به گزارش
جام جم آنلاین به نقل از زومیت، همهچیز از روز ۱۷ ژانویه سال ۱۸۰۳ شروع شد. در این روز، مرد جوانی به نام جورج فورستر، به اتهام قتل در زندان نیوگتیت لندن به دار آویخته شد. اتهام فورستر غرق کردن همسر و فرزندانش در کانال پدینگتون بود. به دار آویخته شدن تنها مجازت فورستر نبود، بلکه پس از اعدام، چنانچه در آن روزگار مرسوم بود، جنازهاش در اختیار گروهی از جراحان کالج سلطنتی قرار گرفت. قرار بود که در یکی از جلسات عمومی، جسد او در مقابل دیدگان حضار کالبدشکافی شود. البته ماجرای ذکر آن میرود، از یک کالبدشکافی ساده فراتر رفت و به آزمایش تکاندهندهای بدل شد که تا مدتها کابوس آن حضار و مردمی که جریان را از مطبوعات شنیده بودند، رها نکرد.
دانشمندان کالج سلطنتی ميخواستند از جنازهی فورستر برق رد کنند. این آزمایشها به ابتکار جیووانی آلدینی، پزشک و فیزیکدان ایتالیایی برادرزاده لوییجی گالوانی معروف انجام میشد. عموی او قبلا در سال ۱۷۸۰ مفهومی به نام «الکتریسیته جانوران» را کشف کرده بود. مفهومی که بعدا از روی نام خودش «گالوانیسم» نامگذاری شد. او در حین انجام آزمایش جریانهای الکتریکی روی قورباغه، متوجه تأثیر آن بر ماهیچههای قورباغه شده بود. حالا برادرزادهاش تصمیم گرفته بود، همین آزمایش را این بار روی انسان انجام دهد.
نقاشی صفحه اول رمان فرانکنشتاین ویرایش ۱۸۳۱، اثر تئودور فون هولست
جیووانی آلدینی و همکارانش، فورستر را روی تختی خواباندند و آزمایش خود را شروع کردند. روزنامه تایمز که جریان این آزمایش را پوشش میداد، در گزارش خود نوشت: «در اولین القای برق بهصورت، فَک جنایتکار مرحوم شروع به ارتعاش کرد، عضلات مجاور فک او هم به طرز ترسناکی از شکل افتادند و یکی از چشمهایش واقعا گشوده شد. در قسمت بعدی آزمایش، دست راست جسد بالا رفته و مشتش جمع شد و پاها و رانهایش به حرکت درآمدند. برخی از تماشاگران تصور کردند که مرد بختبرگشته واقعا دارد زنده میشود.»
در حقیقت، در حین آزمایش ترسناک آلدینی، برخی از حضار واقعا تصور کردند، قاتل مخوف میخواهد دوباره زنده شود و باید دوباره اعدام شود. در همین حال، گفته شده است که یکی از حاضران از فرط وحشتزدگی، چند دقیقه بعد سکته کرده است. در زمانیکه آلدینی روی جسد فورستر نگونبخت آزمایش میکرد، فرضیهای وجود داشت که حداقل یک صد سال سابقه داشت، اینکه بین الکتریسته و فرایندهای حیات ارتباطی وجود دارد.
ایزاک نیوتن در اوایل قرن هجدهم، در مورد چنین ارتباطی فرضیاتی را مطرح کرده بود. استفان گِرِی، اخترشناس بریتانیایی در سال ۱۷۳۰ اصل رسانایی الکتریکی را به اثبات رساند. گری یک پسربچه یتیم را به وسیله طنابهای ابریشمی از سقف آویخت و لولهای با بار مثبت را در نزدیکی پای پسربچه گذاشته و بار منفی را بدون تماس با او به وسیله یک ژنراتور الکترواستاتیک تولید کرد. با توجه به جدایی الکتریکی، این فرایند موجب پدید آمدن بار مثبت در سایر اندامهای پسربچه شده و باعث شد که ظرفی از ورقه طلای نازک جذب انگشتانش شود.
جیووانی آلدینی در حین انجام یکی از آزمایشهای مشهورش
ژان آنتوان نولت فرانسوی هم در سال ۱۷۴۶ دست به آزمایش عجیبی زد تا حضار دادگاهی در ورسای را شگفتزده کند. نولت با عبور الکتریسیته به وسیله لیوان لیدن (وسیلهای برای ذخیره جریان الکتریسیته) باعث شد که ۱۸۰ نفر از افراد گارد نگهبانی با عبور برق از بدنشان همزمان بپرند. نولت این آزمایش را برای اثبات نظریههای عموی خود انجام میداد که مخالفان زیادی مانند آلساندرو والتا داشت.
ولتا ادعا کرد که الکتریسیته جانوران بهجای بافتهای زنده به وسیله تماس با فلزات تولید میشود. ولی چند طبیعیدان و فیزیکدان دیگر فرضیه گالوانیسم را با اشتیاق پذیرفته بودند. الکساندر فون هومبولت با باتریهایی که بهطور کامل از بافتهای جانوری ساخته شده بود، آزمایشهایش را انجام داد. یوهانس ریتر حتی آزمایشهای الکتریکی روی خود انجام داد تا بتواند تأثیر برق بر حسها را ارزیابی کند.
این فرض که برق واقعا حامل حیات بوده و ممکن است برای زنده کردن مردگان به کار رود، مطمئنا فرضیهای آشنا در محافلی بود که مِری شِلی، نویسنده رمان مشهور «فرانکشتاین»، در آن شرکت میکرد. سمیوئل تیلور کولریج، شاعر انگلیسی و دوست خانوادگی او هم بهشدت مجذوب ارتباط احتمالی مابین برق و حیات بود. پرسی بیسش شلی که در سال ۱۸۱۶ با مری شلی ازدواج کرد، یکی دیگر از علاقهمندان به آزمایشهای گالوانیسم بود.
بوریس کارلوف در نقش هیولای فرانکنشتاین
آزمایشهای آلدینی با اجساد توجه زیادی را به خود جلب کرد. برخی مفسران این فرض که برق موجب زنده شدن مردگان میشود را به سُخره گرفتند و آلدینی را که تصور میکرد، میتواند مردگان را به رقص وادارد مورد تمسخر قرار دادند. اما سایرینی هم بودند که این فرض را بسیار جدی گرفتند. چارلز ویلکینسون که آلدینی را در آزمایشهایش همراهی میکرد، استدلال کرد که «گالوانیسم یک اصل انرژیدهنده است که موجب تمایز بین ماده و روح شده و زنجیرهای بزرگ از خلقت را شکل میدهد و پیوند بین ماده فیزیکی و جوهرِ حیاتی است.»
جان آبرنتی، جراح بریتانیایی در سال ۱۸۱۴ در خلال سخنرانی سالانه کالج سلطنتی جراحان در لندن، تقریبا همین ادعا را مطرح کرد. سخنرانی او، به مشاجرهی بسیار جدی با جراحی دیگر به نام ویلیام لورنس دامن زد. آبرنتی ادعا میکرد که نیروی برق (یا مانند آن) نیروی حیاتی است، درحالیکه لورنس، اصل القای نیروی حیاتی را کاملا رد میکرد. مری و پرسی شلی قطعا بهخوبی از جزئیات و چند و چون این بحثها اطلاع یافته بودند، چون لورنس پزشک آنان بود.
هنگامی که رمان فرانکنشتاین در سال ۱۸۱۸ منتشر شد، خوانندگان با این مفهوم آشنا بودند که حیات میتواند بهوسیله برق پدید بیاید یا دوباره احیا شود. فقط چند ماه پس از اینکه کتاب فرانکنشتاین به چاپ رسید، اَندرو أور، شیمیدان اسکاتلندی آزمایشهای الکتریکی خود را روی جسد متیو کلایدسدال انجام داد. کلایدسدال هم مانند فورستر پس از اعدام به سوژهی آزمایش تبدیل شده بود. أور پس از القای الکتریسته جسد در گزارش خود نوشت: «تمام ماهیچههای صورت او همزمان به حالت ترسناکی مانند، خشم، ترس، دلخوری، ترس و لبخند غمانگیز در میآمد.»
أور عنوان کرد آزمایشهایش بسیار ترسناک بودند، طوری که تعدادی از تماشاچیان مجبور شدند که آپارتمان را ترک کنند و یک نجیبزاده از فرط ترس غش کرد. درحالیکه نمیدانیم تا چه حد أور، در زمان انجام این آزمایشها، تحت تأثیر رمان مری شلی بود. ولی از گزارش او برمیآید که تعمدا سعی کرده آبوتاب بیشتری به نوشتههایش بدهد.
پرترهای از مِری شلی، اثر ریچارد روتوِل
فرانکنشتاین ممکن است برای خوانندگان مدرن، داستانی فانتزی باشد، ولی برای نویسنده و خوانندگان اصلی آن در آن روز و روزگار، هیچگونه عنصر فانتزی در کار نبود. همانطور که حالا، بسیاری اطلاعات کمی درباره هوش مصنوعی دارند، خوانندگان شلی هم همانقدر درباره حیات الکتریکی میدانستند و همانطور که هوش مصنوعی به بحثها و مناقشات بیپایانی دامن زده، حیات الکتریکی و رمان شلی نیز در آن زمان همینطور بودند.
اطلاعات علمی بهکار رفته در رمان فرانکنشتاین، به ما یادآوری میکند که بحثهای کنونی تاریخچهای پرقدمت دارند. در قرن نوزدهم بود که مردم آیندهای را پیش چشم خود مجسم کردند که به دنیای جدیدی میماند که سرتاسر آن را با فناوری و علم بنا مینهادند. رمانهایی مانند فرانکنشتاین که نویسندگان آینده را با درهم آمیختن دانش دوران خود نوشتند، ریشه در این نوع طرز فکر داشتند. درک دانستههای علمی که فرانکنشتاین را در سال ۱۸۱۸، آنچنان واقعی جلوه داده بود، شاید به ما در دوران حاضر یاری رساند تا با احتیاط بیشتری به خطرات و احتمالات دنیای آینده بیندیشیم.