به گزارش جام جم آنلاین به نقل از سایت تبیان،بایستی نقاط آسیب پذیر و بحرانی را شناسایی کرده با وضعیت فرهنگی و تمدنی بومی خود مورد سنجه قرار دهد تا از رهگذر این ارتباطات و داد و ستدها فرهنگ بومی و دینی کمتر آسیب ببیند. به همین روی بایسته و ضروری است که به چالشها و بحرانهایی که عالم تجدد در مسیر توسعه و رشدش به آن گرفتار شده است، بپردازیم که نه تنها تمدن خود را گرفتار بن بست های بنیادی کرده، بلکه دیگر حوزه های تمدنی را نیز درگیر چنین بحرانهایی کرده است.
البته روشن است که میزان و مقیاس چنین چالشهایی به سطح و عمق غرب زدگی چنین جوامعی بستگی دارد. اساساً منطق حاکم بر عالم تجدد، بحران زاست و گریزی از آن نیست. نظامی که مبنا و اساس حرکت خود را بهرهوری مادی و دنیوی از انسان و طبیعت در مقیاس و سطوح متفاوت قرار داده و ابزارها و تکنولوژیهای مدرن نیز مستمراً بر شدت و تحرک آن میافزاید، نمیتواند عاری از تبعات و پیامدهای آن بر انسان، جامعه و طبیعت باشد. لذا ظهور و وجود بحرانهای اخلاقی و معنوی و دینی در این عصر نشانه یک بیماری تمدنی و تاریخی است که در تاریخ گذشته به این شکل و وسعت و عمق سابقه نداشته است. ظهور و وضوح علائم و نشانههای چنین بیماری که اینک به شکل بحران بروز کرده، به گونهای است که هیچ فردی و جامعهای و تمدنی نمیتواند از کنار آن با بیتفاوتی بگذرد. اساسا یک بحران تاریخی در صورتی رخ میدهد که وجود انسانی، فاقد چارچوبهای معنا بخش و نظام اعتقادی که حس جهت یابی و سمت و سوی حرکتها و رفتارهای ما را تعیین میکند باشد. انسان بحران زده، بدون تجهیز به نظامی از باورها و اعتقادات نسبت به خود و جهان، به حال خود رها شده و به درون آشوبها و نابسامانیهای یک محیط ناب پرتاب میشود، و در یک وضعیت حسرت بار و فاقد هر نوع جهت یابی گرفتار میگردد. احساس گم گشتگی همراه با سردی شک آمیز و اضطراب و یاس بر او غلبه مییابد (گاست: 1376، 106- 107).
حال جای پرسش و سوال است که چنین وضعیت آشفتهای، آیا معلول استفاده و بهرهوری غلط از رهآورهای علمی و تکنیکی مدرن میباشد؟ یا ذات و ماهیت علوم و تکنولوژیها بحران ساز است؟ اگر به این نتیجه برسیم که جوهر علوم و تکنیک و جهت گیری حاکم بر آن سکولار و مادی است، آیا میتوان با آن همانند اشیاء و علوم خنثی برخورد کرد؟ تکلیف و موضع منطقی کشورهای در حال توسعه و جوامعی که دارای فرهنگ و تمدن دینی میباشند چیست؟
به اعتقاد جریانهای انتقادی مدرن، واقعیت این است که وضعیت بیهویتی و گمگشتگی و سایر بحرانهای مدرن در حقیقت برای تجدد به یک خصلت طبیعی و ذاتی تبدیل شده است، چرا که اساس تجدد بر شک بنیادین استوار است، شکی که در همه شئونات و حوزههای زندگی رخنه میکند. چنین شکی همیشه انسان مدرن را در معرض خطرات و تهدیدهای پیش بینی نشده قرار میدهد. گیدنز از جمله جامعه شناسان غربی در این رابطه بر این باور است که اینک شک مدرن یکی از وجوه فراگیر عقل نقّاد امروزین، به عمق زندگی روزمره و همچنین به ژرفای وجدان فلسفی نفوذ کرده و در جهان اجتماعی معاصر نهادینه شده است، و به همین روی اینک هر گونه دانشی، فرضیه است، و در چنین شرایطی احساس امنیت و قطعیت ناشی از سنّت، جای خود را به یقین حاصل از دانش عقلانی میدهد. اما روشن است که دانش عقلانی از آنجا که آمیخته با شک و تردید است، نمیتواند جایگزین مناسبی برای ایجاد احساس امنیت و قطعیت باشد. از این رو ارتباط جامع و کامل میان تجدد و شک بنیادین موضوعی است که از همان هنگام مطرح شدن، نه فقط مزاحم فیلسوفان، بلکه مایه آشفتگی وجودی افراد عادی بوده است. تجدد به طور ذاتی در سطوح گوناگون متمایل به بحران است. ماهیت بحران گرایی دوره اخیر تجدد از دو لحاظ دارای پیامدهای بیقرار کننده است؛ نخست آنکه بر شدت نوعی احساس عدم قطعیت میافزاید که شخص هر اندازه خونسرد و بیاعتنا را باز مشوش و ناآرام میسازد. دوم اینکه همه را به طرزی اجتناب ناپذیر در معرض وضعیتهای بحرانی گوناگون و کم و بیش مهمی قرار میدهد که برای هویت شخص هم خطرناک میباشد (گیدنز: 1378، 258- 260).
برای عبور و گذار از این وضعیت بحرانی اولاً: بایستی تصویر درستی از میزان و عمق بحرانها و چالشهای نظام تجدد در خود جوامع مدرن غربی و غرب زده و جهان سوم ارائه کرد، و ثانیاً: سطح و عمق بحرانها را در این جوامع تفکیک کرده، و الگو و مدل متفاتی برای عبور از این وضعیت ارائه کرد.
چالشها و بحرانهای درون گفتمان تجدد را در محورهای دینی، انسانی، اجتماعی و طبیعی میتوان بیان کرد. اما در این مجال به برخی از این بحرانها خواهیم پرداخت. ابتدا بحرانهای مربوط به جایگاه و منزلت دین در تمدن مدرن را مورد بحث قرار میدهیم، و سپس به بحرانهای انسانی در حوزه معنوی و اخلاقی خواهیم پرداخت.
1-بحران در منزلت و جایگاه دین در تمدن مدرن
1-1. حذف دین در زندگی فردی و اجتماعی
ظهور انسان مدرن با رویکرد اومانیسم دنیوی، اساساً با انقطاع و بریدن انسان از مناسبات، روابطش با دین و سنت امکان پذیراست. به همین روی اساس بحرانها و چالشهای عصر جدید به بحران جایگاه و منزلت دین و مذهب بازمیگردد. کارل یاسپرس در این رابطه بر این باور است که پیش از این، دین با همه اوضاع و احوال اجتماعی پیوند داشت؛ اوضاع و احوال اجتماعی حامی و مروج دین بود، و دین نیز آن اوضاع و احوال را توجیه میکرد، زندگی روزمره در دامن دین میگذشت و دین هوایی بود که همه جا حضور داشت و بدون آن زندگی امکان پذیر نبود. امروز مذهب موضوع انتخاب است و در محیطی نگاه داشته میشود که خود چندان تاثیر در آن ندارد. ادیان و مذاهب گوناگون در جنب یکدیگر قرار گرفتهاند و همین به تنهایی سبب پیدا شدن تردید در باره آنها گردیده است. ولی کار بدینجا ختم نمیشود، بلکه خود مذهب منطقه زندگی خاصی شده، جدا از دیگر مناطق زندگی، هر روز مردمان بیشتری در باره مذاهب سنتی و تقریبا همه اصول آنها- که مدعی حقانیت مطلقند- به تردید میافتند و از آنها روی بر میتابند. زندگی و اَعمال بیشتر مسیحیان هم که بر خلاف اصول دین مسیح است، به این تردیدها و ناباوریها یاری میکند. شاید هنوز اصول دین مسیح به عنوان سرمشق، واقعیت دارد، ولی چنین واقعیتی را در تودهها نمیتوان یافت. ولی امروز فقدان ایمان و یقین بر خلاف اعصار گذشته محدود به افراد گوشه گیر و حلقههای کوچک نیست، بلکه به صورت تخمیری در درون اقوام و جامعهها در آمده است. شرایط کار و زندگی در روزگاران گذشته سبب میشد که مردمان به دامن مذهب پناه ببرند و تنها در آنجا احساس امن کنند. ولی شرایط دوران فن و تکنیک مایه بروز نیست انگاری (نیهیلیسم) و رواج آن در جامعه گردیده است، که به صورت توده در آمدهاند. بیایمانی روز افزون در روزگار ما سبب پیدایی نیست انگاری (نیهیلیسم) شد. ولی آدمی طرز فکر بنیادی «نیست انگاری» را تحمل نمیتواند کرد، و از این رو در میان بیایمانی عمومی به نوعی ایمان کور مبتلا میشود. این ایمان کور بدل ایمان است. و به زور به جای ایمان نشانده میشود، بدین سبب شکننده و بیدوام است و ناگهان از دست میرود (یاسپرس: 1373، 174- 176).
2 ـ 1. بحران در مرجعیت دینی
در عالم تجدد، اساساً مرجعیت دینی کشیشان، اسقفها و پاپها مورد تردید قرار گرفته، و اعتبار و جایگاه دینی آنها مورد سؤال جدی قرار گرفت. اولین بار در عصر رنسانس ضربه اساسی به مرجعیت دینی دستگاه کلیسا، توسط لوتر وارد شد، که خودآئینی و پاپ خویش بودن را مورد تاکید و توجیه قرار داد. به همین رو اینک درون مرجعی و خود مرجع بودن به فرهنگ حاکم بر گفتمان مدرنیته مبدّل شده است (نیچه: 1383، 90). در واقع تعدُد و تکثُّر مرجعیت اخلاقی و دینی، اقتدار انسان را در مواجهه با حوادث و مسائل زندگی متزلزل میکند.
در جوامع سنتی که فرقههای مذهبی متنوعی را در بر میگرفت، کثرت گرایی به مفهوم امروزین تقریبا وجود نداشت، کیش و آئین رسمی، همواره با انواع بدعتها و انحرافها به شدت برخورد میکرد. جامعه محلی و نظام خویشاوندی سنتی نیز، دو منبع دیگر تثبیت اقتدار حاکم بودند که روابط مبتنی بر اعتماد را به طور مستقیم در چارچوب سنت محفوظ نگاه میداشتند. اما این دو پدیده نیز سرچشمه آراء و افکار «متصل کننده» و همچنین رفتارهای به شدت هدایت شده بودند. در عصر جدید بعضی از اشکال اقتدار سنتی همچنان به حیات خود ادامه میدهند. از سوی دیگر به علت ارتباطهایی که بین تجدد و شکاکیت وجود دارد، دیانت نیز همچنان به سیر خود ادامه میدهد و حتی به تجدید قوا میپردازد. با این حال تفاوت اساسی بین امروز و گذشته وجود دارد. اشکال گوناگون اقتدار سنتی اینک «فقط شکل هایی» در میان اشکال دیگر اقتدار اجتماعی هستند و فقط بخشی از نظام پر تنوع کارشناسیها محسوب میشوند. کارشناسی یا تخصص به کلی متفاوت از اقتدار سنتی است (گیدنز: 1378، 272- 274؛ پستمن: 1375، 136).
3 ـ1. تکثرگرایی دینی
تفسیر به رأی، فردگرایی در تفسیر متون دینی و آزادی در قرائت آن، عملاً به تکثرگرایی دینی دامن میزند. آزادی قرائتهای متعدد از دین و آموزههای آن، پیوند وثیق با پلورالیسم دینی دارد. به این ترتیب تکثرگرایی به عنوان یک بحران و چالش ظهور مییابد، و حقیقت قدسی و پیام واحد و گوهره بنیادین آن مورد تردید جدی قرار میگیرد، و حقانیت انحصاری ادیان زیر سوال میرود. لذا هیچ دینی نمیتواند ادعای برتری بر دیگر ادیان داشته باشد. در واقع از جمله مؤلفههایى که در روند ایدئولوژیکى کردن دین نقش داشته، جریان هرمنوتیک دینى مىباشد. یعنى جریان تفسیر و تأویل متن دینى توانست دین را از نو بازخوانى و باز تفسیر کند
به گزارش پارک علم و فناوری قم به نقل از مهر، خوشبختانه انسان قرن بیست و یکم به نقش دین در حل بحرانها پی برده است و به سوی آن گرایش پیدا می کند. آمارهای اروپا و آمریکا درباره اقبال به دین گویای این مطلب است. بر اساس جدیدترین پژوهش های جامعه شناختی چه در آفریقای جنوبی و مکزیک که نسبتا توسعه نیافته هستند، و چه در آمریکا، که به لحاظ اقتصادی جز جوامع پیشرفته است، بیش از گذشته به وجود خدا ایمان دارند.
شاید بتوان روزگار ما را عصر بازگشت به دین نامید. مکاتب بزرگ مادی گرایی و مادی نگری اکثرا شکست خورده اند و برای بشر رنج دیده امروز مجال تامل در معنویات و بازگشت به سنت های آسمانی فراهم گردیده است.
شناخت، اعم از حسن عقل، شهود عرفانی و وحی الهی است. آدمی از طریق عقل، ضرورت وحی را اثبات می نماید و وحی الهی، بسیاری از حقایق زندگی انسان را روشن می سازد و آموزه های وحیانی نیز یا هماهنگ با عقل و یا مبتنی برآنند و به این لحاظ، تمامی آنها عقلانی اند. انسان با کمک دو بال عقل و وحی می تواند به سعادت دنیوی و اخروی نایل گردد.
دین همواره پشتوانه استوار اخلاق بوده و هست. خدا خالق انسان، راهنما و بر اعمال او ناظر است. اوامر و نواهی خدا در قالب وحی برای سعادت آدمی به دست او رسیده اند و پیامبران الهی برای تحقق فضایل اخلاقی مبعوث شده اند. برای مومنان راستین، عشق و محبت به خدا، انگیزه عمل به دستورهای الهی است. برای برخی کسان، پاداش و عقاب اخروی و تجسم اعمال در آخرت نیز انگیزه ای است برای عمل به دستورها و میل به فضایل اخلاقی، زیرا چه بسا راستی، درستی، فداکاری، دستگیری از بینوایان و…با محرومیت های مادی همراه می گردد. تنها با همین انگیزه هاست که می توان به این محرومیت ها تن داد. این انگیزه ها، منافاتی با خودمختاری آدمی ندارند. انسان از سر اختیار و عشق به دستورات الهی گردن می نهد. البته حوزه اخلاق و فضایل انسانی اعم از ندای وجدان و فطرت و دستورات انبیا الهی است.
امروزه،بر خی از مکاتب غیر دینی و سکولار می کوشند که پشتوانه دیگری غیر از خدا برای اخلاق فراهم سازند، ولی هیچ گاه در این وادی موفق نبوده و نتوانسته اند فضایل اخلاقی را در جوامع حکمفرما کنند.
همچنین دین پشتوانه مستحکمی برای غلبه بر اضطراب های روانی است. بخش مهمی از عوامل روان پریشی ها و اضطراب ها، به استغنا از خدا و بی معنایی و بی هدفی زندگی بر می گردد. انسانی که هستی خود را از خدا و بازگشت خود را به او می داند و زندگی دنیا را محل آزمایش و ابتلا می شمارد، آزمونگاهی که خدا برای او فراهم کرده است و بعد از آزمایش به سرای جاویدان می رود، دیگر زندگی را بی معنا نمی داند و برای همه حوادث، اعم از سختی ها و آسانی ها و مشکلات و بیماری ها و خوشی ها توجیه مناسبی دارد. او هر گز برای آنچه از دست داده غمگین نمی شود و به آنچه دارد دلبستگی شدید ندارد.
قرآن کریم در سوره طه آیه ۱۲۴ زندگی تنگ و سخت را معلول رویگردانی از خدا می داند و می فرماید؛ وهر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگی تنگ خواهد داشت. و همچنین در سوره رعد آیه ۲۸ می فرماید؛ آگاه باشید که با یاد خدا است که دل ها آرام می گیرد.
روانشناسی تجربی نیز به اثبات رسانده است که دین و ایمان دینی در پیشگیری و درمان ناهنجاری های روانی بسیار موثر است. در نتیجه ما انسانها به دین نیاز داریم و خدا نیز در زمانهای مختلف برای هدایت انسانها و خروج آنها از تاریکی ها به نور، پیامبرانی را فرستاده است که آخرین آن پیامبر اسلام (ص) است.
بشر جدید با نفی هرگونه عنصر و بُعد قدسی و متافیزیکی از دین و منزلت انسان در نظام هستی، بحران و چالش را در عمق فرهنگ بنیادین دینی و مرجعیت آن وارد کرده و فرهنگ ایمانی و عقلانی بشر بدون پایگاه دین، مورد تردید و تفسیر آزاد بشری قرار گرفته است. بر پایه این تفسیر اومانیستی از دین، معضل سکولاریزه شدن، تکثّرگرایی و خصوصی شدن دین، پدید آمده، و تبیین حقیقت انسان و کیهان و نسبتشان به یکدیگر، بر پایه دانش فلسفه و فیزیک، زیست شناسی، روانشناسی مدرن با رویکرد مادی گرایانه صورت میگیرد و منزلت انسان در این منظر دچار تغییر بنیادین میگردد، و ما شاهد بحرانهای اخلاقی و معنوی و بحران معنا و هویت در انسان مدرن هستیم. بحرانها و چالشهای مدرن، دامنگیر هر تمدن و فرهنگی خواهد شد که در مواجهه با مدرنیته از الگوها و مدلهای توسعه غربی و فنآوریها، بدون مقید و مشروط شدن آن به زیرساخت های تمدنی و فرهنگ بومی و دینی خود، و به نحو مطلق استفاده کند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
«جامجم» در گفتوگو با معاون آموزش و مشارکتهای مردمی سازمان حفاظت محیط زیست بررسی کرد
به بهانه روز خبرنگار و اکران فیلم «دست ناپیدا» با انسیه شاه حسینی گفتوگو کردهایم
ابراهیم قاسمپور در گفتوگو با «جامجم»: