نماینده جنبش جهاد اسلامی فلسطین در ایران در گفتگوی تفصیلی با جام جم آنلاین مطرح کرد
نویسنده بزرگ، شکسپیر درباره این موضوع چنین میگوید: در زندگی، فقدان و جدایی همواره وجود دارد؛ گاه کوچک و گاه بزرگ، زمانی غلبهپذیر و گاه غلبهناپذیر و دارای تاثیر بینهایت. همه ما از ابتدای کودکی تا هنگام مرگ تحت تاثیر فقدانهای مختلف قرار میگیریم. فقدانهایی که برای خود ما اتفاق میافتد یا برای کسانی که دوستشان داریم. تاثیر این احساس فقدان ممکن است نهفته و در تفکرات و اعمال روزمره ما پنهان باشد. هنگام فقدان، غم و ترس هردو میتواند کوبنده و ویرانگر باشد و هر دو نیز واکنش طبیعی در برابر از دست دادن فرد یا چیزی است که به آن علاقه داریم و به آن وابستهایم. به هر حال حتی در شرایط فقدان، ما مجبور به ادامه راه هستیم و فقط نه به گذشته که باید به آینده بیندیشیم.
عوامل ایجاد تعادل هنگام فقدان
بعضی بر این باورند که یک مشکل خاص به تنهایی شخص را درگیر بحران نمیسازد مگر این که در مجموعه عوامل ایجادکننده تعادل در زندگی شخص نقصی وجود داشته باشد. یکی از عوامل تعادل، درک صحیح و بسنده است؛ یعنی روشی که براساس آن به یک مشکل نگریسته شود و آن مشکل معنی پیدا کند.
برای مثال، والدینی که دخترشان از شوهرش طلاق گرفته ممکن است احساس کنند بدترین اتفاق ممکن به وقوع پیوسته است و در مورد توانایی خود برای نگهداری از دخترشان ارزیابی منفی داشته باشند. با وجود این، والدین دیگری ممکن است به هیچوجه چنین احساسی نداشته باشند.
دومین عامل ایجاد تعادل برخوردار بودن از شبکهای از روابط حمایتکننده و مفید است. این شبکه شامل برخورداری از گروهی از دوستان، خویشاوندان و آشنایانی است که در طول یک مشکل میتوانند از شخص حمایت کنند.
سومین عامل ایجاد تعادل شامل فرآیندهایی است که برای رویارویی با مسائل به کار گرفته میشود و ما از بسیاری از آنها استفاده میکنیم. اگر این فرآیندها بخوبی عمل نکند یا از کار بیفتد، شخص بحرانی را تجربه میکند. این فرآیندها میتواند شامل توجیه، دلیلتراشی، انکار مسائل، دستیابی به اطلاعات جدید در یک کتاب، دعا، مطالعه کتابهای مذهبی و چیزهای دیگر باشد. هر چقدر تعداد و تنوع روشهای رویارویی با مسائل افزونتر باشد، احتمال این که شخص دچار یک بحران بعد از فقدان شود، کمتر خواهد بود.
عامل نهایی، مدت بحران است. اشخاص نمیتوانند یک دوره زمانی طولانی را در حالت بحران به سر ببرند. در برابر بحران باید دست به اقدامی زد و باید راهحلی وجود داشته باشد.
تجربه و تحقیق بیانگر این موضوع است که یک بحران حداکثر شش هفته طول بکشد و پس از این مدت، شخص به حالت تعادل و هماهنگی دست مییابد. ممکن است حالت تعادل و توازن شخص با حالت قبل از شروع بحرانفقدان متفاوت باشد به هر حال نوعی از تعادل لازم است که به وجود آید.
نیاز مبرم به مشاوره
معمولا اشخاصی که هنگام فقدان یا روبهرو شدن با یک حالت بحرانی نیاز به کمک یک مشاور پیدا میکنند شامل گروههای زیر هستند:
ـ مراجعانی که به شخص توانمند و پرقدرت احتیاج دارند تا از آنان حفاظت کند و آنان را تحت کنترل داشته باشد.
ـ اشخاصی که احتیاج دارند کسی به آنان کمک کند تا ارتباطشان را با واقعیت حفظ کند.
ـ اشخاصی که احساس تهی بودن میکنند و نیاز به محبت دارند.
ـ اشخاصی که برای داشتن احساس امنیت نیاز به این دارند که به مشاوری دسترسی داشته باشند.
ـ افرادی که احساس گناه مدام آزارشان میدهد و در پی این هستند نزد کسی اعتراف کنند.
ـ افرادی که نیاز مبرم به سخن گفتن در مورد مسائل خود دارند.
ـ اشخاصی که برای حل و فصل مسائل مشتاق اندرز و راهنمایی دیگرانند.
ـ آن دسته از افرادی که در پی این هستند که به افکار درهم و آشفته خود نظم ببخشند.
ـ اشخاصی که مشتاق درک خویشتن و دست یافتن به یک بینش در مورد مسائل خود هستند.
اطمینانبخشی به فرد آسیبدیده
معمولا فرد دچار فقدان و افسرده بشدت نیازمند این است که سخنانی اطمینانبخش بشنود؛ نیازی که گویی هرگز ارضاء نمیشود. گرچه گاه متاسفانه چنین شخصی نمیتواند از این اطمینانبخشی تسلی حاصل کند یا از آن راضی شود.
با وجود این، نیاز فرد افسرده نیازی واقعی و اصیل بوده و شما به عنوان یک کمککننده باید بارها و بارها با صمیمیت و آرامش به شخص اطمینان ببخشید.
آگاهی فرد در مورد این که شما از مشکل وی در زمینه آرامشیافتن از اطمینانبخشی اطلاع دارید، میتواند برای وی مفید باشد. در برخی موارد حتی ممکن است نیاز باشد به شخص افسرده بارها گفته شود که وی به حالت عادی باز خواهد گشت.
این امر باعث میشود وی از داشتن این چشمانداز که در نهایت وضعش بهتر خواهد شد و از نظر عاطفی واقعا احساس آرامش کند. نکته مهم این است که اطمینانبخشی در نخستین برخوردهای شما با فرد دچار فقدان و افسرده باید به کار گرفته شود.
اطمینانبخشی، گفتن عباراتی چون «خودت را جمعوجور کن» یا «به خودت بیا» نیست. یا به معنای این نیست که فرد قولهای جادویی چون این قول را بدهد «که همه چیز درست خواهد شد» چرا که شما دقیقا نمیدانید چگونه و چه وقت همه چیز درست خواهد شد.
مراقب پیامدهای خشم ناسالم خود باشید
خشم را به سرطان تشبیه کردهاند که اگرچه چند علامت ظاهری آن را میتوان دید، ولی آسیبهای اصلی آن از نظر پنهان است.
خشم نیز آهستهآهسته قربانی خود را فرسوده میکند، لذت خوشبختی را از او میگیرد و او را در گذشته حبس میکند. اگر خشم پیوسته با افکار منفی تغذیه شود، به شکلی آهسته و دردناک افزایش مییابد تا این که به آزردگی و نفرت درازمدت تبدیل میشود.
نفرت هم به اندازه خشم و درواقع بیش از آن میتواند تخریبکننده باشد. خشم ناسالم میتواند با صدای بلند و پرخاشگری همراه باشد و به دوستان، اقوام، ناظران و بیگانگان بیگناه آسیب رساند. همچنین میتواند با نشانههای جسمی همچون افزایش فشار خون و مشکلات قلبی همراه باشد.
اگر تصمیم بگیرید خشم ناشی از فقدان را از خود دور کنید، گام موثری برای آرامش خود برداشتهاید. این کار سبب میشود انرژی خود را بیشتر صرف فعالیتهای مثبت کنید، آن وقت بیشتر لبخند خواهید زد، دوستان بیشتری به شما میپیوندند، برای نزدیکان خود خوشایند خواهید بود و در نتیجه سالم خواهید ماند.
فقدان را بهعنوان یکی از تجربههای زندگیتان بپذیرید
هنگامی که فقدان را تجربه میکنید یکی از اولین سوالاتی که از خود میکنید این است که «چرا این اتفاق برای من افتاد؟» در این حالت موفقیت شما در رویارویی با فقدان ارتباط زیادی با یافتن دلیلی موجه دارد. البته همیشه این کار آسان نیست، زیرا بسیاری از فقدانها و از دستدادنها ناگهانی و غیرمنتظره است. در این مواقع باورهای مذهبی بعضی از افراد به آنان کمک میکند توضیحاتی را برای فقدان مربوط بیابند.
در حالت از دست دادن فردی یا چیزی اغلب افراد هنگامی بیشتر رنج میبرند که در تلاش برای «باطل کردن» فقدان مورد نظر هستند و این عمل را به این طریق انجام میدهند که درباره تمام کارهایی میاندیشند که میتوانستند انجام دهند یا اینکه باید به صورتی متفاوت انجام میدادند.
در بعضی از موارد اگر فرد ماتمزده به طریقی متفاوت عمل میکرد، میتوانست جلوی فقدان مورد نظر را بگیرد، اما در بیشتر موارد، فرد ماتمزده نمیتواند هیچ کاری برای جلوگیری از فقدان مورد نظر انجام دهد.
با وجود این، دیگر مهم نیست فرد چه کاری میتوانسته یا اینکه نمیتوانسته برای جلوگیری از فقدان انجام دهد.
چراکه به هر حال فقدان مربوط به وقوع پیوسته و نمیتوان آن را تغییر داد. شما باید بپذیرید فقدان مورد نظر واقعیت داشته و نمیتوانید به گذشته بازگردید؛ البته این کاری دردناک و بسیار دشوار است و به زمان نیاز دارد.
شما میتوانید با چشم انتظار بودن برای رسیدن به رهایی از این وضع کار را آسانتر جلوه دهید و سعی کنید با کوچک شمردن یا انکار اهمیت فقدان مورد نظر بخواهید از خود محافظت کنید.
این حقیقت را پذیرا باشید زندگی رویدادی است که نیاز دارد شما مهارتهای جدید مربوط به آن را یاد گرفته و خود را با تجارب جدید وفق دهید، پس وقت آن است که با زندگی جدیدتان کنار بیایید.
البته این به آن معنا نیست که فقدان مورد نظر فراموش شده باشد، بلکه فقط به این معناست که شما آمادهاید فصل جدیدی از زندگی را شروع کنید.
برخی پیشنهادهای مشاوران در کاهش یا پایان بخشیدن به روند اندوه ناشی از فقدان:
ـ از لحاظ جسمی مراقب خودتان باشید. منظم و سالم غذا بخورید و مرتب ورزش کنید.
ـ حرف بزنید. با یک دوست مورد اعتماد یا یکی از اعضای خانواده یا همسایهها یا کسی که بتواند شما را درک کند. حرف زدن شما را از انزوا میرهاند. میتوانید با افرادی که در زمانی خاص در شرایط مشابه شما بودهاند در تماس باشید.
ـ خاطرات مطلوب را زنده نگه دارید، چنانچه اتفاقی شما را ناراحت میکند ـ مثل شنیدن یک آهنگ یا دیدن یک عکس ـ از آن پرهیز و سعی کنید به جای ناراحت کردن خود به خاطرات خوش فکر کنید.
ـ راحت گریه کنید. زمانهایی وجود دارد که دلتان میخواهد بنشینید و گریه کنید و این خوب است؛ چراکه شما نیاز دارید احساسات واقعی خود را بروز دهید. در این زمان خشم خود را نیز ابراز کنید، چراکه اگر احساسات تندتان را در خود بریزید اوضاع را بدتر میکنید و مانع پیشرفتن خود میشوید.
ـ به آینده فکر کنید. خودتان را وادار کنید به چیزهایی فکر کنید که دوست دارید انجام دهید. به زمانی فکر کنید که از این مشکل فارغ شدهاید. این کار آغاز پدید آمدن افکار خوشبینانه است.
ـ استراحت کنید، استراحت به بدن شما کمک میکند تا خود را از تنش و اضطراب برهانید؛ میتوانید کتاب بخوانید، فیلم ببینید، پیادهروی کنید، بدوید یا به یک سالن ورزش بروید.
ـ به خودتان برسید. از هر فرصتی برای رسیدن به خودتان استفاده کنید. این کار میتواند پذیرایی با چیزی ساده مثل یک فنجان چای باشد یا گوش کردن به یک آهنگ یا حتی گذاشتن پای خود در آب و رفتن به خارج از شهر برای تعطیلات.
احساساتی که در فقدان تجربه میشود
غم: شما ممکن است احساس خلأ عاطفی، دلشکستگی و افسردگی کرده و احتمالا به صورت غیرمنتظرهای دوست داشته باشید گریه کنید.
خشم: ممکن است از بیعدالتی درباره فقدان و این حقیقت که نتوانستهاید آن را کنترل کنید، احساس خشم و ناکامی کنید.
احساس گناه: ممکن است از اینکه نتوانستید جلوی فقدان را بگیرید احساس گناه کنید. بدانید همه انسانهایی جایزالخطا هستیم که در دنیای غیرقابل پیشبینی زندگی میکنیم.
اضطراب: ممکن است ترس این را داشته باشید که «آیا میتوانیم از این فقدان جان سالم به در ببرم؟»
تنهایی: که معمولا همراه احساس تهیبودن و ترکیبی از غمگینی و اضطراب است.
انزوا: به این معناست که احساس کنیم از بقیه مردم با وجود حضورشان دور هستیم. وقتی احساس انزوا میکنیم که هر قدر هم که دوروبرمان شلوغ باشد، باز هم احساس تنهاییمان از بین نمیرود و آرامش پیدا نمیکنیم.
خستگی: ممکن است احساس خستگی و فرسودگی کنید. این عکسالعملی طبیعی در برابر فشارهای روانی است و نباید به عنوان کاستی یا علامت ضعف نگریسته شود.
شوک: اگر فقدان ناگهانی یا غیرمنتظره باشد، ممکن است دچار شوک شوید. شوک، ناباوری و کرختی اولین مرحله ماتمزدگی را دربرمیگیرد.
تجربه فقدان همچنین میتواند بر بسیاری از افکار روزانه ما تاثیرگذار باشد
ناباوری: ناباوری اولین مرحلهای است که در ماتمزدگی اتفاق میافتد. در این مرحله ابتدا مشکل است که حقیقت فقدان مربوط را پذیرا باشیم.
گیجی: ممکن است احساس گیجی کنید و برایتان دشوار باشد روی یک موضوع ذهنتان را متمرکز کنید.
مشغولیت ذهنی: تفکر شما ممکن است تقریبا به طور کامل بر فقدان و آرزوها و تمایل شما برای بازگشت به گذشته معطوف شود.
تخیل: ممکن است تصور کنید قبل از فقدان، چیزها در نظرتان چگونه بوده است و تظاهر کنید به گذشته بازگشتهاید یا این که شخص یا چیزی را که از دست دادهاید هنوز وجود دارد.
از دست دادن و افسردگی ناشی از آن
بررسی معنا و مفهوم از دستدادن و تغییر در هنگام فقدان به منظور درک عمیق افسردگی ناشی از این فقدان اهمیت زیادی دارد.
هنگامی که از دستدادن کسی یا چیزی از سوی فرد برای ادامه زندگیاش بسیار ضروری قلمداد شود و وی چنین تصور کند که نمیتواند چیزی یا کسی را جایگزین آن کند، افسردگی فرد عمیقتر میشود.
در این حالت از دستدادن، یکی از مهمترین علل زیربنایی افسردگی محسوب میشود، اما این موضوع اغلب از سوی کسانی که به نوعی تلاش میکنند تا به فرد دچار فقدان کمک کنند نادیده گرفته میشود، چرا که اغلب آنان فراموش میکنند که باید فقدان را از دیدگاه فرد آسیبدیده ببینند. زیرا ممکن است از دیدگاه فرد کمککننده آنچه اتفاق افتاده است یک فقدان و ضایعه به حساب نیاید یا ممکن است آن را فقدانی جدی تلقی نکنند. معنی فقدان و از دستدادن را باید از دیدگاه شخص بحرانزده مورد بررسی قرار داد.
به طور کلی هر چقدر از دستدادن شکلی ناگهانیتر داشته باشد، به همان میزان هم ما بیشتر احساس درماندگی و آشفتگی میکنیم. یک مرگ ناگهانی و غیرمنتظره ممکن است توانایی ما را در به کارگیری تکیهگاههای عاطفی مورد نیاز برای رویارویی با مشکلات را از بین ببرد. در حالی که از دستدادن تدریجی، گرچه رنجآور است، اما دستکم میتواند ما را تا اندازهای آماده سازد.
اغلب از دست دادن ممکن است به صورتهای مختلفی انجام گیرد مثلا از دستدادن چیزهای انتزاعی و غیرقابل لمس مانند عشق، امید یا آرزو یا از دستدادن چیزهای مشخص که شامل از دستدادن اشیای قابل لمس همچون خانه و اتومبیل میشود که میتوانیم آنها را احساس کرده و ببینیم. حالت دیگر از دست دادن، از دستدادن چیزهای تصوری است.
این مورد ناشی از فعالیت تخیل فعال ماست. مثلا ما فکر میکنیم شخص خاصی مانند همسر یا یک دوست، دیگر دوستمان ندارد.
معصومه اسدی - جامجم
نماینده جنبش جهاد اسلامی فلسطین در ایران در گفتگوی تفصیلی با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر رجبیدوانی بهمناسبت سالروز مبعث رسول گرامی اسلام(ص) تشریح شد
در گفتوگو با رئیس سازمان دامپزشکی کشور آسیبشناسی شد
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دبیرکل «باشگاه مدیریت رسانه و توسعه سواد رسانهای یونسکوی ایران» عنوان شد