روایت‌هایی از لحظه‌هایی که ام‌البنین ساخت

مادر ماه

در برخی زندگی‌ها، نقطه اوج نه در یک حادثه بزرگ که در لحظه‌های کوچک‌تری رقم می‌خورد که کسی نمی‌بیندشان اما بعدها تبدیل می‌شوند به ستون‌های یک واقعه بزرگ. زندگی ام‌البنین از همین جنس است.
در برخی زندگی‌ها، نقطه اوج نه در یک حادثه بزرگ که در لحظه‌های کوچک‌تری رقم می‌خورد که کسی نمی‌بیندشان اما بعدها تبدیل می‌شوند به ستون‌های یک واقعه بزرگ. زندگی ام‌البنین از همین جنس است.
کد خبر: ۱۵۳۱۵۹۴
نویسنده آروشا شیرزاد - نوجوانه
 
اگرچه بسیاری او را از کربلا به‌یاد می‌آورند اما بخش مهمی از هویت او نه در واقعه عاشورا، بلکه در سال‌هایی شکل گرفت که هیچ‌جارچی‌ای درباره‌شان چیزی فریاد نکرد. 
برای فهمیدن این زن، باید به‌سراغ لحظه‌هایی رفت که معمولا در کتاب‌ها جا نمی‌شود‌ اما آینده را عوض می‌کند، به‌ویژه در دوره‌ای که نقش زنان اغلب کم‌رنگ روایت می‌شد، در حالی که اثر واقعی‌شان بسیار پررنگ‌تر از چیزی بود که مورخان ثبت کرده‌اند. 
نخستین روایت، از روزی شروع می‌شود که ام‌البنین هنوز «مادر‌عباس» نبود. 
او دختر قبیله‌ای بزرگ بود که به شجاعت و نجابت شهرت داشت اما این فقط یک صفت عمومی نبود‌؛ در جامعه‌ای که بخش زیادی از هویت افراد در تصمیم‌های جمعی قبیله خلاصه می‌شد، او توانسته بود نوعی استقلال شخصی در رفتار نشان دهد. آنچه درباره‌اش نقل شده، این است که وقتی نامش در گفت‌وگوی ازدواج مطرح شد، او شرطی نکرد اما خواسته‌ای داشت: دل فرزندان دیگری را نسوزانند. این جمله، برخلاف آنچه بعضی نویسندگان احساسی تفسیر می‌کنند، نه از سر لطافت، بلکه تصمیمی آگاهانه بود. 
در ساختار خانوادگی آن دوره، کوچک‌ترین سوء‌تفاهم می‌توانست سال‌ها بر همه‌چیز سایه بیندازد. این حرکت حساب‌شده، نشان می‌دهد او از همان ابتدا به‌دنبال ساختن توازن بود، نه گرفتن جایگاه کسی. 
روایت دوم، سال‌هایی است که بعدها به‌نام «سال‌های تربیت» شناخته می‌شود‌؛ دورانی که پسرانش کوچک بودند و جامعه اسلامی درگیر نزاع‌های سیاسی. در خانه او، تربیت یعنی ساختن قدرت تشخیص. 
در چند نقل تاریخی آمده که او بارها به فرزندانش گفته بود: «چیزی که رنگش عوض می‌شود، حق نیست.» 
در جامعه‌ای که بسیاری ساکت شدند یا با قدرت زمان همراه، چنین جمله‌ای فقط توصیه نبود‌؛ نقشه بود. بعدها در کربلا، همین نقشه بود که فرزندانش را به انتخابی رساند که هیچ‌کس نتوانست تغییرش دهد. 
روایت سوم، لحظه‌ای است که تاریخ کمتر به آن پرداخته: روزی که خبر بیعت‌نکردن حسین(ع) در مدینه پیچید. آن روز، پسران ام‌البنین هم مثل بسیاری از جوانان مدینه، در جمع‌های کوچک بحث می‌کردند. جامعه در دو قطب متضاد قرار گرفته بود‌؛ آرامش ظاهری از یک طرف و جریان اعتراض خاموش از سوی دیگر. در همین مقطع، ام‌البنین رفتاری انجام داد که در کتاب‌ها به‌اختصار نقل شده اما اهمیتش بسیار بیشتر از این حرف‌هاست. 
او فرزندانش را جداگانه صدا زد و آن‌طور که نقل شده به آنها گفت: «اگر روزی رسید که میان ماندن و ایستادن باید انتخاب کنید، آن روز نپرسید سود با کدام است‌؛ بپرسید حق با کدام است.»
این جمله، شعاری انقلابی نبود‌؛ برنامه‌ریزی تربیتی مادرانه‌ای بود که به‌دقت از بستر زمانه فهمیده شده بود. او در برابر فضای سیاسی مبهم، به‌جای ترساندن یا تشویق کورکورانه،معیاری داد که بعدها تبدیل شد به ستون تصمیم‌گیری چهار مرد. 
روایت چهارم، روزهای پایانی مدینه پیش از حرکت حسین(ع) است. بسیاری از خانواده‌ها در تردید بودند‌؛ بعضی پشت درهای بسته حرف می‌زدند که «همراهی خطر دارد» و «جنگ حتمی است.» اما ام‌البنین در این دوره کاری کرد که بسیاری از مادران زمانش از آن می‌ترسیدند: او در خلوت، فرزندانش را آماده رفتن کرد، نه ماندن. منبعی تاریخی می‌گوید او به عباس گفته بود: «پشت‌سر کسی بایست که پشت‌سرش، دروغ نمی‌ایستد.» این جمله، نه فقط توصیه‌ای اخلاقی، بلکه تحلیل شرایط سیاسی زمانه است. اوازامنیت ظاهری مدینه خبر داشت اما می‌دانست ماندن، آنها را از مسئولیت جدا می‌کند. 
روایت پنجم،روزی است‌که خبرکاروان حسین‌(ع)به گوش مدینه رسید.درآن مقطع،برخی مادران باپنهان‌کاری، فرزندان‌شان را از همراهی بازمی‌داشتند. 
نقل است یکی از زنان مدینه به ام‌البنین گفت: «تو چهار پسر داری‌؛ حداقل یکی را نگه دار.» پاسخ ام‌البنین در منابع کوتاه نقل شده: «اگر چهارصد [پسر هم] داشتم، همه را می‌دادم.» این جمله، برخلاف ظاهر حماسی‌اش، نه برای نمایش، نه برای شعار، بلکه تحلیل دقیق ولایتمداری درچارچوب دینی آن دوران است. اوفهمیده بود که بحران پیش‌رو،بحران حضور است. 
روایت ششم، کربلاست‌ اما نه صحنه نبرد، بلکه شنیدن خبر. وقتی کاروان بازگشت، مدینه همانند شهری بود که زلزله آن را درنوردیده. زنان در کوچه‌ها گریه می‌کردند. مردان زیر لب چیزی می‌گفتند که کسی نمی‌فهمید. ام‌البنین، برخلاف بسیاری از مادران، نپرسید کدام پسرش چگونه شهید شده. جمله‌اش معروف است: «از حسین چه خبر؟» اما اگر دقیق نگاه کنیم، این سؤال فقط از سر عشق نبود‌؛ تحلیل موقعیت بود. او می‌دانست اگر امام زنده مانده باشد، امت مسیر ترمیم دارد‌؛ اگر شهید شده باشد، عصرِ روایت آغاز خواهد شد. سؤال او درباره بقا یا شهادت حسین، سؤال درباره سرنوشت امت بود، نه‌فقط سرنوشت شخصی. 
روایت هفتم، روزهای پس از کربلاست. خانه او تبدیل شده بود به مرکزی برای بازخوانی آنچه رخ داده اما نه با شعارهای آتشین، نه با سخنرانی. او از واقعه، تعریفی ساخت که بعدها در فهم مردم تاثیر گذاشت؛ این‌که کربلا نبرد صرف نبود، تصمیم بود. در چند نقل آمده او هنگام روایت ماجرا، به‌جای توصیف صحنه‌های احساسی، بیشتر روی تصمیم‌های عباس و برادرانش تاکید می‌کرد. به‌نوعی، اوروایت را از سطح عاطفه به سطح تحلیل برد. این سبک روایت، بعدها در تاریخ‌نگاری شیعه اثر گذاشت. 
روایت هشتم، واپسین سال‌های زندگی اوست‌؛ زمانی که مدینه آرام و در عین حال خسته بود. جامعه درگیر روایت‌های متعارض بود‌؛ برخی می‌خواستند نام کربلا را حذف کنند اما ام‌البنین با سادگی خانه‌اش، جریان ضدتحریف را تقویت کرد. زنی که نه خطبه می‌خواند و نه در سیاست ظاهر می‌شد، با نوع روایتش، مرز دروغ و حقیقت را حفظ کرد. او در سکوت، مورخ مستقلی بود. حضورش نشان می‌داد تاریخ نیازمند افرادی است که بی‌صدا اما دقیق، حقیقت را از فرسودگی نجات دهند‌؛ حتی اگر نام‌شان کمتر از نقش‌شان شنیده شود. 
در نهایت، زندگی ام‌البنین زنجیره‌ای از لحظه‌های کوچک اما تعیین‌کننده است. هیچ‌کدام از این لحظه‌ها قهرمانانه (به‌معنای نمایش‌های ظاهری) نبود‌ اما مسیر چهار انسانی را ساخت که به‌واسطه آنها، مسیری برای تاریخ باز شد. او نه در میدان جنگ حضور داشت، نه بر منبر نشست‌ اما در لحظه‌های خاص - لحظه‌هایی که جامعه تصمیم می‌خواست - انتخاب‌هایی کرد که از بسیاری خطابه‌ها مؤثرتر بود. این زن، محصول زمانه نبود. زمانه را در بزنگاه‌هایی هدایت کرد، بی‌آن‌که نامش در مرکز صفحه‌ها بیاید.
newsQrCode
برچسب ها: مادر
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
سه‌گانه فرصت در آسیای مرکزی

سفیر کشورمان در عشق‌آباد در گفت‌وگو با «جام‌‌جم» ابعاد مختلف سفر رئیس‌جمهور به ترکمنستان و قزاقستان را تشریح کرد

سه‌گانه فرصت در آسیای مرکزی

رویش زندگی از دل مرگ

همزمان با موافقت معاون رئیس‌جمهور با اهدای عضو ۲ فرزندش،در گفت‌وگو با دکتر امید قبادی، نایب‌رئیس انجمن اهدای عضو ایرانیان، چالش‌های این حوزه را بررسی کردیم

رویش زندگی از دل مرگ

نیازمندی ها