به گزارش جام جم آنلاین نوزدهمین همایش ملی حکیم ملاصدرا با عنوان «فلسفه و نظم عمومی» 31 اردیبهشت ماه در مجتمع فرهنگی آدینه برگزار شد.
بنا بر این گزارش، در این همایش آیت الله سیدمحمد خامنهای، رئیس بنیاد حکمت اسلامی صدرا، دکتر رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم، آیت الله دکتر سیدمصطفی محقق داماد، استاد دانشگاه شهید بهشتی، دکتر غلامرضا اعوانی، رئیس انجمن فلسفه و حکمت و دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، استاد دانشگاه تهران به سخنرانی پرداختند.
سخنرانان بعدی این همایش دکتر کریم مجتهدی، استاد دانشگاه تهران، دکتر حسن بلخاری، استاد دانشگاه تهران، دکتر قاسم پورحسن، دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی، دکتر رضا سلیمان حشمت، استادیار دانشگاه علامه طباطبایی، دکتر طوبی کرمانی، دانشیار دانشگاه تهران و دکتر حسین کلباسی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی بودند.
در ادامه این همایش نیز 22 پژوهشگر و محقق دیگر به ارائه مقالات برگزیده نوزدهمین همایش ملی حکیم ملاصدرا پرداختند.
پرداختن به حکمت عملی؛ اهتمام همایش ملی حکیم ملاصدرا
بر اساس گزارش جام جم آنلاین، آیت الله سیدمحمد خامنهای در سخنرانی افتتاحیه خود با اشاره به موضوع «فلسفه و نظم عمومی» و با اشاره به اهتمامی که در این همایش و از سالها پیش در پرداختن به حکمت عملی بوده است، گفت: قصد ما این است که موضوعات حکمت عملی که در واقع ثمره حکمت نظری است به میدان تحقیق بیاید و امیدواریم که بحث هایی که انجام می شود و ابدعات و نوآوری هایی که پژوهشگران دارند در آینده مورد استفاده دیگران قرار گیرد.
وی در ادامه با اشاره به بیانی از امیرالمؤمنین(ع) که در آن نظم به اساس ارکان طاعت و ریسمانی که جامعه برای رسیدن به اهداف خود آن را می بافد توصیف شده است، گفت: بر این اساس اگر هر فرد یک لایه نخ فرض شود و اگر این لایه ها به هم بافته شود، هر چه شخصیت افراد محکمتر و این لایه ها بهتر به هم بافته شود ریسمانی که حاصل می شود محکمتر خواهد بود و افراد و جامعه نیز با همین ریسمان از سقوط در پرتگاه ها حفظ خواهند شد.
آیت الله خامنهای ضمن تعریف نظم به چینش اشیاء در کنار هم به ترتیب متناسب، بیان کرد: این همان تعریف عدل است که در آن گفته شده عدل قرار گرفتن هر چیزی در جای خودش است و معنای حکمت نیز که عبارت است از اتقان شیء و محکم کاری و هر اصل و فرعی را در جای خود قرار دادن، با معنای نظم مرتبط است.
وی با اشاره به اصطلاح «نظم عمومی» این اصطلاح را بیشتر دارای جنبه حقوقی دانست و گفت: نظم عمومی نظمی است که به فرد یا گروه خاصی اختصاص نداشته باشد و شامل همگان می شود و به هر قانون و قاعده و سنتی که فراگیر شود ناظر است.
رئیس بنیاد حکمت اسلامی صدار افزود: نظم عمومی تضمینی برای بقای کل یک مجموعه و اجزای آن است و در حالی که یک مجموعه به واسطه نظم عمومی است که می تواند عملکرد خود را به خوبی به انجام برساند، برای مثال در یک جامعه نیز افراد با نظم عمومی و حسن انجام وظایف است که می توانند به اهداف خود و رفاه دست یابند.
نسبت نظم طبیعی و نظم حقوقی
وی همچنین با اشاره به نظم طبیعی و تکوینی و ارتباط آن با نظم عمومی و حقوقی، بیان کرد: نظم طبیعی که در اصطلاح فلسفی نظم تکوینی خوانده می شود دلالت بر مجموعه منسجم مخلوق خالق واحد دارای احدیت می کند که در آن همه اجزا در تأثیر و تأثرند و در عین حال هیچ خطایی در آن راه ندارد، و آفریدگار عالم علاوه بر تأسیس این نظم تکوینی، نظمی دیگر را برای حیات بشر پیش بینی کرده است که شامل مجموعه ای از قوانین حقوقی و عبادی است که می تواند حیات طیبه و راحت و رفاه و سعادت نهایی بشر را تضمین کند.
وی ضمن اشاره به اقتضای نظم تکوینی و حکمت و حسن انتظام الهی، بر هدایت انسان، گفت: خداوند نسبت به مخلوقات غیر انسان ایصال به مطلوب می کند اما نسبت به انسان ارائه طریق می کند که این همان دین و قانونی است که فرستاده است.
نظم حقوقی و اجتماعی باید سرچشمه در نظم طبیعی و تکوینی عالم داشته باشد
آیت الله خامنهای بر همین اساس ایجاد نظم حقوقی در جامعه را یک قاعده طبیعی توصیف کرد و ضمن اشاره به تعبیر قرآنی این تکوین و این طبیعت، یعنی «فطرت»، افزود: رابطه نظم تکوینی و نظم حقوقی مانند رابطه حکمت نظری و حکمت عملی است و در حالی که فلسفه نظری یک سلسله بینش ها از حقیقت عالم است، علم به این حقایق، بالفطره، چگونه بودن را نتیجه می دهد و اخلاق و مدیریت خانواده و جامعه از دل آن زاییده می شود.
وی با تأکید بر این مطلب که نظم حقوقی و اجتماعی باید سرچشمه در نظم طبیعی و تکوینی عالم داشته باشد، گفت: انسانها قوانین طبیعی را رها نمی کنند و به سمت قوانین صرفا موضوعه بروند و عاقلانه تکیه بر قوانین طبیعی است و اقتضای عقل، به عنوان پیامبر باطن و همین قوانین طبیعی رعایت نظم عمومی و پایبندی به هر انتظامی است که عقلانی باشد.
آیت الله خامنهای گفت: در قرآن خروج از نظام فکری و اعتقادی توحیدی کفر دانسته شده و خروج از نظام حقوقی نیز فسق خوانده شده است و مصادیق مخالفت با نظم عمومی در تعبیر امیرالمؤمنین(ع) نیز بدعت و فتنه نامیده شده است که اگر جامعه به هر کدام از اینها دچار شود حاصل آن تباهی خواهد بود.
وی افزود: بر همین اساس جامعه ای را که در آن نظم شکسته شود جامعه ای بیمار و رو به تباهی است که باید اقدام به علاج بیماری آن شود.
نوآوری های ملاصدار در نسبت تکوین و تشریع
در ادامه آیت الله محقق به تبیین نوآوری های ملاصدار در نسبت تکوین و تشریع پرداخت و گفت: ملاصدار با توسعه مفهوم دین، که معمولاً فقط مقرراتی برای بشر تعبیر می شده است، در چند مورد در آثارش بیان کرده که تمام موجودات، اعم از آسمان ها و زمین و ذرات و ستارگان، دین دارند و متدین اند و از این زیباتر می گوید که جهان مسلمان است و تفاوت شان با انسان فقط در این است که در مورد آنها عصیان قابل تصور نیست.
وی همچنین با اشاره به این مطلب که ملاصدرا به جای کتاب تکوین و کتاب تشریع از امر تکوینی و امر تشریعی سخن می گوید، اظهار کرد: در تعبیر ملاصدرا مخاطب امر تکوینی، که تعبیر قرآنی آن سنت الله است، جهان است و مخاطب امر تشریعی جن و انس هستند که در مورد آنها اختیار و عصیان ممکن است.
این استاد دانشگاه شهید بهشتی افزود: قرآن می گوید که ناصیه جهان به دست نظم و امر الهی است و خداوند به جبر و قهر جهان را در راه راست پیش می برد اما وقتی که به بشر می رسد به او می گوید که راه راست این است و پیشنهاد می کند که بشر از این راه متابعت کند و به خطا نرود تا به سعادت برسد.
آیت الله محقق داماد گفت: بر این اساس سعادت روحانی و غایت کمال بشری در این است که انسان در گردونه مقرراتی قرار گیرد که مطابق نظام احسن و نظم اتم باشد و در این جا هم انطباق لفظی و هم انطباق ذهنی و هم انطباق عینی مد نظر است.
وی نظم بشری منطبق با نظام احسن را همان نظم عمومی تعبیر کرد و اظهار کرد: نظم عمومی در قانون مدنی یک تعریف حقوقی محض دارد اما اگر ما آن را با تلقی ای که از ملاصدرا وام گرفتیم تعبیر کنیم می توانیم بگوییم که نظم عمومی همان مقررات بشری است که منطبق با مقررات حاکم بر هستی است و چنین تعبیری از نظم عمومی از آن جهت موجه است که فلسفه شریعت و یکی از اهداف آن که برگرفته از قوانین هستی است، استقرار نظم است.
نظم در اندیشه یونانیان باستان
دکتر رضا داوری سخنران بعدی افتتاحیه همایش ملی حکیم ملاصدرا به بحث در باب نظم در اندیشه یونانیان باستان پرداخت و گفت: در آثار هومر هر جا از زندگی و نظم بشری سخن گفته می شود خدایان حضور دارند و با دخالت مستقیم خود به زندگی آدمیان نظم می دهند؛ اما در میتولوژی هزیود خدایان ابتدا کار بشر را به خودشان وا می گذارند اما به دلیل این که می بینند بشر قادر نیست زندگی خود را بر وفق لوگوس سامان دهد و در نتیجه موجب تباهی خود و جهان انسانی می شود، فن سیاست را به آدمیان می آموزند.
وی خدایان را معادل غیب دانست و افزود: این بحث در تاریخ تفکر یونانی گرچه گاهی مجمل و مبهم گذاشته می شود اما همه جا حاضر است و هر جا بحث از نظم می شود این بحث مطرح است که خدایان چه می کنند و غیب چه مدخلیتی دارد.
نسبت نظم تکوینی و نظم وضعی در یونان باستان
داوری اردکانی در تبیین نسبت نظم تکوینی و نظم وضعی در یونان باستان به سولون قانونگذار آتن اشاره کرد و گفت: وقتی که سولون قانون انقلابی را که آتن را متحول کرد وضع کرد اسمی از خدایان نبرد و این گونه تصور می شود که آن قانون قانون موضوع خود او بود اما این مسئله مطرح است که سولون این قدرت وضع قانون را از کجا آورده است و اساساً، غیر از خدا، چه کسی قدرت وضع قانون را دارد.
رئیس فرهنگستان علوم با اشاره به تعریف نظم به قرار دادن هر چیزی در جای خود، ادامه داد: پرسشی که در اینجا مطرح است این است که اگر ما کل را نشناسیم و محیط به کل شیء نباشیم چگونه جایگاه هر چیزی را خواهیم شناخت خواهیم دانست جای هر چیزی کجاست.
وی در پاسخ به چگونگی وضع قانون از سوی سولون در یونان باستان، قانون سولون را برگرفته از لوگوس و نظام آن توصیف کرد و افزود: لوگوس نظم جهان و عقل جهان است و نسبتی بین لوگوس و جهان وجود دارد که نظیر آن نسبت میان نوموس یا قانون و مدینه وجود دارد.
قانون عقل مدینه است
وی قانون را عقل مدینه خواند که همچون یک رشته پیوند در مدینه است و در این باره اظهار کرد: مدینه همان قانون مدینه است، اعضای مدینه اتباع قانون اند، رؤسای مدینه مجریان قانون اند و قانونگذاران هم که این پرسش در مورد آنها وجود داشت که چگونه دست به قانونگذاری می زنند در مدینه حضور دارند، اما آنچه در مورد اینها مهم است این است که بدون تشخیص کل و بدون داشتن الهام از عقل جهان نمی توان قانونگذاری کرد.
نظرات افلاطون و ارسطو در مورد نظم و قانونگذاری
وی با اشاره به آراء و نظریات افلاطون و ارسطو در این موضوع، گفت: در جمهوری افلاطون، فیلسوف به این پشتوانه که عالم و نظم جهان را می شناسد می تواند نظم جهان را در مدینه طراحی و اجرا کند و در این زمینه توجه افلاطون بیشتر به ارگانیسم آدمی است و از قیاس بدن انسان با مدینه به عنوان مدلی برای سنجش نسبت تکوین و تدوین استفاده می کند.
وی با اشاره به وسواس بیشتر ارسطو در این موضوع و بسطی که به آن می دهد، اظهار کرد: ارسطو نسبت میان بدن و مدینه را نسبتی نزدیک به یگانگی می داند و علاوه بر مطابقت زندگی فردی با زندگی اجتماعی و تن آدمی با مدینه بر مطابقت مدینه با عالم نیز تأکید می کند.
وی با بیان این که ارسطو بیش از جمهوری افلاطون تحت تأثیر کتاب نوامیس اوست، اظهار کرد: افلاطون در نوامیس کوشیده که مسئله را به نحوی که هراکلیتوس گفته و قانون را یک قانون طبیعی بر آمده از نظام لوگوس دانسته است حل کند و ارسطو هم در واقع همین موضع را بسط داده و به این بیان رسیده است که عقل عملی (فرونزیس) واضع قانون است و آدمیان به مدد فرونزیس قانون وضع می کنند.
دکتر داوری با بیان این که فرونزیس نتیجه عقل نظری نیست اما بسته به آن است، افزود: عقل عملی بدون عقل نظری، یعنی بدون فلسفه، کاری نمی کند؛ چرا که با مدد عقل نظری است که عقل عملی جای چیزها، جای کارها و وقت کارها را معین می کند.
وی با بیان این که نظم مدینه یونانی نظم انسانی است که هر چند حاصل وحی نیست اما منکر وحی نیز نیست، گفت: دلیل این امر این است که این نظم به هر حال منتسب به غیب می شود و اگر فیلسوفان ما، از فارابی تا ملاصدرا تا معاصران، با همه ابداعاتشان چندان از یونانیان دور نشده اند و نظم تکوینی و نظم تدوینی را با هم تطبیق کرده اند این است که یونانیان هم قانون را صرفاً زمینی و بشری نمی دانسته اند.
دکتر داوری اشاره ای هم به موضع سوفسطاییان در این باره کرد و گفت: سوفسطائیان بانی بنایی بوده اند که تا امروز ادامه داشته و متجددان بعدها آن را قرارداد تعبیر کرده اند، اما خود سوفسطائیان اهل قرارداد نبوده اند، بلکه قانون را اعتباری می دانسته اند.
وی با بیان این که معنای اعتبار این است که «قانون چیزی است که من می پسندم»، افزود: با توجه به این که در این جا «من»ها پراکنده اند و «من»های مدینه افلاطون و سولون نیستند، هر کدام بر اساس امیال خودشان قانون های خودشان را دارند و نتیجتاً در این چارچوب حق از آن کسی دانسته می شود که غالب شود.
پیوستگی نظم عمومی، نظم جهانی و نظم الهی در حکمت
در ادامه غلامرضا اعوانی، چهره ماندگار فلسفه به تبیین پیوستگی نظم عمومی، نظم جهانی و نظم الهی در حکمت پرداخت و گفت: حکمت های الهی، چه حکمت اسلامی، چه حکمت های شرقی و چه حکمت غربی، همه مبتنی بر اصل پیوستگی نظم عمومی، نظم جهانی و نظم الهی هستند اما در غیر حکمت این سه نظم از هم گسسته می شوند.
وی با اشاره به نسبت نظم عمومی و جهانی و الهی در جهان امروز، گفت: امروزه پیوستگی این سه نظم تا حدی هست اما آن چه هست اقتضای نظم این جهانی است و برآمده از نظم الهی نیست.
اعوانی با بیان این که در حکمت متعالیه فهم و ایجاد نظم اجتماعی بدون توجه عمیق به نظم وجود یا نظم جهانی و ارتباط این دو با نظم الهی امکان ندارد، افزود: این امری است که نه تنها در حکمت متعالیه ملاصدرا بلکه در همه حکمت های گذشته از آن حیث که حکمت هستند، مخصوصاً در حکمت های شرقی که از آنها بسیار غفلت کرده ایم، هم اصل تکوین و هم اصل تشریع دانسته شده است.
نظم و فلسفه بر اساس دیدگاه ملاصدرا
وی با اشاره به تعریف ملاصدرا از فلسفه با این تعبیر که «فلسفه نظم عقلی عالم است»، بیان کرد: نظم از تعریف خود فلسفه به دست می آید و فلسفه ادراک نظام وجود و نظام عالم است و هر چقدر که انسان به این نظم دست بیابد به خداوند تشبه یافته است.
این استاد فلسفه با بیان این که تبیین نظام وجود چنان که هست، به معرفت حقایق اشیاء ارتباط دارد و نه پدیدارها، اظهار کرد: این بدین معناست که امکان ندارد شما نظم عالم را درک کنید، بدون معرفت حقایق اشیاء، و آن هم نه آن گونه که بر ما پدیدار می شوند، بلکه چنان که هستند و به نحوی ابژکتیو و عینی.
وی پی بردن به نظام هستی یا نظام عالم را امری عقلی توصیف کرد و گفت: نظام عالم امری معقول است و فقط عقل به معنای دقیق این نظم پی می برد و نه حس و نه تجربه و نه خیال یا قوای دیگر قدرت فهم این نظم را ندارند.
اعوانی با اشاره به معنایی دیگر از معقول بودن نظام عالم که به گفته وی امروزه کاملا مغفول است و حتی در مطالعه حکمت هم امروزه به آن توجه نمی شود، گفت: یک معنای عمیقتر این مطلب که نظام عالم معقول است این است که مصدر و منشأ این نظم اساساً خود عقل است؛ عقل وجودی و عقل اول.
رئیس انجمن فلسفه و حکمت اسلامی ادامه داد: بر این اساس عقل انسانی اگر می تواند این نظم را کشف کند به این علت است که اساساً مبدأ وجود این نظام عقل است؛ عقل خداوند که به تعبیر حکمای اسلامی اولین صادر است و این نظام را به وجود آورده است.
وی با بیان این که قید «به قدر طاقت بشری» در تعریف ملاصدرا از تلاش فلسفی را نباید به معنای کانتی تفسیر کرد، گفت: از نظر ملاصدرا بر خلاف کانت، علم به حقیقت نظام وجود برای انسان امکان دارد، اما انسان بالاخره یک موجود محدود است که در عین حال نظم را درک می کند و درک مطلق آن از آن خداست که موجد این نظم است.
اعوانی با بیان این که نظم هم در عالم کبیر و هم در عالم صغیر حاکم است، اظهار کرد: دو عالم صغیر و کبیر یک مبدأ دارند و وجود تناسب و هماهنگی میان عالم صغیر و کبیر یا انسان و جهان به جهت آن است که هر دو به یک اصل الهی بر می گردند به همین جهت امکان معرفت به نظم آنها هم هست.
وی با بیان این که با فهم نظام وجود، حکیم یک عالم عقلی مضاهی با عالم عینی می شود و همه حقایق در او منتقش می شود، ادامه داد: بر این اساس انسان بر عالم افضلیت دارد و دلیل این امر هم این است که این فقط انسان است که نظام این عالم را درک می کند.
نسبت تکوین و تشریع گمشده جهان امروز
اعوانی در مورد نسبت تکوین و تشریع نیز با اشاره به این مطلب که این نسبت تقریباً در همه حکمت ها مطرح بوده و گم شده جهان امروز است، گفت: امروزه ما همه جا با قانون، چه قانون علمی و چه قانون حقوقی، مواجهیم اما ما قوانین را از لحاظ وجودشناختی تبیین نکرده ایم، اما حکما این مسئله را از طریق بحث جایگاه وجودشناختی عقل مطرح می کرده اند و به ویژه در حکمت متعالیه ملاصدرا این مسئله به خوبی تبیین شده است که نظم حاصل علم الهی است.
وی با اشاره به آراء حکما در این باره گفت: یونانیان معتقد بودند که از نظم جهانی که آن را کوزموس می گفتند از خائوس که توده آشفته بده است پدید آمده و از نظر هراکلیتوس علت این نظم، عقل جهانی و قانون کلی است که آن را لوگوس می نامد و در واقع همان خداوند است که به عقیده او انسان با این لوگوس همسخنی دارد و ظهور آن را در عالم ادراک می کند.
این چهره ماندگار فلسفه ادامه داد: از نظر افلاطون هم همه چیز به مثل بر می گردد که همان اسماء و صفات الهی است که منشأ عالم است و از نظر ارسطو هم خدا عقل است که با تعقل و علم خودش به ذاتش عالم را ایجاد کرده است.
اعوانی با بیان این که از نظر ابن عربی هم عالم ظهور اسماء الهی با دو تجلی فیض اقدس و فیض مقدس است، گفت: در این چارچوب هر چیزی دو تجلی دارد یکی تجلی علمی که در آن حقایق اشیاء به نحو تفصیلی در علم الهی حضور دارد و تجلی عینی هم هست.
وی بیان مولانا در این رابطه را در ابیاتی از مثنوی بهترین تعبیر دانست و ضمن این که این ابیات را خلاصه و در برگیرنده نظرات افلاطون دانست به قرائت آنها پرداخت.
«خلق را چون آب دان صاف و زلال/ اندر آن پیدا صفات ذوالجلال/ علمشان و عدلشان و لطفشان/ چو ستاره چرخ در آب روان/ ... قرن ها بگذشت و این قرن نوی است/ ماه آن ماه است و آب آن آب نیست/ عدل آن عدل است و فضل آن فضل هم/ لیک مستبدل شد آن قرن و امم/ قرن ها بر قرن ها رفت ای همام/ وین معانی بر قرار و بر دوام/ آب مبدل شد در این جو چند بار/ عکس ماه و عکس اختر برقرار/ این صفت ها چون نجوم معنوی است/ دان که بر چرخ معانی مستوی است/ خوبرویان آینه خوبی او/ عشق ایشان عکس مطلوبی او/ ... جمله تصویرات عکس آب جو است/ چون بمالی چشم خود، خود جمله اوست»
اعوانی همچنین در مورد واحد بودن اصل تکوین و تشریع در حکمت های شرقی به تائوئیسم اشاره کرد که در آن «تائو» اصل و مبدأ همه چیز از جمله قانون و وجود انسان است و همچنین به مذهب کنفوسیوس اشاره کرد که در آن «لی» هم به معنای وجود مطلق و اصل وجود و هم به معنای اصل و مبدأ شریعت و اخلاق تلقی می شود.
نظم بنیانی ترین موضوع در عالم هستی است
در ادامه غلامحسین ابراهیمی دینانی به سخنرانی پرداخت و گفت: شاید هیچ موضوعی در عالم هستی از موضوع نظم مهمتر نباشد و فلسفی ترین موضوع و بنیانی ترین موضوع در عالم هستی است که تعریف آن به نحوی همان تعریفی است که از عدالت شده است.
وی از طریق مفهوم زبان به بحث نظم وارد شد و گفت: ما میلیون ها میلیون لغت در مجموع زبان های مختلف داریم و اگر شما این لغات را بدون ارتباط و نظم بیرون بریزید هیچ معنایی نخواهد داشت و هیچ کس هیچ معنایی از آن ها در نخواهد یافت؛ اما تمام معانی در همین الفاظ و کلمات پراکنده است، وقتی که پراکندگی شان رفع شود.
دکتر دینانی با بیان این که آن چه که این کلمات را به هم وصل می کند و معنادار می کند نظم است، ادامه داد: زبان مجموعه لغت ها نیست بلکه نظم درونی است که یک زبان را می سازد و هر زبانی هم نظمی دارد که بر اساس آن نظم کلمات خود را معنا می بخشد و به عبارت دیگر جایگاه لغت است که به آن معنی می دهد.
وی در ادامه با اشاره به منظم بودن همه امور عالم و قابل اندازه گیری بودن آنها، گفت: این نظم توسط انسان است که شناخته می شود؛ اما در عین حال همین انسان های نظم شناس اند که بی نظمی می کنند.
این چهره ماندگار فلسفه دلیل این امر را بلاتکلیفی وجودی ـ و البته نه شرعی ـ انسان به جهت وجود هم جنبه ملکی و هم جنبه حیوانی در او دانست و گفت: انسان هم فرشته است و هم حیوان و هم ظاهر دارد و هم باطن، اما گاهی کاری را که باطنی است به ظاهر می گیرد و یا به جای آن چیزی که ظاهری است باطن را می گذارد و از این جهت است که دچار افراط و تفریط می شود و بنابراین در حرکتی که در عرض عریض فاصله ملک و ملکوت و فاصله از شیطان تا اله دارد نظم او به هم می ریزد.
دینانی در پایان با اشاره به دعوت حافظ برای شکافتن سقف فلک در بیت «بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و می در ساغر اندازیم» راز شکافتن سقف فلک را همراه کردن عقل و عشق دانست و گفت: «گل بر افشاندن» که حافظ از آن سخن می گوید تجلی و ظهور و بیان و فهم و گسترش عقل است تا در نوردیدن ملک و ملکوت؛ اما باید «می در ساغر انداختن» به معنای عشق هم در کنار این مسئله باشد و وقتی که عقل و عشق با هم توأم شدند و یکی شدند سقف فلک را با رفتن به مافوق فلک می شکافند؛ همان گونه که حضرت ختمی مرتبت تا جایی رفت که نه فلک بود و نه ملک.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد