به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین از تپش، خبری که البته در رسانهها چندان به آن پرداخته نشد و به یک خبر چند خطی کوتاه بسنده شد.
یک ماه و چند روز از ورود ابابت انصاری نیا، یکی از صیادان اسیر و شش نفر از دوستانش که بیش از یک سال در زندانهای هند بودند، میگذرد.
این بار سراغ این صیاد ۳۹ ساله رفتیم تا از علت اسارت و شرایط زندانهای هندیها برای تپش بگوید.
آقای انصاری نیا، چه اتفاقی برای لنجتان افتاد که سر از زندانهای هند درآوردید؟
ما هفت نفر بودیم که بیستوسوم شهریور ۹۸ از شهرستان کنارک برای صیدماهی به سمت آبهای بینالمللی حرکت کردیم. در دریا بودیم که ناگهان موتور لنج خراب شد. بعد از خراب شدن موتور، مانده بودیم که چه کنیم. ۱۰، ۱۲ روز تمام در این شرایط بودیم و بعداز این مدت از یک لنج دیگر درخواست کمک کردیم که قبول کرد و لنج ما را بکسل کرد، اما گازوئیلاش تمام شد. بعد از آن با توفان مواجه شدیم و در ادامه تصمیم گرفتیم از یک کشتی درخواست کمک کنیم که کشتی پاسخی به ما نداد، اما یک ناو هندی به ما کمک کرد.
شما یا دوستانتان مگر زبان انگلیسی یا هندی میدانستید که ناو هندی با لنج شما ارتباط برقرار کرد؟
بله یکی از ملوانان زبان هندی بلد بود. آمدند و گفتند میخواهیم لنج را بازرسی کنیم. بعد از بازرسی متوجه خراب بودن موتور شدند و گفتند چون ایرانی هستید، ممکن است به مشکل بربخورید و برای همین شما را به یک جزیره میبریم. ما را به یک جزیره بنام کاوارتی که وسط آب بود و ۳۰۰ مایل با کشور هند فاصله داشت، بردند. چهار روز در آنجا بودیم.
غیر از شما هم افراد دیگری در جزیره زندگی میکردند؟
نه. غیر از ما، هیچکس دیگری نبود و خودمان بودیم. هندیها به ما گفتند شما را تا نزدیکی مرز ایران میبریم، اما هفت، هشت ساعت بعد اعلام کردند که توفان شدیدی آمده است، در جزیره بمانید تا توفان رفع شود. پس از آن قرار شد ما را به زندانی بنام منگلور که در هند بود، ببرند. موتور لنج خراب شد و به ما گفتند موتور را هم درست میکنیم و بعد شما را تا حدود ۱۰، ۱۵ روز دیگر به ایران میفرستیم. سه ماه در منگلور بودیم و بعد ما را به زندان بنگلور بردند.
با خانوادهتان تماس نگرفتید که وضعیتتان را به آنها اطلاع دهید؟
اتفاقا با کنسولگری ایران در حیدرآباد صحبت کردیم و درخواست کمک کردیم. مسؤولان به ملاقاتمان آمدند. با ما صحبت کردند و در مورد شرایطیکه داشتیم، سوالاتی پرسیدند. با همسرم هم صحبت کردم که وقتی فهمید زنده هستیم، بسیار خوشحال شد.
صیادانی که در اسارت دزدان دریایی سومالیایی بودند، شرایط بسیار سختی داشتند. شکنجه شدند، گرسنگی و تشنگی تحمل کردند، بارها آنان را با مرگهای مصنوعی آزار دادند. این شرایط در زندان بنگلور هم وجود داشت؟
نه رفتار زندانبانان هندی با ما خوب بود. ما هفت نفر در یک سلول هشت نفری بودیم و هیچ مشکلی از لحاظ تامین غذا نداشتیم. دستشویی و حمام در اختیارمان بود. هیچکس ما را اذیت نمیکرد.
از جرائم زندانیهای دیگر خبر داشتید؟ میدانستید شما را با کدام زندانیها همبند کردهاند؟
نه خبر نداشتیم . ما در سلول جدا بودیم.
رفتار زندانبانان با شما چطور بود؟
زندانبانان هوایمان را داشتند. چون رابطه کشور ما با هند خوب است و با ما هم با احترام و ادب برخورد میکردند. قرار بود با حمایتهای هند وکشورمان به ایران برگردیم، اما کرونا آمد و شرایط ما برای بازگشت به ایران بدتر شد و در واقع به تاخیر افتاد.
چه مدت در زندان بنگلور اسیر بودید؟
یک سال و یکی، دو ماه.بعد از این مدت، درخواست مدارک شناسایی رسمی ما مطرح شد که خوشبختانه با همکاری سفارت این مدارک تهیه شد و بعد از دیدن مدارک، مجوز خروج ما از هند توسط هندیها صادر شد. در فرودگاه، بازپرس از وضعیت ما در هند سوالاتی پرسید که به آن پاسخ دادیم. از ما پرسید که شما را اذیت کردند که گفتیم نه. ما خیلی از مسؤولان ایران در هند تشکر میکنیم که پیگیر آزادیمان شدند.
شغل اصلی شما چیست؟
من ماهیگیرهستم و با صید ماهی اموراتم را میگذرانم.
از درآمدتان راضی هستید؟
راضیام به رضای خدا.
همسر ملوان زندانی: به ما گفتند غرق شدهاند!
خانم انصاری نیا، از روزهایی بگویید که از همسرتان بیخبر بودید؟
وقتی همسرم به خانه برنگشت، زمزمههای مردم هم شروع شد. هرکسی چیزی در مورد سرنوشت آنها میگفت. یکی میگفت غرق شده و مردهاند. یکی دیگر میگفت گم شدهاند. حتی از بقیه صیادان در مورد سرنوشت شوهرم پرسیدم، اما کسی اطلاع دقیقی نداشت. تا اینکه خود سفارت ایران زنگ زد و به ما گفت چه اتفاقی برای شوهرم و همکارانش در دریا افتاده است. البته همسرم و بقیه تلفن همراه داشتند، اما موضوع این بود که خط آنها متعلق به ایران بود و نمیتوانستند از خارج از کشور و جایی که بودند، با ما تماس بگیرند.
فرزندانتان بهانه پدرشان را نمیگرفتند؟
چرا خیلی در مورد او حرف میزدند و دائم میپرسیدند پدرمان کجاست و چرا به خانه نمیآید. ما پنج فرزند داریم و همگی دلتنگ او بودند. آنقدر جای خالیاش در خانه پررنگ بود که آنها را هر روز به بیرون و تفریح میبردم تا متوجه نبود پدرشان نشوند و بهانهاش را نگیرند. به هرحال بچه هستند و طبیعی است که پدرشان را بخواهند. بعد که همسرم زنگ زد، از خوشحالی روی پا بند نبودند و با هم تصویری صحبت کردند. خود من هم آنقدر خوشحال شدم که به شکرانه برگشت همسرم سه روز روزه گرفتم.
لیلا حسین زاده - تپش
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
ابراهیم قاسمپور در گفتوگو با جامجم مطرح کرد؛
ضرورت اصلاح سهمیههای کنکور در گفتوگوی «جامجم»با دبیر کمیسیون آموزش دیدبان شفافیت و عدالت