پسر او الکس دچار اوتیسم است ، او حرف نمیزند و به نظر میرسد از مشکلات روحی رنج میبرد و بسیار پرخاشگر است. اگرچه این مسئله، سفر را برای یاسمن دشوار میکند اما در نهایت می بینیم که اقامت کوتاه او در زادگاه پدر و دیدار با کسانی که پدرش را میشناسند او را دچار تحولی عمیق می کند.
روایتی روان و سیال از تحول یک زن با مدد قرار گرفتن از اتمسفر خاک آبا واجدادی اش که بامشخصه هایی از دین،فرهنگ،آداب و رسوم واقوام ایرانی... تعریف می شود و او را به شناخت تازه ای از سرزمین مادری اش می رساند.در مجموع می توان گفت ششمین فیلم بلند شعیبی -در مقام کارگردان - بر محور توجه به عقاید دینی ،وطن پرستی و البته جایگاه ویژه خانواده ایرانی استوار است.نقطه اتصال های معنایی غنی که در مدت کوتاه اقامت یاسمن در زادگاه پدری، او را به درک تازهای از انسان و مفهوم مرگ می رساند و از اینرو سرنوشتی تازه برای او رقم می خورد.
در حقیقت یاسمن در این سفر درونی و بیرونی به شناخت دقیقی از خود و پیشینهاش میرسد واین همه به واسطه تمایل او به شناخت پدرش که ریشه در این مرز و جغرافیا دارد حاصل می شود.
همچنان که گفته شد بخشی از این تحول تحت تاثیر بعد معنوی سفر او اتفاق می افتد و برهمین اساس است که شهر مشهد وجاذبه معنوی بارگاه امام هشتم مورد توجه فیلمساز قرار می گیرد. شعیبی که در آثار پیشین خود (دهلیز، پردهنشین وروز بلوا ) نیز همواره نشان داده توجه سینمایی به مضامین مذهبی،عرفانی و اخلاقی وانسانی برایش اولویت دارد این بار نیز وجه معنوی سیروسلوک شخصیت اصلی فیلم،موتورمحرک وجه دراماتیک یک اثرسینمایی می شود.
درسیر تحول شخصیت،روحیات و بعد زندگی یاسمین،عنصر «ایران» نیزتمام قد و با تمام معنا و زوایای شرقی اش حضور دارد. این حضور ان قدر پررنگ حس می شود که حتی مخاطب هم دلش می خواهد همسفر با یاسمن و پا به پای نگاه های جستجوگرانه او در فرهنگ غنی و پرجاذبه ایرانی، خود را در این شناخت غرقه بیابد و حلاوت آن روی صندلی سینما برای خودش مزه مزه کند.
مزه مزه کردن لذت از تماشای معماری ، کاشیکاری ، سفال ، ابنیه تاریخی ،مراسم های قومی ،چشم اندازهای بکر طبیعی و البته تاریخی که همگی خبر از ریشه داشتن او در میان ملتی بااصالت و سرزمینی کهن دارد.
البته شعیبی با وجود ظرفیت داستانی روی هیچ یک از این ها متمرکز نمی شود چرا که می خواهد همه همت خود را بر تغییر جهان بینی یاسمن در برخورد با افراد و وقایع پیرامونش تنظیم کند و این گونه مسیر پردستانداز نگاه مادی او را که حاصل زندگی دریک کشور اروپایی است تا رسیدن به معنای شرقی هموار کند؛ اتفاقی که با شناخت ارزش ها و معیارهای انسانی جامعه ایرانی قوام می یابد و به آهستگی او را تبدیل به همان زنی میکند که به نظر می رسد سال هاست که در درونش اسیر شده است.درواقع به یکباره می بینیم که قفل دل او باز شده وحال و روزگارش دگرگون می شود.روند رو بهبود حال یاسمن در جایگاه یک مادرتنها،موجبات بهبودی بیماری پسرش را نیز فراهم می کند.
در فیلم «بدون قرار قبلی» ساختار روایی فیلمنامه ی فرهاد توحیدی و مهدی تراببیگی که با نگاهی به یکی از داستانهای “مصطفی مستور”نوشته شده کاملا تحت تاثیر قلم مستور نشان می دهد چرا که سادگی وآرامش درونی قصههای این نویسنده شهیر در سراسر فیلم جاری است که البته مطلوب و منطبق برنگاه شعیبی نیز می باشد.
از اینرو می بینیم که درتمامی صحنه های این فیلم جنسی از سادگی، روان بودن، صمیمانه بودن، بیتکلف بودن و از جنس زندگی بودن مفاهیم و باورهای فرهنگی و معنوی ، جلوه گری می کند.
بازی های به غایت روان بازیگران نیز کاملا منطبق با ریتم اثر است. این همانگی آن قدر حساب شده اتفاق می افتد که فرصت کافی برای همراه شدن مخاطب با شخصیت ها ی داستان فراهم است.از سوی دیگر این ریتم آرام لحاظ شده در روایت سفری قهرمانانه،به نوعی معنای مستتر در قصه را برای مخاطبش تصویرگری می کند.
از آنجا که فیلم «بدون قرار قبلی» به ذات تجلی بخش فرهنگ ایرانی و قدرت تاثیرگذاری آن در زندگی جاری آدم های جداافتاده پرداخته است، شاید بتوان آن را متفاوتترین اثر سینمایی بهروز شعیبی دانست.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد