جام جم: پرونده معیار
«پرونده معیار»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛اقامه قسط (عدل تحقق یافته) را می توان مهمترین هدف نظام اسلامی دانست تا آنجایی که میزان باشد برای سنجش قرب و بعد به حقیقت نظام اسلامی.
انقلاب اسلامی که با تشکیل نظام جمهوری اسلامی ایران وارد مرحله مهمی از پیشرفت خود شد، اگرچه در مسیر اجرای عدالت گام های بلندی را برداشته است اما تا انتظار و توقع مردم از این نظام فاصله زیادی دارد و لازم است این فاصله با سرعت بیشتری جبران شود.
اجرای عدالت ابعاد بسیار متنوع و گسترده ای دارد اما مبارزه با فساد و بخصوص فساد مسئولان و صاحبان قدرت نقش بسیار مهمی در تجلی عدالت دارد و اگر نظامی در این مورد توفیق بدست آورد می تواند به تحقق عدالت در موارد دیگر نیز امیدوار باشد.
مردم نیز به اهتمام نظام در این زمینه توجه خاص دارند و امید یا یاس آنها به عدالت پیشه بودن نظام حاکم بر خودشان، بستگی زیادی به این مسأله دارد.
شاید بتوان پرونده غلامحسین کرباسچی شهردار اسبق تهران را اولین پرونده مبارزه با فساد مالی مسئولان جمهوری اسلامی قلمداد کرد.
پرونده ای که در آغاز، واکنش های بسیار تندی را از سوی جریان اصلاح طلب برانگیخت تا جایی که دولت وقت که سید محمد خاتمی ریاستش را به عهده داشت جلسه ویژه تشکیل داد و در یکی از جلسات دادگاه ٢٢ وزیر حضور یافتند تا به قاضی و قوه قضاییه نشان دهند دولت تمام قد پشت سر این متهم فساد اقتصادی (که بعدا بخشی از جرائمش به اثبات رسید) ایستاده است.
تجمعات سازمان یافته برای حمایت از وی، از دیگر اقدامات این جریان برای مرعوب کردن دستگاه قضا بود.
پرونده محمدرضا رحیمی، معاون اول دولت قبل، دومین پرونده فساد مالی در این سطح بود که بتازگی احکام آن نهایی و او روانه زندان شد.
در این مورد هم هرچند رییس دولت وقت، یعنی محمود احمدی نژاد متأسفانه کابینه اش را خط قرمز اعلام کرد و مانع رسیدگی به تخلفات معاون خود شد اما خوشبختانه قوه قضاییه پس از اتمام دولت نهم این رسیدگی را از سرگرفت و بدون ملاحظه به انجام رساند و دیدیم که نه تنها هیچ واکنش منفی را برنیانگیخت بلکه مورد استقبال آحاد جامعه و جریان های سیاسی قرار گرفت که نشان از بلوغ جامعه و خواص آن دارد.
واقعیت این است که اقدامات قوه قضاییه طی یک سال اخیر در امر مبارزه با فساد، اقدامات ارزشمندی بوده و با محاکمه و اعدام مه آفرید خسروی، دستگیری بابک زنجانی و محاکمه و روانه زندان کردن رحیمی (صرف نظر از نحوه بازداشت در هنگام اجرای حکم که جای انتقاد دارد) عزم این قوه را در این مبارزه سخت اما ذی قیمت، باورمند کرده است.
این روزها پرونده بسیار مهم و از جهاتی مهم تر از همه مواردی که پیش از این مطرح بوده در دستور کار قوه قضاییه است؛ یعنی پرونده مهدی هاشمی.
پرونده ای که نه بخاطر خود متهم اصلی آن بلکه بدلیل انتساب وی به یکی از پیشگامان مبارزه و یکی از شاخص ترین چهره های نظام یعنی آیت الله هاشمی رفسنجانی اهمیت یافته و امروز چشمان بیدار مردم هوشمند کشورمان به دست قاضی این پرونده و نیز مسئولان عالی قوه قضاییه است تا این قوه را در آزمونی دیگر محک بزنند و عیار عزم دستگاه قضایی را بسنجند.
به عبارت دیگر پرونده مهدی هاشمی امروز «پرونده معیار» عزم و اراده دستگاه قضا در مبارزه با فساد مالی مسئولان و صاحب منصبان و صاحبان قدرت است.
هرچند رای قاضی (هرچه باشد) به اعتبار جایگاه قانونی اش مورد احترام است اما اگر قوه قضاییه از این آزمون، سربلند بیرون آید علاوه بر بازسازی قابل توجه امید مردم به تحقق عدالت، شاهد ارتقای قابل توجه عیار عدالت در کشور خواهیم بود و راه برای ادامه این راه پرافتخار هموار خواهد شد و اگر خدای ناکرده این عزم در این مرحله به هر بهانه یا توجیهی دچار توقف یا کندی شود امیدهای قبلی نیز به یاس خواهد گرایید.
برخورد سیاسی از سوی موافقان و مخالفان اجرای عدالت در این پرونده و کشاندن پای هاشمی پدر به پرونده هاشمی پسر، بزرگ ترین مانع اجرای عدالت و خیانت به عدالت است و همه باید از آن دوری کنند.
تاریخ اسلام و تاریخ انقلاب اسلامی پدرها و پسرهای متعددی را سراغ دارد که در مسیر حق طلبی و مبارزه با باطل رودر روی هم قرار گرفته اند و ارتباطات نسبی اجازه نداده است حق و باطل فراموش شوند؛ امروز هم این امیدواری هست که آیت الله هاشمی رفسنجانی نیز از این آزمون دشوار سربلند خارج شود. ان شاءالله
خراسان:چالش های بودجه و مسئولیت مجلس
«چالش های بودجه و مسئولیت مجلس»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علی چشمی است که در آن میخوانید؛فرآیند تهیه و تصویب بودجه دولت در سال 1394 که از تابستان امسال شروع شده، از 15 آذر ماه برای تصویب به کمیسیون های مجلس رسید و از یکشنبه هفته قبل در صحن علنی مجلس در حال تصویب نهایی است. بودجه از مهمترین مصوبات مجلس برای تامین خواسته های مردم در چارچوب تفکیک قواست. به عبارتی در مجلس باید بررسی شود که آیا لایحه بودجه تنظیم شده توسط دولت می تواند خواسته های اقتصادی مردم (از جمله رشد اقتصادی، کنترل تورم، ایجاد اشتغال و ارائه خدمات عمومی مطلوب) و خواسته های اجتماعی آنان (از جمله بهبود برنامه های سلامت، آموزش، رفاه اجتماعی و کاهش معضلات جامعه مانند بیکاری، طلاق، مشکلات زیست محیطی و تلفات جاده ای) را برآورده کند؟ یا به عبارتی اگر در لایحه پیشنهادی دولت، کمبودی در راستای خدمت رسانی به مردم وجود داشته باشد آن کمبودها را نمایندگان مردم در مرحله تصویب بودجه برطرف خواهند ساخت.
البته باید توجه داشت که 290 نماینده در مجلس شورای اسلامی عضویت دارند، بنابراین انسجام و هماهنگی در مجلس می تواند تعیین کند که در مهمترین سند اقتصادی جامعه، یعنی بودجه، آیا نمایندگان مردم می توانند وظیفه خود را به طور کامل انجام دهند. در بودجه معیارهایی وجود دارد که ارزیابی این انسجام را میسر می سازد:
1.تبصره های بودجه طی دهه های اخیر همواره یکی از معضلات بودجه ریزی کشور بوده است چون اهداف کوته نگرانه دستگاه های دولتی را در نظر می گیرد و می تواند محملی برای منافع خواص باشد. در لایحه بودجه 1393 با این که 39 صفحه تبصره وجود داشت در مجلس به 61 صفحه افزایش یافت. شواهد نشان می دهد در بودجه 1394 نیز این معضل تعمیق خواهد شد.
2.یکی دیگر از معضلات بودجه ریزی دولتی در ایران، بیش برآورد منابع و درآمدهای دولتی است تا طمع دستگاه های دولتی برای بودجه بیشتر پوشش داده شود. با این که دولت در لایحه بودجه 1393 حدود 92 هزار میلیارد تومان درآمد پیش بینی کرده بود این رقم در مجلس به 100 هزار میلیارد تومان افزایش یافت. با این که در همان زمان کاملا مشخص بود که رکود اقتصادی در سال 1393 ادامه خواهد یافت و مردم توانایی ندارند مالیات بیشتری به دولت پرداخت کنند.
3.نکته مهم این جاست که نمایندگان مردم در مجلس در تصویب بودجه 1393، درآمدهای مالیاتی را از 66 هزار میلیارد تومان در لایحه پیشنهادی به 70 هزار میلیارد تومان افزایش دادند. به عبارتی به جای این که بار مالیاتی مردم را کاهش دهند فشار مالیاتی دولت را بیشتر کردند.
4.از طرف دیگر، طبق مصوبه مجلس در بودجه 1393، هزینه های جاری دولت (یا بهتر است بگوییم هزینه های گزاف دیوان سالاری ناکارآمد دولتی به خرج مردم) از 143 هزار میلیارد تومان در لایحه به 149 هزار میلیارد تومان در قانون بودجه مصوب مجلس افزایش یافت.
5.مجلس شورای اسلامی در بودجه 1393، بودجه 368 میلیارد تومانی خود (طبق فصل قانونگذاری) در لایحه بودجه را به 550 میلیارد تومان در قانون افزایش داد. اما در مقابل بودجه فصل مهم آموزش (در حدود 30 هزار میلیارد تومان) و فصل بهداشت و سلامت (در حدود 25 هزار میلیارد تومان) و فصل انرژی (عمدتاً برق در حدود 1800 میلیارد تومان) و فصل حمل و نقل (در حدود 5600 میلیارد تومان) تقریباً ثابت ماند.
6.نکته دیگر در قسمت بودجه ردیف های متفرقه است. البته این بودجه ها از ماهیت متفاوتی برخوردار است. قسمتی از آن مربوط به یارانه های نان، برق، محصولات کشاورزی، دارو، شیر و سایر موارد است که در قانون بودجه 1393 نسبت به لایحه تغییری نداشته است (نزدیک 19 هزار میلیارد تومان). اما بودجه بقیه این ردیف های متفرقه از حدود 20 هزار میلیارد تومان در لایحه به بیش از 27 هزار میلیارد تومان در قانون مصوب مجلس افزایش یافته است. این بودجه ها یا درآمدهای اختصاصی برخی دستگاه ها و نهادهاست یا ردیف های موقتی است. در هر حال، افزایش این ردیف ها به یکی از مشکلات بودجه ریزی کشور تبدیل شده چون که آمار آن قابل تشخیص نیست که در چه فصلی از وظایف دولت خرج می شود.
شواهد بررسی و تصویب لایحه بودجه 1394 نیز تاکنون نشان می دهد که تغییر محسوسی نسبت به سال های قبل در رفتار مجلس شورای اسلامی ایجاد نشده است. مسئله این است که چرا به جای این که خواسته های به حق مردم توسط نمایندگانشان در مجلس در مرحله تصویب بودجه پوشش داده شود مشکلات بودجه ریزی بیشتر تعمیق می شود. یک دلیل این است که ایجاد انسجام برای سیاستگذاری اقتصادی و اجتماعی در مجموعه ای با 290 عضو بدون سازوکارهای هماهنگی از جمله نهاد احزاب میسر نیست. رفتار انفرادی و پراکنده نمایندگان مجلس، هر چقدر هم که دلسوزانه باشد، نمی تواند بدون هماهنگی گروهی و بلندمدت از انسجام مناسب برخوردار باشد.
جمهوری اسلامی:عیار عقلانیت را بالا ببریم
«عیار عقلانیت را بالا ببریم»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛اتفاقاتی که در یک کشور رخ میدهد و عکسالعملی که حاکمیت، رسانهها، افکار عمومی و نخبگان آن کشور در قبال آن رخداد از خود نشان میدهند، میتواند تا حدود زیادی نمایانگر شرایط فرهنگی و سطح عقلانیت موجود در آن سرزمین باشد.
به مثالهای مختلفی میتوان در این زمینه اشاره کرد. در تاریخ 21/12/1389 در اثر انفجار نیروگاه هستهای فوکوشیما در ژاپن، یک سونامی رخ داد که خسارات فراوانی به بار آمد و تلفات انسانی زیادی نیز در پی داشت، اما تصاویر و گزارشهایی که از رفتار ساکنان مناطق آسیب دیده ژاپن به سراسر جهان مخابره شد، تعجب بسیاری از مردم از جمله مردم کشور ما را برانگیخت و نمونهای زنده از یک جامعه فهیم و آموزش دیده را پیش چشم جهانیان قرار داد. حفظ آرامش، رعایت حقوق دیگران، پرهیز از خشونت و بینظمی برای دریافت کمکهای ارسالی و سروسامان دادن به زندگی خود در بخشی از تصاویر ارسالی رسانهها نمایانگر رفتار مردم ژاپن بود. حال این رفتار را با آنچه تماشاگران در برخی کشورها به بهانه نتیجه یک مسابقه فوتبال انجام میدهند، مقایسه کنید. آیا نمیتوان و نباید تفاوتهای فاحش این دو رفتار اجتماعی را نشانه و محصول تفاوت سطح فرهنگی و عقلانیت دانست؟ بدون شک چرا.
نکته مهم این است که در یک ارزیابی کلی، میتوان ثمره فرهنگ اجتماعی صحیح و رفتارهای عقلانی را در سایر حوزهها نیز مشاهده کرد. سرعت رشد اقتصادی، آموزشی و فرهنگی ژاپن پس از جنگ جهانی دوم و جایگاهی که این کشور سالها است در جهان برای خود فراهم کرده است را نباید مستقل از فرهنگ حاکم بر مردم آن دانست. این سخن البته به معنای نادیده گرفتن ایرادات و مشکلات در کشوری مانند ژاپن نیست بلکه هدف از این مقایسه، دقت در ریشه اصلی تفاوتها در تمامی حوزهها به ویژه اقتصاد و سیاست است چرا که بسیار خام اندیشی خواهد بود اگر تصور کنیم میان بخشهای مختلف و ظاهراً نامرتبط، واقعاً ارتباط و تاثیر و تاثری وجود ندارد.
غرض از این توضیحات اشارهوار، رسیدن به این پرسش بود که به وجود آمدن این سطح از پختگی فرهنگی و قاعدهمندی در رفتارهای اجتماعی، محصول چه عواملی است؟ آیا تنها باید به عللی مانند سوابق تاریخی، موقعیت جغرافیایی، خصوصیات نژادی و... اکتفا کرد یا موارد دیگری هم در تربیت جامعه نقش و تاثیر داشته و دارند؟ شکی نباید داشت که رفتارهایی که امروز در جامعهای مانند ژاپن یا هر جای دیگری مشاهده میکنیم، محصول آموزش و تربیت صحیحی است که دولتها و نهادهای مدنی و حاکمیتی دیگر برنامهریزی و اعمال کردهاند.
در دنیای امروز مقوله تربیت مردم مانند بسیاری از علوم دیگر از جمله مواردی به حساب میآید که دارای استانداردهای علمی غیرمرتبط با تعالیم دینی، عوامل فرهنگی، موقعیت جغرافیایی و... است. به همین خاطر، وقتی کشورهایی را که از لحاظ شاخصهای کیفیت زندگی در جایگاه قابل قبولی هستند با یکدیگر مقایسه میکنیم، شباهتهای فراوانی در قواعد حاکم بر آموزش و پرورش، تعدد و تکثر نهادهای مدنی غیر حاکمیتی، شیوههای صحیح اطلاعرسانی و گردش شفاف اطلاعات میان تمامی این کشورها مشاهده میشود.
با این مقدمات، حال بد نیست نگاهی به کشور خودمان بیندازیم و همین نمونه اخیر را بررسی کنیم یعنی افزایش گردوغبار در اهواز و شرایط دشواری که برای عده زیادی از هموطنانمان پیش آمده بود که تکرار آن نیز متاسفانه بسیار محتمل است.
بررسی رفتار جریانهای سیاسی و رسانههای منتسب و وابسته به این جریانها به خوبی نشان دهنده ضعف شدید در لایهای از جامعه است که قاعدتاً باید آموزش دهنده و هدایتگر افکار عمومی باشند. متاسفانه آنچه مشاهده کردیم غلبه نگاه تنگ نظرانه رقابتهای سیاسی به یک مشکل زیست محیطی بود. در شرایطی که مردم اهواز درگیر مشکلات متعددی بودند در تهران به عنوان کانون تصمیمگیریها، سیاسیون اعم از دولتی و منتقد دولت مشغول منازعات جناحی خود بودند که این بار گردوغبار بهانه آن بود. آفت بزرگی که چنین برخوردی با یک معضل محیط زیستی برای جامعه ایران دارد تنها تعلل یا اشتباه در اتخاذ تصمیمات سریع و لازم برای کاستن از مشکلات نیست بلکه خسران بزرگتر، تاثیری است که چنین رفتارهایی بر فرهنگ و افکار عمومی میگذارد. ماجرای ریزگردها یک بار دیگر نشان داد بخش زیادی از چهرههای سیاسی واز آن مهمتررسانههای وابسته و منتسب به سیاسیون به جای اینکه با تشریح و تبیین ریشهای، علمی و واقعی علت بوجود آمدن مشکل ریزگردها، به جامعه آموزش دهند که در برخورد با معضلات و مسائل چگونه باید به تجزیه و تحلیل بپردازد و از قضاوتهای سطحی و احساسی دور شود، با باز کردن پای سیاست به موضوع، جامعه را هرچه بیشتر به سمت قضاوتهای سطحی سوق میدهند. در این میان شاید عملکرد صدا و سیما به عنوان موثرترین و پرمخاطبترین رسانه، بیش از دیگران محل تامل باشد. رسانه ملی به جای اینکه نسبت به رفتن یا نرفتن مقامات مسئول به کانون مشکلات ریزگردها در میان مردم حساسیت ایجاد کند یا به جای اینکه به تریبونی برای تبلیغات زودهنگام انتخابات مجلس باشد برای برخی که به دنبال موجه جلوه دادن خود با نمایش زدن سنگ مردم به سینه هستند، باید در قالب برنامههای مختلف، بخشهای متعدد خبری و شبکههای متعددی که ظاهراً برای پوشش تمامی مخاطبان ایجاد شدهاند، علل اصلی، ریشهها، سوابق و البته راههای حل مشکل ریزگردها را تشریح میکرد. اینگونه میتوان انتظار داشت افکار عمومی نیز به تدریج آموزش ببیند که چگونه باید به تجزیه و تحلیل مسائل بپردازد. عیار عقلانیت با این روشها در جامعه بالا میرود و مردم کمتر فریب تبلیغات و شعارهای پوچ را میخورند.
متاسفانه در صورت اصرار جناحهای سیاسی و رسانههای سیاسی به تقلیل سطح تحلیلها و اطلاعرسانیها به منازعات سیاسی و رقابتهای جناحی و حزبی، نباید تعجب کرد اگر شاهد استمرار مشکلات اساسی در بخشهای مختلف باشیم، چرا که به اذعان کارشناسان و تحلیلگران، بسیاری از معضلات کشور از مسائلی مانند ترافیک و آلودگی هوا گرفته تا چالشهای عمدهتری از قبیل مصرف زدگی، هدر روی انرژی، عدم استفاده از محصولات با کیفیت داخلی و حتی آمار بالای طلاق و انتخابهای سیاسی غیردقیق، ریشه در ناپختگیهای اجتماعی، نبود تربیت صحیح در نگرش عقلانی، غلبه نگاه احساسی بر ملاکهای عقلایی دارد.
از این رو، پیش از هر اقدامی برای حل مشکلات کلان در حوزههای مختلف باید برای تصحیح شیوه نادرست فعلی در رفتار مخرب برخی سیاسیون و رسانهها، اقدامات لازم را انجام داد. تحقق اقتصاد مقاومتی، رهایی از چنبره درآمدهای نفتی، افزایش بهرهوری، پرهیز از مصرف گرایی، انتخاب صحیح در حوزه سیاسی، مقاومت در برابر هجوم فرهنگی، تعامل با جهان، توقف روند نامناسب در استفاده از انرژی، جلوگیری از افزایش طلاق و... نیازمند آموزش جامعه، تعمیق نگاه عقلانی و در یک کلام پرهیز از سطحینگری و بالا بردن عیار عقلانیت است.
رسالت:آنها با اصل انقلاب مخالفند!
«آنها با اصل انقلاب مخالفند!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛آمریکاییها 50 سال است به ملت ما ستم میکنند. انگلیسیها بیش از یکصد سال است علیه ایران توطئه میکنند. انگلیسیها از 50 سال پیش همزمان با کودتای 28 مرداد یک شریک در غارت ملت ایران پیدا کرده و تاکنون این شراکت را حفظ کردهاند. ما در نهظت مشروطه گرفتار توطئههای روس و انگلیس بودیم. در نهضت ملی شدن نفت و نهضت امام خمینی گرفتار دسیسههای آمریکا و انگلیس بودیم و هستیم. آنها یک لحظه از خصومتورزی با ملت ما دست برنداشتهاند. در قضیه تسخیر لانه جاسوسی قرار شد دولت ایران گروگانها را آزاد کند و آمریکاییها حداقل دو کار انجام دهند.
1- پولهای بلوکه شده ما را آزاد کنند.
2- در امور داخلی ما دخالت ننمایند.
اما ما گروگانها را آزاد کردیم آنها پولهای بلوکه شده ما را آزاد نکردند. ما به آنها گفتیم در زمان شاه دولت ایران دهها میلیارد دلار برای خرید اسلحه به شما داده بنابراین یا پولهای ما را بدهید یا اسلحهای را که خریدیم بدهید. آمریکاییها با پررویی گفتند نه پول آن را میدهیم نه اسلحه را به شما میدهیم.
گفتیم براساس میثاقهای جهانی و قرارداد الجزیر در امور داخلی ما دخالت نکنید. اما کودتا راه انداختند، جنگ را به ما تحمیل کردند، سلاحهای کشتار جمعی از جمله سلاح شیمیایی در اختیار عراق قرار دادند و بودجه در کنگره برای مداخله در امور داخلی ما اختصاص دادند. به اعتراف وزیر خارجه پیشین آمریکا خانم کلینتون 5 هزار نفر را برای فتنه 88 تربیت کردند و به جان مردم ما انداختند و...
خوب با چنین دولتی و با چنین سوابق وفاداری به عهد و پیمانهای خود چه باید کرد؟ ما براساس چه علائم و نشانههایی به آمریکاییها اعتماد کنیم؟
چهارشنبه گذشته رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مردم آذربایجان فرمودند؛
"معتقدم حتی اگر در مسئله هستهای همان خواستههایی که آنها دیکته میکنند، قبول کنیم باز هم تحریمها برداشته نخواهد شد. زیرا آنها با اصل انقلاب مخالفند."
این بیان رهبری حکایت از یک حقیقت تاریخی دارد .ما در سه نهضت اسلامی در یکصد سال اخیر این را به خوبی آزمودهایم که دشمن به جز یک دیکتاتوری خشن و وابسته در ایران به هیچ حکومتی رضایت نخواهد داد.
آمریکاییها با دین ما، استقلال ما و آزادی ما مخالفند. با کسی هم شوخی ندارند. قدرتهای جهانی کارنامهای سیاه در مواجهه با ملت ما دارند اکنون ملت ما بیش از سه دهه است طعم شیرین استقلال و عدم وابستگی به بیگانگان را تجربه کرده است. پیشرفتهایی که در این سه دهه ملت ایران داشته است در طول تاریخ 200 سال اخیر سابقه نداشته است. ایران امروز در جاده پیشرفت و ترقی سیر میکند و هیچ قدرتی قادر نیست جلوی این سیر را بگیرد مفهوم این واقعیت آن نیست که ما گفتگوها را ترک کنیم. آنها بزودی این کار را خواهند کرد و هزینه آن را هم پرداخت خواهند کرد ما باید درک خود را از درجه خصومتورزی دشمن بالا ببریم در گفتگوهای 1+5 ما حداقل
با سه گرگ باراندیده روبهرو هستیم: آمریکا، فرانسه و انگلیس؛ آنها از اول برای رسیدن به تفاهم و توافق سنگاندازی میکردند الان هم به نوبت این نقش را ایفا میکنند.
آنها اکنون از منظر منافع خودشان به سه راهی خوب، بد، زشت رسیدهاند ما باید برای هر سه گزینه سناریو داشته باشیم. از منظر آنان توافقی خوب است که یک کاریکاتور از تاسیسات هستهای ایران باقی بگذارند که فقط جنبه تاریخی داشته باشد آیندگان بیایند نوع توقف فعالیتها و نحوه تسلیم دولت ایران را مورد بازدید و مطالعه قرار دهند.
از منظر آنان توافقی بد است که به قول برخی برد-برد باشد در ازای گرفتن امتیازاتی فقط برای اعتمادسازی تحریمها را لغو کنند آن هم در یک پروسه حداقل 10 ساله! و به چالش هستهای با تهران خاتمه بدهند و چالشهای خود را در حوزههای دیگر پیگیری کنند از منظر آنان تواقفی زشت است که حقوق هستهای ملت ایران را به رسمیت بشناسند و قبول کنند که همه قوانین و مقررات جهانی را زیر پا گذاشته اند و بپذیرند که به لحاظ انسانی نباید سد راه پیشرفت علمی کشور شوند.
از نظر ملت ما حالت سوم که برای حریف "زشت" است مطلوبترین است. حالت دوم که برای حریف "بد" است قابل تامل است و حالت اول اصلا قابل تحمل نیست و با غیرت و شرف ملی ما سازگار نمیباشد و حتی تصور آن هم برای کسانی که ضعیفترین موضع را در برابر دشمن دارند ممکن نیست.
قدس:نقش مهم ایران در خاورمیانه جدید
«نقش مهم ایران در خاورمیانه جدید»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم کتر نورالدین میرعمادی است که در آن میخوانید؛ خاورمیانه یکی از بحرانخیز ترین مناطق جهان دست کم در نیم قرن اخیر است که تاکنون حوادث ورویدادهای زیادی را پشت سر گذاشته و احتمال دارد در صورت تداوم وضعیت فعلی وبحران جاری ادامه خواهد یافت.
در این میان شاهد چندین جنگ اعراب واسراییل بوده که در سالهای اخیر خیزش جریانهایی مانند القاعده ، طالبان وداعش همگی بر نقطه اوج بحرانهای منطقه افزوده است. حال با چنین اوصافی، نکته مهم، آینده خاورمیانه در دل این چالشها ومصایب سخت و طاقت فرساست که بر ملتها و دولتها فشار وارد میکند و بر پیچیدگی اوضاع میافزاید.
در این بستر، تداوم جریانهای افراطی و تروریسم مشکل مهمی است که دولتهای منطقه را درگیر کرده است. حجم گسترده تبلیغات و دشمنی با جهان اسلام و ایجاد صفبندیهای جدید، ریشه در همین تفکرات بنیاد گرایانه دارد.اجرای طرحهای آمریکایی مانند طرح خاورمیانه بزرگ با شعار توسعه دموکراسی با موفقیت همراه نبود. آمریکا بناچار در قبال برندگان جریان دموکراسی، در فلسطین و عراق بیان کرد که در جهان اسلام بیش از دموکراسی، باید به فکر گسترش ارزشهای لیبرال بود. در این چارچوب آمریکا حتی در بین رژیمهای غربگرای کشورهای اسلامی نیز با مخالفت و مشکل جدی روبرو شد. نکته قابل تامل آن است، مادامی که در خیزشهای مردمی منطقه، دولتها نقش منفی ایفا کنند و ارتباطی با مردم خود نداشته باشند و بیشتر به منابع وحمایتهای خارجی متکی باشند، این خیزشها که بر اساس نپذیرفتن روابط ظالمانه شکل گرفته در مقابل ظلم و عمل مخالف موازین فرهنگی واکنش نشان میدهند.
بنابراین با افزایش خود آگاهی مسلمانان و بیزاری از برنامههای غرب، بویژه انزجار گسترده از جنایات صهیونیستها در سرزمینهای اشغالی فلسطینی ونیز تنفر و برائت از جریانهای افراطی چون داعش، این احساس خودآگاهی و لزوم تعریف و عمل براساس هویت فردی و مشخص کردن خط بین خودی و دیگران تقویت خواهد شد.
همچنین این احساس رو به گسترش است که دشمنان اسلام بویژه صهیونیستها دست به توطئه زدهو خواهان نابودی اسلام و اهانت به مقدسات و ارزشهای اسلامی به هر شکل ممکن هستند.چنین حرکتهای خودجوش و قدرتمندی باعث شده است که مسلمانان و حرکتهای اجتماعی آنان و افکار عمومی جوامع اسلامی به عنوان یک عامل مؤثر در مسایل منطقهای بویژه مسایل مربوط به سرنوشت جهان اسلام مطرح شوند.
از این رو دیگر نمیتوان مردم منطقه را عناصری خنثی و بیتأثیر در نظر گرفت، بلکه باید آنها را در معادلات به حساب آورد.آمریکا نیز با احساس خطر از این جریان خودجوش که سمتگیری ضدآمریکایی و ضدغربی دارد، در کنار سایر سیاستهای خود، به تحقیقات گستردهای در مورد شیوه مقابله و رویارویی با آن در خاورمیانه پرداخته است.
به طور کلی مسایل آینده خاورمیانه که با آنها روبرو خواهد بود، عبارتند ازاحساس تهدید و بحث امنیت که بر اساس آن، منافع و اهداف خود راشکل میدهند.
تروریستها و گروههای طرفدار آنها تلاش دارند از فضای ایجاد شده بهترین استفاده را برای تهییج افکار عمومی وجلب حمایت خویش ببرند. آمریکا با اشغال عراق و افغانستان به طور مستقیم به این منطقه پا نهاد و آن را آغاز اصلاحات بنیادی برای اجرای طرح خاورمیانه بزرگ اعلام کرد. اما تحولات عراق و ناکامی آمریکا در این کشور و تحمیل تلفات و خسارات بسیار و متهم شدن در صحنه بینالمللی و همچنین گسترش روحیه ضدآمریکایی در منطقه، باعث توقف طرحهای آمریکایی شد. در حقیقت، آمریکا دانست فروپاشی رژیم صدام فضایی ایجاد کرده که به نفع این کشور نیست و حتی موفقیت در تغییر رژیم اسد در سوریه نیز پیامدهای مشابهی برای آمریکا و اسراییل خواهد داشت.
این مسأله همچنین نشان میدهد که افکار عمومی منطقه به شکل جدیدی سامان یافته و در اختیار جریانهای اصیل اسلامگرا قرار گرفته و خواهان بازگشت به مبانی هویتی اسلامی و در تقابل با منافع آمریکاست.
نکته قابل توجه دیگر پیروزی جریانهای اسلامگرا در انتخابات مختلف در کشورهای منطقه و قدرتگیری جریانهایی است که میکوشند با بهرهگیری از رویکردهای دموکراتیک، به اهداف خود دست یابند.
این پدیده که نقطه اوج آن در جریانهای مردمگرا و دموکراسی اسلامی در ایران، فلسطین و عراق ، تونس و یمن مشاهده میشود، نویدبخش هوشمندی و تواناییهای جریانهای اسلامی در بهرهگیری از شیوههای بومی و مبتنی بر ارزشهای اسلامی است که حتی غرب و افکار عمومی جهانی را نیز قانع و دشمنان را ناامید میسازد. در نتیجه این گروهها، رویکرد آنها و میزان گسترش آن در جهان اسلام در آینده نیاز به تأمل و سرمایهگذاری بیشتری دارد.
درخاتمه باید باور داشت که ایران در شرایط توازن منحصربهفردی قرار دارد و قادر است پس از دوره تجدید تعادل و آرایش جدید خاورمیانه، به ایجاد ثبات در این منطقه کمک کند.
ایران میتواند به افغانستان برای مقابله با فتنه و آشوبهای پاکستان یاری رساند و کمکهای مورد نیاز عراق و سوریه را در اختیار این دو کشور قرار دهد تا از اشغال سرزمینهای خود به دست گروههای تروریستی عراق داعش جلوگیری کنند. همچنین ایران میتواند امنیت را در خلیجفارس تأمین کند و این بر اهمیت و نقش مهم ایران در خاورمیانه جدید میافزاید.
سیاست روز:ارتش مخفی آمریکا علیه اسلام
«ارتش مخفی آمریکا علیه اسلام»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن میخوانید؛اوباما میگوید با اسلام جنگ نداریم و تروریستها رهبران دینی نیستند بلکه تروریست هستند، فرمانده آمریکایی اسبق فرماندهی کل نیروهای ناتو میگوید شکل گیری گروه داعش با هدف مبارزه با حزبالله صورت گرفت، نویسنده و مورخ مشهور آمریکایی هم میگوید داعش ارتش مخفی آمریکا است ابوبکر البغدادی (رهبر گروه تروریستی داعش) دوست صمیمی جان مک کین، سناتور تندروی جمهوریخواه است.
مقامات آمریکایی بسیار تلاش میکنند تا اتهام حمایت از گروههای تروریستی در منطقه را از خود بزدایند اما این اقدامات نمیتواند جرمی که آمریکاییها و همپیمانان او در منطقه در تشکیل و حمایت از تروریستهای تکفیری بر آنها وارد است منتفی کند.
سالهاست که آمریکاییها به همکاری سران کشورهای همپیمان منطقهای خود مخفیانه گروههای تروریستی را پرورش دادهاند و پس از آموزش و تجهیز کامل تروریستها، آنها را به جان مردم مسلمان کشورهایی همچون سوریه، عراق و حتی لیبی و افغانستان و پاکستان انداختند و قصد داشتند تا لبنان را هم درگیر این گروههای جنایتکار تروریستی کنند که حزب الله با قاطعیت توانسته است آنها را مهار کند.
رئیسجمهور آمریکا به این خاطر دروغ میگوید که اکنون برای افکار عمومی جهان آشکار شده است که حامی اصلی گروههایی تروریستی همچون داعش و بوکوحرام چه کشورها و مقاماتی هستند برای همین تلاش میکند تا خود را ضد تروریست نشان دهد.
تشکیل ائتلاف ضد داعش و حملات نمایشی آنها علیه این گروهک جنایتکار نشان میدهد که اقدامات ائتلاف به رهبری آمریکا تاکنون دستاوردی نداشته است چون آنها اصلاً عزم مبارزه با داعش و گروههای تروریستی را ندارند.
این که اوباما میگوید با اسلام جنگ نداریم دروغ بزرگی است. دروغی که باور آن حداقل برای مردم کشورهای مسلمان غیرقابل باور است.
تشکیل گروههای تروریستی در غرب آسیا به چند دلیل و هدف از سوی آمریکا و کشورهای همپیمان او در منطقه انجام شد.
درگیر کردن کشورهای مسلمان در داخل و سرگرم شدن آنها به این موضوع، غافل شدن مسلمانان از دشمن اصلی جهان اسلام یعنی رژیم صهیونیستی، تضعیف جبهه مقاومت اسلامی در مقابل اسرائیل، ویران کردن زیر ساختهای کشورهای مسلمانی که در خط مقدم جبهه مقاومت اسلامی قرار دارند، درگیر کردن حزبالله که نقش اساسی و راهبردی در مبارزه با رژیم صهیونیستی دارد و هدف اصلی جمهوری اسلامی ایران است چون ایران حامی اصلی جبهه مقاومت اسلامی و البته دشمن اصلی تروریستهای منطقه است.
اقداماتی که ایران علیه تروریستهای داعش در عراق و سوریه انجام داده به خوبی نشان میدهد که اگر کمکهای اساسی و راهبردی تهران نبود تاکنون داعش در کل عراق و حتی سوریه تسلط یافته بود و این گروه افراطی - تکفیری برای تصرف دیگر کشورهای اسلامی خیز برمیداشت.
اما مانع اصلی مقابل گروههای تروریستی، جمهوری اسلامی ایران و اقدامات و هدایتهای آن بود که از نفوذ و گسترش هر چه بیشتر آن در منطقه جلوگیری کرد نه ائتلاف ضد داعش و اقدامات ظاهر سازی آمریکا.
آمریکاییها اکنون که داعش در وضعیت ضعف قرار گرفته است گرچه ناخشنود هستند چون نیروی تاثیرگذار خود را در منطقه رو به اضمحلال میبینند و عامل آن را هم ایران میدانند، برای همین اگر در آینده آمریکا علیه داعش با شدت بیشتری وارد عمل شود برای این خواهد بود که از غافله عقب نماند و خود را به عنوان ضد تروریسمترین کشور دنیا معرفی کند.آمریکاییها که اکنون میبینند داعش در حال نابودی است تحرکات خود را علیه این گروهک افزایش دادهاند و میخواهند از این فرصت هم برای خود استفاده کنند.
اما با همه این اقدامات، آمریکا نمیتواند خود را از اتهام حمایت از تروریسم تبرئه کند و او اکنون مجرم است.
در همین زمینه نویسنده و مورخ مشهور آمریکایی از داعش به عنوان «ارتش مخفی آمریکا» یاد کرد و گفت: ابوبکر البغدادی (رهبر گروه تروریستی داعش) دوست صمیمی جان مک کین، سناتور تندروی جمهوریخواه است.
وِبستِر گریفین تارپلی خاطرنشان کرد: آمریکا اگر بخواهد میتواند همه سایتهای اینترنتی را که داعش از آن استفاده میکند، مسدود کند. این نکتهای است که پس از ظهور داعش سالهاست به عنوان یک پرسش اساسی مطرح است. تارپلی که نویسنده کتاب معروف "یازده سپتامبر" است، آمریکا را مهد تروریسم پروری خواند و افزود: تروریسمِ دست ساخته، در آمریکا ساخته میشود.
سناتور مک کین عضو کنگره آمریکا از جمله افرادی است که تاکنون بارها با تروریستهای سوریه دیدار داشته است. حتی عکسی منتشر شده که نشان میدهد مک کین سناتور کنگره آمریکا با البغدادی رهبر تروریستهای داعش دیدار کرده است.
تارپلی نویسنده مشهور آمریکایی که معروف به انتقاد از دولتهای آمریکا و عضو کنگره جهانی مبارزه با امپریالیسم است، تصریح کرد: شهر «درنه» لیبی که جنگندههای مصر آن را بمباران کردند، مرکز تروریسم جهانی است.
تارپلی گفت: شهر درنه با وجود جمعیت کم خود، تعداد زیادی تروریست را به عراق و سوریه میفرستد.
در همین زمینه«وسلی کلارک» فرمانده اسبق فرماندهی کل نیروهای ناتو نقش متحدان آمریکا در شکلگیری گروه تروریستی «داعش» را فاش کرد و گفت: این گروه با هدف مبارزه با حزبالله لبنان شکل گرفت.
این ژنرال بازنشسته آمریکایی که هفته گذشته درباره درخواست باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا از کنگره برای دریافت مجوز مبارزه با داعش، با شبکه سیانان گفتوگو میکرد، گفت: «ببینید، داعش با منابع مالی دوستان و متحدان ما شکل گرفت چراکه وقتی شما کسانی را میخواهید که باید تا پای مرگ با حزبالله بجنگند، نمیتوانید اطلاعیه بدهید و بگویید بیایید در جنگ ثبت نام کنید، چون میخواهیم جهان را به مکانی بهتر تبدیل کنیم، بلکه شما میروید دنبال آدمهای متعصب، میروید دنبال بنیادگراهای مذهبی، چون آنها هستند که حاضرند با حزبالله مبارزه کنند.»
جو بایدن معاون رئیسجمهور آمریکا نیز چندی پیش اعتراف کرده بود که متحدان آمریکا در خاورمیانه برای تغییر نظام در سوریه، به شکلگیری گروههای تروریستی کمک کردهاند.
هیلاری کلینتون هم در کتاب خاطرات خود فاش کرده است که گروههای تروریستی همچون طالبان و داعش را آمریکا با کمک همپیمانانش راه انداختهاند.
اما این که اوباما میگوید با اسلام جنگ نداریم، اتفاقاً با تشکیل گروههای تروریستی که از میان افراطیهای مسلمان که دست پرورده دستگاههای اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا و کشورهای متحد او در منطقه است، فرصت جنگ با اسلام را برای خود آماده کردهاند.
به بهانه مبارزه با تروریسم ساخته و پرداخته آمریکا با همکاری سران کشورهای مرتجع منطقه، اکنون زمانی است که جنگ با جهان اسلام آغاز شده است.
اقدامات ضد اسلامی که در کشورهای اروپایی انجام میشود و به مقدسترین شخصیتهای این مذهب رحمانی اهانت میشود چه نامی میتوان گذاشت؟!
قتل سه دانشجوی بی گناه مسلمان در آمریکا که حتی با واکنش دیرهنگام اوباما هم همراه بود، ادعای او را مبنی بر این که ما با اسلام جنگ نداریم رد میکند.
دروغ این ادعا از آنجا آشکارتر میشود که پس از گذشت ۴ سال از اقدامات جنایتکارانه گروههای تکفیری در سوریه و پس از گذشت بیش از یکسال از جنایات داعش در عراق، این گروهها همچنان کمکهای غرب را دریافت میکنند و تنها مردم و ارتش این کشورها هستند که با کمکهای جمهوری اسلامی ایران توانستهاند در برابر این جنایتکاران ایستادگی کنند.
وطن امروز:معیار حذف چیست؟
«معیار حذف چیست؟»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم محسن جندقی است که در آن میخوانید؛حذف یارانهنقدی یکی از گرههای اقتصادی دولت محسوب میشود که با اشتباهات و ابهامات، این گره کورتر شده و انگار قرار نیست تکرار آن اشتباهات پایان بپذیرد. دولت چند روز پیش اعلام کرد حذف یارانه نقدی را کلید زده اما معیار خود را برای حذف اعلام نکرد. قطعا برای انجام کار مهمی مانند حذف یارانه نقدی خانوارها متر و معیار مشخصی وجود دارد. آنهایی که بیسر و صدا در حال حذف شدن از لیست یارانه نقدی هستند حتما باید ویژگیهایی داشته باشند که دولت مجاب شده آنها را حذف کند. در اقتصاد نمیتوان عبارت کلی «پردرآمد» را به کار برد و به وسیله آن اقدامی کرد. قطعا این افراد با یک معیار مشخص از سوی دولت از لیست یارانهبگیران حذف شده و میشوند. سوال اساسی این است که آن متر و معیار چیست؟ اگر برای حذف خانوارها از فهرست یارانهبگیران قاعدهای وجود نداشته باشد که هرج و مرج به وجود میآید و قطعا برای چنین کار با اهمیتی دولت قاعدهای را تعریف کرده است اما آن قاعده و متر و معیار چیست؟ دولت قانونا باید پاسخ این سوال را بدهد تا هرگونه ابهامی قبل از «مساله شدن» برطرف شود. آیا دولت، سقف درآمدی را ملاک قرار داده یا اینکه مسائلی چون حساب بانکی و تعداد مسافرتهای خارجی و ارزش ملک و املاک و داراییها را مد نظر قرار داده است؟
چون قواعد حذف اعلام نشده نمیتوانیم تحلیل درستی از آن داشته باشیم اما طبق سخنان اخیر نوبخت، دولت منتظر تصویب تعیین سقف درآمدی 5/2 میلیون تومان برای حذف یارانه نقدی است. برخی نمایندگان مجلس در حال انجام اشتباهی هستند که دولت قصد داشت آن را قبلا اجرا کند اما عملا موفق نشد. حال برخی مجلسیها همان راه اشتباه را میروند و دولتیها هم منتظر آن هستند!
تعیین سقف 5/2 میلیون تومانی قطعا چالش بزرگی برای مجلس و دولت خواهد بود. اولین پرسش این است که آیا اصلا درآمد 5/2 میلیون تومانی برای حذف یارانه نقدی عادلانه است؟ یعنی یک خانوار 4، 5 نفری با درآمد 5/2 میلیون تومان پردرآمد محسوب میشود و به یارانه نقدی نیاز ندارد؟! کسانی که روی این مبلغ تاکید دارند گویا از تورم و گرانیها و مشکلات اقتصادی مردم بیخبرند. دوستان مجلسی و دولتی باید بدانند سرپرست یک خانوار 4، 5 نفری حتی اگر 5/2 میلیون تومان درآمد داشته باشد، نمیتواند به راحتی اقساط رنگارنگ، اجارهخانه و شهریه دانشگاه و هزینه ازدواج فرزندان را بپردازد.
به عبارت بهتر تعیین سقف 5/2 میلیون تومانی نمیتواند یک عدد علمی و کمخطا باشد. اصلا همین تعیین عدد میتواند به یک اشتباه بزرگ تبدیل شود و عدالت را زیر سوال ببرد، چون طبق این معیار بدون تبصره، یک خانوار 8 نفره با یک خانوار 2 نفره تفاوتی نخواهد داشت و یارانه هر دو حذف میشود. آیا این عادلانه است؟ اتفاقا تعیین چنین معیاری دقیقا ضد سیاستهای کلانی چون «لزوم ازدیاد جمعیت کشور» خواهد بود. یا تصور کنید خانوارهایی که بیمار صعبالعلاج دارند؛ حتی درآمد 10 میلیون تومانی هم نمیتواند پاسخگوی بخشی از هزینههای آنها باشد. آیا شایسته است یارانه نقدی این خانوادهها حذف شود؟ موضوع اساسی این است که دولت مساله یارانه نقدی را تک بعدی و یک خطی میبیند و فقط درآمدها را در نظر میگیرد در حالی که برای اجرای عدالت حتما باید هزینهها هم مورد توجه قرار گیرد.
دولت میخواهد یک نسخه واحد برای میلیونها شرایط بپیچد که قطعا شکست خواهد خورد. تعیین یک سقف درآمدی فقط میتواند برای خانوارهایی با شرایط یکسان موثر باشد نه خانوارهایی که هم از نظر تعداد اعضا و هم از نظر کیفیت زندگی شرایط بسیار متنوعی دارند. تعیین یک معیار واحد برای شرایط متنوع محکوم به شکست است و همانطور که برخی مسؤولان اعلام کردند موجب نارضایتی خواهد شد.
یک نکته اساسی که کمتر کسی به آن توجه کرده این است که قصد دارند «سقف درآمدی خانوار» را به جای «سقف درآمدی سرپرست خانوار» در نظر بگیرند. یعنی اگر سقف درآمدی اجرایی شود یارانه نقدی کارگری که درآمد 5/1میلیون تومانی دارد و همسر وی هم کارمندی است که یک میلیون تومان حقوق میگیرد، قطع میشود. در بسیاری از خانوارهای ایرانی شاهد هستیم به غیر از سرپرست، سایر اعضا نیز مشغول به کار هستند تا برای مخارج زندگی دچار مشکل نشوند. دختر یک خانواده امکان دارد برای تامین جهیزیه یا پسر خانواده برای تامین آینده خود کار کند. معیار جدید حذف یارانه چه پاسخی برای این وضعیت دارد؟ آیا چنین خانوارهایی احتیاجی به یارانه نقدی ندارند؟
نکته مهم این است که سقف درآمدی خانوار به یک مبحث فقهی و شرعی هم وارد میشود و آن مساله «درآمد زن» است. طبق شرع اسلام درآمد زن متعلق به خودش است و الزاما نمیتواند درآمد خانوار محسوب شود. دولت در فروردین امسال نیز در فرم خوداظهاری یارانهای بارها و بارها تاکید کرده بود مردم درآمد خانوار و نه فقط درآمد سرپرست خانوار را اعلام کنند و این بدانمعناست که اگر سقف درآمدی تعیین شود دولت به کیفیت کسب درآمد کاری ندارد و قطعا این مساله نه تنها عادلانه نیست بلکه خلاف شرع هم محسوب میشود.
امکان دارد پدر و مادر خانواده درآمد 5/2 میلیون تومانی دارند اما شرعا درآمد زن برای خودش است و صرف مخارج خانه نمیشود. دولت با کدام توجیه عقلی و شرعی یارانه نقدی این خانواده و خانوارهایی با شرایط مشابه را قطع میکند؟ دولت از طرفی خود را مدافع حقوق زن نشان میدهد و از طرف دیگر عملا قصد دارد حقوق آنها را با این تصمیمها و قواعد نادیده بگیرد. قطعا حقوق زنان، دفاع از فلان خواننده زن نیست. چنین برداشتی از حقوق زنان بسیار حقیر و زشت است؛ اگر دولت خود را مدافع حقوق زنان میداند باید عملا به این نکات توجه کند و درآمد زنان را از درآمد خانوارها جدا بداند تا به بهانه حذف یارانهها حقوق آنها ضایع نشود.
دوستان مجلس که تعدادی از آنها خبرگان اقتصاد هم به حساب میآیند درباره تعیین سقف درآمدی و معیارهای حذف باید هوشیار باشند و نباید با فشار رسانهای، تصمیمی احساسی و پراشتباه بگیرند؛ اشتباهی که دولت بیصبرانه منتظر آن است و قبل از تصمیم مجلس نیز آن را اجرا کرده است. مردم هنوز از معیار و شاخصهای حذف یارانه نقدی خبر ندارند و طبق «ﻗﺎﻧﻮن اﻧﺘﺸﺎر و دﺳﺘﺮﺳﯽ آزاد ﺑﻪ اطلاﻋﺎت» که دولت محترم نیز اعتقاد کامل به آن دارد، مردم حق دارند از جزئیات آن باخبر شوند. مسؤولان اعلام کردهاند کار حذف یارانه نقدی را آغاز کردهاند اما نگفتهاند متر و معیار و شاخص حذف چیست. آیا ملت نباید بداند؟
جوان:اصلاحات در نظام یا بر نظام
«اصلاحات در نظام یا بر نظام»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر عبدالله گنجی است که ر آن میخوانید؛در سالهای اخیر انگاره ذهنی به وجود آمده است که اصلاحطلبان به اشتباهات خود در مواجهه با نظام پیپردهاند و درصدد «اعتمادسازی» و بازگشت به نظام هستند. حتی گفته میشود برخی از آنان اقدامات مجلس ششم را اشتباه و غیر قابل بازگشت میدانند. به صورت طبیعی نیروهای مؤمن به انقلاب که به راهبرد جذب حداکثری نظام باور دارند از این مشی خوشحال میشوند و شاید آرزوی آن را هم بکنند اما حقیقت صحنه اینگونه نیست.
قبل از پرداختن به چرایی آن، ذکر این نکته ضروری است که اصرار بر یکپارچگی جریان اصلاحات از درون آن، موجب سوختن نیروهایی از آن خواهد شد که واقعاً به نظام و انقلاب پایبند هستند اما چون بر یکپارچگی و وحدت تأکید میکنند در پیوستاری دیده میشوند که از سازگارا و اکبرگنجی تا عارف را در بر میگیرد، لذا نه میشود اکبر گنجی را در نظام تعریف کرد و نه میتوان امثال عارف را ضدانقلاب معرفی کرد. بنابراین مصلحت بخشی از اصلاحطلبان که معتقد به نظام هستند در جدایی از ضدانقلاب و مرزبندی است، چرا که اگر به این مهم همت نگمارند «تقوای فردی» آنان در «آرایش جریانی» دیده نمیشود و تأثیر فردی آنان نیز هویدا نمیگردد. هرقدر از صدر دوران اصلاحات به جلو آمدیم عناصر گفتمانی جریان چپ که عبارت بود از «استکبارستیزی»، «عدالت»، «ولایت مطلقه فقیه»، «حمایت از جنبشهای آزادیبخش»، «خط امام»، «مستضعفنوازی» به فراموشی سپرده شد و «دموکراسی»، «تکثرگرایی»، «آزادی»، «توسعه»، «جامعه مدنی»، «تنشزدایی» و... جایگزین شد و دال مرکزی آن هم از «اسلام سیاسی» به «جمهوری» یا «مردم» تغییر یافت. عناصر جدیدالاستخدام گفتمانی بدون تردید مربوط به یک جامعه سکولار و لیبرال است که هیچ مرزبندی با غرب سیاسی ندارد.
بنابر این اگر باور کنیم که آن دوران و آن وضع و آن گفتمان به پایان رسیده است، سادهاندیشی و سادهلوحی است. وقتی در مناظرات یا محافل صنفی، دوستان و همکاران اصلاحطلب را میبینیم یا نقد میکنیم، بلافاصله با این جملات مواجه میشویم: «چرا میخواهید یک جریان را حذف کنیم»، «بابا ما هم نظام را قبول داریم، رهبری را قبول داریم...»، «اگر ما مشکل داریم چرا برخورد نمیشود، در کدام دادگاه محکوم شدهایم...؟» اما اگر اظهارات و واقعیتها را در کنار اصرار بر یکپارچه خواستن جریان اصلاحات بگذاریم، هیچ گزینهای جز اینکه آنان را «بر نظام» بدانیم وجود ندارد. مصاحبه سعید حجاریان با شماره شنبه 25 بهمن هفتهنامه صدا گویای این مدعاست و رافع هرگونه شک و تردید نسبت به عدول این جریان از نظام جمهوری اسلامی.
در مصاحبه مذکور چند نکته قابل تأمل است: 1- جناح مقابل را همسو با نظام دانستن و بار ارزشی منفی به این همسویی دادن؛ 2- اصرار بر مدل حکومتی غیر از جمهوری اسلامی ایران؛ 3- اعتدال را لازمه ثبات برای حرکت بعدی دانستن.
نخبگان اصلاحات تلاش کردهاند راهبردها و تدابیر نظام را در جریان مقابل هل دهند تا عدول و عبور از آنان در تراز مواجهه با نظام تلقی نشود. در عیان و پنهان اعلام میکنند که جناح مقابل حرفی برای گفتن ندارد و حرف آن همان حرف سطوح عالی نظام است. این نقطه دقیقاً محل مچگیری و منازعه است. محمدرضا خاتمی در زمان اصلاحات در جلسهای در مشهد گفته بود: جناح مقابل رهبر ندارد، رهبری انقلاب جهتدهنده اصلی آن است و اکنون حجاریان میگوید: «جناح راست از خودش تحلیلی ندارد و هر برداشتی که در سطوح عالی وجود داشته باشد همان را تبلیغ میکنند».
با این عبارت میتوان گفت جریان مقابل اصلاحات همان اصل نظام است یا در تراز آن قرار دارد؟ اگر همسویی جریان اصولگرایی با نظام به عنوان نقطه تخفیف آن شمرده میشود، شما در کجا قرار میگیرید؟ آیا واگرایی، نقطه مقابل محسوب نمیشود؟ با صراحت اعتراف میکنند که جناح مقابل حرفهای سطوح عالی نظام را تبلیغ میکند، یعنی پیرو بودن جریان در نظام را صحه میگذارند و عکس آن را صادق نمیدانند. اکنون باید پرسید آنچه شما در سطوح عالی تحلیل و تبلیغ میکنید، از کدام آبشخور نشئت میگیرد؟ شما پرستیژخواهی را در این قرار دادهاید که پایبندی به سیاستهای کلی نظام و حمایت از فرامین و راهبردهای رهبری را «فردستایی»، حکومت آن را «دیکتاتوری صالحان» و ماهیت آن را «استبداد دینی» بدانید و در عین حال بر اعتقاد به انقلاب و تعریف کردن خود در درون نظام هم اصرار دارید. این پارادوکس قطعاً نشئتگرفته از تطور در دستگاه معرفتی و خلط بین روشنفکری و سیاستورزی است.
حجاریان به هفتهنامه صدا با صراحت میگوید: «مسئله اصلی کشور سیاست است» و معیشت ... را در اولویت نمیداند و سیاست مدنظر را نیز فراسوی نظام جمهوری اسلامی تعریف میکند و میگوید: «من همیشه گفتهام که اصلاحطلبی بدون برو برگرد مساوی است با دموکراسیخواهی، فقط میتواند دوز آن متفاوت باشد. دوز دموکراسیخواهی هم بستگی به تحلیل مشخص از شرایط مشخص دارد». نگارنده و حجاریان به جهت همرشتهای در تحصیل بار معنایی دموکراسی را خوب میفهمیم. حرف ما هم این است که اصلاحطلبان در شعار و نظر به دنبال دموکراسی با همان استانداردها و شمایل غرب هستند و به صورت عریان اصلاحات را مساوی با آن میدانند. نه اصراری بر تمایز آن با دموکراسی غربی دارند و نه اصراری بر پیدا کردن مبانی دروندینی برای آن. بنابراین نیروهای انقلاب میتوانند ادعا کنند که در فهم اصلاحطلبی همان حرفی را میزنند که آقای حجاریان و دوستانش میزنند. این فهم مشترک میتواند به منازعه معنابخشی پایان دهد و به مرزبندی هویتها کمک شایانی کند. نتیجه این وجیزه این است که جریان اصلاحات بین اهداف، شعارها، گفتمان، راهبرد و جهتگیریهای اصل نظام و جریان مقابل هیچ تفاوتی قائل نیست و از سوی دیگر بر دموکراسیخواهی به عنوان بدیل «مردمسالاری دینی» اصرار دارد.
با این اوصاف به جای استفاده از مفاهیم غلطاندازی چون «چپ»، «راست»، «اصلاحطلب» و «اصولگرا» بدون تعارف باید از مفاهیمی مانند «اسلام سیاسی» در مقابل «عرفیگرایی» یا «غربگرایی» در مقابل «اسلامگرایی» یا «دموکراسیخواهی» در مقابل «مردمسالاری دینی» استفاده کرد.اصلاحطلبانی که خود را «اصلاحطلب ناب» میدانند و به قول محمدرضا خاتمی «چون کوه (در مقابل نظام) ایستادهاند» میتوانند شهروندان این کشور باشند اما مثل بقیه روشنفکران با سیاستورزی خداحافظی کنند. لازمه مسئولیت حاکمیتی دنبال کردن سیاستهای کلی نظام است و اگر کسی آنان را قبول ندارد چه اصراری بر تلف کردن عمر خود و منابع کشور و ملت دارد؟
حمایت:سیرت و صورت مذاکره
«سیرت و صورت مذاکره»عنوان یادداشت روزنامه حمایت به قلم محمد صالح جوکار است که در آن میخوانید؛دور جدید مذاکرات هسته ای دو جانبه بین ایران و آمریکا روز گذشته آغاز شده است و موضوع تعداد سانتریفیوژها و تحریم ها، همچنان به عنوان دو مسئله اصلی مورد مذاکره و گفتگو است. در این میان، تحریم های جدید اروپا علیه شرکت ملی نفتکش ایران، بر فضای سنگین مذاکرات، سایه انداخته است و غرب، علیرغم تعهدی که در توافق ژنو مبنی بر عدم وضع تحریم های جدید داده بود، مجدداً به توهمات گذشته خود بازگشته است. سخنان برخی مقامات ارشد کشورمان از جمله وزیر امور خارجه و سخنگوی این وزارتخانه، در محکومیت تحریم جدید نظام و تاکید بر یک مرحله ای بودن توافق، نشان از عزم مسئولین کشورمان بر تبعیت از سیاست های هسته ای دارد. سخنگوی وزارت خارجه، روز چهارشنبه از تفاهم سیاسی در مرحله اول، و توافق جامع در مرحله بعدی سخن به میان آورده بود که روز بعد، با تاکید بر یک مرحله ای بودن توافق هسته ای که شامل جزئیات و کلیات باشد، این نقطه ابهام برطرف گردید.
درباره تفاهم سیاسی، سخن بسیار است اما اگر بنا باشد به طور مختصر به آن بپردازیم، باید گفت که تفاهم سیاسی، خواسته مزوّرانه غرب است و با توسل به این حربه درصدد هستند تا نقشه های خود را عملی نمایند. قطعاً اگر مروری بر تاریخ داشته باشیم، درخواهیم یافت که در توافقات کلی و یا تفاهم سیاسی که ذکر آن گذشت، غرب به رهبری آمریکا، هیچگاه وارد جزئیات نشده و به نوعی با فریب و حیله گری، سعی نموده اند که اهداف خود را تعقیب کرده و تنها خواهان آرام کردن جوّ به شکل تصنعی و ظاهری هستند.
چندین نمونه در سال های اخیر از این دست اتفاق افتاده که نزدیک ترین آن، توافق پاکستان و آمریکا برای توقف حملات پهپادها به مناطق قبایلی در نزدیکی مرزهای افغانستان است. مقام های ارشد دولتی پاکستان بارها اعلام کرده بودند که حملات پهپادهای آمریکایی به پاکستان غیر قانونی و ناقض حاکمیت ملی این کشور است. حتی پس از تیره شدن رابطه دو کشور و تفاهم بر سر توقف حملات پهپادها، وزیر دفاع وقت پاکستان نسبت به بهبود روابط پاکستان و آمریکا در آینده ای نزدیک ابراز امیدواری کرده بود! اما نتیجه، چیزی جز از سرگیری حملات و کشته شدن تعداد بیشتری از غیرنظامیان بر اثر این حملات نبود.
این سناریو در حال تکرار است. دولت های غربی، برخلاف توافق ژنو، نفتکش های ما را تحریم می کنند اما وزیر محترم خارجه همچنان نسبت به دستیابی به توافق ابراز امیدواری می کند و می گوید: «من نیازی نمیبینم که نسبت به کارشکنیها چندان نگران باشیم؛ بحث یک بحث کاری است و ما نیز در همین چارچوب کار را دنبال می کنیم و برای رسیدن به نتیجه نیز امیدواریم. من فکر میکنم موضوعات مهمی در بحثهای ما وجود دارد که اگر بر روی آنها به توافق برسیم، رسیدن به توافق کامل چندان مشکل نیست.» باید از موارد مشابه درس گرفت از جمله اظهارات «نوید قمر» وزیر دفاع وقت پاکستان در تابستان سال 91؛ در زمانی که کشورش هدف حملات آمریکا بود ابراز خوشبینی می کرد، اما نتیجه، دقیقاً عکس آن چیزی بود که تصورش را داشت.
این یک سخن حکیمانه قدیمی است که می گوید: «تجربه معلم بسیار خوب است اما حق التدریس آن بسیار گران است» ما نمی توانیم و نباید اشتباهی که دیگران مرتکب شده اند، دوباره تجربه کنیم و بهای آن را بپردازیم. از تیم مذاکره کننده که از حمایت مقام معظم رهبری برخوردارند و بنا به نقل خودشان، هنگام مذاکره با «جان کری» صدای خود را بلند کرده و از آنان طلبکارند، انتظار است که حربه به دست دشمن ندهند و اظهارات اخیردکتر ظریف که گفته اند: «این تحریم جدید نیست؛ (تحریم نفتکش ها) اینها تکرار تحریمهای قبلی است که یک حرکت حقوقی لازم دارد که دوستان ما به دادگاه می روند و رای میگیرند و بر اساس رای دادگاه، مشکلات فنی را برطرف میکنند و پاسخ دادگاه را میدهند؛ لذا از نظر حقوقی چندان نمی توان گفت که توافق ژنو نقض شده است»، نیازمند تجدید نظر است. این سخنان، با روح توافق خوب که مد نظر ملت شریف ایران و مقام معظم رهبری است در تناقض است. ایشان تاکید کرده اند که در ماجرای تحریم نفتکش ها، توافق ژنو نقض نشده و آنچه نقض شده عقلانیت است اما واقعیت این است که هم به جهت عقلی و هم به جهت حقوقی، وعده آنان نقض شده و چنانچه رهبر معظم انقلاب بارها تاکید کرده اند، نباید به وعده های غرب خوشبین بود.
از پارامترهای مهم یک توافق خوب، لغو یکجانبه همه تحریم هاست، به طوریکه همه تحریم های کنگره و دولت آمریکا و نیز تحریم های اتحادیه اروپا و شورای امنیت به صورت یکجا لغو شوند، اما اقدام خصمانه اتحادیه اروپا، علیرغم گزارش اخیر آژانس بین المللی انژری اتمی، نشان می دهد، حتی در صورت توافق هسته ای، باز هم بهانه ای برای اعمال تحریم ها علیه کشورمان، تراشیده می شود. دیکته دشمن، کلمه به کلمه و بدون کم و کاست هم که نوشته شود، باز هم تحریم ها، لغو نخواهند شد. بنابراین باید با چشمانی باز و با منطقی مستدل به فرآیند مذاکرات با غرب نگریست و از خوش بینی ساده لوحانه اجتناب نمود.
دشمنی که از نیاز دارویی و غذایی ما سوءاستفاده می کند، هواپیمای مسافربری ما را ساقط می کند و حاضر به عذرخواهی نمی شود، به صدام کمک می کند و آن را مقتضای آن زمان می داند و این همه خصومت را در حق این ملت روا داشته و می دارد، به هیچ وجه قابل اعتماد نیست و خوش بین بودن به کدخدا و عمّال آن، نتیجه ای جز ضرر و زیان برای آینده و حال کشور ما به بار نخواهد آورد. یکی از مهمترین بایسته ها در مورد بینش دیپلماسی هسته ای، «عدم خوش بینی» به غرب است. اگر ایران اسلامی به دنبال پیشرفت، عزت و اقتدار با رویکرد خوش بینی به دشمن و کسب رضایت آنان بود، امروز شاهد برجستگی در معادلات سیاسی جهان در صفحه تاریخ سیاسی نبودیم. پس ضروری است به جای تکیه بر خارج، ضروری است که پایه های اقتصاد را مقاوم کرده تا چشم طمع دشمنان این مرز و بوم برای همیشه کور شود.
آفرینش:زندان و زندانی، نیازمند تغییر نگرشهای اجرایی
«زندان و زندانی، نیازمند تغییر نگرشهای اجرایی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛بروز جرم و جنایت، اولین تراکنش فکری است که در تصورات ما درمورد زندان و زندانی شکل میگیرد. اما واقعیت امر این است که امروز تعداد زندانیانی که به سبب جرائم غیرعمد و یا بزههایی همچون خرید وفروش خرد مواد مخدر، کیف زنی، جیببری و یا سرقت موتور و ماشین، و از این دست جرائم غیرجنایی، در زندان به سر میبرند به حدی افزایش یافته است که به گفته مقامات ذی ربط بیش از سه برابر ظرفیت زندانهای کشور، زندانی وجود دارد. این آمار جدای از پروندههایی است که هنوز تعیین تکلیف قضایی نشدهاند و یا متهمان با قرار وثیقه آزاد میباشند!.
این میزان آمار زندانی و حجم بالای پروندههای موجود در دستگاه قضایی که برای رسیدگی به آنها با کمبود نیرو و قاضی مواجه هستیم، به هیچ وجه در شأن کشور ما نیست. چرا که اساس بروز چنین مشکلی ریشه در فقر دارد که نمود اصلی آن در جامعه امروز ما "بیکاری" است. وضعیت نامناسب اقتصادی بسیاری از کسب و کارها را به تعطیلی کشانده و به ازای آن بسیاری از افراد و خانوادهها بیکار شدهاند. تنها دریک قلم از آمارهایی که مربوط به زندانیان مالی میباشد شاهد 3هزار و 800 چک برگشتی و زندانی مربوط به آن در زندانهای کشور هستیم.
دلیل عمده افزایش جمعیت کیفری و زندانها، بیکاری است و شدت آن به حدی است که برخی برای اداره کردن زندگی به اجبار دست به سرقت زده یا به خرید و فروش مواد مخدر روی می آورند. امروز بررسی آمار مربوط به زندانیان موجود در زندانهای کشور حاکی از آن است که حدود 45 درصد کل زندانیان کشور به صورت مستقیم با یکی از جرایم مرتبط با مواد مخدر درگیر هستند.
بروز چنین جرمهایی را نمیتوان صرفاً بر ضعف عملکرد نیروهای انتظامی و امنیتی نسبت داد، چرا که گسترش چنین آفتهایی مربوط به مشکلات اجتماعی و ناکارآمدیهای اقتصادی است. امروز خانوارهای بسیاری از رنج بیکاری در عذاب هستند و برای تامین معیشت روزانه فشار سنگینی را تحمل میکنند. ثمره چنین فشارهای سنگینی که شیرازه زندگی و خانواده را برهم میزند، طلاق و بروز اعمال غیرقانونی از سوی جامعه میباشد. بدون تعارف وقتی خانوادهای برای نان شب محتاج است و هر روز اخباری از فسادهای میلیاردی را میشنود، نسبت به عدالت اجتماعی ناامید میشود و دیگر حفظ حرمت قانون برایش اهمیتی نخواهد داشت!.
منکر برخوردهای قضایی با فسادهای موجود نیستیم، اما "نوش دارو پس از مرگ سهراب" است و برای مردمی که در رنج فشار معیشتی گرفتارند "نان شب" نمیشود!. پیش گیری از وقوع جرم بسیار کم هزینهتر از رسیدگی به پرونده اقدامات غیرقانونی افراد میباشد. متاسفانه در حیطه گفتارها ما مدام بر اقتصاد مقاومتی تاکید میکنیم، اما در عرصه عمل اقدامات ملموسی صورت نمیگیرد. اساس اقتصاد مقاومتی بر محور "صنعت و تولید" مستقر است و میبایست زمینه گسترش این عوامل درکل کشور فراهم و تقویت شود. امروز کشاورزی و دامپروری در تمام دنیا به عنوان برگ برنده اقتصادهای توسعه یافته و مستقل می باشد، اما در کشور ما علیرغم امکانات و پتانسیلهای کافی، سرمایهگذاری و سیاستهای اجرایی مناسبی در این زمینه صورت نگرفته است. باید پذیرفت که ما چه در کشاورزی و دامپروری و چه در صنعت عقب هستیم و به نیرو و سرمایه بیشتری در این راستا نیاز داریم. ولی شرایط لازم برای به کارگیری این نیروها در تحقق اقتصاد مقاومتی، فراهم نیست و اقدامات کافی صورت نگرفته است.
هرچقدر که ما در زمینه مبارزه با مواد مخدر و ارتقای امنیت مردم در سطح عمومی تلاش کنیم، بازهم شاهد افزایش زندانیان و پروندههای قضایی در این زمینه هستیم. چراکه ما صرفاً صورت مسئله را پاک میکنیم و دلیل بروز چنین جرمهایی را بررسی و در دستورکار قرار نمی دهیم. اگر به ازای هرنفر در سطح جامعه یک پلیس هم داشته باشیم، تازمانی که مردم دغدغه " نان شب" داشته باشند بازهم شاهد بروز بزههای اجتماعی خواهیم بود. لذا انتظار می رود با تغییر نگرش به افزایش حجم و تعداد زندان و زندانی در کشور، به سمت ایجاد اشتغال و توسعه صنعت و تولید حرکت کنیم. نمیتوان انتظار داشت بیکاری در دامن تمام خانوارهای کشور وجود داشته باشد و ما منتظر کاهش تخلفات و اقدامات غیرقانونی از سوی افراد جامعه باشیم.
آرمان:درایت هاشمی در خدمت خبرگان
«درایت هاشمی در خدمت خبرگان»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمدتقی فاضل میبدی است که در آن میخوانید؛پس از رحلت آیتا... مهدویکنی حرف و حدیثهای فراوانی در خصوص حضور یا عدمحضور آیتا... هاشمی برای انتخابات آینده رئیس مجلس خبرگان مطرح شده است. بحثی که با این موضعگیری از سوی هاشمی مواجهه شده است که اگر احساس خطر و تکلیف کنم میآیم. به باور تحلیلگران حساسترین نهاد سیاسی در کشور ما مجلس خبرگان است و به نظر میآید که برای ریاست بر چنین نهادی نیز شخصی مناسبتر از آیتا... هاشمی لااقل بنده سراغ ندارم.
اینکه آیتا... هاشمی نیز اذعان میکند «اگر احساس خطر و تکلیف نمایم برای خبرگان میآیم» نیز به آن دلیل است که خدای ناکرده برخی عناصر نااهل قصد آن را نداشته باشند یکسری از خط و خطبازیهای بیرون را به آنجا کشانده و برخی از معیارهای اخلاقی را در این مسیر زیر پا بگذارند چراکه عواقب این اقدام دامن همه را خواهد گرفت.
آقای هاشمی با سابقهای که در انقلاب دارند و همینطور با توجه به شناختی که بزرگان نسبت به او دارند و علاوه بر این اعتماد عمومی که به نسبت دیگران، نسبت به آیتا... هاشمی وجود دارد جزء بهترین گزینهها هستند و البته ممکن است الان نیز احساس به حضور کرده باشد. به هر حال تحلیلها حاکی از آن است که بدنه مجلس خبرگان رهبری نیز اقبال قابل توجهی به آیتا... هاشمی دارند.
اما مشاهده میشود دستهای مرموزی در بیرون در حال تلاشند که وی موفق نشود و بهانههای مختلفی نیز برای این مسئله تراشیده میشود که البته از همان اول انقلاب هم بوده است اما الان بیشتر شده. بر همین اساس باید توجه داشت احساس خطری که آیتا... هاشمی از آن صحبت میکند از این جهت است که اگر این نهاد خدای ناکرده آسیب ببیند این آسیب به همه بخشهای کشور اثر میگذارد. چرا که مجلس خبرگان از مجلس شورای اسلامی، یا هر نهاد و ارگان دیگری مهمتر و جایگاهش حساستر است.
البته باید اشاره کرد که احترام همه بزرگان حاضر در این مجلس واجب است اما مسئله مدیریت، ریاست و تدبیر یک جریان با خوبی و پاکی افراد متفاوت است. به هر حال چالشها و حرف و حدیثهایی نیز در مقابل این موضعگیریهای آیتا... هاشمی در مورد حضور یا احساس حضورشان به وجود آمده است. در این خصوص باید دانست که نمیتوان چندان خوشبینانه نسبت به این رخدادها قضاوت کرد چراکه برخوردهایی که از برخی افراد دیده میشود برخوردهایی اخلاقی و بر اساس منافع عمومی نیست. همچنین به نظر میرسد که نوعی تنگ نظری و یا در حالت بدبینانهاش نوعی منفعتجویی، چه منفعتجویی شخصی و چه منفعتجویی جریانی تلاش دارد تا در این موضوع دخالت داده شود.
یعنی گروه اندکی که در حال تلاش هستند تا آقای هاشمی جلو نیاید، برخی از آنان را کسانی تشکیل میدهند که هیچ سهمی در انقلاب، چه پیش از وقوع و چه پس از آن نداشتهاند. حال این افراد خود را متولی خیلی از مسائل میدانند و در برابر شخصی مانند آیتا... هاشمی رفسنجانی داعیه انقلابیگری داشته و وی را از این حلقه بیرون میدانند! لذا در خصوص این جریانات و گروهها باید متوجه بود که ادعای آنان نجات کشور یا حفظ منافع ملی نیست؛ چرا که اگر اینگونه بود در دوران دفاع مقدس نیز باید فعال میبودند یا در مبارزات قبل از انقلاب فعالیت میکردند که تا جایی که شناخت نسبت به برخی از آنها وجود دارد در هیچ کدام نبودهاند. حال این که الان در برابر هاشمی اقدام به فضاسازی میکنند این شائبه را به وجود میآورد که به دنبال منافع جریانی یا گروهی خویش هستند.
شرق:دریا بوی ماهی میدهد
«دریا بوی ماهی میدهد»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احمد غلامی است که در آن میخوانید؛بهگفته «گی دوبور» هر آدمی بوی خاستگاهش را میدهد. ضربالمثلی نزدیک به این مضمون در کتاب «جامعه نمایش» آمده: «چلیک ماهی همیشه بوی اَرنکه» میدهد. ارنکه نوعی ماهی شبیه ساردیس است که بوی تند این ماهی در چلیک خالی و شستهشده هم باقی میماند. با نگاهی واقعبینانه به سیاست میشود، دیدگاه مجله «گی دوبور» را به همه روسای دولتهای بعد از انقلاب تعمیم داد. در این تعمیم بهوضوح دیده میشود که آمالوآرزوهای رییس هر دولتی چقدر با خاستگاهی که او از آن برخاسته تفاوت و نزدیکی دارد.
اگر آمالوآرزوهای یک رییسجمهور را با خاستگاهی که او از آن برخاسته، دو قطب منفک از هم در نظر بگیریم، میبینیم چگونه گاه این دو قطب به هم نزدیک و منطبق میشوند و گاه همدیگر را پس میزنند. آنچه بسیار دشوار است ردیابی این حقیقت اصیل است که کدام یک از آمالوآرزوهای یک رییسجمهور منطبق است با خاستگاهی که او در آن بالیده و به قدرت رسیده است.
باز با نگاهی واقعبینانه به سیاست میشود اینگونه نتیجه گرفت که حقیقت اصیلی که از آن حرف زدیم در هیچ دورهای به اندازه دوره انتخابات ریاستجمهوری مخدوش نمیشود و همه به این حرف نادرست عمل میکنند که در بحبوحه شور و هیجان انتخاباتی اندکی انحراف و ابراز آمالوآرزوهای محال اشکالی ندارد، که البته دارد. اشکال دارد، بهخصوص وقتی که پای پول وسط بیاید. هرچقدر که از شور و شعف انتخاباتی فاصله میگیریم، هم مردم، هم مجریان دولت با این حقیقت انکارناپذیر مواجه میشوند که آنان گذشته از مشکلات باقیمانده و دستوپاگیر دولت قبل، با مشکلات تازهسربرآورده هم دستوپنجه نرم میکنند.
این بحث را رها میکنم چون هدفم انتقاد از دولتهایی که رفتهاند و دفاع از دولتی که آمده، نیست؛ هدفم بیان صریح و بیپرده این نکته است که در این هنگامه مشکلات و معضلات برآمده از واقعیتهای اقتصادی و فرهنگی ایران، روسایجمهوری بهعنوان یک فرد و یک انسان و یک شخصیت، برای خودشان ایدهها، علایق و آرمان و آرزوهایی دارند که میخواهند آن را محقق کنند.
بحث این است که چقدر این رییسجمهور؛ هاشمیرفسنجانی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی آرزوها و آرمانهایشان بعد از دوره پرشور انتخاباتی با خاستگاه واقعی آنان همخوانی دارد، به بیان بهتر چقدر در شرایط اقتصادی و فرهنگی ایران، این وعدهها و آرمانها قابلیت اجراییشدن دارد. هیچکس مثل هاشمیرفسنجانی پرده از آرزوی خود برنداشت و تلاش نکرد تا خودش را با آرزویش منطبق کند. او آرزو داشت امیرکبیر ایران باشد، صراحت ایشان این کمک را به ما میکند که حتی با نگاهی گذرا و سطحی به تاریخ ایران به این نکته اذعان کنیم خاستگاهی که امیرکبیر و هاشمیرفسنجانی در آن بالیده و به قدرت رسیدهاند مشابهت زیادی با یکدیگر ندارد. این نگاه فارغ از هرگونه ارزشگذاری و بیشتر در پی آن است تا در نحوه امکانپذیرشدن امکانها تامل کند.
احمدینژاد که خاستگاهی غیرسیاسی داشت و تجربیاتش غالبا در حوزه رفتارهای گروهی و حلقههای محدود شکل گرفته بود، رویا و آرزوی عدالت در سر میپخت و بر آن بود تا جامعهای با برابری بیشتر ایجاد کند. همه اینها به این دلیل به وقوع پیوست و بر احوال ملت عارض شد که آرمانها هیچ تناسبی با خاستگاهش نداشت. احمدینژاد میخواست ایدهآلطلبی را با خاستگاهی آشتی دهد که چندان دغدغه عدالت نداشت.آرزوها زیبایند، باید به آنها اعتماد داشت و برایش هزینه داد. آرزوی تحقق آزادی، عدالت و رفاه مردم، خواست همه رییس دولتهاست. نکته اساسی این است، چقدر این آرزوها با خاستگاه آنها مطابقت و چقدر برای آن شخص اصالت دارد و برایشان هزینه میکند. بحرانهای پیشرو خاستگاه هر رییسجمهوری را محک میزند و نحوه مدیریت هر بحرانی، خود بهترین آزمون است. چندان که بحرانهای دولتهای نهم و دهم بهخوبی خاستگاه سیاسی احمدینژاد را برملا کرد. ایدهآل آن است که آرزوها و آمال با خاستگاه رییسجمهوری انطباق داشته است: چلیک ماهی فقط میتواند بوی ارنکه بدهد.
مردم سالاری:اسلام گفتمانی مقابل تروریسم تکفیری
«اسلام گفتمانی مقابل تروریسم تکفیری»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در آن میخوانید؛جامعه جهانی با مخوفترین تهدید امنیتی تاریخ بشریت با عنوان تروریسم تکفیری داعش دست به گریبان است. افراطگرایان سلفی که در واقع به ویروس جهشیافته تروریسم وهابیت و عناصر القاعده مبتلا بودند، با تفاسیر تکفیری از اسلام و هدایت اخوانالمسلمین برای انحراف بیداری اسلامی به میدان آمدند. در همین حال، شورای همکاری خلیج فارس همراه با شاهزادههای جنگطلب آلسعود پول و سرمایه لازم برای آنچه که قدرت شیعه نامیده میشد را فراهم کردند. در همین حال، کشورهای غربی که از تجربه پرورش اسامه بنلادن و پرورش تروریستهای القاعده برای مواجهه با ارتش سرخ اتحادیه جماهیر شوروی در فاجعه انسانی 11سپتامبر درس عبرت نگرفته بودند، در مقابل تشکیل هلال سلفی بیتفاوت ایستادند.
دولتهای متخاصم با بشاراسد و حکومت سوریه گمان میکردند که تروریستهای وابسته به القاعده عراق و شام به این دو سرزمین قناعت کرده و در آینده، غرب میتواند آنها را کنترل کند. خطای محاسباتی سرویسهای امنیتی آنجا بود که فراموش کردند که داعش برخلاف القاعده افرادی با تحصیلات عالی و آشنا به اصول تبلیغات را جذب کرده است و در سایه خلاء قدرت در خاورمیانه به یک لشگر از اجنههای آدمکش چند ملیتی تبدیل خواهند شد. داعش رویای القاعده مبنی بر حکمرانی بنلادن بر امارت بزرگ را دردستور کار قرار داد. تروریستهای تکفیری داعش پس از کسب تجربه در جنگ با نیروهای دولت سوریه و جذب هزاران جنگجوی اروپایی، «دولت اسلامی» را علیه مسلمین و جهان علم کردند.
تروریستهای تکفیری در عراق و سوریه با قتلعام کردهای ایزدی، سلاخی شیعیان و مسیحیان رسما خود را به عنوان خشنترین گروه تروریستی تاریخ بشریت معرفی کردند. داعش سنیهایی را که حاضر به پذیرش خلافت ابوبکرالبغدادی نبودند نیز از دم تیغ گذراندند و به کام مرگ فرستادند.
داعش که خود را «دولت اسلامی» از غرب چین تا شرق خاورمیانه و قلب آفریقا میداند، جنگهای صلیبی با دولتهای اروپایی و نزاع با جمهوری اسلامی را در برنامههای خود دارد. آنها با اجرای عملیاتی نظیر حملات تروریستی پاریس یا اقدام در کپنهاگ در واقع خود را برای عملیاتهای انتحاری تروریستهای تکفیری اروپایی آماده کردهاند. لشگر اجنههایی که انسانها را در عراق و سوریه میکشتند گروگانهای متنوعی برای سلاخی در دست دارند. آنها که خلبان اردنی را زنده زنده در آتش سوزاندند با ریختن خون شهروندان مسیحی مصر در آبهای دریای مدیترانه، یاد جنگهای صلیبی را زنده کردند.
دور نیست روزهایی که مردم اتحادیه اروپا با بازگشت هموطنان خود از جبهههای داعش، باید با اضطراب در خیابان قدم بزنند. داعش برنامههای زیادی برای اجرا در دستور کار دارد.
وضعیت امنیتی امروز جامعه جهانی یک رسوایی بزرگ برای آرمانهای سازمان ملل متحد محسوب میشود. کشورهای دنیا همه تهدید تروریستهای چندملیتی را مزه مزه میکنند اما دیپلماتهای کرواتی با لبخندهای مضحک تصنعی نتوانستهاند به یک ائتلاف فراگیر علیه داعش دست پیدا کنند. کشورهای جهان فراموش کردهاند که همگی بر روی یک زمین زندگی میکنند و ویروس تروریسم تکفیری کل جهان را فراگرفته است. واقعیت این است که جامعه ملل با تهدید دسته جمعی لشگر اجنههای آدمکش داعش مواجه است و هرلحظه که میگذرد دامنه این تهدید بزرگ و بزرگتر میشود.
مبارزه با داعش بیش از آن که نیازمند اجماع دیپلماتیک و تشکیل ائتلاف نظامیباشد، محتاج رفع توهینهای مذهبی و عبور از کینههایی است که دامن مذاهب گوناگون را گرفته است.
کشورهای غربی تحت پوشش عنوان آزادی خود را محق به توهین علیه مقدسات مسلمین میدانند، موضوعی که با انتقاد تند پاپ فرانسیس رهبر کاتولیکهای جهان نیز مواجه شده است. توهین و تحقیر تحت هر عنوانی علیه مذاهب دیگر میتواند موجب بروز خشونت و خشم شود.
آنچه که داعش از خشونت تروریسم تکفیری به نمایش گذاشته است، محدود به مسیحیان و ایزدیها نمیشود، شیعیان نیز قربانی خشونت آنها شدهاند. مطالعهای عمیقتر در دروس مدارس دینی پاکستان به عنوان خاستگاه شکلگیری القاعده، طالبان و داعش این است که رهبران افراطی سلفی روی موضعگیریهای افراطی برخی شیعیان و برخی مراسمهای ظاهرا مذهبی علیه شخصیتهای مورد احترام اهل تسنن تاکید شده است. مقام معظم رهبری موکدا درباره پرهیز از هرگونه اختلاف بین شیعه و سنی همواره تاکید کردهاند، نگرانی از جنگ مذهبی را با عنوان «شیعه انگلیسی، سنی آمریکایی» به خوبی میتوان مشاهده کرد.
وضعیت امروز خاورمیانه شباهتهایی با وضعیت عروس خاورمیانه در زمان جنگ داخلی لبنان دارد. اگرچه لبنان هم امروز از تبعات تروریستهای تکفیری در امان نمانده اما مردم این کشور، علیرغم همه تلاشها برای شعلهور شدن یک جنگ داخلی در کمال همزیستی مسالمتآمیز در کنار یکدیگر زندگی میکنند. وضعیت امروز لبنان حاصل گفتمان امام موسی صدر، پدر معنوی شیعیان لبنان است. چهل سال پیش، امام موسی صدر در ماه فوریه سال 1975 (سی بهمن 1353) در مراسم آغاز روزه مسیحیان در کلیسای کبوشین بیروت که مهمترین کلیسای کاتولیک این شهر بود، در قالب خطبه موعظه آغاز روزه، سخنرانی کرد. وی که سابقه دفاع از یک بستنیفروش مسیحی را در مقابل ظلم یک بستنیفروش مسلمان تجربه کرده بود، به نوعی ساختارشکنی کرد. در نگاه امام موسی صدر، گفتمان نه یک راهبرد سیاسی بلکه یک فضیلت انسانی بود. امام خمینی(ره) نیز همواره تقریب مذاهب را مطرح میکردند.
گفتمان انسانی و تقریب بین شیعه، سنی، مسیحی و ملتهای مختلف موضوعی است که میتواند به خشک شدن سرچشمههای تروریست تکفیری منجر شود. ردپای نگاه گفتمانی در موضعگیریهای صریح آیتالله سیستانی برای پرهیز از هرگونه اختلاف در جامعه عراق نیز مشهود است. این که گروهی تنها خود را محق به بهشت بداند و افراد خارج از دایره را جهنمی تلقی کند نوعی تکفیر است. جامعه امروز بیش از هر موضوعی به سنتشکنی ادیان برای عبور از اختلافات و کینههای تاریخی نیاز دارد تا انسانهای بیگناه توسط امثال داعش سلاخی نشوند.
ابتکار:تفاوت راهبردهای ایران و آمریکا در مقابله با داعش
«تفاوت راهبردهای ایران و آمریکا در مقابله با داعش»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمد علی وکیلی است که در آن میخوانید؛به اعتراف کارشناسان سالهاست هر آنچه آمریکا در منطقه خاورمیانه کاشته است ایران آن را درو کرده و میوهاش نصیب ایران شده است. سالهاست که به رغم دشمنی و رقابت ایران و آمریکا، جبر زمانه و واقعیت های صحنه این دو کشور را به مفصل مشترک رسانده است. سوال مهم این است که چرا برداشت ایران از کاشته های منطقه ای بیش از آمریکا و برنده رقابتهای منطقهای ایران است. مقابله با داعش یکی از صحنههای مشترک رقابت ایران و آمریکاست. ایران و آمریکا هر کدام از منظر خود در تلاشند تا اسب چموش داعش را مهار و منطقه را از شر آنان نجات دهند اما روند امور و گذر زمان کارنامه ایران را قابل قبول و کارنامه آمریکا و متحدانش را رفوزه نشان میدهد. حال سوال این است: چرا چنین شده است؟ چه تفاوت راهبردی باعث کامیابی یک طرف و ناکامی طرف دیگر شده است؟
راهبردهای آمریکا در منطقه نه فقط به مهار داعش ختم نشده است که آتش فتنه تروریسم دامن غرب را گرفته است و سایه ناامنی خواب غربی ها را پریشان نموده است. ولی راهبردهای ایران میدان بازی را عوض نموده و همچون سدی منافع متحدان خود را تضمین و مصون نموده است. همگان اذعان دارند که اگر راهبردهای ایران نبود سوریه زیر پای گروههای تروریستی خاکستر میشد و دودمان بشار بر باد میرفت. اگر نقش و تدبیر ایران نبود دامنه آتش تروریستها دامن عروس خاورمیانه را میگرفت و لبنان مظلوم را میبلعید. اگر نسخه تدبیرهای ایران به داد عراقی ها نمیرسید اکنون بغداد مرکز خلافت خلیفه داعش بود و اردن و ترکیه و دیگر مناطق از تب آن در امان نبودند. برای پاسخ به تفاوتها لازم است به نکات زیر توجه شود:
1-تروریسم از رحمی بیرون آمده که آمریکا و غرب درنطفه گذاری این رحم شریک هستند. دولت وهابی عربستان رحم اجاره ای تروریسم به حساب میآید. این دولت خط قرمز سیاستهای فرامنطقهای آمریکاست. عربستان با دلارهای نفتی و سرمایهگذاری کلان در آمریکا برای خود حاشیه امنیت ایجاد نموده است. تا زمانی که رحم تروریست پرور سعودی ها در امان باشد فرزندان نامشروع این رحم یکی پس از دیگری چهره دنیا را ناامن خواهند ساخت. تمام گروههای تروریستی از رحم سعودی زاده میشوند و تکثیر میگردند.
2-راهبرد آمریکا همواره برخورد با معلول بوده است و تاکتیکش نیز نظامی میباشد این درحالی است که داعش، القاعده، النصره، طالبان و... همه و همه معلول هستند و علت در اندیشه تروریسم پرور نهفته است.
بخشی از این اندیشه محصول پارادایم وهابیت است. این پارادایم با جزمیت، خشک مغزی و جهل محصولی جز تروریسم نخواهد داد. از سوی دیگر تفرعن غرب و برخورد نابرابر با شهروندان مسلمان و همچنین وجود صهیونیسم در منطقه محرک های تروریسم و بی تحملی و عدم بردباری هستند.
3-راهبرد نظامی در برخورد با پدیده تروریسم تنها صورت مسئله را پاک کردن است. منطقه خاورمیانه و کشورهای منطقه مهیای بذر ترور میباشند. اگر امروز داعش با راهبرد نظامی از بین رود فردا سر دیگر اژدهای هفت سرتروریسم سر برمیآورد. بایست اقلیم منطقه برای بذر تروریسم تغییر کند و به چنین افکاری اجازه رشد ندهد. عراق نیازمند دولت قوی و اتحاد و یکپارچگی است. باید کمک کرد که شیعه در کنار سنی و کرد احساس یکسانی نسبت به سرزمین خود پیداکنند و دفاع از سرزمین را وجه همت خود نمایند.
4-مردم منطقه غرب را در تقابل با تروریسم صادق نمیدانند و به همین جهت به آن ها اعتماد نمیکنند. به عبارتی نمیتوان با آرمان آمریکایی داعش را مهار کرد آن چنان که با آرمان ایرانی هم نمیتوان. یکی از دلایل موفقیت ایران این بود که با آرمان اسلامی به جنگ تروریسم رفت و با این آرمان توانست اعتماد منطقه را به خود جلب نماید.
5-راهبردهای غرب در برخورد با تروریسم دوگانه بوده است. هر کجا که آتش تروریسم القاعده مستقیماً منافع غرب و آمریکا را گرفت آنان به مقابله برخاستند و هر کجا که در مسیر منافعشان بود سکوت کردند و بلکه آن را مورد حمایت قرار دادند. تروریسم القاعده در یمن مورد حمایت غرب است چرا که در گمان آنان در مسیر تامین منافعشان است. غرب از جنایات القاعده در لیبی نیز چشم میپوشد. این دوگانگی ها اعتماد عمومی را سلب و صداقت غرب را بیش از پیش زیر سوال میبرد.
6-بازارهای غرب آغوش خود را بر تجارت آثار تاریخی به غارت برده شده توسط داعشی ها باز نموده و بیشترین منفعت را در غارت مواریث تاریخی میبرد. همچنان که این بازارها پشتوانه قاچاق نفت توسط داعش هستند و پول این تجارت تبدیل به اسلحه برای پیشبرد منویات تروریستها میشود.
7-تجربه نشان داده است که با تمرکز بر قدرت نیروی هوایی امکان وارد آوردن ضربههای کاری بر گروههای شبهنظامی وجود ندارد و در مواردی حتی خسارت ناشی از بمبارانها به افراد بیگناه چند برابر خسارت به اهداف میباشد. جنگ با تروریسم نیازمند راهبرد چندگانه شامل فرهنگی، اقتصادی، و نظامی میباشد بنابراین با تک نسخه غربی کامیابی دست نیافتنی است.
8-سابقه دولت آمریکا در عراق و افغانستان مشروعیت اقدامات کنونی اش در مقابله با داعش را زیر سوال برده است. آمریکا با این اقدامات قادر به جلب نظر افکار عمومی نیست آن چنان که قدرت امنیت آوری برای دولتها را هم ندارد.
9-اما راهبردهای ایران اگرچه با کمترین هزینه و در سکوت و با کمترین تبلیغات در حال انجام است ولی به دلیل صداقت و توجه به جامعهشناسی مردم و بهرهمندی از آرمان اسلامی توانسته است زمین بازی را علیه داعش تغییر دهد و توفیقات میدانی را به نام خود ثبت نماید و سربلند باشد. مجموعه راهبردهای ایران توانسته است بر قدرت منطقهای ایران بیفزاید و رقیبان بالقوه همچون عربستان و ترکیه را به محاق ببرد و اکنون ایران است که به تکیهگاه اصلی کشورهای منطقه در هنگام بحرانهای مهم تبدیل شده است.
دنیای اقتصاد:برنامههای اقتصادی و طراحی مکانیزمها
«برنامههای اقتصادی و طراحی مکانیزمها»عنوان روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مهدی نصرتی است که در آن میخوانید؛برنامه ششم توسعه در حال تدوین در نهادها و دستگاههای مختلف است. همزمان طیف زیادی از اسناد بالادستی در حوزههای مختلف وجود دارد که سیاستها و اهداف مطلوب را تبیین کردهاست. گزارشهای نسبتا جامعی نیز از وضعیت فعلی کشور در حوزههای مختلف وجود دارد. به عبارت دیگر، وضع فعلی کشور تا حدود زیادی برای سیاستگذاران مشخص است و وضعیت مطلوب نیز تا حدود زیادی ترسیم شده است، اما مساله این است که از این وضع موجود چگونه به سمت وضع مطلوب حرکت کنیم؟ اگر این مساله در حد یک شرکت یا بنگاه مطرح بود، راهحل مشخص بود: مدیران باید استراتژیهایی را برای رسیدن به این اهداف تعیین میکردند.
نیروهای شرکت نیز ملزم به اطاعت و اجرا بودند، اما در سطح اقتصاد ملی هیچگاه نمیتوان چنین نسخهای را (مشابه کشورهای کمونیستی) ارائه داد. در اقتصاد، بینهایت عامل اقتصادی و بینهایت اطلاعات ضمنی وجود دارد. هر یک از عاملان مطابق با انگیزهها و منافع خود اقدام میکند و نتیجه لزوما آن چیزی نیست که مورد نظر سیاستگذار است. در اینجا باید مکانیزمهای انگیزشی بهگونهای طراحی شوند که عاملان اقتصادی خود بهدنبال نتیجه مطلوب سیاستگذار حرکت کنند.
در برنامههای توسعه کشور (و حتی در برنامه خروج از رکود که اخیرا ارائه شد) عمدتا بر اینکه چه کارهایی باید انجام شود تاکید میشود؛ اما در مورد اینکه این کارها چگونه انجام شود و چه سازوکارهایی باید طراحی شود تا عاملان اقتصادی در جهت اجرای آن برنامهها حرکت کنند، کمتر سخنی به میان میآید.
در سوی دیگر اکثر تحقیقات دانشگاهی و آکادمیک نیز بهدنبال پاسخ به «آیا...؟»، «چرا....؟» و «چه...؟» هستند اما در مورد پاسخ به سوال «چگونه...؟» کمتر کار میشود. قریب به اتفاق پایاننامهها نوعا، یا به بررسی اثر متغیر (الف) بر متغیر (ب) میپردازند؛ یا درصدد اندازهگیری متغیر (ج) هستند. سوال این است: بعد از اینکه این اثرات و این مقادیر را فهمیدیم، چه کنیم که اثرات مفید و مقادیر مطلوب حاصل شود؟ مثلا میدانیم که سرمایهگذاری در زیرساختهای کشور ضروری و مفید است. میدانیم که حضور بخش غیردولتی ضروری و مفید است. سوال اصلی کشور این نیست که «آیا» مفید است یا «چه» میزان مفید است یا «چرا» مفید است. سوال این است که چگونه این کار انجام شود. یا به بیان بهتر چگونه ترتیباتی طراحی کنیم که این کار انجام شود. بهطور خلاصه «تاثیر را فهمیدیم، راهحل چیست؟» اینجا دقیقا حوزهای است که دانشگاهیان خود را کنار میکشند و کار را به سیاستگذاران و مدیران واگذار میکنند. در حالی که سیاستگذاران بهدنبال راهحل هستند، راهحلی که مبتنی بر چارچوب علم اقتصاد و انگیزههای اقتصادی عاملان باشد و به خروجیهای مطلوب منجر شود.
یکی از رویکردهای موجود در علم اقتصاد برای پاسخگویی به این وضعیت، تئوری طراحی مکانیزم است که ماسکین (یکی از برندگان نوبل اقتصاد در سال 2007) آن را جنبه مهندسی علم اقتصاد معرفی میکند. در بسیاری از کارهای نظری در اقتصاد، بر نهادهای موجود تمرکز میشود و نظریهپرداز قصد توضیح یا پیشبینی نتایج اقتصادی یا اجتماعی تولید شده توسط این نهادها را دارد، اما در تئوری طراحی مکانیزم، کار تا حدودی برعکس است: ما ابتدا خروجیها یا اهداف مطلوب اجتماعی را شناسایی میکنیم و سپس این سوال را مطرح میکنیم که آیا برای رسیدن به این اهداف میتوان مکانیزم مناسبی طراحی کرد؟ اگر پاسخ مثبت است این مکانیزم چگونه است؟ هرچند نگاهی به مقالات آکادمیک این حوزه نشان میدهد این رویکرد که قرار بودهاست نقش مهندسی علم اقتصاد را ایفا کند نیز خود بیشتر در سطح روابط و معادلات ریاضی «خوش رفتار» باقی مانده است، شاید به این دلیل که اقتصاددانان چندان علاقهای ندارند خود را درگیر مسائل اجرایی و واقعی کنند.
اما به هر حال به نظر میرسد در حال حاضر سوال پیشروی اقتصاد ایران چه در حوزه اجرایی و چه در حوزه آکادمیک از جنس طراحی مکانیزم البته به شکل عملیاتی و کاربردی آن باشد.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد