علی مغازه‌ای، پژوهشگر موسیقی در گفت‌و‌گو با «جام‌جم»:

موسیقی‌نواحی عامه‌پسند شده است

اسفندیار قره‌باغی متولد بهمن و عاشق انقلاب اسلامی

وداع با صدایی که انقلابی ماند

اسفندیار قره‌باغی، «نغمه‌خوان انقلاب» از چهره‌های حرفه‌ای عرصه موسیقی کشور بود که همواره خود را مقید به ارائه آثار ارزشی و با مفهوم برای جامعه می‌کرد. او که برخاسته از خانواده‌ای مذهبی با گرایش ملی‌گرایانه بود، طی پنج دهه فعالیت هنری، همواره صدایش را وقف ایران و آرمان‌های انقلاب اسلامی کرد. در ادامه بخشی از دیدگاه‌های این خواننده فقید به عرصه موسیقی را که از زبان اوست، مرور می‌کنیم تا از لابه‌لای سخنانش با اندیشه و نگاه او آشنا شویم:
کد خبر: ۱۳۹۰۱۰۳

قبل انقلاب در سال ۱۳۵۰ سرود «ای ایران‌ای مرز پرگهر» را خواندم و پس از انقلاب اسلامی در سال۱۳۶۰ سرود «آمریکا ننگ به نیرنگ تو» را خواندم. خوانش این سرود‌ها را ادامه دادم که تا امروز از مرز ۱۱۰۰مورد گذشته است.

زمانی که حرفه موسیقی را انتخاب کردم، تلاش کردم در رسیدن به هدفم مسیر درست و سلامتی را طی کنم و هیچ گاه به‌دنبال موسیقی‌های بازاری و پول‌ســـاز نرفتم. در همان زمان که کار را شــــــروع کردم، مــــی‌تــــــوانستم در کافـــه و جشــــــــن‌ها و عروسی‌ها بخوانم، اما هرگز به چنین چیز‌هایی فکر نکردم و معتقد بودم صدا نعمتی از سوی خداست که باید از آن بهره درست را ببرم.

بعد از انقلاب رهبری گروه کر تالار رودکی را برعهده گرفتم. گروه‌های کر مدارس و چند گروه در دانشگاه را راه‌اندازی کردم و در گروه کر فولکلوریک رادیو و تلویزیون و گروه کر ملی فعالیت کردم. در تبریز نیز گروه کر بزرگی تأسیس کردم. در واقع تمرکز کاری‌ام را علاوه بر مسائل علمی، روی آموزش موسیقی قرار دادم.

سال ۱۳۵۰ سرود «ای ایران» را خواندم؛ سرودی که خیلی قبل‌تر از من با صدای مرحوم زنده‌یاد غلامحسین بنان خوانده شده بود. من در آن سال این کار را با ارکستری به رهبری فرهاد فخرالدینی بازخوانی کردم. این سرود در هر جای دنیا برای هر ایرانی موافق و مخالف، چپ یا راست یا میانه‌رو مورد تأیید و مقبول است.

سرود «آمریکا آمریکا، ننگ به نیرنگ تو» سرودی است که در سال‌های آغازین انقلاب و در دوران دفاع‌مقدس خشم یک ملت را از دست‌درازی‌ها، غارتگری‌ها و دخالت‌های آمریکا در خود نهفته داشت. این سرود حدود سه سال پس از آبان۱۳۵۸ ساخته شد. گویا شبی در جایی، زنده‌یاد سید‌احمد خمینی، با حدود سه نفر از اعضای صداوسیما صحبت می‌کنند و پیشنهاد می‌دهند که قطعه‌ای مرتبط با آمریکا ساخته شود. در ابتدا قرار بود یک خواننده دیگر این قطعه را اجرا کند، اما او به‌دلایل خانوادگی اجرای این قطعه را نمی‌پذیرد و سپس اجرای آن به بنده سپرده شد و من هم با کمال میل پذیرفتم. ضبط و تولید این قطعه ۴۸ساعت به‌طول انجامید و تمام عوامل تولید این قطعه به‌صورت شبانه‌روزی روی ساخت آن کار کردند. احمدعلی راغب، موسیقی آن را انجام داد و حمید سبزواری نیز این قطعه را سرود و تنظیم این اثر نیز بر‌عهده سید‌محمد میرزمانی بود.

وقتی «آمریکا آمریکا» را خواندم، در آن سرود چهار ناسزا از قبیل «دزد جهان‌خواره»، «روبه مکاره»، «دیو ستم‌باره» و «عقرب جراره» به سیستم آمریکایی داده می‌شود که معتقدم بحق گفته شده، زیرا این سرود سال۶۱ -۶۰ خوانده شده، اما آیا تا به امروز خلاف یکی از همین چهار ناسزا ثابت شده است؟

ما اهل موسیقی در زمان جنگ تحمیلی احساس کردیم باید به نوعی در صحنه حضور داشته باشیم. در آن زمان حدود ۸۴۰ سرود و ترانه برای رزمندگان و جبهه‌ها کار کردیم که در آن مقطع به‌طور مرتب از رادیو و تلویزیون پخش می‌شد.

با اعلام جنگ نامردانه‌ای که عراق علیه کشور ما راه انداخت، ارکستر‌ها تعطیل شدند و رادیو و تلویزیون هم موسیقی تهییجی پخش نمی‌کرد. در آن زمان به لحاظ وظایف ملی و ایرانی بودن و بحث دلسوزی برای آب و خاک‌مان، باید کاری می‌کردیم. این شد که سراغ سرود‌های انقلابی رفتم. هرچند بودند کسانی مثل منافقین که خواندن این سرود‌ها را جایز نمی‌دانستند و ما را مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند.

سرود‌های انقلابی در زمان خود نقش‌شان را بازی کردند. در دوران دفاع‌مقدس که دشمن ناجوانمردانه به کشورمان حمله کرد، هر سرود کار یک لشکر را انجام می‌داد؛ هم در تضعیف روحیه دشمن و هم در تلطیف روحیه رزمنده‌های خودمان موثر بود. رزمنده‌ها از جبهه‌ها به رادیو پیش من می‌آمدند و می‌گفتند، وقتی سرودهای‌تان آنجا پخش می‌شود، تفنگ در دست ما محکم‌تر می‌ایستد.

من به جبهه‌ها نرفتم و جلوی امام خمینی (ره) هم اجرا نداشتم، اما بار‌ها و بار‌ها در تالار وحدت مقابل آیت‌ا... خامنه‌ای که در آن زمان رئیس‌جمهور بودند، اجرا کردم. بعد هم که به مقام رهبری رسیدند، با ایشان ملاقات حضوری داشتم. حضرت آیت‌ا... خامنه‌ای صراحتا به ما اعلام کرده‌اند که موسیقی را نجات دهید.

سرود «تیر نمرود» را خیلی دوست دارم که آن را برای کشته‌شدگان هواپیمای مسافربری ایران خواندم. ناو آمریکایی‌ها در این جنایت با شلیک به هواپیمای مسافربری ایران، ۲۹۰نفر از هموطنان ما را کشت و پس از آن نیز به فرمانده این ناو نشان لیاقت داد. جوانان نمی‌دانند که آمریکا از ۲۸مرداد۳۲ به این طرف با ما چه کرده و امروز هم در خاورمیانه چه‌ها می‌کند.

در مسافرت به لبنان من همراه با ۱۰۵نفر مهمان «سیدحسن نصرا...» شدیم و جالب است که همان روز در رادیوی رژیم صهیونیستی هم اعلام کردند که ۱۰۵نیرو از ایران وارد لبنان شده! در قانا ما مخصوصا جلوی دیوار این رژیم که پر از دوربین و میکروفن آن‌ها بود، سرود مرگ بر اسرائیل را با ملودی نزدیک به ملودی همان آمریکا آمریکا خواندیم. همان‌جا چند دقیقه‌ای با بقیه گروه کار کردم که به جای کر، بخش‌های «مرگ بر اسرائیل» را بگویند. آن شب به بیروت برگشتیم و حدود ساعت ۳ صبح بود که رژیم صهیونیستی دو طرف هتل محل اقامت ما را با موشک زد.

ساخت ترانه «برف» هم خاطره خوبی دارد برای خودش. این ترانه در همان سال‌های دهه ۶۰ کار شد. سال‌های جنگ بود و مسئولیتی هم در رادیو داشتم. یک روز سرد زمستانی، جلسه‌‎ای با اعضا داشتیم. در آن جلسه به انبوه کار‌هایی که در مورد جنگ می‌شد اشاره کردم و گفتم از برخی سمبل‌ها و نماد‌های زندگی غافل شده‌ایم، زیرا خواه ناخواه زندگی ادامه دارد. کوه، آفتاب، جنگل، گندم، باران، برف و ... همه این‌ها هستند. این شد که دو اثر پیشنهاد شد؛ یکی با نام «باران» که کار آقای یوسف زمانی بود و «برف» را من خواندم.

به نظر من، بهترین نوع موسیقی در این ۴۳سال پس از انقلاب اسلامی، سرود‌های انقلابی است. موجه‌ترین نوع موسیقی. به دلیل این‌که اشعار و کلمات آن‌ها برای مردم مفهوم است.

آثار ارزشی و انقلابی می‌توانند تاریخ مصرف دائم داشته باشند، اما در رأس دولت‌ها افرادی هستند که مانع پخش کار‌های ارزشی می‌شوند.

برخی هنرمندان که در آن سوی آب ساکن شده‌اند، برای خودنمایی در آنجا علیه کشورشان اثری تولید می‌کنند که شاید به تصور خودشان به شهرتی دست پیدا کنند، اما خیلی راحت بگویم خاک بر سر آن ایرانی که به ضرر مملکت خودش در یک کشور دیگر چنین فعالیتی داشته باشد.

تولید اندک موسیقی ارزشی و انقلابی، مربوط به مراکز متولی موسیقی مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا سازمان صداوسیما است. نمی‌خواهم بگویم به تنهایی سنگ انقلاب را به سینه می‌زنم، درموسیقی کشورمان کسانی را می‌شناسم که یاوران بسیار بسیار خوبی برای این هدف بوده‌اند، ولی به‌هرحال این افراد برای ادامه زندگی و امرارمعاش خود نیاز به حمایت دارند.

عده‌ای می‌خواهند مرا یک هنرمند خودفروخته یا امثال آن رقم بزنند. بسیار‌خوشحالم که در زندگی‌ام هیچ‌گاه دغدغه مالی نداشته‌ام. پدر بسیار ثروتمندی داشتم که در آذربایجان شهره است، بنابراین هیچ‌گاه برای پول کار نکردم و سفارشی کاری انجام ندادم، بلکه هرچه خواندم براساس اعتقادم است.

از نوادگان سردار ملی هستم، بنابراین نگاه ملی - میهنی و حماسی همیشه در ذهن و قلب من وجود داشته و از این بابت نه مطلقا پشیمان هستم و نه به حرف‌های دیگران توجه می‌کنم. شاید در نگاه عده‌ای منفور باشم و از من خوش‌شان نیاید، اما من مملکتم را دوست دارم.

قطعه «ایران» را با هدف بیان یکپارچگی ملت ایران ساختم. در این کار به قومیت‌های مختلف کشور اشاره شده و در کلیپ تصویری آن نیز قومیت‌ها با لباس‌های کردی، لری، آذری، خراسانی، ترکمنی، بلوچی و ... نمایش داده می‌شوند.

اعتقادی به انتشار آلبوم، سی دی و کاست و این قبیل فعالیت‌های انتفاعی ندارم. زیرا هیچ‌وقت به موسیقی به‌عنوان محل درآمد نگاه نکردم. فقط یک‌بار آلبومی به نام «حرف‌های‌تازه» منتشر کردم. کاری بود که با هزینه شخصی خودم منتشر شد و همه عواید چندمیلیونی‌اش- که در آن زمان مبلغ کمی هم نبود -صرف بیمارستان سرطانی شهدای تجریش شد.

برخی برای موسیقی در کشور حلال‌وحرام می‌کنند، در این مملکت مقام معظم رهبری هستند و هروقت صلاح بدانند دستور می‌دهند که موسیقی پخش نشود. پس وقتی ایشان چنین دستوری صادر نکرده‌اند، یعنی موسیقی آزاد است و باید کار شود. من از حضرت امام مدال طلای جنگ به گردن دارم، دستخط امام را روی میزم دارم که از من تقدیر کرده‌اند، پس حرف برای اظهارنظر‌های دیگر نمی‌ماند. حضرت آیت‌ا... خامنه‌ای صراحتا به ما اعلام کرده‌اند که موسیقی را نجات دهید.

در این روز‌ها که بازار موسیقی پر از موسیقی مبتذل است، من متهم به سفارشی‌خواندن می‌شوم! رسالت من به‌عنوان یک خواننده ایجاب می‌کند تا صدایم را از هر طریقی که شده به گوش مردم برسانم، برای همین با تمام وجودم سفارشی‌خواندن را به کافه‌بازاری خواندن ترجیح می‌دهم.

موسیقی با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کند و این برای اهل موسیقی، بسیار سخت و ناگوار است؛ نه اثر فاخری منتشر می‌شود و نه آلبوم خوبی؛ وضع آموزش هم خوشایند نیست.

متاسفانه هر روز شاهد این هستیم که تابوت موسیقی را می‌برند تا دفن کنند، زیرا موسیقی روزبه‌روز با مرگ و سقوط دست‌وپنجه نرم می‌کند و این برای کسانی که سال‌ها زندگی خود را صرف این هنر کرده‌اند بسیار سخت و ناگوار است.

پیشکسوتان و هنرمندان محبوب به موسیقی ظلم کردند، زیرا اگر برای‌شان مهم بود تا آخرین لحظه برای پیشرفت این هنر می‌جنگیدند و بهتر است بگوییم که هنرمندان مسئول سقوط موسیقی هستند.

نقش سیاسی و اجتماعی موسیقی در جامعه کم شده است و این موضوع از اشتباهات و خطا‌های مسئولان، وزرا و مدیران فرهنگی است، خطا‌های آن‌ها باعث خواننده‌پروری شده. درحال‌حاضر جوان‌هایی با ظاهر نامتعارف وارد میدان موسیقی شده‌اند. تصمیم مسئولان است که جامعه را این گونه‌ای تربیت کرده، عجیب هم نیست، به‌هرحال ما دلیل این اتفاقات را می‌دانیم. حتی از انگیزه‌ای که در پس ترانه‌های آنهاست باخبریم، شعر‌های سخیف و لباس‌های سبک!

مردم باید بدانند هوادار چه هنرمندانی هستند. زمانی که مخاطبان موسیقی بدانند شخصی که به کنسرتش می‌روند اصلا علم این هنر را ندارد، مطمئن هستم چهره واقعی آن‌ها را می‌بینند و سراغ موسیقی جدی می‌روند.

در هنر، خلاقیت حرف اول را می‌زند، پس باید به این موضوع توجه ویژه شود. دلیل این‌که این روز‌ها آثار موسیقایی ماندگار نمی‌شوند این است که همه شبیه هم شده‌اند و خوانندگان فقط از یک نفر تقلید می‌کنند.

از تبریز تا تبریز با خواننده هزار سرود

«.. شما هرگز از اسفندیار قره‌باغی نشنیده‌اید که آلبومی منتشر و بخواهد کسب درآمدی کند. آنچه تا امروز خوانده‌ام ملی و میهنی بوده است. خصوصا سرود‌هایی که در دوران دفاع‌مقدس خوانده‌ام...» شاید همین یک جمله کافی باشد تا به زوایای وجودی هنر متعهد و عمق وفاداری یک هنرمند به آن پی ببریم. جمله‌ای که خواننده هزار سرود در یکی از آخرین مصاحبه‌هایش بر آن صحه نهاد که نشان دهد تا آخرین لحظات زندگی، پایبند به اصول و اعتقاداتش است.

پسری از خاندان انقلابیون

اسفندیار قره‌باغی در یک خانواده انقلابی و ملی‌گرا متولد شد. او از نوادگان سردار ملی محسوب می‌شود و مادربزرگش نبات‌خانم، همسر ستارخان بود. ضمن آن‌که پدرش ساریقلی‌خان از نویسندگان طناز و شوخ طبع تبریزی بود که در دوران اختناق حاکم در زمان اشغال توسط روس‌ها، با همراهی تعدادی از سیاستمداران و متفکران آن روز، محفلی را با نام «قهوه‌خانه خران» راه‌اندازی کرد و در این محفل از طریق طنز و ماجرا‌های طنز، افکار و عقاید انقلابی را در جامعه تبریز انتشار می‌داد و در ردیف اشخاصی مانند ملانصرالدین در تبریز شهرت داشت.
در حقیقت قره‌باغی از همان دوران کودکی با هنر متعهد، انقلابی و مسئولیت‌گرا آشنایی یافت. او متولد اول بهمن‌۱۳۲۲ شمسی در شهر تبریز است. دوران کودکی را در تهران گذراند و در مدرسه ابتدایی پرورش و در دبیرستان بدر تحصیلاتش را به پایان رساند. بعد از آن به تبریز برگشت و از سال ۱۳۳۸ وارد هنرستان موسیقی شد و در کنار استادانی همچون زنده‌یاد عزیز شعبان، مقدمات موسیقی را آموخت. قره‌باغی سپس به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و از سال۱۳۴۳ به عنوان معلم موسیقی و سرود در مدارس کرمانشاه شروع به تدریس کرد. حضورش در این شهر پنج سال بیشتر دوام نیاورد و خیلی زود به تهران برگشت تا مدارج حرفه‌ای و تحصیلی خود را در پایتخت طی کند. او در پایتخت مدتی در گروه اپرای تهران مشغول شد و از طریق همان گروه بورسیه هفت‌ساله تحصیل در ایتالیا را دریافت کرد، اما چون مادرش حاضر به همراهی با او نشد و از طرفی تالار رودکی به او احتیاج داشت، این سفر را نصفه کاره گذاشت و به ایران برگشت و در تالار رودکی (تالار وحدت) در جایگاه خواننده گروه کُر مشغول به کار و بعد از مدتی هم سولیست باس اپرای تهران شد. جایگاه او به‌عنوان یکی از معدود صدا‌های سولیست‌باس از یک‌سو و آشنایی با ساز‌های ترومپت، ویلون و پیانو و تدریس این ساز‌ها و کوک پیانو از همان دوران باعث تمایز این هنرمند از دیگران شد. به همین دلیل فعالیت‌های او در اواخر دهه‌۴۰ و اوایل دهه‌۵۰ بسیار چشمگیر بود. راه‌اندازی گروه‌های کر مدارس و چند گروه در دانشگاه، حضور در گروه کر فولکلوریک رادیو تلویزیون و گروه کر ملی به سرپرستی خانم «اِولین باغچه‌بان» از جمله اقدامات او در این سال‌ها محسوب می‌شود. ماندگارترین اثر او در این سال‌ها، اجرای رادیویی سرود «ای ایران» در سال ۱۳۵۰ بود که با همکاری ارکستر بزرگ رادیو تلویزیون ملی ایران با رهبری فرهاد فخرالدینی انجام گرفت.

وقتی اسفندیار، صدای انقلاب شد

اسفندیار قره‌باغی که همچنان در کنار فعالیت‌های موسیقی در اداره فرهنگ فعالیت می‌کرد، سال ۵۶ به اداره هنر‌های زیبای تهران منتقل شد و در زمان وقوع انقلاب همگام با دانشجویان به انقلابیون پیوست.
وی ابتدا به‌همراه آیت ا... مهدوی کنی، مهندس زواره‌ای و سرهنگ آهنچی به‌دنبال پی‌ریزی کمیته‌ها رفت و دو سال سرپرستی کمیته‌های غرب تهران را به‌عهده گرفت. در سال۱۳۵۹ و همزمان با بخشنامه دولت مبنی بر بازگشت کارمندان به وزارتخانه‌های خود به وزارت فرهنگ برگشت و با ۱۶سال سابقه، درخواست بازنشستگی کرد. او بعد از بازنشستگی جذب سازمان صداوسیما شد و از جمله اساتید تاثیرگذار در عرصه موسیقی انقلاب و جنگ شد.

او در آن زمان در حالی‌که خط مشی و نقشه راهی در حوزه موسیقی نداشتیم، آثاری به جا گذاشت که امروز می‌گوییم فقط یک آدم متعهد می‌تواند خلق کند. در مدت هشت ساله جنگ تحمیلی بیش از ۸۰۰ سرود ساخته شد که در ایفای سُلو و گروه کر آن‌ها شرکت داشت.
رهبری گروه کر تالار وحدت، رهبری گروه کر صداوسیما، رئیس مرکز سرود و آهنگ‌های انقلابی، ریاست کمیته آواز کلاسیک خانه موسیقی، مسئول موسیقی رادیو و نایب رئیس کانون هنرمندان ایران و... از جمله سوابق مسئولیتی او در این دوره بود.

آمریکا آمریکا، ننگ به نیرنگ تو

بی‌شک سرود «آمریکا آمریکا، ننگ به نیرنگ تو» را باید جاودانه‌ترین اثر انقلابی اسفندیار قره‌باغی بنامیم. شعر این اثر توسط حمید سبزواری نوشته شده و احمد علی راغب نیز آهنگ آن را ساخته است، اما خواندن آن را هرکسی نمی‌پذیرفت تا این‌که قرعه به نام قره‌باغی افتاد. وقتی ۴۰سال بعد از او در مورد خواندن این سرود سؤال شد، جواب داده بود: «از این بابت نه مطلقا پشیمان هستم و نه به حرف‌های دیگران توجه می‌کنم. شاید در نگاه عده‌ای منفور باشم و از من خوش‌شان نیاید، اما من مملکتم را دوست دارم و عاشق کشورم هستم.»

صدایی که انقلابی ماند

اسفندیار قره‌باغی پس از پایان جنگ نیز همواره در جایگاه یک هنرمند متعهد انقلابی مطرح و شهره بود و آثار حماسی متعددی همچون «پیام پیروزی»، «تیر نمرود»، «سمفونی ارس» و «سمفونی خلیج‌فارس»، «من یک سپاهی‌ام» و... از خود به‌جا گذاشت.

او که دارای مدرک معادل دکترای آواز کلاسیک (درجه یک هنری) از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است در اواخر عمر به تبریز برگشت و در کنار ادامه فعالیت در حوزه اجرا، گمنام به ادامه تدریس موسیقی پرداخت. این گمنامی باعث شد تا در سال ۹۷ شایعه خروج او از کشور و حضورش در آمریکا از سوی برخی مطرح شود و او در واکنش به این خبر، با انتشار ویدئویی در صفحه اینستاگرامش گفت: «خبری خواندم که گفته بود این آقایی که سرود «آمریکا، آمریکا...» را خوانده خودش ساکن آمریکاست، من واقعا به حال این آدم‌های بدبخت و بیچاره متاسفم و برای‌شان آرزوی شفای عاجل می‌کنم».

این هنرمند انقلابی و متعهد سرانجام در ۱۷آذر۱۴۰۱، در ۷۹سالگی در بیمارستان ولیعصر (عج) تبریز پس از گذراندن دوران سخت بیماری از دنیا رفت.

روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
کری‌خوانی صبح‌گاهی

گفت‌وگوی جام‌جم با هاشم بیگ‌زاده و مجید یحیایی، مجریان برنامه «صبحانه ایرانی »شبکه دو

کری‌خوانی صبح‌گاهی

نیازمندی ها