اگر کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ با توهم پایان تاریخ برای ایران و تبدیل کشور به ایالت پنجاهویکم آمریکا طراحی شده بود، «سه قطره خون» بر سنگفرش دانشکده فنی، محاسبات غرب را برهم زد و مرز میان انفعال و مقاومت را برای همیشه ترسیم کرد اما امروز با گذشت هفت دهه، اگرچه صدای چکمههای نظامی و سرکوب عریان جای خود را به جنگهای پیچیده شناختی، استحاله محتوایی و نفوذ نرم در کرسیهای نظریهپردازی داده است اما دال مرکزی نزاع، همچنان بر سر تسخیر ذهنیت نخبگان ایرانی باقی مانده است. فهم دقیق این میدان نبرد، نیازمند عبور از روایتهای کلیشهای و رسیدن به یک استعمارشناسی مدرن است؛ جایی که دانشجو باید بداند چگونه در مختصات جدید جهانی، از میراث هویتی و سرمایههای ملی پاسداری کند. در روز دانشجو و برای واکاوی تطبیقی شیوههای نفوذ دیروز و امروزوهمچنین بررسی رسالتهای فراموششده نظام آموزشعالی در تربیت نسل تمدنساز، با دکتر جواد منصوری محقق وپژوهشگر تاریخ گفتوگو کردهایم.
به عنوان نخستین پرسش بفرمایید ریشه وقایع سال ۱۳۳۲ چه بود و چرا ایران تا این حد برای آمریکا و شخص آیزنهاور اهمیت استراتژیک داشت؟
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مقداری مربوط میشود به شرایط، ویژگیها و موقعیت تمدن ایران که تسلط بر آن در طول تاریخ، در واقع همواره جزو اهداف استراتژیک تمام قدرتهای بزرگ شرق و غرب بوده است. طبیعتا ایالات متحده آمریکا چه در جریان جنگ جهانی دوم و چه پس از آن که تبدیل به قدرت اول استعماری جهان و جایگزین استعمار اروپایی میشود، تسلط بر ایران را قطعا جزو اهداف استراتژیک خود قرار میدهد؛ آنهم به دلایل متعددی که باید دربارهشان بحث کنیم اما من قبل از اینکه نظر خودم را در این زمینه بگویم، نظر آیزنهاور، رئیسجمهور آمریکا را در مورد ایران و اهداف آمریکا راجع به ایران، عینا برای شما عرض میکنم. او در روز ۲۹ نوامبر ۱۹۵۲ برابر با نهم دی ۱۳۳۱، تقریبا شش ماه قبل از کودتا در نخستین روز انتخابش به عنوان رئیسجمهور، این سخنرانی را انجام میدهد و میگوید: «گمان نمیکنم منطقهای مهمتر از ایران روی نقشه جغرافیایی جهان وجود داشته باشد. ایران هم دارای نفت بوده هم در چهارراه جهان واقع شده است. اگر روزگاری ایران و شوروی با هم کنار بیایند، کره زمین جای امنی برای غرب نخواهد بود. همچنین نباید وضعیتی پیش آید که ایران به گذشته دور خود بازگردد و یک قدرت نظامی شود.وای به وقتی که میلیتاریسم ایرانی زنده شود. بروید تاریخ این کشور را بخوانید تا متوجه حرف من بشوید.» بهنظر میرسد این صحبت در آن روز زمینهساز آمادهشدن غرب برای کسب تسلط مجدد و کامل بر ایران است. بهعبارت دیگر همه آنچه را که در دهه ۲۰ و بهدنبال جریان جنگ جهانی دوم به وجود آمده بود، کلا تغییر بدهند و بدین ترتیب یک ایالت پنجاه و یکم آمریکا در این منطقه شکل بگیرد. این برنامهای است که آن زمان طراحی شد و در این برنامه، طبیعتا انگلستان در طراحی کودتا و کمک به آمریکا نقش داشت و اروپاییان نیز بهظاهر در حد موفقیتآمیزی طرح خودشان را اجرا کردند.
آیا محاسبات غرب برای تسلط بر ایران پس از کودتا کاملا درست از آب درآمد یا آنها در شناخت جامعه ایران و فرهنگ مقاومت دچار اشتباه شدند؟
دو نکته خیلی مهم مورد توجه آمریکا و متحدینش در این کودتا قرار نگرفت؛ همان نکتهای که اتفاقا بعدها کلینتون بعد از حدود ۲۰ سال از این کودتا -شاید هم بیشتر- میگوید آنچه در ایران در سال ۱۹۷۹ (سال ۱۳۵۷ و وقوع انقلاب اسلامی) اتفاق افتاد، نتیجه کاری است که در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ انجام دادیم.
بهعبارت دیگر غرب متوجه نشد در ایران چه روحیه ویژهای هست که میتواند مقابل نظام سلطه بایستد. البته این بیاطلاعی حتی بهنظر من بعد از انقلاب هم بهنوعی وجود داشت یا اینکه خودشان را به جهالت زدند. این موضوع قابل توجه است. بههرحال از همان ابتدای بهاصطلاح موفقیت کودتا، یعنی سرنگونی دولت دکتر مصدق میبینیم در لایههای مختلف جامعه ایران زمزمههای مقاومت در مقابل سلطه جدید شکل میگیرد ولی خب هنوز یک رهبری، سازماندهی یا برنامه نبود بلکه در واقع موضوعی بود که از درون فرهنگ جامعه شیعی ایران میجوشید؛ فرهنگی که مقاومت در مقابل ظلموستم و استکبار را بهعنوان یک رسالت، مسئولیت و بهعنوان یک جهاد میشناسد و امکان ندارد دست از آن بکشد. این موضوع وجود دارد اما این را نمیدانستند و نمیفهمیدند. بههرحال تا اینکه اتفاقی میافتد در آذر ۱۳۳۲ با آنکه معاون رئیسجمهور آمریکا میخواهد بیاید و این سرزمین فتح شده را اعلام موجودیت بکند و مانع از استفاده شوروی از این کودتا بشود. بهعبارت دیگر ایران منحصرا در سیطره آمریکا قرار بگیرد و مبادا که مثلا شوروی از این وضعیت استفاده کند. لذا نیکسون همراه هیاتی میآیند اینجا و هدف هم معلوم است: یک قرارداد کنسرسیوم نهایی بشود یا بهعبارت دیگر، تسلط بر نفت ایران بهطور صددرصد انجام بگیرد. کار دوم اینکه حکومت ایران را مستقر بکند و تسلط بر آن را از طریق تاسیس ساواک، ارتش جدید و سازمانهای جدید در دولت و سازماندهیهای مورد نیاز خودشان در اشکال مختلفش تثبیت کند. مثلا گروههای جدید فراماسونری یا گروههای نوظهور در بخشهای مختلف. حالا بهعنوان نمونه از تسلط بهاییها و فراماسونها بر بخشهای مختلف کشور در دوره پهلوی؛ باید عرض کنم شخصی بهایی بهنام عبدالکریم ایادی از سال ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۵۶، ۳۸ حکم برای ریاست بر ۳۸ سازمان حاکمیتی داشت که بهازای هرکدام آنها، یک بهایی را بر سر کار گذاشته بود. حالا حیطههای مختلف از نظام بانکی، تا نظام تجاری صنعتی و حتی هواپیمایی و ... .
واقعه ۱۶ آذر چگونه رخ داد و چرا این اعتراضات دانشجویی به نقطه عطفی برای دگرگونی تعریف و هویت سیاسی دانشگاههای ایران تبدیل شد؟
آمریکا تصورش این بود که کار تمام است اما ناگهان یک اتفاقی میافتد. با همان جریان دانشگاه تهران در ۱۶ آذر در اعتراض به این وضعیت و سیاستهای جدید است که دانشجو به حرکت درمیآید. اینجا باید نکتهای را متذکر بشوم که بسیار حائز اهمیت است: اینکه بهطور معمول دانشگاه چون بدنهای از نیروهای جوان و درواقع سرشار از انگیزه و انرژی است، در بسیاری از کشورها همواره منشاء تحولات هم بوده است. البته این نهضت دانشجویی در بسیاری از کشورها در نوع خودش یک نهضت فقیر بوده یا شاید ممکن است در بعضی جاها موفق نبوده ولی در ایران ۱۶ آذر به نقطه عطفی در سیر تطور نظام دانشگاهی ایران بدل شد. بهعبارت دیگر تا آن زمان برای دانشگاه ما تعریفی تحت عنوان «مقابله با سلطه خارجی یا جنگیدن با دستنشاندههای آن» وجود نداشت. یعنی دانشگاه مرکز تربیت نیرو برای نظام سلطه بود اما قضیه ۱۶ آذر کلا تعریف دانشگاه در ایران را یکمقداری عوض کرد. اینکه میگویم یک مقداری، بهخاطر این است که یکسری محدودیتهایی بود و آنچنان که باید نتوانستند. البته در دهه ۵۰ دیدیم آن تحولات بزرگ را دانشگاه به وجود آورد. در هر حال ۱۶ آذر نقطه عطفی است در نقش دانشجو و در تحولات کشور. حضرت امام یک جمله خیلی عجیب دارند و آن اینکه میگویند: دانشگاه مبداء تحولات کشور است. اگر قرار است دانشگاه کشور به هر سمتی حرکت کند، آینده کشور به آن سمت میرود. به عبارت دیگر وضعیت امروز دانشگاه ما درواقع ادامه آن فرهنگ مقاومت است و آینده کشور هم محصول وضعیت دانشگاههای ما. در هر حال نکته حائز اهمیت این که آمریکاییها اصلا تصور چنین چیزی را نداشتند. پس دستور سرکوب شدید دانشگاه داده شد تا هم در ایران و هم در دیگر کشورها بدانند با چنین حرکتهای دانشجویی اینگونه برخورد میشود، میزنند، در و دیوار را میشکنند، دانشجو را میکشند و زخمی میکنند و دانشگاه را تعطیل میکنند تا مبادا دانشگاه تهران نه تنها برای خود، بلکه برای دانشگاههای دیگر هم یک الگو بشود.
امروز وضعیت دانشگاهها در مواجهه با شیوههای نوین نظام سلطه چگونه است و چه راهکارهایی برای پررنگتر شدن نقش دانشجویان در سیاست روز و تداوم خط مقاومت پیشنهاد میکنید؟
قطعا آمریکا وسایرقدرتهانسبت به دانشگاه حساسیت خیلی جدی دارند.زیرا برای امروز وآینده کشور،مستقیم و غیرمستقیم تعیینکننده است.نوع تزریق محتوای تدریس هم بحث اساسی است. نحوه ارتقای دانشجویان برای دولتهای قدرتمند اهمیت دارد. چون میدانند آینده این کشور مربوط به همین دانشجوهای امروز است. در مراکز دانشگاهی سعی میکنند تفکراتی مثل سکولاریسم، مثلا از نوع مادهگرایی، تفکراتی از نوعی نیهیلیسم را به اشکال مختلف رواج دهند تا دانشجوی انقلابی تعیینکننده آینده کشور نباشد. دورههای مختلف در واقع گاهی پیشرو بود و الهامبخش و گاهی خموده و با رخوت. شاید هم سرخورده به واسطه تحولات سیاسی و تاریخی. البته شرایط دانشجویی الان ما به خصوص بعد از جنگ ۱۲ روزه و از دانشگاههای مختلف دیگر، طبیعی است که نسبت به موضوع همگرایی،همبستگی و وحدت ملی در واقع نگاه ویژهتری دارند. یکی از نکاتی که شاید نوعی کمبود درنظام آموزشی دانشگاههای ما وجود دارد،این است که استعمارشناسی، دشمنشناسی و حتی خودشناسی. یعنی اینکه داشتهها، سرمایهها و تواناییهای ماچیست، اینها معمولا تدریس نمیشود. یعنی دانشجوی ما به ندرت میداند ماهیت آمریکا یعنی چه، ماهیت اهداف و برنامههایش چیست. احساس میکنم در دانشگاه ما آنچنان که بایدعمل نمیشود.یعنی به معنیواقعی استعمارشناسی باابعادمختلف خودش ازیکطرف وازطرفدیگر خودشناسی ما. یعنی ظرفیتها، تواناییها و سرمایههایمان چیست. حضرت امام در وصیتنامهشان، همان صفحات اول، ۱۵ سرمایه را به ما معرفی کردهاند که با این سرمایهها میتوانیم برای ابد بمانیم.