به گزارش جام جم آنلاین، یکی از عوامل موثر در پیروزی نهضت امام خمینی(ره) قیام خونین 15 خرداد سال 42 است. در ادامه ابعادی از این حادثه تاریخی مورد بررسی قرار میگیرد.
تا پیش از قیام ۱۵ خرداد ۴۲ آفت مبارزات پارلمانتاریستی و اصلاحطلبی گریبانگیر بسیاری از رجال، احزاب و گروههای سیاسی شده بود، ملیگراها و روشنفکرمآبهایی که دم از مبارزه و سیاست میزدند، فراتر از چارچوب قانون اساسی و رژیم دودمان پهلوی، نمیتوانستند بیندیشند و جز ورود به کابینه و پارلمان هدفی و انگیزهای درسر نداشتند، مبارزه قهرآمیز و انقلابی و حرکتی تند و توفنده در قاموس آنان معنی و مفهومی نداشت و کاری نابخردانه، بیهوده و پوچ به شمار می آمد! لیکن قیام ۱۵ خرداد به این گونه مبارزات نمایشی، پارلمانتاریستی و سرگرم کننده پایان داد؛ شکافی عمیق میان مردم و شاه پدید آورد و راه نوین رویارویی و مبارزه ریشهای با رژیم ستمشاهی را هموار کرد.
تا پیش از قیام ۱۵ خرداد، احزاب، گروهها و رجال سیاسی (جز فدائیان اسلام) جرئت مخالفت با شاه را نداشتند و یا اساسا به قانون اساسی باورمند و وفادار بودند و با طرح شعار «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» به وجود شاه و نظام او مشروعیت میبخشیدند، لیکن حماسه آفرینان قیام مقدس ۱۵ خرداد با فریاد «مرگ بر شاه»، «ما شاه نمیخواهیم»، «مرگ بر این دیکتاتور»، «دیکتاتور برو گمشو» و... نخستین گامها را در راه براندازی رژیم شاهی و رویارویی با دشمن اصلی برداشتند و با الهام از رهبریها و رهنمودهای امام خمینی رسما به جنگ شاه رفتند.
سیاستبازان، سردمداران و کارگردانان برخی از احزاب و گروههای سیاسی نه تنها از مبارزه پارلمانتاریستی فراتر نمیرفتند و از رویارویی با رژیم شاه سخت پرهیز داشتند، بلکه از مغازله سیاسی پنهانی با مقامات دولتی و زدو بندهای پشت پرده و گفتگوهای پنهانی با ساواک، دربار و ... پروایی نداشتند، در همان شرایطی که به ظاهر خود را مخالف دولت مینمایاندند ودم از مبارزه و مقابله میزدند، در پشت پرده و دور از دید مردم با مقامات دولتی به گفتگو مینشستند، نامه پراکنی ومغازله سیاسی داشتند، معامله میکردند و گاهی در راه سرکوب مخالفان رژیم شاه طرح ها و پیشنهادهایی میدادند و رژیم شاه را در پیشبرد نقشهها و توطئههای استبدادی - استعماری، یاری میبخشیدند.
لیکن برای حماسه آفرینان قیام ۱۵ خرداد، کرنش، تفاهم و تسلیم در برابر دشمن مفهومی نداشت، آنان در برابر دشمن، سرسخت، دل سنگ، سازش ناپذیر، نستوه و مقاوم بودند و جز شهادت یا پیروزی راه سومی را متصور نبودند.
حماسهآفرینان 15 خرداد هرگونه گفتگوی پنهانی و کنار آمدن با دشمن را رد می کردند و آن را خیانت به آرمانهای اسلامی میدانستند، لیکن دنباله روهای _استعماری «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» که در پی کودتای ۲۸ مرداد 32 زیر پوشش «مقاومت ملی»! فعالیت می کردند، برای هر گونه گفتگو، رایزنی، نامه پراکنی، مغازله سیاسی و ... با مقامات ساواک، دربار و ... آماده بودند، هر چند برخی از آنان ریاکارانه شعارهایی فریبنده سر میدادند و سازش و کرنش و دادوستد سیاسی را محکوم میکردند.
یکی از ویژگیهای «نهضت امام» و الهام گیرندگان از قیام ۱۵ خرداد، رویارویی با رفرم آمریکایی انقلاب سفید بود. رهبری نهضت اسلامی و مردم انقلابی به درستی دریافته بودند که رفرم آمریکایی به اصطلاح «لوایح ششگانه» و دیگر طرحهای وارداتی که در راه استواری رژیم شاه و سیاست استعماری آمریکا در دست اجرا قرار گرفته است نه تنها نمیتواند در راه مصالح ملی باشد بلکه جز اسارت، ذلت، تیره بختی و وابستگی بیشتر برای ملت و کشور فرایندی به همراه ندارد، از این رو، امام رفراندم شاهانه را تحریم کرد و رفرم آمریکایی به اصطلاح «اصلاحات» را «برخلاف دین اسلام» دانست و موافقت با آن را «تفاهم با ظلم» اعلام کرد.
از اینرو موافقان آن را ملعون و مطرود خواند و سزاوار آن دانست که از جامعه اسلامی بیرون رانده شوند: «... شما دیدید که روزنامه اطلاعات در روز سه شنبه هجدهم فروردین نوشت که روحانیین بحمد الله خیلی جای خوشوقتی است، بعضی مجلات هم نوشته بودند، لکن این بیشتر منتشر میشود، جای خوشوقتی است که مقامات روحانی با دولت موافقت کردند در انقلاب شاه و ملت. رفتند تهران اعتراض کردند که آقا این روحانی را معرفی کنید؛ این خمینی است؟ تا ما بگوییم علیه اللعنه؟ یا سایر علماء اسلامند؟ ... خمینی غلط میکند که بر خلاف دین اسلام چنین حرفی بزند! خمینی میتواند تفاهم کند با ظلم؟... خمینی و امثال خمینی میتوانند چیزی بگویند که بر خلاف مصالح اسلام باشد؟ خمینی را از جامعه بیرون می کنیم ... پیش مدیر اطلاعات رفتند که آقا کی به شما این مطلب را گفته است؟ خوب بگوئید تا ما بفهمیم که این روحانی کیست؟ این روحانی سازمانی کیست که با شما تفاهم کرده است و مطالب شما را که بر خلاف دین اسلام است قبول کرده است؟ ... »
لیکن آن عناصر و سازمانهایی که راه و نگاه و دیدگاه شان با فرهنگ و مکتب ۱۵ خرداد، تفاوت داشت، در آغاز با شعار «اصلاحات آری - دیکتاتوری نه» از رفرم آمریکایی «انقلاب سفید» استقبال کردند.
سیاست استعماری «تفرقه بینداز-حکومت کن» در دوران سیاه سلطه رضاخان با شدیدترین و ماهرانه ترین شیوه و شگردی در دست اجرا قرار گرفت.
روشنفکران، و ملی گراها که اندیشه، قلم و بیان خویش را در اختیار رضاخان قرار داده بودند، همگام با سیاست خانمانسوز استعمار انگلیس و با برخورداری از سرنیزه رضاخانی در راه پدید آوردن شکاف و اختلاف میان تحصیل کردههای حوزه و دانشگاه، از هیچ خیانتی فروگذار نکردند، باشعر، نثر، طنز، فکاهیات و ... بر ضد عالمان دینی و پیشوایان روحانی و حوزههای علمی تبلیغات گستردهای به راه انداختند و به گسترش فرهنگ وارداتی، باستان گرایی، «شاهنشاهی و ... کوشیدند و بدین گونه توانستند دانشگاه را از حوزه جدا کنند و دیوار تنومند سیاهی میان این دو مرکز علمی بکشند.
در پی آغاز نهضت امام در سال ۱۳۴۱ و روشنفکریها و افشاگریهای پیوسته و پیگیر امام بر ضد توطئهها و دسیسههای دیرینه استعمار و آشکار شدن موضع مترقیانه و انقلابی امام، این دیوار سیاه به شدت آسیب دید. در روزهای ۱۳ و ۱۴ خرداد ۴۲ شماری از روحانیان مبارز تهران، به همراه اهالی دین باور، از مدرسه حاج ابوالفتح ومسجد (امام خمینی امروز) با شعار: خمینی بت شکن ملت طرفدار تو بمیرد، بمیرد دشمن خونخوار تو و «مرگ بر این دیکتاتور» به سوی کاخ مرمر راهپیمایی کردند. آنگاه که انبوه تظاهرکنندگان به برابر دانشگاه رسیدند، دانشجویان از دانشگاه بیرون ریختند و به صف تظاهر کنندگان پیوستند، روحانی و دانشجو یکدیگر را در آغوش کشیدند و در صف متحد و با شعار واحد به راه پیمایی ادامه دادند.
این اتحاد و انسجام در پی قیام خونین و مقدس ۱۵ خرداد که به دنبال دستگیری امام رویداد، به اوج خود رسید، دیوار سیاه رضاخانی به کلی فرو پاشید و حوزه و دانشگاه به هم پیوستند.
قیام ۱۵ خرداد به افسانه جدایی دین از سیاست که از سوی استعمارگران و رژیم های دست نشانده آنان بیش از نیم قرن تبلیغ و ترویج شده بود پایان داد وجداناپذیری اسلام و سیاست را برای همگان روشن و آشکار کرد و اسلام نابِ محمدی را از اسلام آمریم - ارتجاعی باز شناسانید. از آن پس اسلام راستین که تا دیروز جایی در مجامع روشنفکری نداشت در میان نسل تحصیل کرده - به ویژه دانشگاهیان- راه یافت و کام گسترش پیدا کرد، فعالیتهای سیاسی بر پایه اسلام به عنوان بزر سیاسی در ایران اوج گرفت، پیشرفت کرد و زمینه ساز انقلاب اسلامی شد.
مبارزه با زورمداران و جهانخوران، طرح شعار نه غربی_نه شرقی و.. از دیگر دستاوردهای قیام 15 خرداد در نهضت اسلامی بود.
بازاریهای مومن و مبارز اهواز نیز در دوران قیام 15 خرداد 1342 پا به میدان گذاشتند و از رهبر نهضت اسلامی حمایت کردند. در ادامه به بررسی بخشی از تلگرافها و مکاتبات اصناف و پیشهوران اهواز پس از دستگیری امام خمینی در خرداد 42 میپردازیم:
در قیام 15 خرداد 42 نیز بازاریان اهواز علیرغم خطراتی که ممکن بود برای آنها داشته باشد تصمیم گرفتند به شاه تلگراف بزنند، متن زیر با امضای تعدادی از آنها به دربار پهلوی و در حمایت از امام و آزادی او ارسال شد:
«وزارت پست و تلگراف و تلفن ـ اهواز ـ تهران 1459ـ302 ـ 43.03.29 ـ پیشگاه اعلیحضرت همایون ـ چون ذات اقدس شهریاری، علاقه خاص به مذهب جعفری و جامعه روحانیت که آنان پیشوایان مذهب مزبور میباشند، داشته و دارند لذا توقیف بزرگ مرجع عالم تشیع، آقای خمینی و سایر روحانیون، موجب نگرانی شیعیان و قلوب ما را جریحهدار نموده است. همه متمنی است به دولت، امر و مقرر فرمایید جهت آزادی مشارالیهم که بیش از پیش دعاگوی ذات شاهانه باشیم ـ پیشهوران خیابان پهلوی اهواز حاج سیدمحمدرضا شوشتری، حسین علی خوانساری، حاج علی معتمدی، نجف گیوهچی، حسن شهیدی، حاجی یوسف جویلی، حاج حیدرآقایی، پرویز رنجبر، حاج حسین اشعری، ابوالقاسم صیاد، محمد مسجدی، علی امیدبخش علی صفار، علیاکبر صیاد، ابراهیم گلابی، ماشاءاله پورخباز، حسین بارانی، علی مقدم، محمدعلی خوردهفروشان، حسین ابراهیمی، اسدالله محمودی، محمد بارانی، عبدالله رأفتی، طاهر ترکزاده مهدوی، حاجی مجید عصاره، احمد براتی، پرویز جویلی، محمدحسین ایمن، نعمتالله عباد، حاجیرضا عصاره، غلامرضا گیوهچی، حاجی وحیدی، جواد شریفی، رحمان آبدیده، علی شمس، حاجی عبدالرحیم منصوری، عباسعلی گیوهچی، حاجی همایی، کاظم بشیری، تقی سالم، هوشنگ خوانساری، ابراهیم بهرامپور، رحمت علم، محمد یحیوی، عبدالرحیم بزاز، ماهپار، حسین پودات مهدی، عبدالرضا چمن، احمد بیژن، مهدی شفیعی، محمدحسن دباغیان، حسین بزاز، پنبهکار، ابوالقاسم ساعی، خداداد شمس، حاجی هنرور، ابراهیم خورشیدی، ساعدی ابوالقاسم، حسین الماسی، حسن ذاکر شوشتری، حاجی گلپیچ، کریم چادریان، محمدرضا بهرامی، حاجی محمدزاده، مهدی چیتساز، کرمانشاهی، علی کراری، محمدحسین بهرامی، محمد آهنی، حسن چاوشی، بلادیان، یدالله مزدبران، حسین پورخباز، حاجی کوچکعلی خوشاخلاق، صباغیان، هوشنگ پیمان، محمدعلی نینوایی، حاجی سیاح، ناصر اتحاد، یوسفی یزدی، حسین فرشیزاده، علی چادریان، طاهر قلمبر، سبز قبای، عسکری یزدی، اکبر طالب، صفر خانزاد، حسینهاشمیان، حسن حلوایی، حاجی جاویدان، عباس محققیان، علی عیدیزاده، هرمز صدری، اسدالله کشمیری، علی عیدیزاده، حاجی قبیطی، احمد قانعی، محمدعلی پورمهدی، عباس جولایی، مصطفی احمدی، محمدعلی زرچی، احمد پنبهکار، عبدالمحمد قبیطی، علی عیدیزاده، حیدر زنکانی، احمد هدایتی، سیفالله گیلانی».
در اسنادی که در این زمینه از سوی ساواک باقی مانده، شخصی به نام سرهنگ واقعی از سوی رئیس ساواک خوزستان، تیمسار خاوری، ضمن گزارشی که به مدیریت کل ادارهی سوم ساواک در تهران فرستاده، مدعی میشود «تلگراف شماره 1459ـ302 ـ 42/03/29 به وسیلهی شخصی به نام حاج سید محمدعلی شوشتری، پیشهور ساکن اهواز مخابره گردیده و افراد مندرج در این تلگراف اغلب همکاران و آشنایان وی میباشند و بیشتر آنها مذهبی و از طبقهی عوام هستند».
اما برخلاف ادعای ساواک؛ اسامی مذکور طیفی از بازاریان و پیشهوران را در برمیگیرد. به عبارتی، کسانی که نام خود را در پای این تلگراف به ثبت رسانیدهاند، از ابتدا تا انتهای خیابان امام بودهاند؛ ثانیاً امضاکنندگان تلگراف دارای قومیتهای مختلف از قبیل اهوازی، شوشتری، دزفولی، بهبهانی، عرب، اصفهانی و غیره میباشند و حتی در میان اسامی، حداقل نام دو نفر دیده میشود که از اقلیت دینی صابئین اهواز میباشند، بنابراین گزارش مذکور که از سوی ساواک در این مورد تهیه شده، حداقل در بعد مذکور کذب میباشد.
از طرف دیگر، گزارشگر ساواک در ادعایی دیگر معتقد است که اغلب امضاکننندگان نامه «مذهبی و از طبقهی عوام» هستند که در این مورد هم کافی است نگاهی دقیق به اسامی مندرج در تلگراف انداخت و دریافت که بسیاری از کسانی که در پای این تلگراف اسم خود را به ثبت رساندهاند، همان افرادی هستند که نقش مهم و اصلی را در مبارزات قبل و بعد از این تاریخ در اهواز با رژیم شاه داشتهاند، بهگونهای که در تشکیل «انجمن دانشوران اسلامی»، «جلسات علما و اصناف»، «جلسات اعیاد و وفیات»، «انجمن موحدین» و غیره نقش آنها غیرقابل انکار و بلاتردید میباشد.
آیتالله موسوی جزایری در مورد نقش مبارزاتی کسانی که از سوی ساواک متهم به عوام بودن شدهاند، میگوید: «در بازار عدهای بودند مقلد حضرت امام که چنان متعصب و سرسخت هم بودند در راه و کار خودشان که ضمن اینکه بازاری بودند اما این جور بودند که اگر امام دستور میفرمود که همهی مال و املاکتان را باید بدهید، راحت میدادند، راسخ بودند در کار خودشان و در عقیدهی خودشان».
علاوه بر این عبدالرحیم بزاز که اتفاقاً نام او در همین تلگراف هم آمده و هم اینک از روحانیان فعال و از آزادگان انقلاب اسلامی است، دربارهی یکی از مبارزین میگوید: «آقای حسینآقا سراجیان پدر شهید و یکی از مبارزان فعال دوران ستمشاهی برای خود روشی داشت و آن اینکه ایشان هر جریانی را که گامیدر راه مبارزه علیه شاه محسوب میشد برای فرض واجب میدانست و لذا نامبرده از هیچگونه خدمتی در راه امام و انقلاب، از صرف پول گرفته تا کمک به خانوادهی زندانیان و یا کمک به بازاریان نیازمند و خلاصه هرکس که به نامبرده مراجعه میکرد، به طریقی مورد مساعدت قرار میگرفت و هدف مشارالیه نیز برداشتن گامیهر چند کوچک در راه امام و انقلاب بود».
یکی دیگر از اصنافی که در جریان مبارزات 15 خرداد، فعالیت آشکاری از خود نشان داد، صنف خباز و نانوایان شهر اهواز بود. شاید در تصور رژیم هم نمیگنجید که کارگران و نانوایان در اهواز بهخاطر پیشامدی که برای امامخمینی بهوجود آمده بود، متشکل و متحد شده، به دربار پهلوی تلگراف بفرستند و آزادی امام را تقاضا بنمایند، لذا دچار نوعی سردرگمیشده و با این تحلیل که فقط یک نفر در این کار دست داشته، جریان تلگراف را به مقامات مافوق خود گزارش نمودند. متن تلگراف بدین شرح است:
«وزارت پست و تلگراف و تلفن ـ شمارهی تلگراف 169 تاریخ 42/04/02 پیشگاه مبارک اعلیحضرت شاهنشاه ایران ـ بهطوریکه خاطر مبارک استحضار دارد اقدام دولت نسبت به بازداشت حضرت آیتالله خمینی مدظله و سایر علمای اعلام، تأثر شدید و تأسف عمیق در کلیهی طبقات ایجاد کرده است. استدعا دارد امر و مقرر فرمائید به خاطر احترام به افکار عمومی و رفع اضطراب و نگرانی، رفع توقیف از معظمله و دیگر رجال مذهبی بهعمل آید. از طرف کارگران نانوایی اهواز: عبدالرحیم بزاز، عبدالحسین صانع، ابراهیم عصاره، مهدی ترقی، غلامعلی نمدمال، حاج رضا نمدمال، محمدجواد موسوی، عبدالکریم لبخنده، محمدعلی نجار، حسن خادمی، مجید پناباد، هادی آقا احمد، مجید علافپور، ابوالقاسم شریفنیا، محمدعلی رضازاده، هادی قاسمی، هوشنگ سراج، محمد شایان، محمدعلی عطایی، رستم عطایی، رستم خادمیزاده، محمدحسن فایضزاده، مهدی قاسمی، محمدعلی قاسمی، محمدحسین خبازیانزاده، محمدعلی خبازیانزاده، رجب کاغذینژاد، خداداد کریمی، محمدعلی عباباف، محمدرضا حوضماهی، حمید تنورساز».
البته با تحقیقی که به عمل آمده، بهنظر میرسد بعضی از اسامی که در پای تلگراف درج شده از سایر اصناف میباشند، هرچند که عمدتاً همان صنف خباز و نانوا متولی ارسال تلگراف بودهاند. در سندی ساواک در اینمورد نیز اظهارنظر کرده و برای مقامات فوق چنین تحلیل میکند: «تلگراف شماره 169 ـ 42.04.02 به وسیلهی شخصی به نام عبدالحسین صانع کارگر خبازی مستقیمزاده واقع در خیابان گشتاسب اهواز مخابره شده و امضاکنندگان این تلگراف، بیشتر از دوستان و همکار وی میباشند».
به نظر میرسد ساواک در برخورد با این جریانات و برای اینکه بتواند گزارش موجهی به مقامات مافوق ارائه نماید، رویهی واحد در نظر میگرفت و آن اینکه همهی این جریانات را به یک نفر، منتسب و در واقع به نوعی فرافکنی میکرد. به اینترتیب، مقامات دونپایهی ساواک در گزارش به رؤسا و مافوقان خود بیشتر صورت مسئله را پاک میکردند و به عبارتی، با اینگونه تحلیلها، هرگونه خیزش و آگاهی عمومی را در بین مردم از چشم کارشناسان بالاتر خود، آگاهانه یا ناآگاهانه، مخفی و پنهان میکردند.
یکی دیگر از اصنافی که در جریان قیام 15 خرداد 42 از خود واکنش نشان داد، صنف کتابفروشی اهواز بود. متن تلگراف چنین است: «وزارت پست و تلگراف و تلفن ـ اهواز تهران 668ـ138ـ 42.04.02ـ پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی تهران ـ نگرانی و اضطراب عمومی را که بر اثر بازداشت حضرت آیتالله خمینی در سراسر مملکت و بین کلیهی طبقات ملت ایجاد شده بدینوسیله به شرف عرض میرساند این عمل که نسبت به مقام شامخ مرجع روحانیت از طرف دولت ایجاد شده احساسات قاطبهی مردم مسلمان و شاهدوست را بهشدت جریحهدار نموده است. از ساحت مقدس ملوکانه استدعا دارد درمورد آزادی حضرت آیتالله خمینی و سایر مقامات روحانی، اوامر مبارک به دولت صادر تا تأثیر و نگرانی عمومی برطرف گردد. مهدی فلسفی، عبدالرضا پیرزاده، فلسفی، نورجامعی، قلمباز، باقرزاده، خواجهزاده، ذاکر، کلاهی، پیازی، شیرزاد، شیرعلی جوادی، زربخش، اشعری، عبدیپور، فضلزاده، شورباروت، جعفرپور، سالمی، مقدم، اشرفپور میرمحسن اشرفپور، سراج، طالبی، حسنزاده، پیرزایی، افشار، ناجی، کفایی، علمزاده، عبایی، فکور، حجارزاده، حدادی، بیگدلی، بکزاده، یادگاری، نیک روان، خطیبی، رستگاری، لدرودی، قزل، مجیدی، حسنزاده، قندی، ژولا».
نویسندگان و امضاکنندگان تلگراف در اقدامی احتیاطی از ذکر نام کوچک خودداری کردهاند. ثانیاً، بهدلیل اینکه متن نامه نسبت به سایر نامهها و تلگرافات اینچنینی، قدری تندتر و محکمتر میباشد، عکسالعمل شدیدتری از سوی ساواک را برانگیخت، بهطوریکه در سندی مربوط به این تلگراف که سرهنگ واقعی اظهار نظر کرده تلویحاً اعلام شده است که شخص مسئول ارسال تلگراف را که آقای عبدالرضا پیرزاده است، شناسایی و کتابفروشی او را تعطیل نموده است. متن نامه چنین است: «تلگراف شمارهی 668 ک 139 ـ 42.04.02 به وسیلهی شخصی به نام عبدالرضا پیرزاده، مدیر کتابفروشی امیر کبیر، مخابره شده که در حال حاضر، کتابفروشی وی تعطیل است و امضاکنندگان تلگراف نیز همطراز سایرین میباشند».
از اقدامات بسیار مهمی که در دوران بازداشت امامخمینی از سوی اصناف اهواز صورت گرفت، مکاتبهای بود که به صورت تلگراف از سوی صنف پیراهندوز اهواز با پادگان لشکر 2 زرهی تهران به عمل آمد. این امر بهطورِکلی عمل منحصر بهفردی است، چرا که تقریباً همهی اصنافی که در اینباره به میدان آمدند با ارسال تلگراف به شخص شاه استدعای آزادی امام را داشتند، در حالیکه نامه و تلگراف صنف پیراهندوز اهواز خطاب به شخص امامخمینی است:
«وزارت پست و تلگراف و تلفن ـ اهواز تهران 112ک150 ت 42.4.01 تهران، لشکر 2 زرهی، حضرت آیت العظمی آقای خمینی ارواحنا فداه: صنف پیراهندوزان استفسار سلامتی آن حضرت و سایر علمای اعلام را نموده، عظمت اسلام و استقلال مملکت را از قادر متعال مسئلت دارد. خبازیان غلام، علی بهنام، عبدالمجید فایضی، اکبر خمینی، عباس بهادر قلی، ملک خیاط، عبدبقالزاده، زمان نجار، آسیابانی، مظفر امینی، غلامرضا جلودار، صفرعلی نجفی، علیمحمد انصاری، محمدطاهر فصیح، علی محمد عبایی، حسین سفید، غلامعلی جلودار، فریدون جلودار، حسین جولایی، اسکندر مساح، هدایتالله ماهدی لمحابی، حمید غفلتی، علیاکبر فرهادزاده، عباس کتانباف، ابراهیم رئیس زرگرزاده، عبدالکریم، حاج علی سلطانزاده، عبدالرحیم کیفنژاد، حسین حیاتی، عبدالله زاده حسین، ملکهادی ارستوزاده، عباس محمد، کاظم حریری، محمد ترابی، علیاکبر، عباس مهرزاده، هادی سراج، عبدالله چوببند، غلامعلی مباشرزاده، محمد علمالهدی، عبدالمعرب، حمید فایضی».
خبر دستگیری امام در 15 خرداد بلافاصله در شهر قم و پس از آن در تهران منتشر و زمینه را برای قیامی تاریخی آماده کرد، وقتی که حاجآقامصطفی فریاد «مردم خمینی» را گرفتند را سر میدهد، مردم و خود آقامصطفی به سوی حرم میروند و درآنجا به مردم میگویند: امام را گرفتند و مردم هم جمع میشوند و آقای طاهریخرمآبادی صحبت میکنند، مردم هم با شعار «یا مرگ یا خمینی» به مسجد اعظم و میدان آستانه و به فیضیه میآیند و علما و مراجع هم تشکیل جلسهای میدهند و مراجع میآیند به حرم، کفنپوشها میآیند، رژیم هم اینها را به رگبار میبندد! جنازه اولین شهید را میآورند، هنوز صحبتهای آسیدحسن طاهری خرمآبادی ادامه دارد که مثلاً جنازه اول وارد حرم میشود، درگیری به این صورت اتفاق میافتد.
از طرف دیگر بلافاصله بعضی از افرادی که ارتباط داشتند و در نهضت فعالیت داشتند از قم سوار یک تاکسی میشوند و میآیند به تهران، مثلاً به هیئت انصارالحسین که آن روز در گذر لوطیصالح بازار (نزدیک بازار مسگرهای تهران و چهارسوق بزرگ) جلسه داشت.
عزاداران میگویند که؛ یک دفعه دیدیم یک نفر از راه رسید در جلسه، صبح 11 محرم هست و همه مردم در روضه، هیئت، حسینیه و مساجد هستند. حبیبالله عسگراولادی میگوید که؛ یک دفعه دیدیم یک نفر آمد آن بالا و گفت: «مردم خمینی را گرفتند!» و غش کرد و افتاد. اینها متوجه میشوند که یک خبری شده، بلافاصله مأموریت میدهند به اعضاء، مثلاً به آقای سیدرضا نیری میگویند؛ تو برو به ورامینیها بگو. ایشان بلافاصله راه میافتد میرود ورامین، مردم آنجا داشتند عزاداری میکردند، میگوید؛ «چرا نشستهاید؟ چه میکنید که خمینی را گرفتند!» که اینها هم، کفنپوش میآیند به سرپل باقرآباد، آنجا درگیری میشود و تعدادی شهید میشوند.»
محسن رفیقدوست در مورد حوادث منجر به قیام 15 خرداد میگوید: «یک نفر به من زنگ زد گفت :محسن، خمینی را گرفتند، تا آمدم بگویم کی ـ چی؟ قطع شد.... ما هم از همانجا با چوپ راه افتادیم و آمدیم»
احمد شهاب در خاطرات خود در این باره میگوید: «من، عراقی و توکلی در حرم حضرت عبدالعظیم بودیم که خبر به ما رسید. به میدان (میدان سبزی و میوه که آن زمان در خیابان صاحب جمع یا سر قبر آقا و بالای میدان شوش بود) آمده و عراقی به طیب گفت میدان را ببندید، طیب هم به میدان گفت: تعطیل کنید. و ما از درختها چوب کنده و دست مردم دادیم.»
تظاهرات مردم تهران که در اعتراض به بازداشت امام خمینی بوجود آمده بود، توسط کماندوهای رژیم به شکل خونینی سرکوب گردید: «از میدان و جاهای مختلف شهر همینجور مردم به طرف بازار میآیند. از مقابل سبزهمیدان (بازار بزرگ تهران) مردم وارد میشوند به طرف میدان ارک که قبلاً مرکز رادیو بود و به آنجا حمله میکنند که رادیو را بگیرند. قبلاً کماندوهای شاه با بالگرد هلیبرد شده و آماده بودند و برخورد میکنند و خلاصه به رگبار میبندند. مردم هم با هر چه دستشان میآمده از چوب و سنگ و هر چه، شروع به حمله میکنند. از صبح که درگیری شروع میشود مردم با شعار «یامرگ یاخمینی» یا شعارهایی که به نفع امام بوده و در واقع علیه شاه بوده، شروع میکنند و رژیم هم همینجور حمله میکند، افرادی تیر میخورند و میافتند، میخواستند جنازهها را بردارند، کسی نمیتوانسته ببرد بعضیها جنازهها را میبردند، یواش یواش درگیری سرایت میکند به داخل بازار و به پلههای نوروزخان و بازار شیرازی کشیده میشود و میآید تا خیابان سیروس (15 خرداد) و بازارچه نایب السلطنه و میدان قیام. جنازهها یا مجروحان را به بیمارستان بازرگانان (شهیداندرزگو فعلی، نبش خیابان ری) یا بیمارستان سینا (چهارراه حسنآباد) و...میبرند. کمکم رژیم مسلط میشود.»
شهیداسلامی که خود یکی از نقش آفرینان قیام 15 خرداد بود دراین باره میگوید: «دو روز بعد از راهپیمایی روز عاشورا واقعه پانزده خرداد اتفاق افتاد که در آنجا برادران ما در تبدیل جلسات و هیاتهای عزاداری به دستههای مبارز خیابانی بسیار موثر بودند، مخصوصا شهیدعراقی که نقش بسیار فعالی در به حرکت درآوردن دسته جات میدان داشت. در 15 خرداد میدانید علاوه بر تهران در شهرهای دیگر مانند؛ قم، شیراز، ورامین و جاهای دیگر تظاهراتی شد که با خشونت رژیم روبرو بود و شهدای فراوانی داد.»
همسر شهیداسلامی میگوید: «شهید اسلامی آن روز آمد منزل و رفت داخل حوض و غسل شهادت کرد و گفت من میروم و دیگر برنمیگردم!» یاران امام، اینگونه به میدان آمدند.
یکی از دوستان شهید اسلامی درباره فعالیتهای وی در روز 15 خرداد 1342 میگوید: «غروب روز 15 خرداد علاوه بر همه تلاشهایی که تا آن موقع کرده بودیم با هم قرار گذاشتیم که پمپ بنزین ژاله را آتش بزنیم... اما اسلامی به تنهایی تا نیمه راه رفته بود ولی چون احساس گیرافتادن کرده بود، برگشته بود.»
اما قیام 15 خرداد تنها در بازار تهران محصور نماند ودامنه آن به دانشگاه تهران هم کشیده شد: «...این جریان کشیده شد به کلاسهای دانشگاه تهران و بعضی کلاسها را تعطیل کردند. پاکروان به شاه گزارش میدهد که غافلگیر شدهاند، شاه به اویسی که فرمانده لشگر 1 گارد بود، دستور میدهد که همه را قلع و قمع کنید. مردم عصر دوباره به صحنه میآیند ولی به رگبار بسته شده و کشته میشوند. عدهای نیز دستگیر میشوند. تشنگی و خستگی و گرسنگی و... فرصت ظهر را از اینها میگیرد، لذا رژیم عصر مسلط میشود به خیابانها، شاه هم که میبیند که کاری نمیتواند بکند و نمیتواند طرفی ببندد، هیئت وزیران 5 بعدازظهر جلسه تشکیل میدهد و تقریباً وزراء یکی یکی میگویند: «اینها تشکیلات قوی دارند. این از 30 تیر هم مهمتر است. ما غافلگیر شدهایم، زیربنای اجتماعی ایران بهم خرده است و باید برخورد بشود.» بالاخره به مدت 50 روز حکومت نظامی اعلام میشود.»
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد