به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه؛ با آن که هدف نزول قرآن، تربیت و هدایت انسان به سوی کمال است، برای صیانت و حفاظت انسان در ابعاد مختلف جسمی، روحی، روانی، اجتماعی، اعتقادی و فکری نیز نظریه و برنامه دارد؛ از این رو، لازم است با به کار گیری علوم بهداشت و سلامت، فهم تخصصی عمیق تری از مفاهیم و راه کارهای حفظ و احیای سلامتی و بهداشت از منظر قرآن کریم ارائه گردد. در نوشتار حاضر، با توجه به این مهم، بیست مورد از راهکارهای قرآن کریم در زمینه بهداشت و توان بخشی استخراج و ارائه شده است.
توجه به سلامت، بهداشت و پیشگیری از بیماری در تاریخ بشر همیشه قرین و همراه انسان بوده است. اسلام به عنوان کامل ترین دین با نگاهی همه جانبه به تمامی ابعاد انسانی به این مهم پرداخته است تا آنجایی که پیامبر اسلام با قرار دادن علوم مرتبط با بدن در کنار علم دین می فرماید: «الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمُ الْأَدْیانِ وَ عِلْمُ الْأَبْدَان (مجلسی، بحارالأنوار، 1413: 1/220)؛ علم بر دو گونه است، علم دین ها و علم بدن ها».
اشاره پیامبر به علم بدن ها، فقط شامل طب نیست، بلکه تمام علومی را در بر می گیرد که با بدن و سلامتی انسان ارتباط دارد.
هدف نزول قرآن تربیت و هدایت انسان به سوی کمال است و در راه هدایت، صیانت و حفاظت انسان در ابعاد مختلفی نظیر جسمی، روحی، روانی و اجتماعی انسان را نیز به عهده دارد. با توجه به این هدف به نظر می رسد که لازم نیست قرآن کریم جزئیات تمامی علوم را برای بشر بیان کند؛ چون انسان با عقل و درایت خویش می تواند بسیاری از مسائل تجربی و علوم را به دست آورد؛ لذا منظور از تِبْیاناً لِکلِّ شَی ءٍ (نحل/89) بودن قرآن بیان تمام جزئیات نیست؛ بنابراین، هر آنچه در راستای هدایت و تکامل تمام و همه جانبه بشر مورد نیاز می باشد؛ از قبیل علوم تجربی، طب، ذکر بعضی از مسائل بهداشتی، سلامتی و پیشگیری، در قرآن گاه اجمالی و گاه غیرمستقیم بیان شده است.
هدف قرآن از بیان مسائل بهداشتی، اصول سلامتی و سطوح پیشگیری، می تواند در هموارسازی راه سعادت و رهنمون به سوی خداشناسی، تحریک کنجکاوی و تفکر بشر در فهم معارف قرآن، تشویق مسلمانان و حتی غیر مسلمانان به تحصیل علم واقعی، جاودانه و خدشه ناپذیر و ابطال نشدنی در قالب مطالب و موضوعات علمی، پیشگیری از اختلالات و بیماری ها، آرامش روحی و روانی، حفظ و صیانت از سلامتی و... باشد (ر.ک: رضایی اصفهانی، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، 1383: 177).
از سوی دیگر، آیاتی که درخصوص بهداشت و پیشگیری از بیماری های جسمی، روحی، روانی و اختلالات اجتماعی مطرح شده، با علوم روز منطبق و همخوان بوده و علاوه بر آن می تواند پرده از بسیاری از ابهامات بشری با نظریه پردازی های علمی بردارد؛ پس تعارضی میان قرآن و علوم روز وجود ندارد؛ چون قرآن، وحی الهی و معجزة جاویدان خداوند به پیامبر اکرمa است و ممکن نیست علوم بی پایه را در خود جای دهد: لا یأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ (فصلت/42)؛ «هیچ باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سوی آن نمی آید» (رضایی، بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، 1383: 22).
معنای لغوی بهداشت، رفاه کامل، سلامتی و بیمار نبودن است و معنای اصطلاحی آن، رفاه کامل جسمی، روحی، روانی و اجتماعی می باشد و تنها به معنای بیمار نبودن نیست. (تعریف سازمان بهداشت جهانی) معادل عربی آن الصِّحِّی است که ویژه بهداشت می باشد (بستانی، فرهنگ ابجدی، 1370: 549).
با وجود گستردگی روز افزون عرصه بهداشت و سلامت در شاخه های مختلفی همچون بهداشت و سلامتی آب، غذا، هوا، تغذیه، محیط، خانواده، مدرسه، اجتماع و...، برخی از آیات قرآن، در حوزه سلامت با تبیین روش هایی خاص از بروز اختلالات فردی، خانوادگی و اجتماعی پیشگیری می نماید. این آیات با تأثیر بر ابعاد مختلف انسان، سلامت او را تأمین می کند در ذیل موارد پیشگیری در قرآن مورد اشاره قرار می گیرد:
احسان به معنای بخشش به غیر و نیکویی در فعل است (راغب اصفهانی، المفردات فی غرائب القرآن، 1385: 118). از جمله احسان های مطلوب و پسندیده، احسان به پدر و مادر، خویشان، یتیمان و مساکین است. این احسان منشأ ارتباطات مأنوس تر، رفع اختلالاتی همچون افسردگی، نوامیدی و ارتقای توانمندی های فرد برای بقای اجتماعی و... است. خداوند در آیاتی به این ضرورت اشاره فرموده است:
الف) وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمَساکینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیتُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْکمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (بقره/83)؛ «به یاد آرید آن هنگام را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشاوندان آن و یتیمان و درویشان نیکی کنید و به مردمان سخن نیک گویید و نماز بخوانید و زکات بدهید. ولی جز اندکی از شما پشت کردید و شمایید روی گردانندگان».
ب) وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمَساکینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما مَلَکتْ أَیمانُکمْ إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُوراً (نساء/36)؛ «و خدا را بپرستید و هیچ چیز را با او شریک نگیرید؛ و نیکی کنید به پدر و مادر و به نزدیکان و یتیمان و بینوایان و همسایه ی نزدیک و همسایه ی دور و دوست [و هم نشین ] و در راه مانده و آنچه (از بردگان) که شما مالک هستید؛ که خدا کسی را که متکبّرِ خیال پرداز [و] فخرفروش است، دوست نمی دارد».
در این آیه شریفه، وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً یعنی ترک احسان حرام و احسان واجب است چنانچه ترک شرک واجب و شرک حرام است. پس این جمله عطف به «الّا تشرکوا» است و در حکم والدین است [و نیز شامل] پدران حقیقی که خاندان رسالت باشند (طیب، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، 1378: 5/240).
ج) قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکمْ عَلَیکمْ أَلاَّ تُشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکمْ وَ إِیاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِکمْ وَصَّاکمْ بِهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ (انعام/151)؛ «بگو: بیایید تا آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده است، برایتان بخوانم. اینکه به خدا شرک می آورید و به پدر و مادر نیکی کنید و از بیم درویشی فرزندان خود را می کشید. ما به شما و ایشان روزی می دهیم و به کارهای زشت چه پنهان و چه آشکارا نزدیک می شوید و کسی را که خدا کشتنش را حرام کرده است ـ مگر به حق ـ می کشید. اینهاست آنچه خدا شما را بدان سفارش می کند، باشد که به عقل دریابید».
از سوی دیگر، خداوند متعال هر احسانی را مطلوب نمی داند و اگر احسان به آسیب و اختلال بیشتر منجر گردد، از آن منع می فرماید. احسان غیر واقعی منافقین نمونه ای از این نوع ممنوعیت احسان است:
وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ رَأَیتَ الْمُنافِقینَ یصُدُّونَ عَنْک صُدُوداً فَکیفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیدیهِمْ ثُمَّ جاؤُک یحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفیقاً أُولئِک الَّذینَ یعْلَمُ اللَّهُ ما فی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغاً(نساء/61-63)؛ «و چون ایشان را گویند که به آنچه خدا نازل کرده و به پیامبرش روی آرید، منافقان را می بینی که سخت از تو رویگردان می شوند. پس چگونه است که چون به پاداش کارهایی که مرتکب شده اند مصیبتی به آنها رسد، نزد تو می آیند و به خدا سوگند می خورند که ما جز احسان و موافقت قصد دیگری نداشته ایم؟ خداوند از دلهایشان آگاه است. از آنان اعراض کن و اندرزشان بده به چنان سخنی که در وجودشان کارگر افتد» (ر.ک: طبرسی، جوامع الجامع، 1374: 616).
خداوند متعال با بیانی شگرف، برای حفظ حیات و حفاظت از نسل آدمی، هر گونه کشتار و جنگ ناحق را مضموم دانسته و حتی با بیانی لطیف، شرایط نامطلوبی همچون فقر را توجیهی مقبول برای فرزندکشی نمی داند: قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکمْ عَلَیکمْ أَلاَّ تُشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکمْ وَ إِیاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِکمْ وَصَّاکمْ بِهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ (انعام/151)؛ «بگو: بیایید تا آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم. اینکه به خدا شرک میاورید و به پدر و مادر نیکی کنید و از بیم درویشی فرزندان خود را مکشید. ما به شما و ایشان روزی می دهیم. و به کارهای زشت چه پنهان و چه آشکارا نزدیک مشوید. و کسی را که خدا کشتنش را حرام کرده است ـ مگر به حق ـ مکشید. اینهاست آنچه خدا شما را بدان سفارش می کند، باشد که به عقل دریابید» (ر.ک: طباطبایی، المیزان، 1374: 7/513).
خداوند، معمولاً در کنار اوامری همچون امر به عدل و احسان، نهی از اعمال زشت و منافی عفت را نیز یادآور می گردد: إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ ینْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکرِ وَ الْبَغْی یعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ (نحل/90)؛ «خدا به عدل و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد. و از فحشا و زشتکاری و ستم نهی می کند. شما را پند می دهد، باشد که پذیرای پند شوید» (ر.ک: طباطبایی، تفسیر المیزان، 1374: 12/476).
رضایت به آنچه خداوند برای انسان قرار داده است و خشنودی به خشنودی او آثاری همچون پیشگیری از اختلالاتی (مانند حرص، طمع، حسادت)، بیماری هایی (مانند بیماری های قلبی ناشی از فشار کار نامتعادل) و اختلالات دستگاه گوارش در پی دارد. نماد این راضی بودن به رضای الهی را در وجود امامان معصوم علیهم السّلام در بدترین شرایط دوران زندگی آنان می توان ملاحظه که چگونه صبر نمودند. خداوند در این باره با بیانی روشن، نتیجه این رضایت به رضای الهی را به زیبایی بیان نموده است: وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِک الْفَوْزُ الْعَظیمُ (توبه/100)؛ «از آن گروه نخستین از مهاجرین و انصار که پیشقدم شدند و آنان که به نیکی از پی شان رفتند، خدا خشنود است و ایشان نیز از خدا خشنودند. برایشان بهشت هایی که در آنها نهرها جاری است و همیشه در آنجا خواهند بود، آماده کرده است. این است کامیابی بزرگ».
رضایت از جانب مردم طبق فراز رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، به معنای موافقت دل با عملی از اعمال است، بدون اینکه ناراحت شود و احساس تضاد نماید، این رضایت به صرف کراهت نداشتن حاصل می شود و لازم نیست که دوست داشتن هم در میان باشد. پس رضایت بنده از خدای تعالی به همین محقق می شود که از هر امری که خدا از او خواسته، کراهت نداشته باشد و هر چیزی را که او نهی کرده دوست نداشته باشد. این محقق نمی شود مگر در صورتی که بنده به قضای الهی و کارهای تکوینی او راضی باشد و به حکم او و آنچه تشریعاً از وی خواسته، تن دهد؛ به عبارت دیگر، در تکوین و تشریع تسلیم خدا باشد که همان معنای واقعی اسلام و تسلیم شدن به خدای سبحان است. این سخن خود شاهد دیگری است بر آنکه حکم رضایت خدا در آیه مورد بحث مقید به ایمان و عمل صالح است؛ به این معنا که خدای سبحان از مهاجر و انصار و تابعین کسی را مدح کرده که ایمان به خدا و عمل صالح داشته اند و خبر می دهد از اینکه از این گونه افراد مهاجر و انصار و تابعین راضی است و برای آنان بهشت هایی که در دامنه هایش نهرها جاری است، آماده کرده است.
مدلول آیه شریفه این نیست که هر کسی که مصداق مهاجر یا انصار یا تابعین شد، هر چند به اندازه خردلی ایمان به خدا نداشته و یک عمل صالح هم انجام نداده باشد، به سبب همین که مهاجرت کرده یا رسول خداo را در مدینه در منزلش جا داده و یا از این دو طائفه تبعیت کرده خدا از او راضی است و دیگر به هیچ عنوان از او خشمگین نمی شود هر چند گناه اولین و آخرین را هم کرده باشد؛ چون خداوند در حق این سه طائفه مغفرت و رحمت را واجب کرده است. زیرا رضایت خدا از اوصاف فعلیه او است، نه ذاتیه او در ذاتش متصف نمی شود به صفتی که قابل تغییر و تبدّل است، و در نتیجه ذاتش هم با آن تغییر و تبدل یابد؛ بدین صورت که اگر بندگانش یک روز نافرمانیش کنند، دچار خشم گردد و در روز دیگری اطاعتش کنند راضی شود. اگر می گوییم خدا راضی می شود، معنایش این است که او با عبد خویش معامله رضایت می کند و بر او رحمت می فرستد و نعمتش را ارزانیش می دارد و اگر می گوییم خشم می گیرد و غضب می کند، معنایش این است که او با بنده اش معامله غضب می کند، یعنی رحمت خود را از او دریغ نموده، او را دچار عذاب و نقمتش می سازد. لذا ممکن است نخست راضی شود، و بعداً به خاطر نافرمانی بنده اش غضب کند، یا به عکس در اول غضب کرده بود و به خاطر اطاعتی که از بنده اش سرزند از او راضی شود.
چیزی که در خصوص آیه مورد بحث از سیاق برمی آید این است که مقصود از این رضایت رضایتی است که دیگر زایل نمی شود و خداوند از طوائف نامبرده طوری راضی شده که دیگر برایشان خشم نمی گیرد؛ چون رضایت از اشخاص معینی نیست، از طبیعت و جنس اخیار است از گذشتگان و آیندگان است، که در ایمان و عمل صالح پیرو گذشتگانی هستند که در ایمان و عمل صالح پایدار بودند، و این امر، امری نیست که زمان در آن دخالت داشته باشد تا صحیح باشد که در مقطعی از زمان خدا راضی باشد و در مقطع دیگر خشم بگیرد (طباطبایی، المیزان، 1374: 9/510).
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد