در روزگار فراموشی ادبیات و هجوم فضای مجازی، بازخوانی شعر او یادآور قدرت کلمات و انسانیت در زبان فارسی است

وقتی سکوت چشم‌ها، فریاد دل‌ها شد

در روزگاری که ادبیات بیش از هر زمان دیگری به سمت انزوا و فراموشی رانده می‌شود و با گسترش فضای مجازی، نسل «زد» فاصله‌ای محسوس با ادبیات کهن فارسی گرفته و دلمشغولی‌اش به سایت‌ها و پلتفرم‌های دیجیتال محدود شده است، بازخوانی شعر یادآور یک حقیقت فراموش‌شده است:ادبیات، اگر زنده و انسانی روایت شود، هنوز می‌تواند با مخاطب امروز گفت‌وگو کند.
در روزگاری که ادبیات بیش از هر زمان دیگری به سمت انزوا و فراموشی رانده می‌شود و با گسترش فضای مجازی، نسل «زد» فاصله‌ای محسوس با ادبیات کهن فارسی گرفته و دلمشغولی‌اش به سایت‌ها و پلتفرم‌های دیجیتال محدود شده است، بازخوانی شعر یادآور یک حقیقت فراموش‌شده است:ادبیات، اگر زنده و انسانی روایت شود، هنوز می‌تواند با مخاطب امروز گفت‌وگو کند.
کد خبر: ۱۵۳۵۹۲۳
نویسنده ساجده وطن‌خواه - نوجوانه
 
شعر، اگر زنده و صادق باشد، می‌تواند فراتر از کتاب‌ها عمل کند‌؛ نفوذ داشته باشد، جریان بسازد و حتی به دربار راه پیدا کند. رودکی با شعرش نه‌تنها مخاطب عام، بلکه قدرت را نیز تحت تأثیر قرار داد.رودکی شاعری است که شادی را نه امری سطحی و سرگرم‌کننده، بلکه ضرورتی انسانی می‌بیند‌؛ آن هم در حالی که دیدگانش از کودکی نابینا بود. با این همه، در شعر او زندگی جاری است‌؛ از «بوی جوی مولیان» تا دعوت مداوم به زیستن در لحظه. شاید به همین دلیل است که رودکی امروز، بیش از هر زمان دیگری، به کار جامعه‌ای می‌آید که زیر فشار اخبار منفی، اضطراب‌های جمعی و فرسودگی روانی نفس می‌کشد.او جهان را نمی‌دید اما آن را عمیق‌تر درک می‌کرد. شعر رودکی سرشار از تصویر، حرکت و زندگی است‌؛ گویی نابینایی نه مانعی برای دیدن، بلکه راهی برای دیدن دقیق‌تر بوده است. همین تضاد، رودکی را به شاعری بدل می‌کند که نه از رنج، بلکه از توان زیستن سخن می‌گوید. 
گاه با خود می‌اندیشم اگر رودکی در جهان امروز می‌زیست، در میانه‌ انبوه دنیای دیجیتال و بستر گسترده‌ فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، چه نسبتی با این فضا پیدا می‌کرد؟
آیا رودکی می‌توانست شاعر شبکه‌های اجتماعی باشد؟ پاسخ آن چندان هم دور از ذهن نیست. زبان رودکی ساده، کوتاه، روان و مستقیم است‌؛ زبانی که بی‌واسطه با مخاطب حرف می‌زند و پیامش را بدون پیچیدگی منتقل می‌کند. همین ویژگی‌هاست که شعر او را به منطق محتوای امروز نزدیک می‌کند. 
بیت‌هایی مانند:«زمانه، چون نگری، سر به سر همه پندست»
چیزی کم از یک جمله‌ قابل اشتراک و وایرال ندارد. رودکی شاعری است که با کمترین واژه‌ها، بیشترین معنا را منتقل می‌کند‌؛ بی‌تکلف، بی‌ادعا و انسانی. شاید اگر امروز زنده بود، شعرش نه در حاشیه‌ کتاب‌ها، که در متن گفت‌وگوهای روزمره‌ مردم دست‌به دست می‌شد. در روزگاری که زبان عربی، زبان رسمی و ادبیات علمی بود، فارسی در سایه آن رو به فراموشی می‌رفت. در چنین دورانی، رودکی پا به عرصه گذاشت و شعر فارسی را دوباره زنده کرد. 
رودکی تنها یک شاعر نبود‌؛ او خود یک پروژه‌ فرهنگی بود. او فارسی را از حصار تنگ ادبیات محدود، به دل مردم برد و آن را زبانی زنده، شفاف و در دسترس همگان کرد. 
فارسی رودکی، ساده و پرصلابت است‌؛ نه پرزرق‌وبرق و نه مصنوعی. شاید بازگشت به او پاسخی باشد به بحران امروز زبان فارسی‌؛ بحرانی که میان ساده‌سازی افراطی و پیچیدگی بی‌جهت سرگردان است. 
در میان عامه مردم، وقتی نام رودکی به میان می‌آید، نخستین تصویری که به ذهن می‌آید، اغلب همان  بوی جوی مولیان است‌؛ تصویری ساده، شاعرانه و ماندگار که گویی تمام خاطره‌ شاعر را در خود جمع کرده است اما اگر از این قاب تنگ عبورکنیم،درمی‌یابیم که سهم رودکی درحافظه‌ جمعی ما بسیار محدودترازآن چیزی است که شایسته‌ جایگاه تاریخی اوست. 
نتیجه این محدودیت فرهنگی، نسلی است که پدر شعر فارسی را می‌شناسد اما نمی‌خواند‌؛ نام او بر زبان‌ها جاری است اما معنا و پیام شعرش کمتر لمس می‌شود. رودکی، شاعری که زندگی و امید را در واژه‌ها جاری می‌کرد و زبان فارسی را به سطح عام آورد، امروز بیشتر به‌عنوان یک «نام» شناخته می‌شود تا یک تجربه‌ زیسته و خواندنی. این فاصله میان شناخت و درک، یادآور آن است که ما هنوز راه زیادی در بازگرداندن ادبیات کهن به زندگی روزمره خود داریم. 
در روزگاری که بلخ و هرات، هر دو غرق در گرد و غبار تاریخ و عطر ادبیات و آوازه‌ پادشاهان بودند، رخدادی رقم خورد که بعدها، همچون معجزه‌ای در قامت شعر، در خاطره‌ مردم ماندگار شد. 
آب جوی مولیان امروز هم، مثل هزار سال پیش، آرام و بی‌وقفه جریان دارد. کسی نمی‌داند چند قدم از آن عبور کرده، چند خنده و آه شنیده است اما هرچه بوده، در خودش ثبت کرده. 
یک پرنده که از شاخه‌ای پایین آمد و بالای آب نشست، برای لحظه‌ای جهان را متوقف کرد. موج‌های کوچک آب، انعکاس بال‌هایش را شکست و دوباره جمع کرد. شاید رودکی این صحنه را دیده بود، شاید نه‌ اما همین دقت در زندگی، همان چیزی است که در شعرش جاری است. 
در صفحات تاریخ بارها حک شده است هنر و شعر می‌توانند نوعی قدرت نرم ایجاد کنند و بر تیزی شمشیر پیروز شوند. در روزگاری که دربارها و حاکمان، زمین و زمان را تعیین می‌کردند، کلمات توانستند نفوذ و تأثیر داشته باشند، نه با زور یا شمشیر، بلکه با صداقت، زیبایی و نبوغ ادبی. 
شعر رودکی پلی بود میان مردم و قدرت‌؛ او با ساده‌سازی زبان و تصویرسازی‌های ملموس، پیام‌های اخلاقی، اجتماعی و انسانی را به حاکمان و عموم منتقل می‌کرد. این توانایی شاعر، نمونه‌ای از قدرتی است که نه به سلطه و فرمان، بلکه به درک و تأثیر بر قلب و ذهن مخاطب متکی است. امروز که قدرت اغلب با تبلیغ، رسانه و سیاست مستقیم تعریف می‌شود، نگاه رودکی یادآور این نکته است که هنر می‌تواند جریان‌ساز و تعیین‌کننده باشد، حتی در حاشیه تصمیم‌گیری‌های رسمی. 
شاید اگر رودکی امروز در این دنیا حضور داشت، نه در قصرها و نه میان دربار، بلکه در همان گوشه‌های کوچک زندگی جریان می‌یافت‌؛ جایی که هیچ‌کس به آن توجه نمی‌کند. 
گاه با خود می‌اندیشم، چرا شاعر در واقع ثبت‌کننده‌ آن چیزی است که دیگران فراموش می‌کنند‌؛ لحظه‌هایی که در جریان زندگی گم می‌شوند و فقط به چشم او معنا پیدا می‌کنند؟ چرا هیچ‌گاه کسی به افکار شاعران و نویسندگان نزدیک نمی‌شود؟ چرا آنچه برایشان ارزشمند است، برای دیگران عادی یا نادیده می‌آید؟
شاید همه‌ زندگی و آنچه می‌گذرد، در چند لحظه خلاصه شود و رودکی درست همان لحظات را می‌بیند، می‌شنود و ثبت می‌کند. همان‌گونه که خود گفته است:«هر که ناموخت از گذشت روزگار / نیز ناموزد ز هیچ آموزگار.»
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها