او در مغربزمین به امیر پزشکان ملقب بود و از همان کودکی نبوغ خود را در فراگیری علوم مختلف نشان داد؛ البته علت این امر رامیتوان در علمدوستی پدرش دانست که در تعلیم و تربیت او کوشش بسیاری کرد واندیشمندان مختلف را به خانه خود فراخواند. پدر ابنسینا فردی فرهیخته بود که امارت یکی از ولایات سامانیان را بهعهده داشت. ابنسینا درصرف و نحو، ریاضیات و منطق سرآمد بود و به فراگیری مابعدالطبیعه و پزشکی نیز روی آورد. به این ترتیب او خیلی زود پزشکی حاذق شد و توانست بیماری نوحبن منصور سامانی را درمان کند و به پاس خدماتش اجازه یافت از کتابخانه نوحبن منصور سامانی استفاده کند.
غرق در کتابهای عصر خویش
او در این کتابخانه با دریایی از کتب گوناگون روبهرو شد که پیش از آن هرگز نامی از آنها نشنیده بود. «سپس روزی از او (نوحبن منصور) دستوری خواستم که به کتابخانهشان بروم و آنچه از کتابهای پزشکی در آنجا هست بخوانم. پس مرا دستوری داد و به سرایی اندر شدم که... صندوقهای کتاب بود که روی هم انباشته بودند؛ در یک خانه کتابهای تازی و شعر، در دیگری فقه... پس کتابهایی یافتم که نام آنها به بسیاری از مردم نرسیده بود و من هم پیش از آن ندیده بودم و پس از آن هم ندیدم.» کتابخانه سامانیان مملو از کتب ادیان گوناگون در زمینههای مختلف علمی بود و ابنسینا با مطالعه این کتب توانست با آموزههای آنان آشنا شود. از اینرو و بنابر عقیده او که انسان برای رسیدن به معرفت باید از هر راهی، حتی تفسیر کتب مقدس استفاده کند، توانست به اصولی دست یابد که بیانگر اصل و اساس مشترک تمامی ادیان است. این اصل در این عبارت خلاصه میشود که عبادت و اعمال دینی باعث به وجود آمدن محبت و شوق میان نفوس آدمیان وخداوند میشود. این محبت قوه محرکه و بهوجود آورنده جهان آفرینش و عشقی دوسویه میان خداوند و انسان است.
اصل مشترک ادیان و حکمت مشرقیه
با پی بردن به این اصل مشترک ابنسینا در همان اوان جوانی توانست به فلسفه جدیدی دست یابد که بعدها ساختار فکری او را از سوی فلسفه مشاء به سوی حکمت و عرفان سوق دهد. ابنسینا در اواخر عمر به این فلسفه پرداخت و آن را فلسفه مشرقی یا حکمت مشرقیه نامید و در برخی ازکتب خود مانند مقدمهای برکتاب الشفاء، تعلیقاتش بر اثولوجیا، بقایایی از کتاب الانصاف و منطقالمشرقین از این فلسفه نام برد. او در نمطهای هشتم، نهم و دهم کتاب الاشارات و تنبیهات خوارق عادات متصوفه را تصدیق و در همین کتاب به تجربههای روحانی خود اشاره میکند. ابنسینا علاوه بر پی بردن به اصل مشترک بین ادیان دریافت که نظام و قوام این جهان براساس نیرو یا قوهای است که هرقوم و ملتی نامی بر آن نهادهاند.او در کتاب پنج رساله خویش و در بخش «رساله فی تعبیر الرویا» از این قوه نام برده وذکر کرده که این قوه در عربی سکینه نامیده میشود و اعراب به آن ملائکه و ایرانیان امشاسپندان میگویند.
راز سکینه و نظام فرشتهشناسی ابنسینا
نام سکینه در اسلام و خصوصا در قرآن بارها ذکر شده است. در قرآن این نام به معنای آرامش و در احادیث نیز به آن اشاره شده است. سکینه در قرآن، آرامشی است که خداوند آن را برای یاریرساندن به مؤمنان میفرستد. در این حالت میتوان از این کلمه معنایی انتزاعی مستفاد کرد یا حالتی اسمی. «آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد و سپاهیانى فروفرستاد که آنها را نمىدیدید و کسانى را که کفر ورزیدند عذاب کرد و سزاى کافران همین بود.» [۹:۲۶] «اگر او [پیامبر] را یارى نکنید قطعاًخدا او را یارى کرد. هنگامى که کسانى که کفر ورزیدند او را [از مکه] بیرون کردند و او نفر دوم از دو تن بود. آنگاه که در غار [ثور] بودند وقتى به همراه خود مىگفت اندوه مدار که خدا با ماست. پس خدا آرامش خود را بر او فروفرستاد و او را با سپاهیانى که آنها را نمىدیدید تایید کرد ... .» [۹:۴۰] در احادیث سکینه حالتی تشخصیافته میگیرد. از این رو در حدیثی که از امامرضا(ع) روایت شده آمده است: «سکینه بادی است ملایم و مساعد که از بهشت خارج میشود، صورت انسانی دارد که با انبیا است و آن همان است که بر ابراهیم هنگام ساخت کعبه نازل شد و محل و جدول اساس خانه را تعیین کرد و ابراهیم بنا را بر آن اساس قرار داد.» بنا به گفته ابنسینا، ایرانیان این قوه را امشاسپندان مینامند. نام امشاسپندان در اوستا بهصورت امشه سپنته آمده و به معنای مقدسان بیمرگ یا جاودانان مقدس است. آنها نماد صفات برجسته اهورامزدا هستند که در ابتدای دین زرتشتی صفتی مجرد بودند و در دوران زرتشتیگری متأخر تجسم یافتند و در قالب فرشتگان یا ایزدان بزرگ دین زرتشتی درآمدند که یاریکننده مؤمنان بهشمار میروند. از آنجا که اعراب سکینه را ملائکه و ایرانیان امشاسپندان مینامند، میتوان سکینه را فرشته یاریرسان خداوند دانست که در نظام فرشتهشناسی ابنسینا همان عقل فعال، کمککننده و یاریرساننده ی نوع بشر است. او فرشته در داستان حیبنیقظان ابنسیناست که او را به سوی مشرق نورانی دعوت میکند.
تلفیق حکمت ایرانی و دین اسلام
در میان آثار فلسفی ابنسینا آثاری وجود دارد که به داستانهای رمزی موسومند و حکمت مشرقیه پایه و اساس آنها محسوب میشود. این داستانها نشاندهنده تعلق خاطر او به سیر و سلوک عرفانی و دربردارنده تجارب روحانی وی هستند. ابنسینا در رساله «العشق» خود عشق را در تمامى موجودات ساری و جاری دانسته و تمام موجودات را دارای عشق غریزی به حق مطلق میداند و در کتاب «اشارات» ذیل عنوان مقاماتالعارفین ذکر میکند عارف کسی است که فکر خود را متوجه عالم قدس کرده تا نور حق بر باطنش بتابد. با آنکه ابنسینا در آثار رمزی خود اشارات زیادی به عشق میکند، نمیتوان او را در جرگه عارفان وارد کرد و مباحث او را مباحث عرفانی نامید.ابنسینا نخستین کسی است که بین حکمت ایرانی و دین اسلام تلفیق ایجاد کرد. او مسلمانی شیعه بود و در زندگینامه خود میگوید هرجا در مسائل علمی به مشکل سختی برخورد میکرد که توان حل آن را نداشت، با خواندن نماز، گره کار بر او گشوده میشد و خداوند سبحان به او یاری میرساند. حتی زمانی که عدهای به وی تهمت کفر زدند، او از خود دفاع کرد و شعر: کفر چو منى گزاف و آسان نبود/ محکمتر از ایمان من ایمان نبود/ در دهر چو من یکى و او هم کافر/ پس در همه دهر یک مسلمان نبود. بوعلی در دوره حکومت سامانیان میزیست و سعی داشت اسلام را در میان نومسلمانان ایرانی حفظ کند؛ چرا که سامانیان خود را وارث فرهنگ ملی ایرانیان میدانستند و بر این ادعا بودند که از اخلاف بهرام چوبین هستند. آنها در پی آن بودند که در میان ایرانیان مشروعیت ملی پیدا کنند و در بزرگداشت آیینهای ایرانی کوشا بودند.
عقل فعال ابنسینا در فلسفه ایرانی
در چنین محیطی ابنسینا کوشش کرد که با پیریزی طرحی نو که همان عقل فعال در فلسفه است، رابطی بین دین اسلام و حکمت ایرانیان کهن بهوجود آورد و به این وسیله دین اسلام را زنده نگه دارد. عقل فعال در فلسفه مشرقی او که تأویلی برای سکینه در قرآن بود، در فلسفه حکیمان متأله بعد از او هم زنده ماند و آنها نیز به این قوه اشاره کردند. سهروردی که خود را وارث فلسفه ابنسینا میدانست، از این قوه در داستان صفیر سیمرغ خود نام برده است. در نظر او سکینه یکی از احوالاتی است که میتواند به مقام تبدیل شود و عارف سالک در راه سلوک خود به آن دست مییابد. در این حال عارف نورهای عظیم میبیند و صداهای لطیف از بهشت میشنود و قادر است از غیب خبر یابد. سهروردی که رهرو راهی بود که ابنسینا آن را آغاز کرده بود، بنیانگذار فلسفهای شد که ادامهدهنده حکمت مشرقی ابنسینا بهشمار میرفت. سهروردی نام این فلسفه را حکمت اشراق نهاد؛ فلسفهای که بین دو سنت ایرانی ــ اسلامی تلفیق بیشتری ایجاد میکرد. ابنسینا طب را نیز فرا گرفت و پزشکی حاذق شد و سپس به مطالعه فلسفه اقبالی تمام نشان داد. اندیشه فلسفی ابنسینا تأثیر زیادی بر تفکر فلسفی اسلامی و فلسفه اروپایی گذاشت. او را بزرگترین متفکر و فیلسوفى میدانند که در عالم اسلام ظهور کرده است.
منابع:
تاریخ فلسفه اسلامی، هانری کربن، ترجمه جواد طباطبایی، انتشارات کویر ۱۳۸۰
ادیان آسیایی، مهرداد بهار، نشر چشمه ۱۳۷۵
مجموعه مصنفات شیخ اشراق، جلد سوم، سیدحسین نصر، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ۱۳۸۰
سه حکیم مسلمان، سیدحسین نصر، ترجمه احمد آرام، چاپ پنجم، انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۸۲
عیونالاخبار الرضا، شیخ صدوق ابنبابویه، ترجمه حمیدرضا مستفید و علیاکبر غفاری، نشر صدوق ۱۳۷۲
ابنسینا و جنبشهای باطنی، به کوشش محمد کریمیاصل، انتشارات کویر ۱۳۸۳
ابنسینا و تمثیل عرفانی، هانری کربن، انشاءا... رحمتی، انتشارات جامی ۱۳۸۷
عقلانیت اشراقی در اندیشه فلسفی ابنسینا، محمدمهدی گرجیان، سیدمحمود موسوی، معصومه اسماعیلی، فصلنامه علمی پژوهشی دانشگاه قم، سال چهاردهم، شماره اول.