هنرمندها چشمههای جوشانی هستند که هرکدام به قدر بضاعت هنرشان، جویبارهایی را میسازند که از بههمپیوستنشان، رودخانه خروشان فرهنگ، جریان مییابد. جریانیافتن و جاریبودن، رمز بقای این رودخانه است و هنرمندها، هرکدام بهقدر بضاعتشان، تضمینی هستند بر این تداوم.
هر هنرمند که چشم از این جهان فرومیپوشد، پارهای از آن پیکر زایا میمیرد و چشمهای از آن چشمههای خروشان خاموش میشود؛ چنانکه دو روز پیش از این هم، هنرمندی کهنسال، رخت رحلت به سرای دیگر کشید و جهانی از اغانی و آواز را با خود به خاموشی گور برد. عثمان محمدپرست، زاده خواف بود؛ سرزمینی باستانی در خاک خراسان؛ پهلو به پهلوی تربتجام و تایباد و هرات.
خواف، هرچه در این سالها پرتافتاده و دور به نظر میرسد، در روزگاران پیش از این، مرکزیت و محوریت داشته است. تنها آسبادهای نشتیفان آن کافی است تا نشان دهد آنجا روزگاری کانون دانش و تمدن بوده است؛ مسجدجامع زوزن و مدرسه غیاثیه خردگرد و کوشک سلامی هم هست؛ و هزارویک اثر دیگر که از روزگار بهآفرید پسر ماهفروردین تا روزگار بوسهل زوزنی و حافظ ابرو و از آنجا تا روز و روزگار ما، به میراث مانده است.
عثمان محمدپرست در این خاک به دنیا آمد و بالید؛ و به رسم همه اهالی آن سامان، از کودکی با دوتار آشنا بود و انس ویژهای با آن داشت.
پیشه رانندگی به او این فرصت را داد تا در مشهد و تهران و دیگر شهرهای دور و نزدیک، با جنبههای امروزیتر موسیقی آشنا شود و همین آشنایی به او کمک کرد تا شکلی متفاوت از موسیقی کهن مقامی شرقخراسان را در صدای سازش و زمزمههای آوازش به نمایش بگذارد.
حلقه واسط میان مخاطب و موسیقی مقامی
موسیقی مقامی در شرقخراسان به مرکزیت تربتجام، سایه سنگینی دارد. هنر موسیقی در این گوشه از خاک خشک خراسان، ریشههایش را در تن تاریخ و فرهنگ تنیده است و همین غنا و اصالت، مجال فرآوری از سنتهای موسیقی مقامی را تنگ میکند و جرات و جسارتی برای تجربههای نوتر باقی نمیگذارد.
بااینهمه، عثمان محمدپرست کوشید تا در عین تلاش برای وفاداری به سنتهای کهن موسیقایی، شکلی نو از موسیقی مقامی را پیش روی مخاطبانش بگذارد؛ مخاطبانی که آشنایی چندانی با موسیقی شرقخراسان نداشته و ندارند.
عثمان محمدپرست، حلقه واسطی بود که میکوشید مخاطب عام را با سپهر موسیقایی شرقخراسان آشنا کند و او را به وادی اشتیاق برای درک و دریافت بیشتر از این موسیقی بکشاند. دوتارنوازی و آوازخوانی او، روایتی از موسیقی مقامی بود که خود عثمان محمدپرست خلقش کرده بود؛ چنانکه مثلا «نوایی» به روایت او، روایتی خودساخته، برگرفته از مقام ریشهدار نوایی است.
بختیاری عثمان
واقعیت آنکه در این روز و روزگار، بسیاری از استادان بنام و صاحبسبک در موسیقی مقامی به هزارویک دلیل پیدا و پنهان، بخت آن را نیافتهاند که هنرشان را در میدانی فراختر از گستره علاقهمندان عرضه کنند. بسیاری از آنها در عین بلندپایگی هنرشان، از سوی عموم مخاطبان موسیقی، شناخته نشدهاند.
نه تهیهکننده نامداری سراغشان رفته و نه مستندساز قابلی از آنها سراغ گرفته. نه دوربینی نشانشان داده و نه خبرنگاری از آنها نوشته. این سرنوشت بسیاری از آنهاست که حاملان اصلی و میراثداران واقعی موسیقی مقامی هستند.
در این میان اما عثمان محمدپرست بخت آن را یافت که از دهههای پیشین به تلویزیون راه پیدا کند و با بزرگان موسیقی همنشین شود و نام و آوازهای بیابد و البته از این همه، برای ارائه موسیقیاش و معرفی موسیقی مقامی، بهره بگیرد. در این پیروزبختی البته عواملی دیگر هم نقش داشتند. سخنوری، نکتهدانی و مجلسداری، بخشی از همانها هستند.
صدای رسای نوایی
عثمان محمدپرست، دو روز پیش از این، در ۹۴سالگی، پس از یک عمر طولانی هنرمندی، با زندگی در این جهان بدرود گفت اما از او، هیچ اثر مستقل موسیقایی ثبت و ضبط نشده است؛ هرچه هست اجراهای پراکندهای است که گوشه و کنار در محافل هنری یا در جمع دوستان و علاقهمندان یا در برنامههای رادیویی و تلویزیونی انجام شده.
هنرمندی که در ۴۰سالگی، نوایی را در تلویزیون آن روزگار، مینوازد، در ۹۴سالگی در حالی از دنیا میرود که هیچ اثر استودیویی از او بهجا نمانده است؛ آن هم هنرمندی که به محافل بسیار راهیافت و با بسیار کسان، همنشین بود.
این را بگذارید کنار انبوه پیامهای دریغ و حسرتی که حالا پس از مرگ عثمان محمدپرست از اینسو و آنسو بلند است. این، وضعیت هنرمندی و هنرمندها در روز و روزگار ماست.
حسن احمدی فرد - روزنامه نگار / روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: