«اگر مولانا در ایران بود، از بین رفته بود»؛ این ادعا را اخیرا شهرام ناظری در دانشگاه سلجوق ترکیه بیان کرده که واکنشها و مخالفتهایی را به همراه داشته است. وقتی این نقلقول را با دکتر حسن انوری چهره شناختهشده عرصه فرهنگ و ادبیات معاصر در میان میگذارم، پاسخ میدهد: این سخنی بیهوده است و چنین چیزی امکانپذیر نیست. ملت ایران، ملت شعردوستی است و بزرگترین ویژگیاش این است که روحیه شاعرانگی دارد. چطور ممکن است چنین ملتی شعر مولانا را که بهترین و نابترین شعر در کل جهان است، رد کرده و آن را قبول نداشته باشد. کسانی که این حرفها را میزنند یا نمیدانند شعر چیست یا مولانا را نشناختهاند.
اگر روزی فرهنگ مورد توجه قرار بگیرد، حتما به مولانا توجه بیشتری خواهد شد
به خاطرم میآید باوجود آنکه دیرگاهی است آرامگاه شمستبریزی در خوی قرار دارد ولی چندان که باید در هیچ دوره زمانی نسبت به این مکان توجهی از سوی سیاستگذاران فرهنگی صورت نگرفته است، انوری در اینباره میگوید: من اهل سیاست نیستم و نمیدانم که سیاستمداران راجع به این موضوع چه فکری دارند. ولی اطمینان دارم اگر روزی سیاست به فرهنگ بپردازد، حتما جایگاه مولانا بیش از امروز پذیرفته خواهد شد. چطور است که امروز جهان، مولانا را پذیرفته ولی این شخصیت بیتکرار نزد ملت ایران پذیرفته نشده است؟!
چنین چیزی نیست واگراحیانا الان ازسوی سیاستمداران به مولانا کمتوجهی شده،نتیجه آشفتگی مملکت است و مشغولیتهای زیادی که رؤسا دارند و نمیتوانند آنطور که باید به مسائل فرهنگی برسند. اگر روزی کشور آرام شود و فرهنگ در معرض توجه قرار بگیرد، حتما به مولانا توجه بیشتری خواهد شد. من موافق این مسأله که به مولانا درکشور ما بیتوجهی میشود، نیستم. در این سالها قطعاتی از رادیووتلویزیون پخش شده که براساس اشعار مولانا است. به نظرم نباید مسائل را با هم قاطی کرد و حرف یک فرد را مبنایی برای عموم ایران قرار داد. برای بررسی این موضوع باید ادبا و دانشمندان از طریق آماری تحقیق کرده و نتیجه بگیرند، نه براساس سخنان یک نفر.
تصحیح مثنوی معنوی سند توجه فرهنگستان به مولاناست
این پژوهشگر اضافه میکند: درهمین چندسال اخیر،بزرگترین اثرمولانا یعنی مثنوی بهوسیله استادمحمدعلی موحد تصحیح شده و در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است.این تصحیح درواقع یکی ازبزرگترین کارهایی است که فرهنگستان زبان و ادب فارسی انجام داده است. در این صورت چطور میتوان گفت فرهنگستان و دولت کاری در قبال مولانا انجام ندادهاند؟
مؤلف فرهنگ بزرگ «سخن» در پاسخ به سؤال دیگری درباره اینکه در ماههای اخیر مثنوی معنوی به شکل مشترک از سوی افغانستان و ترکیه ثبت شده و شما این اقدام را چطور میبینید، میگوید: من اطلاعی در این زمینه ندارم ولی اگر هم چنین مسألهای صورت گرفته، نتیجه بیاطلاعی یا عدم توجه اولیای ماست که باید نسبت به این حرکت اعتراض میکردند. شاید هم نماینده ایران در یونسکو اعتراض کرده و ما خبر نداریم.
جایگاه مولانا در ایران فراموش نشده
انوری درپاسخ به این سؤال که رمزجاودانگی اشعار مولاناچیست که ازگذشته تاکنون کشورهای همجواروجهان در تکاپوی شناخت بیشتر او برآمدهاند، میگوید: مهمترین دلیل توجه جهانیان به شعر مولانا این است که از درون واقعیت محض میآید.اگرواقعیت محض را شناخته باشیم و با شعر او آشنایی داشته باشیم خواهیم دید اشعار مولانا بهترین هستند و در داخل و خارج از کشور مورد توجه قرارگرفتهاند.چندان که اشاره کردم،تولید آثار مختلف در شاخههای موسیقی، خوشنویسی، تئاتر و...با تکیه بر شعر اوگواه این مدعاست که ما نسبت به این چهره برجسته بیتوجه و جایگاه او را فراموش نکردهایم.
تلاش ترکیه برای بهرهبرداری از مثنوی
محمد بقایی ماکان یکی دیگر از پژوهشگران پیشکسوت است که وقتی با او این سؤال را که تفکر ابراز شده اخیر درباره مولانا چقدر میتواند درست باشد مطرح میکنم، میگوید: از منظر هویت ایرانی و گرایشهای ملیگرایانه، نظر استاد شهرام ناظری را میشود مورد نقد قرارداد ولی اگر به کنه مطلب توجه کنیم باید تا حدودی این سخن او را مورد تایید قرار دهیم. قضیه از این قرار است که دولت ترکیه روی مولانا سرمایهگذاری زیادی کرده که از سویی برای کشورش نفع مادی بههمراه داشته و هم از این طریق، جاذبه جهانگردی سودمند ایجاد شده است. هرساله مراسمی برگزار میشود که اگرچه جنبه ظاهری دارد ولی در عمل جهانگردان زیادی را به قونیه میکشاند و از این طریق، درآمد قابلتوجهی وارد این کشور میشود. با این حال اگر از نظر فرهنگی در این مورد تأمل کرده و در مقایسهای که بین فعالیتهای فرهنگی در مورد مولانا در ایران و ترکیه صورت میگیرد دقت کنیم، میبینیم کشور ترکیه در این زمینه فعالیت بیشتری انجام میدهد. مثالی که از این بابت میشود آورد این است که در سالهای اخیر، مثنوی مولوی در ترکیه به زبان ترکی ترجمه شده و خود اردوغان یک جلد از آن را شخصا به خانم آنجلا مرکل تقدیم کرد. همینطور نسخ متعددی از ترجمه ترکی مثنوی برای بسیاری از رؤسای جمهور و نخست وزیران کشورهای مختلف ارسال شد.
ترکیه درصدد گسترش پانترکیسم در ایران است
این مولویپژوه با اشاره به اینکه در سالهای اخیر، فعالیتهای نهچندان دوستانهای در زمینه فرهنگی از سوی ترکیه صورت میگیرد که هدفش گسترش جریان پانترکیسم است ادامه میدهد: در این بین، جوانانی که هیچ اطلاعی از تاریخ و فرهنگ و سنتهای کشورشان ندارند فقط به علت تشابهات زبانی، جذب تبلیغات و بهاصطلاح پروپاگاندای همسایهای میشوند که گویا تفکرات دوره عثمانی را در ذهن میپروراند. بنابراین مولوی، اینجا عاملی برای نفوذ فرهنگی شده است. تصور میکنم آنچه که استاد ناظری از این بابت گفتهاند، شاید گلهای باشد که به بیانی متفاوت ارائه شده است. آن گله این است که ایشان دوست دارد همین گرایشات، فعالیتها و توجهات در داخل ایران هم از سوی مدیران فرهنگی و طبعا مدیریت کلان فرهنگی در مورد نهتنها مولوی، بلکه تمام مفاخر محقق شود که به نظرم توجه کافی و وافی به آنها نمیشود.
از محو کردن اشعار فارسی نظامی تا تخریب آثار باستانی
بقاییماکان اضافه میکند: مثالی در این زمینه میآورم، چندین سال پیش، اشعار فارسی نظامی که در اطراف آرامگاه او در جمهوریآذربایجان نوشته شده بود را تراشیدند و محو کردند و بهجای آن اشعاری به زبان ترکی نوشتند و به دروغ آن را به نظامی منسوب کردند. درحالیکه از این سو، هیچ واکنش درخور توجهی به عمل نیامد، گویی که نظامی از ما نیست. نمونه دیگر اینکه، دو سال پیش در هفته بزرگداشت نظامی، انجمن آثار مفاخر جلسات سخنرانی برگزار کرد و شگفت اینکه در پایان این جلسات، یکی از چهرههایی که تقریبا در حوزه ادبیات و شعر شناختهشده است، درباره نظامی به زبان ترکی صحبت کرد و اشعار فارسی را طوری به ترکی خواند که انگار نظامی متعلق به فرهنگ ایران نیست. مثال دیگر اینکه، اگر درخبرگزاریها جستوجو کنیم، متوجه میشویم که یکی از فرهنگدوستان و علاقهمندان به آثار باستانی، دراین سالها پیوسته از تخریب وعدم دقت و توجه به آثار باستانی، مطالبی را با سند و شواهد عینی بسیار مستند ارائه میکند. بهطوریکه آدم متعجب میشود که چرا فرهنگ اصیل و باستانی ایران تا این اندازه مورد بیمهری قرارمیگیرد.
بیمهری به مفاخر
مولف کتاب «مولوی چنانکه هست» ادامه میدهد: در همدان، دو کتیبه واقع شده؛ یکی از داریوش و دیگری از پسرش خشایارشاه. این دو کتیبه درواقع مثل باقی سنگنوشتهها، اوراقی از سند خانه پدری ما هستند. اما در مراسم چهارشنبهسوری دو سال پیش، بخشی از این کتیبهها براثر پرتاب ترقه و سنگهای آتشزا تخریب شدند. بعد از آن، سازمان میراث به صرافت افتاد تا مقابل این کتیبهها نرده کشیده شود. درحالیکه پیش از وقوع این رویداد، وقتی برای یک سخنرانی به همدان رفته بودم و از گنجنامه بازدید کردم، متوجه شدم که این بنای تاریخی نهتنها از حفاظ و نرده بیبهره است که روی این کتیبهها یک طلق ناقابل هم کشیده نشده است. بعد از مشاهده، نامهای به سازمان میراث نوشتم با این مضمون که: اگر شما هزینه قراردادن طلق روی این آثار را ندارید حاضرم شخصا این کار را انجام دهم تا این آثار از زمهریر سرمای همدان درامان بمانند. پاسخی که از سوی دستاندرکاران به شکل تلفنی به من داده شد این بود که ۲۵۰۰سال است که مانده و از این به بعد هم میماند! ولی دیدیم که در چهارشنبهسوری به عمد و سهو، بخشهایی از این دو کتیبه از بین رفت. به خاطر دارم، چندی پیش مدیرکل میراث فرهنگی درگفتوگو با خبرنگاری به این مسأله اشاره کرد که ما تمام علفهایی که در تختجمشید تا زانو روییده بود را از بین بردیم. ولی کسی از این مدیر محترم نمیپرسد اصلا چرا گذاشتید تا علفها در تختجمشید تااین اندازه رشد کنند؟ تمام این مثالها را میتوان معیار بیعنایتی نسبت به مفاخر فرهنگی و میراث ناملموس ایران قرار داد که شوربختانه تعدادشان اندک هم نیست.