این گفتوگو، ناظر بر مذاکرات جاری میان ایران و ایالات متحده، تفاوتهای شکلی و محتوای این دور از مذاکرات با توافق برجام در سال ۲۰۱۵ را مورد تحلیل قرار میدهد و همچنین پیچیدگیهای ساختاری تحریمهای اولیه و ثانویه و تأثیر آنها بر اقتصاد ایران را بررسی میکند. کارشناسان با استناد به شواهد تاریخی و تحلیلهای راهبردی، نقش کنگره آمریکا، نفوذ لابیهای و همچنین دولت صهیونیستی و محدودیتهای دیپلماتیک ناشی از هژمونی آمریکا را بررسی کرده و بر ضرورت دیپلماسی هوشمندانه و انسجام ملی تأکید میکنند.
دکتر ایزدی با تشریح ساختار تحریمها، به دشواری رفع تحریمهای اولیه و غیرقانونی بودن تحریمهای ثانویه اشاره کرده و نسبت به خوشبینی غیرواقعبینانه به دور جدید مذاکرات غیرمستقیم هشدار میدهد.
دکتر متقی با نگاهی کلان به سیاست قدرتمحور جهانی، وابستگی اروپا به آمریکا و ناتوانی آن در موازنهسازی را نقد میکند و دکتر بهشتیپور نیز با دفاع از دستاوردهای برجام، بر حفظ زیرساختهای هستهای ایران ذیل فرارداد برجام و همچنین لزوم اصلاحات اقتصادی برای تقویت موضع دیپلماتها در مذاکرات غیرمستقیم تأکید دارد.
این گفتوگو همچنین موضوعاتی چون مکانیسم ماشه، احتمال خروج از NPT و اهمیت اعتماد به دیپلماتهای ایرانی را پوشش داده و تاکید میکند چگونه کلیشههای نادرست میتوانند تحلیلهای نادرستی را منجر شود.
اساتید محترم سوال اول را به صورت مشترک بیان میکنم.
سوال : نظر و دیگاه شما در خصوص گفتگوهای غیرمستقیم ایران و طرف آمریکایی در این پنچ دور چیست؟
دکتر متقی : نخستین نکته این است که مذاکرات در سیاست بینالملل برای ایران امری اجتنابناپذیر بوده است. ایران در شرایطی قرار داشت که برای تأمین امنیت، ثبات و ارتقای جایگاه خود در عرصه جهانی، نیازمند کنش ارتباطی بود. این کشور نیاز داشت تا واقعیتهای سیاست خارجی خود را تبیین کرده و نشان دهد که الگوی رفتاریاش در جهان ماهیتی صلحجویانه دارد. با این حال، ادبیات بهکاررفته توسط رسانههای آمریکایی و اروپایی، فعالیتهای ایران را عمدتاً بهعنوان تلاش برای دستیابی به قدرت هستهای و بهویژه سلاح هستهای معرفی کردهاند. این رسانهها، به دلیل تأثیرگذاری و برد گسترده خود، ایران را بهعنوان بازیگری جلوه دادهاند که تمایلی به تطبیق با واقعیتهای سیاست جهانی ندارد. این در حالی است که ایران همواره تأکید داشته است که فعالیتهای هستهای خود را با پادمانهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی همراستا کرده و این فعالیتها بر اساس چارچوبهای این نهاد بینالمللی شکل گرفته است.
الگویی که ایالات متحده در مذاکرات در پیش گرفته بود، برای فضای ادراکی دیپلماتهای ایرانی تا حدی ناشناخته بود. هرچند برخی معتقد بودند که دیپلماتهای ایرانی در دورههای گذشته از مهارتهای حرفهای ارتباطی برخوردار بودهاند، واقعیت این است که دیپلماسی، مانند استراتژی، در هر میدان و دوره تاریخی الگوی رفتاری خاصی دارد. بر اساس آموزههای استراتژیستهایی چون سونتزو و کلاوزویتس، اگر بازیگری در دو میدان یا دو دوره تاریخی از یک تاکتیک یکسان استفاده کند، بهطور اجتنابناپذیر در مرحله دوم با شکست مواجه خواهد شد. آمریکاییها این قاعده را بهخوبی میدانند.
نکته دیگر، تفاوت ویژگیهای شخصیتی دونالد ترامپ با جو بایدن و باراک اوباما است. بایدن و اوباما به مکتب نئولیبرالیسم در روابط بینالملل تعلق دارند، به نهادگرایی پایبند هستند، به حقوق بینالملل توجه دارند و دیپلماسی را در اولویت قرار میدهند. آنها تلاش میکنند روابط بینالمللی را از طریق ترکیبی از فشار دیپلماتیک و پاداشهای مذاکراتی پیش ببرند. اما رویکرد ترامپ کاملاً متفاوت و گیجکننده است. گامهای اولیه او وسوسهانگیز به نظر میرسد، اما همانطور که در ادبیات پارسی آمده است: «عشق اول نمود آسان، لیک افتاد مشکلها». این رویکرد نیازمند درک راهبردی عمیقی است. اگر دیپلماسی را صرفاً به گفتوگوهای سطحی و تبادل نظر محدود کنیم، قطعاً با شکست مواجه خواهیم شد. دیپلماسی زمانی موفق است که نقشه راه طرف مقابل بهخوبی شناخته شده باشد و خود نیز متناسب با این فضا، نقشه راه مشخصی داشته باشیم. باید پیشبینی کرد که طرف مقابل چه اقدامی انجام خواهد داد و در مقابل، چه اقداماتی باید انجام شود.
در سال ۱۳۸۸، مقام معظم رهبری مفهوم «بصیرت» را مطرح کردند که مشابه مفهومی است که گراهام آلیسون در کتاب «شیوههای تصمیمگیری در سیاست خارجی» با عنوان «مدل کنش عقلایی» (Rational Choice) بیان کرده است. ایشان تأکید دارند که بصیرت برای کل جامعه لازم است، اما برای نخبگان، یعنی تصمیمگیرندگان و تولیدکنندگان فکر، امری واجب است. بصیرت به این معناست که تصمیمگیرنده، مانند یک شطرنجباز ماهر، هر حرکت خود را با در نظر گرفتن احتمالات جابهجایی چهار حرکت بعدی طرف مقابل انجام دهد. این مفهوم شباهت زیادی به مدل کنش عقلایی آلیسون دارد و بر اهمیت داشتن نقشه راه تأکید میکند.
متأسفانه، تحلیلها نشان میدهد که ایران شناخت دقیقی از نقشه راه و گزینههای راهبردی طرف مقابل در پیچوخمهای تاکتیکی نداشته است. از سوی دیگر، خود نیز در این چارچوب بهطور کامل عمل نکرده است. اگر دیپلماسی بهگونهای باشد که بدون نقشه راه پیش برود، به تراژدی منجر خواهد شد. مراحل اولیه مذاکرات را میتوان «ماه عسل دیپلماتیک» نامید. در این مرحله، همهچیز سازنده، امیدوارکننده و مثبت به نظر میرسد. بازار واکنش مثبت نشان میدهد، قیمت طلا، سکه و ارزهای خارجی کاهش مییابد و حباب قیمتی آنها فروکش میکند. اما در مرحلهای خاص، این فضا تغییر میکند. نکته کلیدی این است که برای ورود به مذاکرات، باید نسبت به گامهای میانی و نهایی، یعنی گامهای چهارم و پنجم، آگاهی کامل داشت.
تحلیل این است که اولاً، دیپلماسی برای ایران لازم و ضروری بوده است. ثانیاً، مذاکره با تیمی مانند تیم ترامپ، که الگوی رفتاریاش بسیار پیچیده و مبهم است، دشوارتر از مذاکره با نئولیبرالهایی است که قطعیت تحلیلی بیشتری دارند. الگوی رفتاری ترامپ به کنشهای بازاری شبیه است و تنها به منافع کوتاهمدت توجه دارد. این وضعیت، مذاکره را بسیار دشوار میکند.
برای کاهش این دشواری و حفاظت از منافع ملی، شناخت راهبردی، درک مراحل مذاکره، و داشتن نقشه راه برای خود و طرف مقابل ضروری است. امیدواریم از این پس این رویکرد در دستور کار قرار گیرد.
دکتر بهشتیپور: بهطور قابلتوجهی، منع مذاکرات مستقیم به مذاکرات غیرمستقیم تبدیل شد. بهعنوان یک پژوهشگر، این احتمال برایم مطرح است که نامهای که دونالد ترامپ ارسال کرده بود، هرچند محتوای آن مشخص نیست، ممکن است عاملی در این تغییر رویکرد بوده باشد. این تغییر احتمالاً به دستور اجرایی ایشان مرتبط است که خطمشی روشنی برای وزارت خزانهداری و وزارت امور خارجه ایالات متحده تعیین کرده و اقداماتی را که باید انجام شود، مشخص ساخته است. تفاوت میان «فرمان اجرایی» و «دستور اجرایی» وجود دارد، اما به هر حال، این سند مسیر را برای سیاستهای آمریکا روشن کرده و شاید به همین دلیل، منع مذاکرات مستقیم مطرح شد و سپس مذاکرات غیرمستقیم شکل گرفت.
برای من بهعنوان یک پژوهشگر، درک مفهوم مذاکرات غیرمستقیم دشوار بود. این نوع مذاکره چه مزیتی دارد و چه تفاوتی با مذاکرات مستقیم دارد؟ با وجود بحثهای متعدد با صاحبنظران، به نتیجه روشنی نرسیدم. هنگامی که یک پژوهشگر در این زمینه به نتیجه مشخصی نمیرسد، به نظر میرسد افکار عمومی نیز نیازمند توضیح و توجیه شفاف در مورد تفاوت مذاکرات مستقیم و غیرمستقیم و تأثیرات آن بر موضوع است.
نکته جالبتوجه این است که طرف آمریکایی ادعا میکند مذاکرات بهصورت مستقیم برگزار میشود، در حالی که غیرمستقیم است. در این میان، نقش وزیر امور خارجه عمان که بهعنوان واسطه عمل میکند، بسیار قابلتوجه و سؤالبرانگیز است. پرسش این است که وی دقیقاً چه نقشی ایفا میکند؟ محتوای مذاکرات، همانطور که انتظار میرود، به دلایل منطقی منتشر نمیشود، زیرا افشای آن میتواند به اسیر شدن در فضاسازیهای رسانهای منجر شود و مدیریت آن دشوار است. با این حال، میتوان گمانهزنیهایی در مورد خواستههای طرفین داشت. طرف ایرانی در این پنج جلسه مذاکره بهدنبال لغو کامل تحریمها و اخذ تضمینهایی بوده است تا از اعمال تحریمهای جدید به بهانههای دیگر جلوگیری شود. این دو خواسته، بهویژه تضمین عدم اعمال تحریمهای جدید، بسیار چالشبرانگیز است. در مقابل، طرف آمریکایی بر «غنیسازی صفر» تأکید دارد، نه صرفاً تعلیق غنیسازی، بلکه حذف کامل آن. این موضع از نظر سیاسی معنای متفاوتی دارد و با بحث تعلیق غنیسازی که در مورد کشورهایی مانند لیبی مطرح بود، کاملاً متفاوت است. آمریکا معتقد است ایران بههیچوجه نباید غنیسازی داشته باشد.
برخلاف نظر جناب آقای دکتر متقی، که با احترام به دیدگاه ایشان مطرح میشود، معتقد هستم که وزارت امور خارجه ایران بهخوبی رویکرد ایالات متحده را درک کرده و تفاوت میان تیم ترامپ و تیم اوباما را بهدرستی تشخیص داده است. همانطور که ایشان بهدرستی اشاره کردند، رفتار ترامپ کاسبکارانه است. او موضوع جهانیسازی را نادیده گرفته و حتی با متحدان سنتی آمریکا درگیر شده است. سیاست خارجی او موضوعاتی را مطرح کرده که در دورههای بایدن، اوباما و حتی جورج بوش پسر مطرح نبود. تیم مذاکرهکننده ایرانی این تفاوتها را بهخوبی درک کرده است. مسئله اصلی این است که با چنین فردی که رویکردی کاسبکارانه دارد، چگونه باید برخورد کرد؟
این پنج جلسه مذاکره هنوز به یک دستور کار مشخص نرسیده است. به نظر میرسد طرفین در حال گفتوگو برای رسیدن به یک دستور کار مشترک هستند و هنوز به توافق یا حتی چارچوب مشخصی دست نیافتهاند. لازم است بررسی شود که با این شرایط، چگونه میتوان با فردی مانند ترامپ تعامل کرد. نکتهای که باید به آن توجه داشت، عملکرد تیم رسانهای ایران در این دوره است که تفاوت چشمگیری با دورههای قبل دارد. ایران در این دوره پیشقدم شده و روایت خود را از مذاکرات ارائه میدهد. این اقدام، چه طرف آمریکایی آن را تأیید یا تکذیب کند، باعث میشود ابتکار عمل در دست ایران باشد. این یک موفقیت رسانهای است، زیرا برخلاف گذشته که انتشار اسنادی مانند فکتشیت مشکلات متعددی ایجاد کرد، ایران اکنون روایت خود را پیش میبرد. پیشنهاد میشود این خط رسانهای ادامه یابد و ایران با ارائه روایت خود، از دنبالهروی رسانهای از آمریکا پرهیز کند و ابتکار عمل را در دست داشته باشد.
دکتر ایزدی: بسم الله الرحمن الرحیم برای ارزیابی مذاکرات، ابتدا باید این پرسش مطرح شود که چرا ایالات متحده به پای میز مذاکره آمده، چرا نامهای ارسال کرده و چرا اقداماتی را که در چند ماه گذشته انجام داده، به انجام رسانده است؟ به نظر میرسد دو دلیل اصلی برای این موضوع وجود دارد:
نخستین دلیل، برداشت نادرست آمریکاییها از وضعیت ایران است. آنها به اشتباه معتقدند که به دلیل تحولات یک سال و چند ماه گذشته، ایران در موقعیت ضعف قرار گرفته است. از آنجا که رویکرد آنها معاملهگرانه و به سبک دلالهای نیویورکی است، تصور میکنند فرصتی برای بهرهبرداری از این ضعف به وجود آمده و باید وارد مذاکره شوند تا ببینند چه نتیجهای حاصل میشود. دلیل دوم به مکانیسم ماشه مربوط است که تکلیف آن باید در یکی دو ماه آینده مشخص شود. بر اساس تحلیل آمریکاییها، که معتقدند ایران در موضع ضعف قرار دارد، زمان به نفع ایران است، زیرا هرچه زمان بگذرد، ایران فرصت بیشتری برای ترمیم و تقویت خود پیدا میکند. بنابراین، آنها به دنبال تسریع در به نتیجه رسیدن مذاکرات هستند.
دلیل دیگر، ناکامی سیاستهای پیشین ایالات متحده است. برای مثال، جان بولتون، مشاور امنیت ملی دولت پیشین، ادعا کرده بود که جمهوری اسلامی ایران چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب خود را نخواهد دید، اما ایران از این مرحله عبور کرد. دونالد ترامپ نیز متوجه شده که تحلیلهای نادرست مشاورانش، که بیش از خود او اشتباه کردهاند، به سیاستهای ناکارآمد منجر شده است. بهویژه، پیشرفتهای هستهای ایران، که در صورت باقی ماندن ترامپ در برجام ممکن بود رخ ندهد، نتیجه سیاستهای اشتباه او بوده است. هرچند ممکن است او این موضوع را بهطور علنی اذعان نکند، اما این پیشرفتها نتیجه مستقیم تصمیمات نادرست وی است و اکنون باید برای آن چارهای اندیشیده شود.
علاوه بر این، تحولات یک سال و چند ماه گذشته، تهدیدهای اسرائیل و درخواستهایی که در بخشی از جامعه نخبگان و مردم ایران مطرح شده، این پرسش را ایجاد کرده که اگر طرف مقابل، که ایران را دشمن اصلی خود میداند و تهدید به حمله نظامی میکند، سلاح هستهای دارد، چرا ایران نباید از این توانمندی برخوردار باشد؟ این سؤالی است که رسانههای بینالمللی نیز مکرراً از نمایندگان ایران میپرسند.
اینکه مذاکرات بهصورت غیرمستقیم آغاز شد، دلیل سادهای دارد. هنگامی که دو طرف اختلافات عمیقی دارند، مذاکرات معمولاً بهصورت غیرمستقیم برگزار میشود. بهعنوان مثال، مذاکرات میان اوکراین و روسیه گاهی در عربستان یا ترکیه انجام میشود. در این موارد، وجود یک میانجی ضروری است. نقش وزیر امور خارجه عمان در این مذاکرات نیز همین است. میانجی صرفاً تماشاچی نیست، بلکه در مواقعی که مذاکرات به بنبست میرسد، طرحها یا ایدههایی برای پیشبرد روند ارائه میدهد. به گفته جناب آقای دکتر عراقچی، در دوره پنجم مذاکرات، زمانی که بحث حضور یا عدم حضور ایران مطرح بود، این نقش میانجی اهمیت یافت.
با توجه به اینکه طرف مقابل، یعنی آقای ترامپ، مسئول شهادت سردار سلیمانی است و تحریمهای غیرقانونی و تهدیدات نظامی علیه ایران اعمال کرده، در واشنگتن این پرسش وجود داشت که آیا ایران به مذاکره تن خواهد داد و در صورت حضور، این روند تا چه حد پیش خواهد رفت. به همین دلیل، نامهنگاری و تعدیل دستور اجرایی رئیسجمهور آمریکا انجام شد. هدف آمریکاییها در جلسات اولیه این بود که مذاکرات ادامه یابد و به بنبست نرسد، تا از تکرار اتفاقاتی که در جلسه پنجم رخ داد، در جلسات ابتدایی جلوگیری شود.
این مذاکرات برای آمریکاییها کارکردی نیز دارد. متأسفانه اقتصاد ایران بهنوعی شرطی شده و ذهنیت عمومی جامعه بر این موضوع متمرکز شده است. هرچه این شرطیسازی در جامعه افزایش یابد، اقتصاد نیز به همان میزان تحت تأثیر قرار میگیرد. بخشی از این وضعیت بهطور طبیعی ایجاد شده، اما بخشی دیگر نتیجه اظهارات غیرمرتبط برخی مسئولین در گذشته است. بهعنوان مثال، جناب آقای روحانی، رئیسجمهور وقت، در مذاکرات پیشین اظهار داشتند که حتی مسائل زیرساختی مانند آب کشور به مذاکرات وابسته است. اینگونه اظهارات به شرطیسازی افکار عمومی منجر شده است. البته باید اشاره کرد که جناب آقای پزشکیان در این زمینه عملکرد بهتری داشته و از چنین اظهاراتی پرهیز کردهاند.
این شرطیسازی از منظر آمریکاییها کارکردی طراحیشده دارد. آنها معتقدند اگر بتوانند از طریق مذاکرات ارزش دلار را کاهش دهند، اهرمی در اختیار مذاکرهکنندگان ایرانی قرار میگیرد. در این صورت، میتوانند هشدار دهند که خروج از مذاکرات یا شکست آنها میتواند به افزایش چشمگیر قیمت دلار، مثلاً تا ۵۰ هزار تومان، منجر شود. این دستاورد برای طرف مقابل قابلتوجه است.
اخیراً، آقای ترامپ دستور اجرایی دیگری صادر کرده که وزارت انرژی و وزارت دفاع آمریکا را موظف میکند تولید انرژی هستهای این کشور را از ۱۰۰ گیگاوات به ۴۰۰ گیگاوات، یعنی چهار برابر، در ۲۵ سال افزایش دهند. این در حالی است که ایالات متحده، با وجود غنیسازی بومی، منابع اورانیوم داخلی محدودی دارد و پیشتر از روسیه وارد میکرد. اکنون، به دلیل تنش با روسیه، به دنبال منابع جایگزین است. آمریکا همچنین در صادرات نفت با عربستان رقابت میکند و حتی ممکن است از آن پیشی بگیرد. با این حال، در حالی که خود دارای ۹۴ نیروگاه هستهای است، تحمل یک نیروگاه هستهای در بوشهر ایران را ندارد. این تناقض مطرح میشود که اگر غنیسازی و انرژی هستهای امری ناپسند است، چرا خودشان از آن بهره میبرند، اما ایران را از آن محروم میکنند؟ به همین دلیل، غنیسازی برای ایران یک دغدغه اساسی و خط قرمز محسوب میشود. این خط قرمز ریشه در تجربیات گذشته دارد.
اگر طرف مقابل بیش از حد بر موضوع غنیسازی تمرکز کند، این امر برای خودشان مشکلساز خواهد شد. از زمان دولت کلینتون که موضوع هستهای ایران در واشنگتن مطرح شد، ایالات متحده بهتدریج مجبور به اصلاح مواضع خود شده است. اگر دولت کنونی آمریکا نیز به سیاستهای دولتهای پیشین ادامه دهد، ممکن است توافقی حاصل شود؛ در غیر این صورت، مذاکرات به نتیجه نخواهد رسید.
سوال : آیا این پنج دور از مذاکرات را میتوانیم به لحاظ شکلی و محتوایی ادامه مباحث برجام بدانیم؟
دکتر متقی : نخستین نکته این است که اگر دونالد ترامپ به توافق برجام اعتقاد داشت، از آن خارج نمیشد. دوم اینکه، اگر آمریکاییها به توافقی نامتوازن در چارچوب برجام اعتقاد داشتند، این امر در دوره جو بایدن محقق میشد. بنابراین، مسئله فراتر از برجام است و باید با صراحت به این موضوع توجه کرد. مسئله اصلی، تفاوت در تفسیر ایران و ایالات متحده از قابلیتهای هستهای است. از دیدگاه ایران، غنیسازی اورانیوم تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی، با استفاده از سانتریفیوژها، یک توانایی مشروع است که نهایتاً به ظرفیتهای صلحآمیز منجر میشود. اما از منظر آمریکاییها، هرگونه توانایی هستهای ایران میتواند به امکان تولید سلاح هستهای منجر شود و بنابراین باید از همان ابتدا متوقف گردد.
ایران به فتوای هستهای، اساسنامه آژانس بینالمللی انرژی اتمی، پروتکل الحاقی و تعهدات خود در چارچوب برجام پایبند بوده و این تعهدات را اجرا کرده است. اما ایالات متحده این دیدگاه را نمیپذیرد. ایران بهعنوان یک بازیگر منطقهای در برابر ایالات متحده، که یک قدرت جهانی است، قرار دارد. ویژگی اصلی قدرتهای بزرگ، سیاست تهاجمی، فراتر از حقوق بینالملل و یکجانبهگرایانه آنهاست. این سیاست خارجی ماهیتی تهاجمی دارد و ایران باید این واقعیت را درک کند.
با توجه به عدم توازن قدرت میان ایران بهعنوان یک بازیگر منطقهای و ایالات متحده بهعنوان یک قدرت جهانی، الگوی رفتاری طرف مقابل زورگویانه است. پرسش این است که چگونه میتوان در برابر این زورگویی مقاومت یا مقابله کرد؟ پاسخ این است که در دو حالت میتوان این کار را انجام داد: یا از طریق ایجاد قدرت نامتقارن یا از طریق برخورداری از قدرت بازدارنده. در شرایط کنونی، کنش نامتقارن و بازدارندگی محدود ایران تا حدی شکننده شده است. این وضعیت انگیزهای برای ترامپ فراهم میکند تا سیاست اجبار را با شدت بیشتری دنبال کند.
در سال ۲۰۱۵، ضریب قدرت ملی ایران در مقایسه با آمریکا، اسرائیل و کشورهای منطقهای بالاتر از سال ۲۰۲۵ بود. به همین دلیل، ادامه برجام به دو دلیل امکانپذیر نیست: نخست، عدم اعتقاد ترامپ به برجام، که ناشی از تفاوتهای فکری در رویکرد آمریکاییهاست؛ دوم، مسئله موازنه قدرت، که قابل سنجش است. به همین دلیل، هرگاه مذاکرات دیپلماتیک آغاز میشود، فضای رسانهای بینالمللی فعال شده و موجی ایجاد میکند که بر روند دیپلماسی تأثیر میگذارد. دیپلماسی حرفهای و رسانهای زمانی اثربخش است که بتواند بر افکار عمومی داخلی، بازار، یا تفکر اجتماعی و بینالمللی تأثیر بگذارد.
شاخصهایی برای ارزیابی این تأثیرگذاری وجود دارد. ممکن است این شاخصها مبتنی بر تصویرسازی، دروغپردازی یا تهدیدهای کاذب باشند، اما هنگامی که اثر خود را میگذارند، نشاندهنده قدرت رسانهای در سطح جهانی است. این قدرت رسانهای حرفهای است، ابزارهای لازم را در اختیار دارد، گفتمانسازی میکند و با ساختار سیاسی آمریکا پیوستگی دارد. این وضعیت تصادفی یا پراکنده نیست.
بنابراین، در تحلیل حاضر، فضای کنونی، فضای برجامی نیست، بلکه فضایی است که باراک اوباما در ذهن خود ترسیم کرده بود. اوباما معتقد بود که در آن زمان قدرت کافی برای وادار کردن ایران به کنار گذاشتن توان هستهای خود را نداشت. از نظر شخصیتی، تفاوت آشکاری میان ترامپ و اوباما وجود دارد. ترامپ خود را مسئول ایمنسازی جهانی برای آمریکا و متحدانش میداند و معتقد است بهعنوان رئیسجمهور آمریکا، باید توانایی اعمال زور را داشته باشد، زیرا در چارچوب قدرت، زور مشروعیت مییابد.
اگر اوباما هشت سال بعد در شرایط کنونی قرار میگرفت، آیا همین خواستهها را مطرح میکرد؟ شاخصهای رفتاری بایدن نشاندهنده الگوی رفتاری اوباما هستند. رابرت کیگان در کتاب «قدرت و بهشت» استدلال میکند که نباید تصور کرد حزب دموکرات آمریکا به لیبرالهای اروپایی نزدیک است؛ بلکه این حزب به حزب جمهوریخواه نزدیکتر است. در تفکر آمریکایی، اهداف یکسان هستند، اما ابزارها، الگوهای رفتاری و گفتمانها متفاوتاند. تاکتیکهای اوباما انسانیتر، حقوقیتر، نهادیتر و مشروعتر بودند، اما اهداف تا حد زیادی با اهداف جمهوریخواهان مشترک است.
دکتر بهشتیپور: برجام خدمتی بزرگ به ملت ایران بود و با گذشت زمان، اهمیت آن بیش از پیش برای مردم آشکار خواهد شد. همانطور که ضربالمثل عامه نشان میدهد، ارزش واقعی برخی اقدامات در آینده مشخص میشود. اما تفاوتهای چشمگیری میان شرایط کنونی و زمان امضای برجام در سال ۲۰۱۵ وجود دارد. همانطور که جناب آقای دکتر متقی اشاره کردند، سال ۲۰۱۵ با سال ۲۰۲۵ قابل مقایسه نیست. تحولات گستردهای در سطوح داخلی، منطقهای و بینالمللی رخ داده که هم از نظر ماهوی و هم از نظر شکلی، مذاکرات کنونی را از مذاکرات برجام متمایز میکند.
یکی از ویژگیهای برجسته مذاکرات کنونی این است که این فرآیند مستقیماً تحت نظارت کمیتهای به ریاست جناب آقای شمخانی تشکیل شده است. این ساختار، مشکلات پیشین مرتبط با برجام، مانند عدم هماهنگی یا تحمیل تصمیمات، را برطرف کرده است.
نکته مثبت دیگر این است که در حال حاضر، کشور درگیر فضای انتخاباتی نیست. در دوره برجام، این توافق قربانی بازیهای انتخاباتی و جناحی شد. اگر فضای جناحی آن زمان وجود نداشت، برخورد متفاوتی با برجام صورت میگرفت که بهعنوان خدمتی به ملت ایران شناخته میشد. خوشبختانه، در شرایط کنونی که انتخابات برگزار نمیشود، فضای جناحی فروکش کرده و نگاه به مذاکرات بسیار معقولانهتر است. این موضوع در فضای رسانهای داخلی نیز مشهود است.
در صحنه بینالمللی، حمله روسیه به اوکراین نقطه عطفی بود که معادلات منطقهای و جهانی را بهکلی دگرگون کرد. این رویداد تأثیر غیرقابلانکاری بر روند مذاکرات ایران و آمریکا داشته است. همچنین، جایگاه چین در خاورمیانه و در سطح بینالمللی در سال ۲۰۲۵ بههیچوجه با سال ۲۰۱۵ قابل مقایسه نیست. در بعد منطقهای، در سال ۲۰۱۵، عربستان سعودی و امارات متحده عربی بهشدت با برجام مخالف بودند، اما اکنون، به دلیل بهبود روابط ایران با این دو کشور، وضعیت کاملاً متفاوت است. این کشورها اکنون به دلیل منافع ملی خود، نه لزوماً برای منافع ایران، از توافق احتمالی میان ایران و آمریکا حمایت میکنند. آنها نگرانند که در صورت تشدید تنشها و بروز درگیری نظامی، پایگاههای نظامی آمریکا در منطقه هدف قرار گیرند و این امر به بیثباتی در کشورهایشان منجر شود.
البته، این کشورها توافقی را ترجیح میدهند که معادلات قدرت در منطقه را به هم نزند. از دیدگاه من، برجام در سال ۲۰۱۵ معادلات قدرت را تغییر داد و جایگاه ایران را ارتقا بخشید. اما اکنون، کشورهای منطقهای مانند عربستان و امارات، که خود در موقعیت بهتری نسبت به سال ۲۰۱۵ قرار دارند، خواستار توافقی هستند که تعادل قدرت را حفظ کند.
علاوه بر این، نیروهای متحد عربستان در سوریه، عراق و لبنان اکنون از نظر توان و تأثیرگذاری در سطحی بالاتر از سال ۲۰۱۵ قرار دارند. این شاخصها نشان میدهد که مذاکرات کنونی، چه از نظر کیفی و چه از نظر کمی، تحت تأثیر عوامل داخلی، منطقهای و بینالمللی، کاملاً با مذاکرات برجام متفاوت است.
دکتر ایزدی: یکی از تفاوتهای اساسی که امیدواریم وزارت امور خارجه و سایر افراد دخیل در مذاکرات به آن توجه ویژهای داشته باشند، مسئله تحریمهای اعمالشده علیه ایران است. در دوره پیشین مذاکرات، نهادهایی مانند بانک مرکزی و شرکت ملی نفت ایران به دلایل هستهای تحریم شده بودند. با امضای توافق هستهای (برجام) در سال ۲۰۱۵، تحریمهای این نهادها تا حدی تعلیق شد. اما در ده سال گذشته، جریانهای ضدایرانی در ایالات متحده فرصت داشتند تا با وضع قوانین جدید تحریمی، از تکرار تجربه تعلیق تحریمها جلوگیری کنند. در این مدت، تحریمهای جدیدی به دلایل غیرهستهای، مانند اتهامات مرتبط با تروریسم، بر نهادهای بانکی و نفتی ایران اعمال شده است. بنابراین، حتی در صورت دستیابی به توافق هستهای، تجربه تعلیق تحریمها مشابه سال ۲۰۱۵ تکرار نخواهد شد، زیرا این تحریمهای جدید ساختار متفاوتی دارند. این تفاوت بسیار مهم و تعیینکننده است.
تفاوت دیگر به قوانین داخلی ایالات متحده، بهویژه قانون بازبینی توافق هستهای با ایران (INARA)، مربوط میشود. این قانون به کنگره آمریکا اجازه میدهد تا درباره توافقات با ایران رأیگیری کند. طبق این قانون، رئیسجمهور آمریکا موظف است ظرف پنج روز توافق جدید با ایران را به کنگره ارائه دهد، و کنگره نیز ۳۰ روز فرصت دارد تا آن را بررسی و در صورت لزوم رد کند. حتی اگر توافقی با قوه مجریه آمریکا حاصل شود، که خود این امر نیز با تردیدهایی همراه است، تصویب آن در کنگره چالشبرانگیز خواهد بود.
تحلیل نادرستی وجود دارد که برخی افراد غیرمتخصص مطرح کردهاند، مبنی بر اینکه چون اکثریت کنگره جمهوریخواه است و دونالد ترامپ نیز از این حزب است، او میتواند رأی کنگره را به نفع توافق جلب کند. این فرضیه کاملاً نادرست است. بهعنوان مثال، هفته گذشته، ۵۲ نفر از ۵۳ سناتور جمهوریخواه سنا نامهای خطاب به ترامپ امضا کردند و خواستار «غنیسازی صفر» و برچیدن کامل برنامه هستهای ایران شدند. آنها اعلام کردند که جز این، هیچ توافقی پذیرفتنی نیست. اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان مجلس نمایندگان آمریکا نیز نامه مشابهی را امضا کردند. حتی دموکراتها پیش از جمهوریخواهان چنین نامهای را امضا کرده و اعتراض خود را مطرح کردند. در دوره اوباما، به دلیل دموکرات بودن وی، تا حدی امکان اقناع کنگره وجود داشت، اما اکنون، برخی نمایندگان میانهرو که به دلایل سیاسی با ترامپ مخالفت میکنند، ممکن است با توافق پیشنهادی او نیز مخالفت کنند. بهطور کلی، طرحهای ضدایرانی در کنگره معمولاً با ۹۸ یا ۹۹ درصد آرا در سنا تصویب میشوند، و تنها در موارد نادر، مانند غیبت یا بیماری یک سناتور، ممکن است رأی مخالف ثبت شود. برای جلوگیری از تصویب طرحهای ضدایرانی، باید حمایت ۹۸ درصدی کنگره به زیر ۶۷ درصد کاهش یابد، یعنی حداقل ۳۰ درصد آرا تغییر کند، که کاری بسیار دشوار است. حتی اگر ترامپ موافق توافق باشد، بروکراسی پیچیده آمریکا مانع دیگری است.
یکی از مشکلات دیگر، حضور افرادی با گرایشهای خاص در ساختار تصمیمگیری آمریکا است. بهعنوان مثال، مسئول فعلی میز ایران در شورای امنیت ملی آمریکا، خانمی به نام «سرن» است که متولد حیفا در فلسطین اشغالی بوده و پیشتر برای وزارت دفاع اسرائیل فعالیت میکرده است. برخی معتقدند که او همچنان منافع اسرائیل را دنبال میکند. در ده سال گذشته، جریانهای صهیونیستی افراد متعددی را در مناصب کلیدی دولت آمریکا قرار دادهاند تا اطمینان حاصل کنند تجربه برجام تکرار نشود.
پرسش رایج این است که آیا توافقی حاصل خواهد شد و اگر حاصل شود، چه منفعتی برای ایران خواهد داشت؟ پاسخ این است که حتی در صورت دستیابی به توافق، با توجه به موانع ذکرشده، بعید است دستاورد قابلتوجهی برای ایران به همراه داشته باشد. بنابراین، اگر توافقی به هر دلیلی حاصل نشود، نباید بیش از حد نگران بود، زیرا حتی توافق نیز ممکن است نتایج ملموسی برای ایران نداشته باشد.
تفاوت دیگر، احتمال حمله نظامی به ایران است که در دوره اوباما مطرح نبود. در پاسخ به این پرسش که آیا حمله نظامی گسترده محتملتر است یا اقدام نظامی محدود، باید گفت که حملات نظامی گسترده معمولاً از اقدامات کوچک آغاز میشوند. آمریکا نیز احتمالاً با اقدامات محدود شروع خواهد کرد. با توجه به شعارهای انتخاباتی ترامپ علیه جنگ و ادعای او مبنی بر اینکه انتخاب کامالا هریس ممکن بود به جنگ جهانی سوم منجر شود، به نظر نمیرسد او در ابتدا به دنبال جنگ گسترده باشد. اما برخلاف اوباما، احتمال اقدامات نظامی محدود از سوی او وجود دارد.
یکی از اصول اساسی در روابط بینالملل این است که مذاکرات باید بر اساس حسن نیت انجام شود، به این معنا که در حین مذاکرات، طرف مقابل نباید تهدید به حمله نظامی یا اعمال تحریمهای جدید، چه گسترده و چه محدود، کند. برای مثال، آمریکا در مذاکرات با روسیه از تهدید نظامی پرهیز میکند. اما در مورد ایران، مسئله حمله نظامی، چه محدود و چه گسترده، به این بستگی دارد که هزینههای آن برای آمریکا چقدر ارزیابی شود. اگر آمریکاییها معتقد باشند که حمله به ایران هزینهای ندارد یا هزینه آن کم است، اقدام نظامی انجام خواهند داد. اما اگر اظهارات مقامات ایرانی، مانند سخنان سردار حاجیزاده مبنی بر حضور ۵۰ هزار نیروی آمریکایی در منطقه و وجود ده پایگاه نظامی، یا سخنان سردار باقری که تأکید کردند جنگ را شما شروع میکنید اما پایان آن نامعلوم است، یا فرمایشات مقام معظم رهبری که دوره «بزن و دررو» به پایان رسیده است، برای آنها باورپذیر باشد، از حمله نظامی اجتناب خواهند کرد.
برخی در واشنگتن معتقدند که پاسخهای ایران به اقدامات گذشته، مانند شهادت سردار سلیمانی، قابل تحمل بوده و واکنشهای ایران آنها را از حمله نظامی نمیترساند. مقالهای که اخیراً منتشر شده، فهرستی از حملاتی را که طرف مقابل انجام داده و ایران پاسخ قاطعی به آنها نداده، ارائه کرده است. اگر آمریکا احساس کند که برتری دارد، حتی در صورت توافق، ممکن است حمله نظامی رخ دهد. تجربه لیبی در اینجا قابل تأمل است؛ لیبی برنامه هستهای و توان موشکی خود را واگذار کرد، اما مورد حمله قرار گرفت، تجزیه شد و به وضعیت اسفناکی دچار شد.
بنابراین، ادعای ترامپ مبنی بر اینکه «یا با من توافق کنید یا حمله میکنم» و یا اینکه «توافق با من به نفع ایران خواهد بود»، هر دو نادرست است. گشایشهای بزرگ اقتصادی در دست او نیست، زیرا تحریمها تحت کنترل کنگره است و با شرایط فعلی، توافق به گشایش چشمگیر منجر نخواهد شد. همچنین، عدم توافق لزوماً به حمله نظامی منجر نمیشود، زیرا این دو موضوع از هم جدا هستند. اگر آمریکا احساس کند که حمله به تأسیسات هستهای ایران بدون هزینه یا با هزینه کم ممکن است، حتی بدون توافق نیز ممکن است اقدام نظامی کند، همانطور که در مورد تأسیسات هستهای سوریه و عراق انجام داد. اما اگر احساس کنند هزینه حمله بالا است، حتی در صورت عدم توافق، از اقدام نظامی خودداری خواهند کرد.
آیا واقعا میان دیدگاه های مختلف در دولت ترامپ نسبت به مدل برخورد با ایران تفاوت های اساسی وجود دارد ؟در دولت دونالد ترامپ، طیفهای مختلفی با دیدگاههای متفاوت حضور دارند. پرسش این است که آیا فردی مانند استیو ویتکاف به جریان معتدلتر، که به بازسازی «آمریکای بزرگ» معتقد است، تعلق دارد یا خیر؟ شواهد و اسناد موجود نشاندهنده نقشآفرینی او در سیاستهای تهاجمیتر است. برای مثال، در جریان حمله به یمن، آقای والتز، مشاور امنیت ملی، طراحی این عملیات را بر عهده داشت که با هزینهای بالغ بر یک میلیارد دلار انجام شد، اما ناکام ماند و یمنیها تا آخرین روز پهپادهای آمریکایی را هدف قرار میدادند. پس از این شکست، ترامپ والتز را از سمت خود برکنار کرد و سیاستها را تغییر داد. در این میان، استیو ویتکاف در تمام مراحل این حمله حضور داشت و از آن حمایت کرد.در حال حاضر، بیش از سه ماه است که رژیم صهیونیستی در غزه مرتکب جنایات گستردهای شده و مسئول این پرونده، استیو ویتکاف است. این اقدامات با امضای او در جریان است. اگرچه ویتکاف در مذاکرات آتشبس با حماس توافقی را امضا کرد و به دلیل سرعت دستیابی به آن مورد تمجید قرار گرفت، اما در سه ماه گذشته، رژیم صهیونیستی فشار بیامانی بر مردم غزه وارد کرده است. بنابراین، نباید به سفیدسازی چهره افرادی مانند ویتکاف برای اهداف سیاسی پرداخت. پرونده عملکرد او چندان مثبت نیست و او بهعنوان فردی نزدیک به نتانیاهو شناخته میشود. برای مثال، در دور پنجم مذاکرات در رم، ویتکاف با تأخیر در جلسه حاضر شد و اعلام کرد که دیدار رسمی با رئیس موساد داشته است.با این حال، باید توجه داشت که در کاخ سفید جریانهای مختلفی وجود دارند، اما لزوماً قدرت اجرایی در دست این جریانها نیست. تصمیمگیریهای اصلی اغلب در اختیار افرادی مانند ویتکاف یا کنگره قرار دارد. با وجود این، نباید نقش این جریانها را نادیده گرفت، زیرا آنها میتوانند بر تصمیمات ترامپ اثرگذار باشند. این جریانها، بهعنوان بخشی از پایگاه رأیدهندگان ترامپ که او را به ریاستجمهوری رساندند، از وزن سیاسی برخوردارند.متأسفانه، ایران در زمینه تأثیرگذاری بر افکار عمومی، جریانهای سیاسی و اجتماعی در داخل آمریکا عملکرد مؤثری نداشته و فعالیتهایش در این حوزه عملاً تعطیل است. برای مثال، نهادهای ایرانی میتوانستند با تمرکز بر افکار عمومی آمریکا، بهویژه طیفهای خاصی از آن، تأثیرگذاری بیشتری داشته باشند، اما این فرصتها از دست رفته است. بهعنوان نمونه، تاکر کارلسون، یکی از چهرههای برجسته رسانهای انگلیسیزبان، پس از مصاحبه با ولادیمیر پوتین قصد داشت به ایران سفر کند و با جناب آقای رئیسی مصاحبهای انجام دهد، اما این اجازه به او داده نشد. این تصمیم، که از سوی برخی مقامات ایرانی گرفته شد، باعث شد کارلسون چند روز در دبی معطل بماند و این فرصت برای تعامل با افکار عمومی آمریکا از دست برود.بنابراین، امکان تأثیرگذاری بر افکار عمومی آمریکا، بهویژه بر طیفهایی که میتوانند بر تصمیمات ترامپ اثر بگذارند، وجود دارد، اما این امر نیازمند فعالیتهای هدفمند است. هرچند کار اجرایی در دست افرادی مانند ویتکاف یا کنگره است، تأثیرگذاری بر افکار عمومی و تصمیمات سیاسی میتواند از طریق تعامل با این جریانها محقق شود. ایران باید در این حوزه فعالتر عمل کند تا از این ظرفیت برای پیشبرد منافع ملی خود بهرهبرداری کند.
چرا جمهوری اسلامی دوباره به سمت مذاکرات حرکت کرد؟
دکتر متقی : نامه دونالد ترامپ و موضوعاتی که هرگز منتشر نشدند، بهعنوان یک متغیر واسط عمل میکنند. در برخی موارد، این متغیر واسط میتواند نقشی تأثیرگذار ایفا کند. اما متغیر اصلی و مستقیم این است که ایالات متحده بههیچوجه قابل اعتماد نیست و همواره سیاستهایی مبتنی بر قدرت، فشار و زورگویی را در دستور کار خود قرار میدهد. این دیدگاه در تحلیل و تفکر آمریکاییها نسبت به ایران نیز مشهود است؛ آنها معتقدند جمهوری اسلامی ایران در پی توسعه قدرت خود است. با این حال، تغییراتی در فضای سیاست بینالملل ایجاد میشود که بهعنوان متغیر واسط عمل میکنند.
متغیر واسط به معنای وجود تضمینها و رویکردهایی است که میتوانند بر روند مذاکرات اثر بگذارند، بدون اینکه نقش کاتالیزوری داشته باشند یا تغییری اساسی در ذهنیت آمریکاییها نسبت به ایران یا دیدگاه ایرانیها نسبت به آمریکا ایجاد کنند. بنابراین، در تحلیل موضوعات سیاست داخلی و بینالمللی، باید نقش متغیرهای واسط را جدی گرفت. برخی تحلیلگران معتقدند که تنها متغیرهای وابسته و مستقل وجود دارند و هیچ عامل دیگری در این میان تأثیرگذار نیست. اما واقعیت این است که همیشه متغیرهای مداخلهگری وجود دارند که بر روندها اثر می گذارد.
دکتر بهشتیپور: هدف اصلی جمهوری اسلامی ایران همواره پایان دادن به تحریمها بوده است. همانطور که جناب آقای دکتر ایزدی بهدرستی اشاره کردند، تحریمها در طول زمان عمیقتر، گستردهتر و متنوعتر شدهاند و این وضعیت بسیار خطرناک است. مطالعه دقیق این تحریمها نشاندهنده پیچیدگی و گستردگی آنهاست. اما پرسش اساسی این است که در برابر اقدامات طرف مقابل، ایران چه باید بکند؟نخستین نکته این است که برای رفع تحریمهای ظالمانه، راهی جز مذاکره وجود ندارد. تعجبآور است که برخی اساتید معتقدند نباید مذاکره کرد. مذاکره مانند یک چاقو است که میتواند استفاده مثبت یا منفی داشته باشد و به خودی خود خوب یا بد نیست. موفقیت مذاکره به این بستگی دارد که چگونه از آن استفاده شود، در چه شرایطی انجام گیرد، با چه هدفی پیش رود و چه نقشه راهی برای آن طراحی شده باشد.به اعتقاد بنده، مذاکرات در ایران توسط افراد شایستهای هدایت میشود و مدیریت آن بسیار مناسب است. از ابتدای مسئله هستهای، مسئولیت آن بر عهده نظام جمهوری اسلامی ایران بوده و نه دولتهای مختلف. از سال ۱۳۶۸ تاکنون، این نظام، بهویژه مقام معظم رهبری و شورای عالی امنیت ملی، هدایت کلان این موضوع را بر عهده داشتهاند. دولتها یا به این فرآیند کمک کردهاند یا با تصمیمات نادرست به آن آسیب زدهاند، اما تصمیمگیر و مدیر اصلی همواره نظام بوده است. بنابراین، اگر دستاوردی حاصل شده یا مشکلی پیش آمده، مسئولیت آن بر عهده نظام است و نباید آن را به گردن دولتهای مختلف انداخت.بحث هستهای از مرداد ۱۳۸۱ آغاز شد و برای جوانی که اکنون ۲۳ سال دارد، این موضوع در تمام طول زندگیاش تأثیرگذار بوده است. واکنشهای مردم به مذاکرات و شرطی شدن آنها صرفاً به دلیل تأثیرات روانی نیست، بلکه به این دلیل است که نتایج مذاکرات بهطور مستقیم بر زندگی آنها اثر میگذارد. اگر مذاکرات نتایج مثبتی داشته باشد، تأثیر مثبت و اگر منفی باشد، تأثیر منفی بر زندگی مردم خواهد داشت.برخی تحلیلها نادرست هستند و میتوانند تأثیرات منفی داشته باشند. بهعنوان مثال، این ادعا که استیو ویتکاف صرفاً دنبالهرو نتانیاهو است، با شواهد موجود همخوانی ندارد. در موضوع یمن، آمریکا توافقی با این کشور امضا کرد که بر اساس آن، یمن از حمله موشکی به کشتیهای آمریکایی خودداری کرد، اما در برابر اسرائیل آزاد بود هر اقدامی انجام دهد. این نشان میدهد که آمریکا در برخی موارد میان منافع خود و اسرائیل تمایز قائل میشود. همچنین، اظهارات نتانیاهو که با عصبانیت اعلام کرد «ما اقمار آمریکا نیستیم»، در موضوع یمن و غزه مطرح شد. این در حالی است که رژیم صهیونیستی از نظر تسلیحاتی، اطلاعاتی و عملیاتی کاملاً به آمریکا وابسته است. این شواهد نشان میدهد که هرچند اتحاد راهبردی میان آمریکا و اسرائیل غیرقابلانکار است و آمریکا منافع اسرائیل را قربانی نمیکند، اما در تاکتیکها و روشها تفاوتهایی وجود دارد.نباید بهطور کلی فرض کرد که با آمریکا نمیتوان کار کرد یا اینکه آنها صرفاً دنبالهرو دستورات نتانیاهو هستند. اگر ابعاد کلان این رابطه را بهعنوان اصول بپذیریم و در عین حال به جزئیات تاکتیکی توجه کنیم، راههای متعددی برای مانور دیپلماتیک ایران باز میشود. همانطور که یمنیها با اقدامات خود، مانند هدف قرار دادن فرودگاه بنگوریون، قدرت مانور خود را نشان دادند، ایران نیز میتواند از این ظرفیتها بهرهبرداری کند.استراتژی ایران رفع کامل تحریمها و جلوگیری از اعمال تحریمهای جدید به بهانههای دیگر است. اما همانطور که اشاره شد، طرف مقابل با طراحیهای جدید، حتی در صورت حل مسئله هستهای، تحریمهایی به بهانههای دیگر اعمال کرده است. این وضعیت میتواند به بنبست منجر شود، اما به اعتقاد بنده، دیپلماسی راههای نرفته بسیاری دارد. شرط موفقیت این است که به دیپلماتهای خود اعتماد کنیم، نه به طرف مقابل. شعار من این است: ما مذاکره میکنیم، چون به طرف مقابل اعتماد نداریم. اگر اعتماد وجود داشت، نیازی به مذاکره نبود؛ دو طرف سندی امضا میکردند و موضوع پایان مییافت. مذاکره دقیقاً برای زمانی است که اعتماد وجود ندارد.بنابراین، باید به مذاکرهکنندگان خود اعتماد کنیم و با ایجاد وحدت و انسجام ملی، از آنها حمایت قاطع داشته باشیم. نباید مذاکرهکنندگان را به خیانت یا ضعف متهم کرد یا آنها را افرادی بیکار دانست که برای مذاکراتی بینتیجه وقت صرف میکنند. این تصور که مذاکرات به نتیجه نمیرسد، اگر به افکار عمومی القا شود، مردم را به این باور میرساند که مذاکرهکنندگان وقت و انرژی خود را هدر میدهند. اما من معتقد هستم که با بهکارگیری توان ملی و انجام اصلاحات اقتصادی، مانند اصلاح نظام بانکی، بیمه و مالیاتی و تقویت تولید ملی، میتوان قدرت اقتصادی و هستهای ایران را ارتقا داد.
این امر دست ایران را در مذاکرات قویتر میکند و باعث میشود طرف مقابل، که تصور میکند ایران ضعیف شده، در محاسبات خود دچار اشتباه شود. در این صورت، طرف مقابل در میز مذاکره ناچار به اعطای امتیازات بیشتری خواهد شد.
آمریکایی ها بعد از انقلاب مدلهای مختلفی از تحریم را بر ضد ایران وضع کردهاند و قاعدتا قسمتی از این تحریمها در موضوع فشار اقتصادی به جامعه ایرانی موفق عمل کرده. سوال اینجاست که چرا طرف آمریکایی الان باید از این سیاست تحریم دست بردارد؟ بخش دوم سوال اینست ، اگر فرض بر این بگیریم که مذاکرات نتیجه بخش باشد آیا براساس قواعد، ساختار و قوانین داخلی آمریکا، ترامپ توانایی تعلیق و یا لغو تحریمها را دارد؟ گفته میشود اتفاقی که برای سوریه در حوزه لغو تحریمها توسط آمریکا افتاده است نمونهای از توانایی ترامپ برای تعلیق تحریمهای ایران و روسیه است آیا شما با این گذاره موافق هستید و آن را امکان پذیر میدانید؟
دکترایزدی: استفاده از عباراتی مانند «برداشتن» یا «لغو» تحریمها برای رئیسجمهور آمریکا دقیق نیست. یکی از درسهای برجام این بود که باید در انتخاب واژگان دقت کرد. تحریمها یا تعلیق میشوند یا لغو. تعلیق به این معناست که قانون همچنان وجود دارد، اما اجرای آن بهطور موقت متوقف میشود و هر زمان که بخواهند، میتوانند اجرای آن را از سر بگیرند. لغو به معنای حذف کامل قانون و مبنای قانونی آن است. تحریمها به دو نوع تقسیم میشوند: تحریمهایی که با دستور اجرایی رئیسجمهور وضع شدهاند و تحریمهایی که توسط کنگره تصویب شدهاند. تحریمهای وضعشده توسط رئیسجمهور، مانند دونالد ترامپ، قابل تعلیق یا لغو توسط خود او هستند. اما تحریمهای اصلی، بهویژه تحریمهای بانکی و نفتی ایران، توسط کنگره وضع شدهاند و به قانون تبدیل شدهاند، یا به اصطلاح «کدیفاید» (Codified) شدهاند. این فرآیند، بهخصوص پس از برجام، شدت گرفته است. بنابراین، رئیسجمهور تنها میتواند تحریمها را تعلیق کند، نه لغو. برای لغو تحریمهای کنگره، باید قانونگذاران بار دیگر قانونی برای لغو آن تصویب کنند.در مورد امکان تعلیق تحریمها، این امر یا به مجوز درونمتنی قانون (یعنی مجوزی که در متن قانون برای رئیسجمهور پیشبینی شده باشد) یا به مجوز برونمتنی نیاز دارد. بهعنوان مثال، در مورد قانون سزار (تحریمهای سوریه)، چنین مجوزی به رئیسجمهور داده شده و به همین دلیل، ترامپ میتوانست در آن مورد خاص تحریمها را تعلیق کند. با این حال، با توجه به فروپاشی دولت بشار اسد، این پرسش مطرح است که چرا این تحریمها همچنان پابرجاست؟ بهطور مشابه، تحریمهای مربوط به دوران صدام حسین همچنان وجود دارند و این نشاندهنده پیچیدگی ساختار تحریمی است. تحریمهای اصلی نفتی و بانکی ایران توسط کنگره وضع شدهاند و برای درک فضای کنگره، میتوان به رفتار نمایندگان در حضور بنیامین نتانیاهو اشاره کرد. نتانیاهو در کنگره آمریکا سخنرانی ۵۰ دقیقهای انجام داد و ۵۲ بار مورد تشویق نمایندگان قرار گرفت، در حالی که چنین استقبالی از دونالد ترامپ صورت نمیگیرد و حتی برخی نمایندگان علیه او واکنش منفی نشان میدهند. این نشاندهنده نفوذ قابلتوجه نتانیاهو در کنگره است.برخی افراد، بهویژه در جریان اصلاحطلب، با اظهارات غیرکارشناسی و غیرواقعبینانه، این ذهنیت را ایجاد کردهاند که مذاکرات میتواند به سرمایهگذاریهای کلان، مانند ۲۵۰۰ میلیارد دلار، در ایران منجر شود. اینگونه اظهارات، که گاهی توسط مقامات سابق یا سفرا مطرح شده، در خارج از ایران به تمسخر گرفته میشود و طرف مقابل را به این باور میرساند که ساختار حکمرانی ایران غیرمنطقی است. وقتی آمریکا سایر کشورها را به سرمایهگذاری در خاک خود تشویق میکند، تصور اینکه آمریکا در ایران سرمایهگذاری کند، غیرواقعی است. اینگونه اظهارات، جایگاه ایران را تضعیف کرده و به وهن کشور منجر شده است. وجود نگاه خوشبینانه به آمریکا در برخی جریانهای داخلی، مشکلی جدی ایجاد میکند. باید تأکید کرد که تحریمها در اختیار ترامپ نیست، بلکه در کنترل کنگره است و تا زمانی که ایران حتی نیم درصد غنیسازی داشته باشد، کنگره تحریمها را لغو نخواهد کرد، حتی اگرترامپ چنین قصدی داشته باشد.در مورد استیو ویتکاف، پیش از سفر دونالد ترامپ به خاورمیانه، برخی رسانههای آمریکایی عملیات روانی را آغاز کردند و ادعا کردند که روابط میان ترامپ و نتانیاهو تیره شده است. این عملیات روانی عمدتاً برای آمادهسازی فضای سفر به کشورهای عربی و اسلامی بود و پس از اتمام سفر، این تنشها برطرف شد. البته اختلافاتی در کابینه نتانیاهو، کابینه ترامپ و حتی میان این دو کابینه وجود دارد، اما پرسش اصلی این است که این اختلافات تا چه حد عمیق و ریشهای هستند؟ منتقدان نتانیاهو در آمریکا، که عمدتاً از لابی صهیونیستی هستند، معتقدند اقدامات او به ضرر منافع اسرائیل است. آنها انتقادشان نه از سر مخالفت با اسرائیل، بلکه به دلیل نگرانی از عملکرد نتانیاهو است که به اعتقاد آنها برای منافع شخصی خود و به دلیل پروندههای قضاییاش، جنگ غزه را طولانی کرده است. این افراد معتقدند اگر جنگ پایان یابد، نتانیاهو باید در دادگاه پاسخگو باشد.با این حال، تشدید نسلکشی در غزه طی سه ماه گذشته، که با امضای افرادی مانند استیو ویتکاف پیش رفته، نشاندهنده نقش کلیدی او در این سیاستهاست. اگر ویتکاف یا افراد مشابه با این اقدامات مخالف بودند، شاید این جنایات رخ نمیداد. بنابراین، توصیف ویتکاف بهعنوان صرفاً یک معاملهگر، سادهسازی مسئله است. این اقدامات با حمایت او انجام شدهاند و نمیتوان نقش او را نادیده گرفت.
دکتر ایزدی آیا با وضع قوانینی که فرمودید در آمریکا وجود دارد امکان سرمایه گذاری آمریکایی ها در ایران واقعبینانه است؟
تحریمها به دو دسته اولیه و ثانویه تقسیم میشوند. تحریمهای ثانویه غیرقانونی هستند، زیرا با اصل استقلال در روابط بینالملل مغایرت دارند. این اصل ایجاب میکند که شرکتهای مستقر در کشورهایی مانند ژاپن، کره جنوبی، عراق یا دبی بر اساس قوانین کشور خود عمل کنند. اما هنگامی که کنگره آمریکا قوانینی را وضع میکند که شرکتهای کشورهای دیگر را محدود میسازد، این اقدام غیرقانونی تلقی میشود و بهعنوان تحریمهای ثانویه شناخته میشود. در مقابل، تحریمهای اولیه، که بر شرکتهای آمریکایی اعمال میشوند، غیرقانونی نیستند، زیرا این شرکتها موظف به تبعیت از قوانین کنگره آمریکا هستند.به همین دلیل، رفع تحریمهای ثانویه بهمراتب آسانتر از تحریمهای اولیه است. کشورهایی که شرکتهایشان بهصورت غیرقانونی تحت تأثیر تحریمهای ثانویه قرار گرفتهاند، از این محدودیتها رضایت ندارند. ایران با جمعیتی حدود ۹۰ میلیون نفر، منابع نفتی و دیگر ظرفیتهای اقتصادی، بازار جذابی برای این کشورهاست. بسیاری از این کشورها، حتی متحدان آمریکا، به دلیل فشار و زورگویی این کشور مجبور به تبعیت از تحریمهای ثانویه شدهاند. اما رفع تحریمهای اولیه دشوارتر است، زیرا این تحریمها توسط کنگره و رئیسجمهور آمریکا وضع شدهاند و مدعیان آن نهادهای آمریکایی هستند.احتمال رفع تحریمهای اولیه بسیار کم است، زیرا نیازمند رأی کنگره آمریکا است. در حال حاضر، کنگره نهتنها به دنبال کاهش تحریمها نیست، بلکه در پی افزایش آنها و حتی تکرار تجربه لیبی در ایران، یعنی تجزیه کشور، است. اگر این واقعیتها را درک کنیم، میتوانیم اقدامات مفیدی برای کشور انجام دهیم. اما اگر این مسائل را نادیده بگیریم، ممکن است اظهاراتی مطرح کنیم که بعدها متوجه نادرستی آنها شویم.
دکتر ایزدی نظر شما در خصوص فعالسازی اسنپ بک و نقش اروپاییها در مذاکرات هستهای و فعالسازی مکانیسم ماشه چیست؟؟؟
دکتر ایزدی: سازمان ملل متحد هیچگاه نه یک قطره از نفت ایران را تحریم کرده و نه نقلوانتقال مالی ایران را محدود کرده است. محدودیتهای اصلی اقتصادی ایران ناشی از تحریمهای کنگره ایالات متحده است که پیشتر به آن اشاره شد. بازگشت تحریمهای سازمان ملل مطلوب نیست، اما فاجعه اصلی در اقتصاد ایران به دلیل تحریمهای کنگره آمریکا ایجاد شده است. یکی از اقدامات مثبت جناب آقای روحانی در دوره پیشین این بود که در واکنش به تهدید فعالسازی مکانیسم ماشه، نامهای نوشتند و اعلام کردند که در صورت فعال شدن این مکانیسم، ایران از معاهده منع گسترش تسلیحات هستهای (NPT) خارج خواهد شد. اکنون زمان مناسبی است که جناب آقای دکتر پزشکیان نیز نامهای مشابه تنظیم کنند. این اقدام بههیچوجه به معنای قصد ایران برای ساخت سلاح هستهای نیست. ایران میتواند در این نامه و در مصاحبههای بعدی تأکید کند که نظارتهای داوطلبانه کنونی، مطابق با پروتکلهای عادی NPT، ادامه خواهد یافت.معاهده NPT هر ده سال یکبار بازبینی میشود، و ایالات متحده سالهاست تلاش میکند بند دهم این معاهده، که امکان خروج کشورها را فراهم میکند، حذف کند تا کشورهای عضو دیگر نتوانند از آن خارج شوند. اگر ایران در آینده احساس کند که این معاهده دیگر به نفعش نیست، چه در صورت فعال شدن مکانیسم ماشه و چه بدون آن، ممکن است تصمیم به خروج از NPT بگیرد. این معاهده برای ایران دستاورد ملموسی نداشته است، زیرا قرار بود در چارچوب آن، فناوری هستهای به کشورهای عضو، از جمله ایران، منتقل شود، اما این امر هرگز برای ایران محقق نشد. در مقابل، کشورهایی مانند اسرائیل، که عضو NPT نیستند، از نظارتهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی معافاند و هیچ محدودیتی برای توسعه سلاح هستهای ندارند. میتوان از آقای گروسی، مدیرکل آژانس، پرسید چرا تمرکز آژانس صرفاً بر ایران است و چرا اسرائیل مورد بازرسی قرار نمیگیرد؟ پاسخ او این است که اسرائیل عضو NPT نیست.کشورهایی مانند هند و پاکستان، که یا عضو NPT نبودند یا از آن خارج شدند، سلاح هستهای توسعه دادند و اکنون آمریکا با آنها روابط هستهای دارد. بنابراین، مکانیسم ماشه ابزار مطلوبی نیست و نیازمند اقداماتی مانند نگارش نامهای از سوی جناب آقای پزشکیان است. این اقدام باید با دیپلماسی فعال همراه شود، زیرا کشورهایی مانند چین و روسیه، و حتی اعضای غیر دائم شورای امنیت مانند پاکستان و الجزایر، با فعالسازی مکانیسم ماشه مخالفاند.در صورت فعال شدن مکانیسم ماشه، دو تفسیر ممکن است ایجاد شود: برخی کشورها، مانند چین، روسیه، پاکستان یا الجزایر، ممکن است اعلام کنند که مکانیسم ماشه فعال نشده است، در حالی که کشورهای غربی احتمالاً مدعی فعال شدن آن خواهند شد. در این حالت، وضعیت کنونی ایران تغییر چندانی نخواهد کرد. در حال حاضر، برخی کشورها به دلیل احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه با ایران همکاری نمیکنند و این وضعیت در آینده نیز ادامه خواهد یافت. اما کشورهایی که اکنون همکاری میکنند، ممکن است با استناد به تفسیر دوم (عدم فعال شدن مکانیسم ماشه) به همکاری ادامه دهند. نکته مهم این است که تحریمهای نفتی و بانکی ایران تحت تأثیر مکانیسم ماشه یا تحریمهای سازمان ملل قرار ندارند، بلکه عمدتاً ناشی از تحریمهای کنگره آمریکا هستند.یکی از نقاط ضعف برجام، وجود مکانیسم ماشه بود.
در تاریخ روابط بینالملل، سابقه نداشته که توافقی امضا شود و در صورت نقض آن توسط یک طرف، ابزار تنبیهی (چماق) علیه طرف دیگر به کار گرفته شود. این مکانیسم به خودی خود نامطلوب است، اما تأثیر آن به اندازهای که برخی تصور میکنند، گسترده نیست، زیرا تحریمهای نفتی و بانکی خارج از چارچوب آن هستند. اگر ایران بتواند با دیپلماسی فعال، دو تفسیر متفاوت از شورای امنیت ایجاد کند، وضعیت کنونی تفاوت چندانی نخواهد یافت.
دکتر بهشتی پور همین سوال را از شما دارم در خصوص فعال سازی مکانیسم ماشه و نقطه ضعفی که در برجام نادیده گرفته شد؟
دکتر بهشتیپور: مکانیسم ماشه طی ده سال گذشته فعال نشده است و این موضوع باید ما را به تأمل وادارد. یکی از مقاطع کلیدی در این زمینه، تلاش دونالد ترامپ در دولت اول خود در دیماه ۱۳۹۸ برای فعالسازی این مکانیسم بود. در آن زمان، شورای امنیت سازمان ملل بهطور رسمی، هم بهصورت کتبی و هم در رأیگیری، اعلام کرد که آمریکا به دلیل خروج از برجام در اردیبهشت ۱۳۹۸، نمیتواند مکانیسم ماشه را فعال کند. در رأیگیری علنی شورای امنیت، برای اولین بار، ایالات متحده تنها توانست حمایت کشور دومینیکن را جلب کند. نه کشور دیگر رأی ممتنع دادند و روسیه و چین بهطور صریح رأی منفی دادند. این پرسش مطرح است که چرا چین و روسیه، که در گذشته به قطعنامههای ضدایرانی رأی مثبت داده بودند، اکنون به نفع ایران رأی میدهند؟ بهعنوان یک پژوهشگر، اعتقاد دارم این تغییر رویکرد به دلیل وجود برجام بود. گزارشهای رسمی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، که ۱۵ مورد آنها تأیید کرد ایران به تعهدات خود پایبند بوده، نشان داد که آمریکا با خروج غیرقانونی از برجام، مرتکب تخلف شده است. این امر باعث شد چین و روسیه نهتنها رأی ممتنع ندهند، بلکه بهطور قاطع رأی منفی بدهند.
در مقطع دیگری، حدود یک یا دو ماه بعد، که دوره پنجساله تحریمهای تسلیحاتی ایران به پایان رسیده بود، آمریکا تلاش کرد با ارائه قطعنامهای جدید، این تحریمها را تمدید کند. اما بار دیگر، نه کشور رأی ممتنع دادند، روسیه و چین رأی منفی و تنها آمریکا و دومینیکن رأی مثبت دادند. این موضوع باید ما را به تأمل وادارد که کلیشههایی مانند اینکه آمریکا دستور میدهد و دیگران اطاعت میکنند، با واقعیت همخوانی ندارد. این کلیشهها توسط ما ساخته شده و گاهی بهعنوان مبنای تحلیلهایمان در روابط بینالملل مشروعیت مییابند.
نکته کلیدی درباره مکانیسم ماشه این است که آمریکا بهصورت زورگویانه هژمونی خود، بهویژه هژمونی مالی، را به جهان تحمیل کرده و کشورها را مجبور به انتخاب میان معامله با ایران یا آمریکا کرده است. همانطور که جناب آقای ایزدی اشاره کردند، این اقدام از منظر بینالمللی مشروعیت ندارد و بسیاری از کشورها آن را با رضایت کامل نمیپذیرند. اما آمریکا، بهعنوان یک قدرت هژمون، به گفته جناب آقای متقی، صرفاً به دنبال تأمین منافع خود است و به مشروعیت بینالمللی اهمیتی نمیدهد.
بازگشت تحریمهای سازمان ملل از طریق فعالسازی مکانیسم ماشه مشکلات متعددی به همراه دارد. مهمترین مشکل این است که این تحریمها به اقدامات غیرقانونی علیه ایران مشروعیت بینالمللی میبخشند و ایران را ذیل قطعنامههای فصل هفتم منشور ملل متحد قرار میدهند. برخی، از جمله جناب آقای ایزدی، معتقدند ایران هرگز ذیل فصل هفتم نبوده است، اما باید توجه داشت که فعالسازی مکانیسم ماشه میتواند تحریمهای تعلیقشده ایران را در سازمان ملل احیا کند و به آنها مشروعیت بینالمللی ببخشد. این امر یکی از بزرگترین معایب مکانیسم ماشه است. اگر در ده سال گذشته این اتفاق رخ نداده، به دلیل وجود برجام بوده است.
مشکل اصلی مکانیسم ماشه، مشروعیتبخشی به تحریمهای ظالمانه علیه ایران است. با این حال، ایران توانست با انعقاد توافقی بزرگ مانند برجام، امتیازات قابلتوجهی کسب کند، هرچند امتیازاتی مانند مکانیسم ماشه نیز به طرف مقابل واگذار کرد. از منظر برخی اصولگرایان، برجام خسارت محض بوده، اما این دیدگاه دقیق نیست. اگر برجام خسارت محض بود، چگونه پس از تصویب قانون اقدام راهبردی مجلس، که طی آن مقرر شد ظرف دو ماه سایت هستهای فردو آماده فعالیت شود و اورانیوم فلزی تولید گردد، ایران توانست صنعت هستهای خود را احیا کند؟ این امر نشان میدهد که زیرساختهای صنعت هستهای نهتنها نابود نشده بودند، بلکه حفظ شده و امکان تحقیق و توسعه نیز فراهم بود.
جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات برجام با هوشمندی عمل کرد و دقیقاً میدانست چه اقداماتی انجام میدهد. تصویب قانون اقدام راهبردی مجلس نیز مبتنی بر توان بالقوه صنعت هستهای ایران بود. اگر این توان وجود نداشت، چگونه میشد چنین قانونی در دو ماه اجرا شود؟ در حالی که اصلاح وضعیت اقتصادی و تورم در دو ماه ممکن نیست، زیرا زیرساختهای لازم برای آن وجود ندارد. بنابراین، برجام نهتنها زیرساختهای هستهای ایران را حفظ کرد، بلکه امکان تحقیق و توسعه را نیز فراهم آورد.
از سوی دیگر، برخی جریانها با سیاسی کردن برجام، چه با تبلیغ آن بهعنوان ابزاری برای پیروزی در انتخابات و چه با توصیف آن بهعنوان سندی خیانتبار و بدتر از ترکمنچای، اشتباه کردند. واقعیت این است که ایران در برجام امتیازات مهمی کسب کرد و در مقابل، امتیازاتی نیز به طرف مقابل داد. از دیدگاه آمریکاییها نیز، بندهایی از برجام که برای ایران امتیاز محسوب میشود، برای آنها نامطلوب است. برخی بندهای برجام به نفع هر دو طرف بوده، برخی به نفع ایران و به ضرر آمریکا، و برخی دیگر به نفع آمریکا و به ضرر ایران بوده است. این واقعیت باید پذیرفته شود و نمیتوان بهصورت کلی ادعا کرد که برجام خیانت بوده است. بهعنوان یک پژوهشگر، با اطمینان میگویم که برجام دستاورد نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است.
نباید تاریخ را تحریف کرد و توافق سعدآباد را خیانت و یکی از اقدامات منفی دولت جناب آقای خاتمی دانست. سعدآباد یک بیانیه بود، نه قرارداد. این بیانیه امکاناتی را برای ایران فراهم کرد، برخلاف تبلیغاتی که مخالفان آن مطرح میکنند. ایران در این بیانیه بهصورت داوطلبانه برخی فعالیتهای خود، از جمله غنیسازی اورانیوم با سه سانتریفیوژ، را تعلیق کرد. این در حالی است که برای تکمیل یک چرخه غنیسازی، حداقل ۱۶۴ سانتریفیوژ فعال لازم است. بنابراین، ادعای مخالفان مبنی بر اینکه دولت خاتمی در ۲۹ مهر ۱۳۸۲ همهچیز را واگذار کرد، نادرست است.
پس از سعدآباد، در ۱۹ آبان ۱۳۸۲ در پاریس، ایران پذیرش داوطلبانه پروتکل الحاقی را اعلام کرد. سپس در ۴ اسفند ۱۳۸۲، مذاکرات بروکسل برگزار شد. در تمام این مراحل، ایران غنیسازیای که عملاً وجود نداشت را تعلیق کرد. در اواخر دولت خاتمی، به دستور مقام معظم رهبری، پلمپ تأسیسات یوسیاف اصفهان شکسته شد. در دولت جناب آقای احمدینژاد، در فروردین ۱۳۸۵، پلمپ کارخانه نطنز نیز شکسته شد و ۲۰ فروردین بهعنوان روز ملی فناوری هستهای نامگذاری شد، زیرا چرخه سوخت هستهای ایران تکمیل شده بود. این موفقیت به دلیل هوشمندی دولت خاتمی بود که در طول دو سال مذاکره، نیازهای کشور، از جمله ساخت سانتریفیوژها، را تأمین کرده بود. این موضوع در گزارشهای محمد البرادعی، رئیس سابق آژانس بینالمللی انرژی اتمی، تأیید شده است.
حتی پس از پذیرش برجام و خروج آمریکا از آن، ایران در پنج مرحله بهصورت گامبهگام تعهدات خود را کاهش داد و همزمان به پیشرفتهای چشمگیری دست یافت. در زمان پذیرش برجام، ایران از سانتریفیوژهای IR-2 استفاده میکرد، اما پس از کاهش تعهدات، موفق به ساخت سانتریفیوژهای پیشرفتهتر، از جمله IR-6 و IR-8، شد. این امر نشان میدهد که برجام نهتنها مانع توسعه نسلهای جدید سانتریفیوژها نشد، بلکه امکان آن را فراهم کرد. این ادعاها مبتنی بر گزارشهای دقیق محمد البرادعی، یوکیا آمانو و رافائل گروسی است.
باید با مردم صادق بود و اذعان کرد که ایران در مقاطع مختلف، چه در زمان تعلیق داوطلبانه و چه در زمان امضای برجام، از فرصتها بهخوبی استفاده کرده است. اما در حوزه اقتصاد، کشور میبایست اصلاحات ساختاری، از جمله اصلاح نظام بانکی، خروج بانکها از بنگاهداری، و بهبود نظام مالیاتی را اجرا میکرد تا تولید ملی تقویت شود. متأسفانه در ده سال گذشته، تولید ناخالص داخلی ایران کاهش یافته است. این مشکلات نباید به پای برجام نوشته شود، بلکه نتیجه سیاستهای نادرست دولتهای مختلف، از جمله دولتهای جناب آقای روحانی، رئیسی و پزشکیان بوده است.
نقش اروپاییها را چگونه باید ارزیابی کنیم؟ اینکه ما مستقیم با آمریکایی ها وارد گفتگو شدیم و اروپاییها را کنار گذاشتیم میتواند تصمیم درستی باشد ؟ چقدر باید به اروپاییها وزن دهیم و به آنها اجازه بازیگری دهیم؟ گفته میشود در نشست استانبول بین طرفهای حاضر مشاجراتی در گرفته و کشورهای اروپایی خواهان حقوقی در توافق احتمالی ایران و آمریکا شدهاند. در غیر اینصورت طرف اروپایی مانیسم ماشه را فعال میکند. آیا در شرایط ما میتوانیم به اروپایی اعتماد کنیم؟
دکتر متقی: سیاست بینالملل یک کل نسبتاً منسجم است که قدرت محوری، اصلیترین عامل شکلدهنده به تفکر و الگوی رفتاری بازیگران محسوب میشود. طبیعی است که میان قدرتهای بزرگ، اختلافنظرهای تاکتیکی برای کنترل و مهار بازیگرانی مانند ایران وجود داشته باشد. رویکرد اروپاییها مبتنی بر اندیشههای حقوقی، سازمانهای بینالمللی و قراردادهای تنظیمشده است. اما زمانی که آمریکا از برجام خارج شد، اروپاییها نه تمایلی به ادامه همکاری اقتصادی با ایران بدون هماهنگی با آمریکا داشتند و نه جرأت چنین اقدامی را. برای مثال، کارخانه پژو همکاری خود با ایران را متوقف کرد. این امر نشاندهنده آن است که اروپا بخشی از ائتلاف ذهنی و راهبردی آمریکامحور است. با این حال، آمریکا انگاره دیگری نیز دارد و آن این است که بسیاری از اهداف خود را میتواند بدون همکاری با اروپا پیش ببرد.
ایالات متحده خود را پلیس نظام جهانی میداند و دیپلماسی و مذاکره را بر اساس جایگاه خود بهعنوان یک بازیگر فائقه و در چارچوب قالبهای تاکتیکی و راهبردی خود پیگیری میکند. هدف اصلی آمریکا اعمال قدرت و بهرهگیری از نفوذ برای تحقق اهدافش است. میزان همکاری کشورهای دیگر، بهویژه کشورهای اروپایی، موضوعی ثانویه محسوب میشود. آمریکا نشان داده است که اگر بتواند از طریق یکجانبهگرایی به اهداف خود دست یابد، توجه چندانی به چندجانبهگرایی، بهویژه با اروپا، ندارد. بهعنوان مثال، در سال ۲۰۰۳، شورای امنیت سازمان ملل با حمله نظامی آمریکا به عراق مخالفت کرد و چهار کشور از پنج عضو دائم (روسیه، چین، فرانسه و انگلیس) رأی منفی دادند. اما نتیجه چه شد؟ آمریکا در مارس ۲۰۰۳ حمله نظامی را انجام داد. این نشان میدهد که آمریکا بدون حمایت یا مشارکت اروپا قادر به تحقق بسیاری از اهداف خود است.
جورج بوش پسر در آن مقطع از مفاهیم «اروپای جدید» و «اروپای پیر» استفاده کرد. منظور او از اروپای پیر، کشورهایی مانند فرانسه، آلمان و انگلیس بود که با سیاستهای آمریکا مخالفت کردند، و اروپای جدید، کشورهایی مانند جمهوری چک و مجارستان بودند که پس از سال ۱۹۹۱ الگوی کنش همکاریجویانه با آمریکا را در پیش گرفتند. بنابراین، اروپا دو نقش میتواند ایفا کند: ۱) حمایت همهجانبه از سیاستها و الگوهای رفتاری آمریکا؛ ۲) نقش خنثی در موضوعاتی که آمریکا بهتنهایی پیگیری میکند.
در تحلیل بنده، آمریکا در حال حاضر در پی به حاشیه راندن اروپا در مذاکرات است. اروپاییها در این فرآیند از ادبیات تهدید و تحقیر علیه ایران استفاده میکنند. باید به اروپاییها یادآوری کرد که اگر آنها جایگاه مستقلی در نظام بینالملل داشتند، آمریکا از آنها در قالب چندجانبهگرایی بهره میگرفت. بنابراین، اروپا بدون آمریکا قادر به انجام اقدامات عملی برای محدودسازی ایران، از جمله فعالسازی مکانیسم ماشه (اسنپبک)، نیست. اروپا ممکن است شعارهایی در این زمینه مطرح کند، ادبیات تهدیدآمیز به کار ببرد و در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی رایزنیهایی انجام دهد، اما واقعیت این است که در سیاست جهانی، اروپا بهعنوان بازیگری متحد و وابسته به سیاستهای امنیتی و راهبردی آمریکا شناخته میشود.
پرسش اصلی این است که آیا اروپا میتواند بهعنوان یک بازیگر موازنهدهنده عمل کند؟ پاسخ این است که اروپا چنین تواناییای ندارد. اگر این توان را داشت، در زمان خروج ترامپ از برجام میتوانست نقشی ایفا کند. اعتبار یک توافق به کارآمدی، اثربخشی و تداوم آن بستگی دارد. هر توافقی که این سه ویژگی را برای کشورها به همراه داشته باشد، مطلوب است. بنابراین، مهمترین مسئلهای که مذاکرهکنندگان باید در نظر داشته باشند این است که چه نوع توافقی باید منعقد شود که پایداری (استیبیلیتی) داشته باشد. ایران بهعنوان یک بازیگر منطقهای و شکننده، باید توافقی را دنبال کند که در صورت اقدام یک قدرت بزرگ به بازی فراحقوقی، فراتوافقی یا فراسازمانی، در وضعیت چالش راهبردی و امنیتی قرار نگیرد.
در شرایط کنونی، نباید فضایی ایجاد شود که مذاکره با اروپاییها به صحنهای برای محاکمه ایران تبدیل گردد. ادبیات اروپاییها در برخورد با مذاکرهکنندگان ایرانی نه بر اساس حسن نیت بوده و نه با آداب دیپلماتیک همخوانی دارد. نوعی شتابزدگی و واکنش عصبی در رفتار آنها مشاهده میشود. این واکنشها به این دلیل است که اروپاییها تصور نمیکردند آمریکا بدون آنها عمل کند. آنها اکنون تلاش میکنند به ایران یادآوری کنند که مذاکرات تهران، پاریس و بروکسل را آنها پیش بردهاند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
تهیهکننده، نویسنده و بازیگران مجموعه شبکه سه، از چالشهای تولید یک قصه اجتماعی میگویند
در گفتوگو با یک جامعهشناس، تهدیدات و فرصتهای هوش مصنوعی برای خانوادههای ایرانی را بررسی کردهایم
سعید شیخزاده در گفتوگو با «جامجم» عنوان کرد