این نقاشیها که در قهوهخانهها و اماکن عمومی خلق میشد، به نوعی روایتگر فرهنگ عامه و باورهای مردم بوده که برپایه تعزیه و نقالی پا گرفته بود. واقعه دردناک کربلا و فداکاریهای حضرت ابوالفضلالعباس(ع) یکی از موضوعاتی بود که در روح و جان ایرانیان رسوخ کرده و وارد نقاشیهای قهوهخانهای و شمایلنگاری شده بود. نقاشی از افراد در ایران در دوره تیموریان و صفویان آغاز گردید و راه خود را با نقاشی قهوهخانهای و شمایلنگاری ادامه داد. شمایلنگاری در ایران، تفاوت فاحشی با مابهازای غربی خود دارد.این نقاشیها در ایران بهجای بهرهمند شدن از فضایی غبارگرفته و حزنآلود که در شمایلنگاری مذهبی غربی استفاده میشود، واضح بوده، نور را به شکلی فراگیر در کل نقاشی منعکس میکند و عاری از فضای سهبعدی است. در آغاز شمایلنگاری با کشیدن پردهای سفید به روی صورت اشخاص آغاز گردید و بعدها صورتها دارای هویت شدند و اسامی آنها نیز در کنارشان درج شد. در دوره قاجار بهواسطه بسط قهوهخانهها، نقاشیهای مذهبی قهوهخانهای نیز رونق زیادی گرفت. این رونق هم باعث اعتلای آثار هنری شد و هم موجبات انحطاط آن را فراهم آورد. زیرا هنر را از فرهیختگی عاری و آن را به سلیقه مردم کوچه و بازار نزدیک میکرد. در عین حال باید اذعان کرد که هنرمندان، مخاطبان نقالان و تعزیهخوانان کوچه و بازار، حسینیهها و تکایا بودند و به سخنان نقالان گوش میدادند و شنیدههایشان را مصور میکردند.
در کنار آن کتبی همچون مقاتل نیز مرجع نقاشیها و تعزیهها محسوب میشد. نقاشیهای قهوهخانهای حافظ ارزشهای مذهبی و هنری ایران به شمار میرفت و شیوهای از نقاشی ایرانی با تکنیک و رنگ روغن به روی پارچه و دیوار بود. از آنجایی که این هنر راوی قصههای مذهبی بود، نقاشان آن خود را ملزم به رعایت اصول آکادمیک نقاشی نمیدانستند. پرداختن به حضرت عباس(ع) و به تصویر کشیدن فرازهایی از زندگی آن حضرت یکی از موضوعاتی بود که در نقاشیهای قهوهخانهای بسیار تصویر شده است. تصویرپردازان معمولا تصویر آن حضرت را درشت مصور میکردند و آن را در مرکز صحنه قرار میدادند. هنرمندان نقاش هنر را در خدمت پیام نقاشی در نظر میگرفتند و آن را به بیننده منتقل میکردند. مکان و اجزای تشکیلدهنده اینگونه نقاشیها مانند حیوان یا اشخاص دیگر نیز به گونهای تصویر میشدند که در خدمت شخص حضرت باشند.این نقاشیها یا حضرت را در جدال با ستمکاران و کافران به تصویر میکشید یا در حال سقایی و آب آوردن. یک نقاشی اثر قوللر آغاسی چنین تصویر شده که حضرت سوار بر اسبی است و دو دستشان در حالتی نگاه داشته شده که آب در آنهاست. ارتباط حضرت با آب نکتهای نغز و درخور توجه است. میتوان گفت اکثر داستانهایی که درباره حضرت گفته میشود، نیز با بنمایه آب در ارتباط است. درباره آن حضرت گفتهشده که او عطشی شدید داشت و از یاران وهمراهان بسیار تشنهتر بود. ازطرفی او کسی بود که امید را در دل خیمهها زنده میکرد. از نقطهنظر عرفانی درباره تشنگی حضرت و آب رساندن به یاران چنین بیان میشود که عطش حضرت به حقیقت تعبیر میشود و «عطش کنایه از غلبه ولع برای رسیدن به آرزو و لقای محبوب است» و یکی از مقامات عرفانی محسوب میشود. مرحوم الهی قمشهای دراینباره سروده است: تشنه لب آن ساقی آب حیات/ راند فرس جانب شط فرات.
بزرگان عرفان و معرفت این آب را به مثابه آب حیات در نظر گرفتهاند که قادر است جان هر تشنهلب واقعی را نجات دهد. آب حیات در اساطیر و باورهای ملل مختلف، نمادی از جاودانگی، زندگی و معرفت الهی است. از گیلگمش سومری و بابلی تا اسکندر مقدونی و آشیل یونانی همه و همه در جستوجوی آب حیات راههای دور و درازی پیمودهاند. حتی در متون پهلوی نیز ردپای چشمه جوانکننده آب حیات دیده میشود. در فرهنگ اسلامی نیز، آب حیات جایگاه ویژهای دارد و از آن به عنوان چشمهای یاد میشود که نوشیدن از آن، عمر جاودانه را به ارمغان میآورد.
در منابع اسلامی، داستانهای گوناگونی همچون حکایات خضر و الیاس درباره آب حیات نقل شده است.این درحالی است که بنابر باور عرفانیای که در بالا ذکر آن رفت، حضرت ابوالفضلالعباس(ع) از آب حیات نوشیده و جاودان است. این جاودانی دور از جسم و بدن و تعلقات جسمانی است و با روح آن حضرت مرتبط است که در خلد برین مأوا دارد.