یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
او علاوه بر شعر انقلاب، در عرصه شعر مذهبی هم گامهای پررنگی برداشته و آثار زیبا و ماندگاری خلق کرده است.
معلم دامغانی در شمار شاعران نسل اول انقلاب ایران است و بسیاری از شعرهای مطرح دوران انقلاب و دفاع مقدس از سرودههای اوست: «این فصل را با من بخوان، باقی فسانه است / این فصل را بسیار خواندم، عاشقانهاست...» او مثنوی هجرت را در مدح امام خمینی(ره) سروده است؛ همچنین ترانههای بسیاری برای بعضی خوانندگان مطرح ایران همچون محمد اصفهانی، محمدرضا شجریان و مجید اخشابی سروده که از آن جمله میتوان به ترانه باران از آلبوم شب، سکوت، کویر شجریان اشاره کرد.
او استاد مسلم ادبیات فارسی است و سخن گفتن با او شیرین است، چراکه حکایتها و روایتها و نکات نغزی از ادبیات ـ که هنر مسلم ایرانیهاست ـ در خاطر دارد و به هر بهانه نقبی به آنها میزند. البته این گفتوگو حال و هوای دیگری دارد. یک روز که او برای برگزاری جلسه شعر به حوزه هنری آمده بود، قرار شد درباره ادبیات جنگ و بیداری صحبت کنیم، اما گذارمان به موضوعات مختلف دیگری چون نگاه او به مقوله زن نیز افتاد.
در جامعه بشری هر واقعهای که رخ میدهد، هنر و ادبیات به سوی آن حرکت میکنند و خلق آثار متعددی را رقم میزنند. در این میان، جنگ به عنوان یکی از رویدادهای تلخ بشری همیشه مورد توجه بوده و میتوان گفت همه ملتها ژانری به نام ادبیات جنگ را دارند. به نظر شما چرا جنگ تا این حد دستمایه خلق اثر هنری قرار گرفته است؟
بگذارید اول نگاهی به مقوله جنگ داشته باشیم و به این بپردازیم که اساسا جنگها چرا و چگونه شکل میگیرند. همیشه بودهاند کشورهایی که در پی فزونخواهی خود حمله کردهاند و دیگر سرزمینها را به خاک و خون کشیدهاند. البته این کار برای آنها توجیه دارد. آنها مدنیتی را ساختهاند که باید با بهرهکشی از مواهب دیگران تغذیه شود.
چنان که در این سالها مشاهده میکنید، این کشورهای فزون خواه از ناحیه مردمان خودشان هم به مخاطره افتادهاند و دیگر مورد قبول آنها هم نیستند تا جایی که بریتانیای پیر هم دیگر نمیتواند چنان که باید و شاید جذب سرمایه برای سیر کردن مردمان خودش انجام دهد و به دردسرهای بسیاری افتاده است.
این بهرهکشیها، از سوی کشورهایی هم که به آنها ستم میشده، طی سالهای اخیر با واکنشهای جدی روبهرو شده است.
بله. وقتی کشورهایی، افزون خواهانه بر خواستههای خود پای میفشارند و سعی میکنند برای جلب منافعشان این سوی جهان را در رنج، ضعف و بیچاره نگه دارند، پس نوعی بیداری که میتوان آن را دفاع نامید، به مردم اذن میدهد که در حد دفاع مقابل دشمن رویاروی خود بایستند و این گونه است که بیداری اسلامی در دل امتهای مسلمان شکل میگیرد و جنگ با نابرابری آغاز میشود.
این بیداری در ادبیات کشور ما چه تاثیری داشته است؟
ملت ایران این بیداری را سالها پیش تجربه کرد و در مقابل نظام منحط شاه ایستاد و اسلام را در کشور زنده کرد. این بیداری با فاصلهای کوتاه در جریان وقوع جنگ تحمیلی هم رخ نمود. درباره جنگ تحمیلی کشورمان باید همیشه بر این نکته تاکید کنیم که ما هیچ وقت جنگی را شروع نکردهایم. جنگافروز کس دیگری بوده و ما تنها در مقام دفاع از خودمان با ضعیفترین ابزار دفاع سعی کردیم مقابل هجوم دشمن از خود محافظت کنیم، اما برای ملتی که بیدار باشد، جنگها تمام شدنی نیست.
پس جنگ اینجا به پایان نرسید؟
جنگ به معنی رویارویی ایرانیان با شاه به پایان رسید، جنگ به معنی تحمیلی آن با عراق هم به پایان رسید، اما تا روزی که حتی یک دشمن در زمین است، جنگ همچنان باقی است. ما در موقعیتی هستیم که باید نگاهبانی بدهیم و بیدار باشیم که مورد تهاجم دشمن واقع نشویم.
پس بیداری اسلامی توانست مردم ما را در مسیری حرکت دهد که از جان و مال و هستی خود در راه اسلامی شدن وطن و پس از آن در جریان جنگ تحمیلی بگذرند؟
انسانی که مرگ و عدم را نمیشناسد و آن را نوعی ادامه زندگی تلقی میکند، در مواجهه با مواردی چون جنگ بین حق و باطل دو واکنش نشان میدهد یعنی پیرو آیه قرآن «و احدی الحسنین» دو راه الهی را که پیش رو دارد بر میگزیند و بخوبی واقف است که شهادت یا پیروزی در جنگ هر دو عین حق است و پیروزی، پس به آن میبالد.بنابراین جنگ در این سوی جهان به شرط آن که بر سر ارجمندی باشد عین زندگی است، چراکه همه مسائل زندگی جنگ است و آدمی بدون جنگ نه زیسته و نه زندگی بدون آن مقدور و ممکن است.
شما زندگی را جنگی دائمی میدانید؟
بله، جنگ هرگز تمام نشده تا کسی برای آن برنامهریزی کند. هنرمندان، شاعران و نویسندگان همیشه از جنگ گفتهاند چون همیشه دشمن وجود دارد! آرزوی جهان پر از دوستی چیزی است که شاید در زمین میسر نباشد. البته ای کاش باشد.
از جنگ گفتیم، از صلح هم بگوییم. نظر شما درباره صلح چیست؟
هستند کسانی که خواب صلح را میبینند و آرزوی چنین روزی را دارند، اما بیتردید این آرزو با روزگاری که ما در آن زندگی میکنیم فاصله بعید دارد. ما هم آرزوی روزی را داریم که جنگی در میانه نباشد. ای کاش جهان چنان بود که هرگز خونی از بینی کسی نمیآمد. البته این موضوع متعلق به وقتی است که عدالت حاکم بر جهان باشد و امروز تا عدالت فاصله زیادی داریم.
در عرصه ادبیات جنگ تحمیلی فعالیتهای پژوهشی و نقادانهای در حال انجام است. یکی از این پژوهشها ـ که موافقان و مخالفان بسیاری هم دارد ـ ادبیات ضدجنگ است که به بررسی داستانهای ضدجنگ پرداخته است. این موضوع نشان میدهد که برخی به وجود داستانهای ضدجنگ معتقد و در حال پژوهش روی این موضوع هستند. به نظر شما این موضوع جایی در شعر دفاع مقدس دارد و میتوان پژوهشی هم در این عرصه داشت؟ آیا شما اساسا به ادبیات ضد جنگ معتقد هستید یا خیر؟
نکته اول اینکه وقتی کسی که جنگ را میافروزد شما نیستید، طبعا نفرت از جنگ را هم نخواهید داشت و آن را سیاهنمایی نخواهید کرد.
در شعر پارسی و تازی کسی را سراغ ندارم که به جنگ به چشم حقارت و نفرت نگریسته باشد. بنابراین تصور نمیکنم در فرهنگ ما کسی از جنگ بیزاری نشان دهد. بیزاری از جنگ متعلق به مردم کشورهایی است که دولتمردانی آتشافروز دارند. شعر و داستان ضدجنگ اگر هم نمونه عینی داشته باشد، جزو مسائلی است که دشمنان تلقین میکنند. شاید اندیشیدن عاری از انصاف به جنگ تحمیلی را از مردم ما بگیرند.
بگذارید گریزی هم بزنیم به شعر انقلاب و دفاع مقدس. بیشک انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در همه زمینههای جامعه تاثیر گذاشته و طبیعی است که شعر هم از این قاعده مستثنا نباشد. شما این تاثیر را چطور ارزیابی میکنید؟
برای اشراف به مانیفست دقیق درباره انقلاب باید به خیلی از آثار مراجعه کرد یعنی ما انقلاب را به ثمر رساندیم که از جهت پیوستگی و وابستگی ما به آن بخش عمدهاش در درون ما یا در نهفت هزاران هزار کتابی است که در طول تاریخ اسلام و بعد در تاریخ ایران و شرق نوشته شده است.
پشتوانه انقلاب، پشتوانه بسیار بزرگی است؛ پشتوانهای که وقتی به خلاصه کردن آن میپردازیم و صورت و مخرجها را برای سادهکردن با هم میسنجیم، میرسیم به اینکه مثلا از جهت زنانگی و مساله زن و خصلتهای زنانه حتی در مردان، بازگشت ما به مساله میترائیسم است. خصوصا بخش آناهیتی و در واقع میترا که به قولی یا مادر اوست یا یکی از خدایانی که او را حمایت میکند. خدای مهر و روشنی، خدای زهره و زهرا، انوئیت در پیش از اسلام با عنوان آناهیت در شرق و بعد از اسلام با عنوان زهرا در مقابل هلنیسم در غرب قرار دارد و آگاهی نسبت به این مسأله خیلی از جریانات را پیش پای سالک و رونده روشن میکند.
فکر نمیکنید بعد از انقلاب شعر از ناخودآگاهی شاعر فاصله گرفته و به سمت خودآگاهی شاعر که بیان مسائل و وقایع انقلاب بود، پیش رفته است؟
هم بله و هم نه. بله، به خاطر اینکه من هم قائلم وقتی شما نیت یک امری را در ذهنتان کردید تا وقتی عمل نکردید آن امر به اتمام نرسیده. بخشی از آن انجام شده و کامل نیست، حتی من که از آغاز ماجرا فکر میکنم جریان را خودآگاهانه طی کردم، یعنی شعرهای من از قبل از انقلاب شهادت میدهد که نسبت به مسلمانی چگونه فکر میکردم، نسبت به حرکتی که اینجا داشت ایجاد میشد چگونه فکر میکردم، وقتی ایجاد شد چطور فکر کردم و چه نوشتم و اینها میتوانند شهادت بدهند که نسبت به مسأله یک نوع خودآگاهی داشتم و این خودآگاهی، همان بیرون آمدن از ناخودآگاهی بوده. اگر همه ما بدون اینکه هیچ اندیشهای کنیم، به بیان اعتقاداتمان میپرداختیم، یک نوع سخن میگفتیم و سیر همان بود و حرف همان که شعر است و نظم نیست. ما با هم تفاوتهایی داریم؛ مثلا در بسیاری موارد زن در اجتماع من یک تحقق دیگری داشت؛ تحققی متفاوت با دیگر شعرا.
پس کمی هم درباره این زن موجود در اجتماعتان توضیح دهید.
من به باطن میرفتم و زنی که در اندیشه من بود، به آناهیتا شباهتش بیشتر از هر زن دیگری بود. بعد به مریم شبیه است. بعد به زهرا میماند بلکه زهرا(س) عین و اسوه آن زن برجستهای است که ما جستجو میکنیم و در این مرحله میتوانم بگویم زهرا(س) تعریف از زن کامل است اما معرفت من بیچاره در دوره آخرالزمان با این فاصله بعید زمانی و فاصله بعید ذهنی در زهرا(س)چقدر بوده است؟ آنچه گفتم بسیاری از آن بر ساخته و به اندازه اندیشه من است و نه برای آن میتوانم ارزش الهام صد درصد قائل باشم و بگویم چون الهام است لابد باید درست باشد و نه برایش میتوانم ارزش خودآگاهی صد درصد قائل باشم.
میدانیم گاهی اغواست و گاهی تقوا. شما اگر کج باشید و ترازوی شما کج باشد، لابد آنچه به عنوان میزان نشان میدهید، راست نیست چون میزان کج است.
وقتی میزان کج است چارهای نمیشود کرد. برای همین گفتهاند اهل الهام اگر پاکیزه باشند، اگر آنچه باید عمل کنند کاملا عمل کنند، اینها به نقطهای میرسند که الهاماتشان الهام اغوایی نیست، الهام تقوایی است، چنان که پیامبران چنیناند و من در این مورد نسبت به خودم به دو دلیل یکی زمان ـ که آخرالزمان استـ مشکوکم و یکی هم اینکه خودم را بیش از هر کس دیگر میشناسم.
چه کسی میتواند از تنها مردی که به خوانندگان پاپ مجوز داد، بد بگوید؟
خشایار اعتمادی، خواننده موسیقی پاپ کشورمان چندی پیش در گفتوگو با جامجم درباره دوران حضور علی معلم در مرکز موسیقی صدا و سیما سخن گفت و این دوران را طلایی و تکرارنشدنی دانست. خالی از لطف نیست به بهانه گفتوگو با علی معلم نگاهی به سخنان اعتمادی نیز داشته باشیم:
« اگر علی معلم دامغانی نبود، فعالیتهای من و امثال من به جایی نمیرسید. ایشان تنها کسی است که موسیقی پاپ ایران همیشه مدیونش خواهد بود. آقای معلم زمانی که به مرکز موسیقی صدا و سیما آمد، سیاست درستی را اجرا کرد. از سال 75 بود که شبکههای بهاصطلاح آن طرف آبی توانستند خودی نشان دهندچون پاپ داخلی با کمکهای علی معلم فعالیت خود را آغاز کرد و آنها بخش عظیمی از مخاطبانشان را از دست دادند.
در دوره حضور ایشان بهترین اتفاقات در عرصه موسیقی صدا و سیما که نه در عرصه موسیقی کشور رخ داد. چرا؟ چون این مرد بزرگ موسیقی را میفهمید. مردی که سیاستش این بود؛ حمایت، هدایت، کارشناسی و در خط پایانی ممیزی. پس از رفتن او بود که با هجمه شبکههای غیرمجاز مواجه شدیم، چون قصد داشتند به نوعی بتوانند با پاپ داخلی مبارزه کنند.
شاید برخی از علی معلم بد بگویند، اما من میگویم چه کسی میتواند از تنها مردی که به خوانندگان پاپ مجوز داد، بد بگوید؟ مردی که چنان ادبیات، شعر و موسیقی را میشناخت که بتواند همه اینها را در مسیر درستی پیش ببرد.
من، قاسم افشار و محمد اصفهانی که البته قبل از آن سنتی میخواند و بسیاری دیگر از خوانندهها مجوز کار در موسیقی پاپ را از این مرد گرفتیم.
این مرد هجمههای خارج را که شکست هیچ... در برابر مخالفتهای داخلی هم ایستاد.»
شاعر حقوقدان
استاد علی معلم دامغانی سال 1330 در دامغان متولد شد و پس از اخذ دیپلم از سمنان و شاهرود به تحصیل در دانشکدههای حقوق و علوم انسانی دانشگاه تهران و از آن پس به مطالعه آزاد در این زمینه بویژه سرودن اشعار انقلابی پرداخت.
از وقایع مهمی که بر زندگی ادبی علی معلم دامغانی تاثیر گذاشت، انقلاب اسلامی بود که محتوای شعر او را به خود اختصاص داد. معلم پس از انقلاب علاوه بر تدریس و تحقیق در شعر، موسیقی و ادبیات، معاونت فرهنگی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، عضو شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و رئیس مرکز موسیقی سازمان صداوسیما بوده است.
او بیش از هر چیز به تدریس شعر و ادبیات اشتغال داشته است. مطالعه آثار ادبی و سرودن شعرهای انقلابی از اموری است که اوقات فراغت علی معلم دامغانی را به خود اختصاص میدهد.
سیدعلی موسوی گرمارودی، مشفق کاشانی و محمود شاهرخی برخی شاعران انقلابی و از همفکران علی معلم دامغانی هستند. معلم دامغانی ازجمله شاعرانی است که در فضای معاصر در ستایش انقلاب اسلامی و عرفان اشعاری میسراید.
او سال 80 در نخستین همایش چهرههای ماندگار به عنوان چهره برگزیده در زمینه شعر و ادب فارسی برگزیده و معرفی شد. استاد علی معلم دامغانی سال 88 بنا بر تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی و با حکم رئیسجمهور به عنوان دومین رئیس فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران منصوب شد و هنوز در این سمت پابرجاست. این شعر از مجموعه «رجعت سرخ ستاره» انتخاب شده و دربردارنده مجموعهای از مثنویها و غزلهای شاعر است.
دلم ز گریه بیگاه خویشتن شاد است
ز سیل خانه ما هست اگر که آباد است
به دولت غمت از عالمی رها شدهایم
اسیر خویشتن است آن که از تو آزاد است
مرا جفای تو خوشتر که پند بیدردان
رهین برق شود خرمنی که بر باد است
یکی به نالهام از کاروان نمیخیزد
به سقف مقبره گویی جرس به فریاد است
به صبر پهلوی خسرو درید عشق، این زخم
گمان مدار که تنها نصیب فرهاد است
معلم! از که ستانیم داد دل که سبو
به حکم حادثه آماج سنگ بیداد است
زینب مرتضاییفرد / گروه فرهنگ و هنر
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد