ساختارشکنان به ساحت حضرت امام(ره) را محکوم نمایند.

تبارشناسی حرمت شکنان بیانگر این موضوع است که آنها نسبت و قرابتی با اندیشه امام خمینی(ره) ندارند و اگر در بیانیه ها و اطلاعیه هایشان نامی از حضرت امام(ره) برده می شود، صرفاً پوششی برای تعقیب انگیزه های غیربومی و ضد انقلابی آنهاست.

در پرونده عملکردی این قبیله سیاسی موارد گوناگونی از سوژه های اهانت به امام قابل رؤیت است؛ این در حالی است که هواخواهان با ادبیات روشنفکری و لیبرال م؛بی نه تنها اهانت را نمی پذیرند، بلکه با تعابیر مختلف تلاش در توجیه اقدامهایشان می نمایند. هنگامی که در کنفرانس برلین برخی از هواداران این گروه در مورد اندیشه پرچمدار انقلاب اذعان نمودند افکار امام را باید در موزه های تاریخ جستجو کرد؛ تفکر موسوم به اصلاح طلبی با سؤاستفاده از برخی شخصیتها و مؤسسات موجه، تلاش نمود با اقدامی نرم و تدریجی، افکار بنیانگذار انقلاب اسلامی را آرشیو کند و از حیز انتفاع ساقط نماید.

اصحاب جبهه اصلاح طلبان اکنون پس از ناکامی های متوالی، گام در مسیر رادیکالیزه شدن نهاده اند تا از این منظر در همسویی با اپوزیسیون، فشارها را بر حاکمیت تشدید و امتیازهایی را کسب کنند.
این اقلیت با بهره گیری از هر فرصتی، بی شرمانه بر ارزشها و هنجارهای انقلاب چوب حراج زده اند و همگرایی شان را با دشمنان قسم خورده نظام اسلامی اعلام نمودند، به نحوی که اغتشاشگران پس از رقم زدن سناریوهای متعدد و ناکامیهای پی در پی در روز قدس و 13 آبان، با طرح شعارهای انحرافی، مغایرت مسیر خود را با آرمانهای امام و رهبری علنی کردند و رسانه های خارجی این رخدادها را با هیجانی وصف ناپذیر و با تحلیلهای اپوزیسیونی مخابره نمودند.

آنچه مسلم است، این نوع جهت گیریها بار دیگر اتفاق نامیمون کنفرانس برلین را در اذهان تداعی می کند؛ هنگامی که رسانه ملی بر اساس حرفه رسانه ای خود رخدادهای درونی کنفرانس برلین و حضور اصلاح طلبان را پخش کرد، با تخطئه اقدام سیمای جمهوری اسلامی، اصل ماجرای مسافران خارج رفته را در حاشیه قرار دادند.

اکنون دستگاه قضایی باید با مشاهده سیل اعتراضها و اجتماعات فراگیر کشوری، مماشات را کنار بگذارد و در اقدامی انقلابی بر اساس وظیفه حقوقی و قضایی خود در راستای استیفای حقوق شهروندان با جدیت وارد صحنه شود، زیرا کاسه صبر امت شهیدپرور از اهانتهای پی در پی و اقدامهای غیرقانونی اقلیتی آشوب طلب لبریز گردیده و استمرار شرایط موجود مبنی بر نهراسیدن از محاکمه، بستر رفتارهای افراطی آتی را متصور می نماید.

گفتنی است، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) که در چنین مواردی باید پیشگام باشد و در دفاع از اندیشه امام(ره) با مستندات موجود وارد صحنه گردد، با انکار اصل موضوع به تبرئه خویش پرداخت و بار دیگر رویارویی دو جریان فکری را در جامعه به نمایش گذاشت.

بررسی عملکرد این مؤسسه در سالهای اخیر بویژه در حوادث پس از انتخابات بعضاً سکوت یا موضع توأم با همسویی را در اذهان تداعی می کند. جهت گیریهای این مجموعه، تصور اقدام جناحی را برای دوستداران امام و انقلاب به وجود آورده است، به نحوی که در رخداد اخیر مؤسسه یاد شده در نامه خود آورده است: «علی رغم آن که این روزها بعضاً شعارهای ساختارشکنانه دیگری با کمال تأسف مطرح شده، اما هتک حرمتی نسبت به ساحت امام خمینی(ره) گزارش نشده است»! و ادامه داده است که «هیچ یک از شبکه های خارجی و رسانه های دیداری و نوشتاری -علی ما نقل- چنین مطلبی را انعکاس نداده اند»!

مردم انتظار دارند مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام(ره)، با توجه به این هتک حرمت بی سابقه به ساحت حضرت امام(ره) که باعث تعطیلی حوزه های علمیه نیز شد، میدانداری اعتراض به هتاکان را برعهده بگیرد،اما خروجی رفتار این مؤسسه حاکمیت نگاه سیاسی و موضع گیریهای تعجب برانگیز را اثبات می نماید.

در این میان، شبکه های ماهواره ای و سایتهای مختلف با ذوق زدگی و هیجان، این رفتار ناشایست را پخش نمودند. این اقدامهای آنها، رئیس جمهور آمریکا را نیز وادار کرد تا بار دیگر به دفاع از آزادی سخنانی را تکرار نماید. اما، دشمنان انقلاب اسلامی نباید فراموش کنند که افکار و ایده های امام چنان در اعماق جان و روح این ملت نفوذ کرده است که با اقدام وقیحانه طیف انگشت شمار آشوب طلب به فراموشی سپرده نمی شود، زیرا حرکت علمی، فکری، سیاسی و اجتماعی که بنیانگذار انقلاب اسلامی آغاز نمود، صرفاً برای ایران نبود، بلکه فراتر از آن، نگاه انسانی به پدیده ای سیاسی را سبب گردید و باعث شد گستره پذیرش شخصیت و افکار امام(ره) مرزهای جهان اسلام را در نوردد و به عنوان یک مکتب انقلابی، کابوس وحشتناکی برای جهانخواران و امیدی رهایی بخش برای مستضعفان باشد.

پر واضح است، اهانت به حضرت امام(ره) را می توان پرده دیگری از سناریوی براندازی نرم تلقی نمود، زیرا عده ای با نپذیرفتن جنگ نرم دشمن و قرار گرفتن در حصارهای ادبیات خود بنیاد و عدم ترجمه مفهوم جنگ نرم با وجود هشدارهای هفته های اخیر حضرت آیها... خامنه ای، بستر اقدامهای کثیف و افراطی را فراهم نمودند.

گفتنی است، سخنگوی یکی از احزاب اپورتونیست، چندی قبل در اظهاراتی اقدامهای اغتشاشگران را زندگی و حوادث پس از انتخابات را نتیجه تعالی انقلاب و تعالیم امام اعلام نموده بود؟!
بدون شک، نیروهای حزب ا... با درایت، عقلانیت و بصیرت افزایی خود با تهاجم نرم دشمن مقابله می نمایند و اجازه نخواهند داد مقدسات انقلاب که دستاوردهای پرهزینه برای جامعه بوده است، مورد تعرض ستون پنجم بیگانگان قرار گیرد.

جهان صنعت:واژه غریب رقابت‌

«واژه غریب رقابت‌»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی جهان صنعت به قلم مریم باستانی است که در آن می‌خوانید؛کمتر از سه ماه پس از تشکیل شورای رقابت، شورایی که بنا به گفته قریب به اتفاق کارشناسان در شرایط کنونی اقتصاد ایران تنها ویترینی جذاب است، وزیر اقتصاد هم اذعان می‌کند که فعلا رقابت در اقتصاد بی‌معناست.

این نکته گویایی است که با نگاهی گذرا به وضعیت اقتصاد کشور می‌توان آن را استنباط کرد؛ اما مساله این است که دولت نهم و پس از آن دولت دهم اصرار دارد که ثابت کند با تشکیل سازمان‌های عریض و طویل می‌توان موجبات رقابت‌پذیری را در اقتصاد فراهم کرد.

شاید به تبع این موضوع بتوان عدالت را نیز پیاده کرد. اما آنچه در چهار سال گذشته در لابه‌لای این اصرارها حاصل شده، کوبیدن بر طبلی است که صدای مهیبی دارد، در حالی که در پس آن نال و نوایی نیست. اگر ساختارهای اقتصاد مانع از هر طرح اصلاحی است؛ ریشه آن در رفتارهای دولت نهفته است.

دولت با فربه کردن خود طی چهار سال گذشته، نفس‌های بخش خصوصی را به شماره انداخته در چنین شرایطی چگونه می‌توان حرف از رقابت و رقابت‌پذیری زد. چگونه می‌توان گفت اصل 44 موتور محرک بخش خصوصی است در حالی که دولت خود موجبات دولتی کردن اقتصاد را هر روز مهیاتر می‌کند و در نهایت آنکه رقابت واژه غریبی است که در اقتصاد ایران معنا ندارد.

گسترش:الزامات توسعه صنعت خودروسازی

«الزامات توسعه صنعت خودروسازی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی گسترش است که در آن می‌خوانید؛کارشناسان صنعتی عقیده دارند صنعت خودرو دومین صنعت پایه بسیاری از کشورها محسوب می‌شود و این موضوع در کشور ما نیز مصداق دارد و حتی برخی نیز از آن به عنوان لکوموتیو بخش صنعت کشور سخن می‌گویند.

 با توجه به گفته‌های کارشناسان در کنار اهمیتی که این موضوع پیدا می‌کند و نقشی که این صنعت در رشد و توسعه صنعتی و اقتصادی کشور دارد، در سال‌های اخیر توجه جدی نیز به این صنعت از جانب مسوولان صنعتی و صنعتگران کشور شده است.

از طرف دیگر درست است که غول‌های خودروسازی دنیا یکسالی است در طومار بحران اقتصادی غرب پیچیده شده‌اند اما با عبور موج بحران از فراز این خودروسازان باید دید جایگاه صنعت خودروی کشور در بین این خودروسازان چگونه است؟

باید به خاطر داشت در هر روند توسعه‌ای و هرگونه اقدامی برای رسیدن به اهداف بزرگ، نیازمند مهیا کردن زیرساخت‌ها و حمایت‌های ویژه هستیم.

آنچه خودروسازان از آن به عنوان زیرساخت و بسترسازی یاد می‌کنند بهبود شاخص‌های فضای پیش برنده محیط کسب و کار و ارتقای بهره‌وری و شناخت و اصلاح عوامل بازدارنده است، در کنار حضور فعال در پیمان‌های منطقه‌ای و جهانی و تسهیل فرآیند جذب سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی که کمترین نتیجه آن انتقال فناوری نوین و استفاده از شبکه فروش صادراتی است. مسوولان صنعتی کشور اما فارغ از این الزامات نبوده و با تدوین استراتژی صنعت خودرو سعی در برآورده کردن این روند توسعه‌ای و رسیدن به جایگاه ویژه و درخور صنعت ایران در میان بزرگان صنعتی دنیا کرده‌اند.کسب سهم 5/3 درصد از تولید جهانی خودرو، حفظ سهم ?? درصدی بازار داخل، کسب جایگاه اول منطقه، پنجم آسیا و یازدهم جهان نشان از عزم مسوولان برای شکوفا کردن بیش از پیش صنعت خودرو در سایه چشم‌انداز ?? ساله کشور است.

سیاست پیش‌روی وزارت صنایع و معادن در این  استراتژی، قطعه‌سازی در فضای رقابتی با تاکید بر نظام رده‌بندی و ادغام و ایجاد صنایع جانبی متناسب با ارزش افزوده است که اثرات خارجی آن در طراحی و تولید قوای محرکه دیزل و گازی از هم‌اکنون بروز کرده است. تولید خودروی کم‌مصرف که شرایط رقابت‌پذیری را در میان خودروسازان معتبر جهانی هموار سازد از دیگر ماموریت‌هاست که در این زمینه نیز حضور سمند  ایرانی با استاندارد یورو? در بازار ترکیه و حتی حضور در بازار خودروی سوئیس نتیجه تلاش صنعتگران و مسوولان خودرویی کشور برای حضور در کنار برندهای معتبر جهانی است. مهم‌ترین قسمت استراتژی صنعت خودروی کشور توسعه زیرساخت‌های فروش و خدمات پس از فروش است که به دغدغه‌ اصلی وزارت صنایع و معادن و دو خودروساز بزرگ کشور تبدیل شده است.

آنچه در جهت توسعه این بخش مدنظر فعالان قرار گرفته حضور برندهای جهانی در بازار داخلی از طریق حذف موانع غیرتعرفه‌ای- غیرفنی است که باعث ارتقای سطح توجه خودروسازان به دغدغه مصرف‌کنندگان برای ارائه خدمات پس از فروش منسجم می‌شود.

هرچند خودروسازان در کنار تولیدات متنوع خود خدمات پس از فروش را نیز در سراسر کشور گسترش داده‌اند اما جایگاه کنونی خدمات پس از فروش در کشور در مقایسه با خدماتی که برندهای معتبر جهانی به مصرف‌کنندگان خود ارائه می‌دهند شایسته توجه جدی و عزمی دو چندان است تا در سایه یک همت همگانی به آنچه درخور صنعت کشور است دست یابیم و در میان بزرگان باشیم.

حمایت:آیا مصرف مواد مخدر قابل پیش بینی است؟

«آیا مصرف مواد مخدر قابل پیش بینی است؟»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی حمایت به قلم بایرام شهبازی ‏است که در آن می‌خوانید؛مصرف گسترده مواد مخدر محدود به سن خاصی نیست و بین نسلها از لحاظ نوع مصرف مواد مخدر تفاوتهای مهمی وجود داشته و دارد، با این حال اگر بتوانیم پیش بینی چه کسی بیشتر احتمال دارد معتاد شود‏ می توانیم با او برخورد موثری داشته باشیم. بطور کلی عواملی که می توانیم بر مبنای آنها احتمال مصرف مواد مخدر را پیش بینی کنیم به سه گروه تقسیم می شوند: خصوصیات فردی، عوامل خانوادگی (والد- کودک) و نفوذ گروه همسالان.‏

‏1 خصوصیات فردی: اگر چه یک الگوی شخصیتی خاصی وجود ندارد که بر اساس آن بتوانیم احتمال مصرف مواد مخدر را پیش بینی کنیم ولی برخی خصوصیات فردی در این رابطه می توانند راهنمای ما باشند یکی از آنها انجام رفتارهای کنترل نشده و ضد اجتماعی در دوران کودکی و نوجوانی است. کودکانی که در مهد کودک، کودکستان و دبستان به عنوان غیرقابل کنترل، پرخاشگر یا شلوغ و اخلالگر شناخته می شوند، بیشتر احتمال دارد به مواد مخدر معتاد شوند. ‏

‏2 روابط خانوادگی: نوجوانانی که خانواده های خود را پر مشکل می دانند و از سن 7 سالگی با خانواده خود غریبه می شوند بیشتر احتمال دارد در نوجوانی مواد مخدر مصرف کنند. بین اختلافات زناشویی و مصرف مواد مخدر و سوء رفتار جسمی و سوء استفاده جنسی رابطه وجود دارد.‏

علاوه بر این اگر خود والدین مواد مصرف کنند احتمال اینکه فرزندان نوجوان آنها به مواد مخدر روی بیاورند بیشتر خواهد شد. کودکانی که پدرشان سیگاری است سه برابر بیشتر احتمال دارد در 15 سلگی سیگار بکشند. برخی از انواع بچه داریها نیز نوجوانان را به سوی مواد مخدر سوق می دهد، مصرف کنندگان افراطی مشروبات الکی و معتادان به مواد مخدر غالبا" بحث ناهماهنگی در بچه داری پدر و مادرشان، عدم انسجام خانوادگی و اختلافات را پیش می کشند. بین کم بودن اختلافات و رابطه گرم والدین با کودکان و روی نیاوردن آنان در نوجوانی به مواد مخدر رابطه هست. . روابط خانوادگی گرم نقش یک سپر را در برابر اعتیاد به مواد مخدر بازی می کند شاید چون نیاز کودکان را به گریز کم میکند و الگویی برای کنار آمدن و مقابله با استرس در اختیار فرزندان می گذارد. ‏

‏3 همسالان: اگر پدر و مادرها فشار همسالان را به دلیل عمده روی آوردن نوجوانان به مواد مخدر ‏
می دانند. دو سوم از نوجوانان نیز این مورد را یکی از دلایل روی آوردن خود به مواد مخدر می دانند ولی اکثر قریب به اتفاق نوجوانان می گویند برای سرحال آمدن و فراموش کردن مشکلات مشوب می خورند یا مواد مصرف می کنند.

شکی نیست که فشار همسالان عامل مهمی است؛ ولی بسیاری از نوجوانان علیرغم وجود مشروب، سیگار و ماری جوانا، سیگاری یا مشروب خوار نمی شوند.اگر چه داشتن دوستانی که خیلی سیگار می کشند یا مشروب می خورند روی نوجوانان اثر می گذارد ولی فشار همسالان در خلأ اعمال نمی شود.

نفوذ همسالان به کیفیت رابطه نوجوانان با والدین بستگی دارد. هر چه رابطه نوجوان با پدر و مادرش بهتر باشد، نفوذ همسالان در زمینه مصرف مواد کمتر می شود. البته این نصف ماجراست گاهی نوجوانانی که مواد مصرف می کنند یا در معرض خطر اعتیادند، دوستان نوجوانی را انتخاب می کنند که علایق و نگاه آنان به زندگی مشابه علایق و نگاه خودشان است و به این ترتیب برای یکدیگر نقش الگو و تقویت کننده را بازی می کنند ولی تمام نوجوانان حتی آنهایی که در معرض خطر اعتیادند، به مواد مخدر روی نمی آورند بین خطر و نتیجه برخی عوامل محافظتی وجود دارد.

برای مثال، نگرش مثبت در مورد مدرسه و سلامتی، بها دادن به پیشرفت تحصیلی و توجه به عواقب بهداشتی مصرف مواد مخدر از احتمال اعتیاد نوجوانان کم می کند. یکی از راههای مبارزه با اعتیآد نوجوانان، کاهش عوامل خطر و افزایش عوامل محافظ است

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها