در گفتگو با جامجم آنلاین مطرح شد
***
قاضی: تقاضای حضانت فرزند برای چیست، مگر با شوهرت زندگی نمیکنی؟
زیبا: ما 2 سال است که با هم زندگی نمیکنیم، بار اول تقاضای طلاق کردم، اما او مرا تهدید کرد که عرفان را از من میگیرد، دیگر پیگیر پرونده طلاق نشدم، اما به خانه شوهرم هم برنگشتم. در این مدت عرفان پیش من بود، اما مدتی بعد شوهرم عرفان را به زور از من گرفت و به خانهاش برد.
چه چیزی باعث اختلاف بین شما شده است؟
امین مرد شکاکی است، دروغ هم زیاد میگوید، من او را دوست داشتم چون فکر میکردم مرا از یک زندگی پر تنش و فقیرانه به یک زندگی آرام و راحت میبرد، اما اشتباه میکردم. امین آنقدر شکاک و بد رفتار است که واقعا نمیتوان او را تحمل کرد. امین 3 بار ازدواج کرده است و من همسر چهارم او هستم.
چرا قبل از ازدواجت درمورد همسران سابق شوهرت تحقیق نکردی؟
من نمیدانستم امین چندین بار ازدواج کرده، روزی که به خواستگاری من آمد دختری 20 ساله و فقیر بودم که پدرم فکر میکرد یک نان خور کمتر، بهتر. البته امین گفته بود که یک بار ازدواج کرده اما چون با همسرش سازگاری نداشته و بچهدار هم نمیشده از هم جدا شدند، من از ازدواجهای دیگر امین خبر نداشتم، وقتی که به خانهاش رفتم، کمکم متوجه شدم به جز من و همسر اول امین،2 زن دیگر هم با او زندگی میکردهاند که جدا شدند.
چطور با امین آشنا شدی، از قبل همدیگر را میشناختید؟
مادرم در خانه یک زن ثروتمند کار میکرد، چندبار من با مادرم به خانه آن زن رفته بودم، یک روز زن ثروتمند به مادرم گفته بود که یکی از دوستان شوهرش هنگامی که در خانه او بودم مرا دیده و پسندیده است و میخواهد خواستگاری کند.
مادرم که فکر میکرد خوشبختی در خانه ما را زده است از شور و شادی داشت سکته میکرد، به خانه آمد و موضوع را مطرح کرد، پدرم هم که به دنبال کم کردن نانخورهایش بود، خیلی سریع پذیرفت و یک هفته بعد امین به خواستگاری من آمد. آنقدر مادرم زیرگوشم خواند و گفت با این ازدواج خوشبخت میشوی که قبول کردم. فکر میکردم امین مرا به خوشبختی و راحتی میرساند، البته به لحاظ مادی هم این اتفاق افتاد، اما آنقدر مرا اذیت کرده که نمیتوانم تحملش کنم.
از کی متوجه شدی شوهرت شکاک است؟
امین صاحب یک کارگاه است، او هر روز صبح زود از خانه بیرون میرفت من هم در خانه تنها میشدم، چند ماه اول را تحمل کردم اما بعد از مدتی خیلی برایم سخت شد، به امین گفتم که با او از خانه خارج میشوم و پیش مادرم میروم و شب برمیگردم و منتظر او میشوم. امین مخالفتی نکرد، اما یک روز وقتی بدون اینکه به او بگویم، با مادرم برای خرید بیرون رفتم، عصبانی شدو شب که به خانه آمدم با من حسابی دعوا کرد و گفت دیگر اجازه ندارم از خانه خارج شوم. فهمیدم که مرا تعقیب کرده و متوجه شده که بیرون رفتهام. از آن به بعد دیگر از خانه بیرون نمیرفتم. البته اگر هم میخواستم بروم نمیتوانستم چون امین درها را قفل میکرد و سرکار میرفت.
وقتی شوهرت این کارها را میکرد، تو چه عکسالعملی نشان میدادی؟
من در خانه میماندم و خودم را سرگرم میکردم، همین بیکاری هم که داشتم باعث شد که بچهدار شویم، من در خانه بودم و حضور فرزند میتوانست در واقع یک سرگرمی برایم باشد، البته این تنها مساله نبود، پیش خودم فکر میکردم اگر از شوهرم فرزندی داشته باشم او متوجه میشود که چقدر به زندگیام علاقهمند هستم و سوءظنش نسبت به من برطرف میشود، اما متاسفانه این طور نبود، وقتی عرفان به دنیا آمد، امین شخصی را در خانه استخدام کرد تا کارهای لازم را انجام دهد و اگر قرار بود برای خانه یا عرفان چیزی از بیرون بخریم زن خدمتکار این خرید را انجام میداد. وضعیتم طوری شده بودکه گاه ماهها از خانه بیرون نمیرفتم و تمام تفریحم راهرفتن در محوطه خانه بود.
چرا او را ترک کردی و چرا تلاشی برای برطرف کردن این سوءظن نکردی؟
من تلاش کردم، حتی وقتی که به خانه میآمد تمام اتفاقاتی که افتاده بود تعریف میکردم تا امین فکر نکند من چیزی را از او پنهان میکنم، اما یک روز متوجه شدم امین در تلفن خانه شنود کار گذاشته تا اگر با تلفن صحبت کردم متوجه شود. البته خیلی اتفاقی فهمیدم، یک روز که مادرم به من تلفن کرده بود و داشتم با او صحبت میکردم و عرفان در بغلم بود نتوانستم تعادل خودم را حفظ کنم و گوشی از دستم افتاد و از هم جدا شد و متوجه شدم که داخل آن شنود کار گذاشته شده است. من از این کار خیلی عصبی شدم. چون در این سالها تلاش کرده بودم که اعتماد امین را جلب کنم و او چنین رفتاری با من کرده بود.
از ماجرای ازدواجهایش چطور باخبر شدی؟
وقتی من به او اعتراض کردم و گفتم که حق ندارد مرا این طور کنترل کند عصبانی شد، عرفان را از من گرفت و مرا داخل اتاقی پرت کرد، چند روز در آنجا ماندم برای این که در اتاق بیکار نمانم و از سر کنجکاوی در کمد امین را باز کردم، میدانستم او بسیار حساس است و دوست ندارد کسی به وسایلش دست بزند، اما برای این که بفهمم چرا این کار را میکند، در کمد را باز کردم و در میان مدارکی که در کمد بود 2 صیغهنامه پیدا کردم، 2 روز بعد امین مرا از اتاق بیرون آورد و خودش سر کار رفت. من هم وسایل خودم و عرفان را جمع کردم و به خانه پدرم رفتم و بعد تقاضای طلاق کردم، وقتی احضاریه به دست امین رسید مرا تهدید کرد که اگر بخواهم جدا شوم عرفان را از من میگیرد، برای این که پسرم پیش خودم باشد تقاضای طلاق را پس گرفتم، اما به خانه امین هم برنگشتم.
چرا امین از همسرانش جدا شده بود؟
من با آنها صحبتی نکردم،اما وقتی متوجه این ازدواجها شدم و از خانوادهاش پرسیدم به من گفتند که چون امین مرد شکاکی است همسرانش از دست او فرار کردند و برای این که من نتوانم از او جدا شوم مرا عقد کرده و تصورش این بوده که با این کار نمیتوانم از او جدا شوم. البته امین هم چون فرزندی ندارد خیلی به عرفان وابسته شده است و نمیخواهد پسرش را از دست بدهد، اما من بهتر از او میتوانم از عرفان مراقبت کنم.
اگر شوهرت سختگیریهای قبلی را در موردت نکند، حاضری با او دوباره زندگی کنی؟
من وقتی وارد زندگی امین شدم واقعا به او دل بستم ولی این دلبستگی با بدبینی پاسخ داده شد، اگر رفتارش را درست کند به خاطر پسرم عرفان حاضرم دوباره برگردم، اما اگر میخواهد همین روش را داشته باشد از دادگاه تقاضای صدور حکم حضانت فرزندم را دارم.
نظر کارشناس: سوءظن یکی از رفتارهای غلطی است که وقتی شدت پیدا میکند در واقع به یک بیماری تبدیل میشود. البته معمولا زنان و شوهران جوان در سه سال اول زندگی به دلیل این که شناخت درستی از هم ندارند، ممکن است دچار اشتباه شوند و نسبت به هم سوءظن پیدا کنند، اما این کدورت خیلی زود از بین میرود و همه چیز به حالت اول برمیگردد. وقتی این سوءظن چند بار تکرار شود منجر به جدایی خواهد شد، مسلما چنین فردی اگر تحت درمان قرار نگیرد در ازدواج بعدیاش هم دچار این مشکل خواهد شد، همان طور که امین در این پرونده شده است. مساله بعدی اختلاف سنی است، زوجهایی که با فاصله سنی بسیار با هم ازدواج میکنند، دچار سوءظن خواهند شد، اگر زن یا مردی از همسرش بسیار بزرگتر باشد با تصور این که بعد از چند سال پیر خواهدشد و احتمال این که همسرش دیگر او را دوست نداشته باشد در تفکراتش زیاد میشود و به مشکل برمیخورد و دچار سوءظن میشود و بنیان خانوادهاش را با دست خود از بین میبرد. به همین دلیل است که بسیار به خانوادهها توصیه شده است که از ازدواجهایی با فاصله سنی بسیار، دوری کنند و همیشه با تحقیق کامل فرزندانشان را به سمت ازدواج سوق دهند.
البته در این پرونده نکته قابل اشاره دیگر این است که امین با تصور این که همسرش از خانواده فقیری است پس میتواند با پول او را پیش خود نگه دارد، دختر جوان را به عقد خود درآورده، ولی این تصور اشتباه است؛ هرچند اقتصاد نقش مهمی را در استحکام خانواده بازی میکند، اما عامل اصلی این استحکام نیست و در واقع باید ابتدا خود را به لحاظ روانی تحت درمان قرار میداد و بعد ازدواج میکرد. مطابق قانون هر زنی حق دارد فرزندش را تا سن 7 سالگی پیش خود نگه دارد و حضانت فرزند تا 7 سالگی به مادر سپرده شده، اما مساله برای خانوادههایی که فرزند دارند این است که از هم جدا نشوند.
مریم عفتی
در گفتگو با جامجم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جامجم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد