نوروز و آیین‌هایش در گفت‌وگو با محمد بقایی (ماکان)‌

نوروز ، مبارز همیشه پیروز

آیین‌های نوروزی در سال‌های اخیر معمولا با مراسم آخرین چهارشنبه سال که به چهارشنبه‌سوری معروف است آغاز می‌شود و با جشن سیزدهم فروردین که سیزده به‌در نامیده می‌شود، پایان می‌گیرد.
کد خبر: ۳۹۰۷۸۹

ذهن هر ایرانی در هر نقطه‌ای از جهان که باشد از اوایل اسفند به نوروز و آیین‌های وابسته به آن معطوف است؛ آیین‌هایی که در گذشته‌ای نه‌چندان دور با گستردگی بسیار برگزار می‌شد و حتی از اوایل اسفند هر سال بتدریج فضای ایران حال و هوای نوروزی به خود می‌گرفت و مراسمی برگزار می‌شد که در حقیقت طلیعه‌دار نوروز بوده.

بسیاری از این آیین‌ها بنا به دلایلی که ذکرشان در این مختصر نمی‌گنجد از خاطره‌ها رفته‌اند، برخی اندک رمقی دارند و تعدادی نیز با جلوه و نیرویی بیش از پیش به سیر تاریخی خود ادامه می‌دهند.

برای تأمل در مجموع این آیین‌ها که فضای سرزمین‌مان را در خود گرفته، گفت‌وگویی با محمد بقایی (ماکان) که ایران‌پژوهی از جمله تلاش‌های فرهنگی اوست، ترتیب داده‌ایم که اکنون از نظرتان می‌گذرد. از میان 65 اثری که بقایی تاکنون تألیف و ترجمه کرده، 2 اثر «تصحیف غربزدگی» و «در جستجوی هویت ایرانی» اختصاصا به فرهنگ، آیین‌ها و سنت‌های ایرانی اختصاص دارد.

در این سال‌ها مراسم نوروزی معمولا با چهارشنبه‌سوری آغاز می‌شود، ولی شاید بسیاری از جوانان ما ندانند که برای پیشواز نوروز، مراسم دیگری هم وجود داشته است. با توجه به تحقیقاتی که شما در این زمینه انجام داده‌اید از دیگر مراسمی که پیش از آمدن نوروز مرسوم بوده و با خود شور، نشاط و شادی به همراه می‌آوردند بگویید؟

یکی از مراسم زیبای پیش از نوروز که تقریبا از اواسط اسفند‌ آغاز می‌شد، نوروزخوانی بود که در بیشتر شهرهای ایران بخصوص مازندران برگزار می‌شد. به این معنا که کسانی با صدایی دلکش، آمدن نوروز را در کوی و برزن ندا می‌دادند. نوروز‌خوان‌ها معمولا شب‌ها بر در خانه‌ها می‌رفتند و با ذکر نام صاحبخانه‌ها در آوازهایشان که با لحن مخصوصی خوانده می‌شد، او را به دستگیری از مستمندان در آستانه سال نو تشویق می‌کردند، البته خود نیز به این ترتیب مشمول لطف و احسان او می‌شدند.

آیا نوروزخوان‌ها همراه خود وسایل موسیقی مانند سرنا و ناقاره داشتند؟

نه، به هیچ وجه. اینان فقط دارای آوازی دلپذیر بودند و لحن آوازشان هم درخواست‌گونه، کشدار و محزون بود و بیشتر به نوحه‌خوانی می‌مانست، ولی بر خلاف این گروه، از یکی دو هفته مانده به سال جدید، دسته‌هایی چند نفره با دست و صورت و گردن سیاه شده در حالی که هر یک مشعلی به دست داشتند و یکی از آنها خمیری بر سر می‌گذاشت و پارچه‌ای آغشته به نفت بر آن می‌سوخت با تنبک و ضرب در کوی و برزن به پایکوبی و ترانه‌خوانی می‌پرداختند و مردم را به شادی و نشاط تحریض می‌کردند که به آنان آتش‌افروز می‌گفتند. آتش‌افروزها برای جلب نظر مردم و عاریتی بودن حرفه خود، این بیت را بسیار تکرار می‌‌کردند که «آتش افروز حقیرم/ سالی یک روز فقیرم.»

اینان در واقع نخستین پیام‌آور غوغایی نوروز و بهار محسوب می‌شدند و هیچ گروهی در ایجاد شور و نشاط در میان مردمی که به استقبال نوروز می‌رفتند به پای ایشان نمی‌رسید. آتش‌افروزها با انجام کارهای نمایشی با آتش، مردم را که در تدارک مراسم نوروزی در خیابان‌ها و بازارها بودند به یاد بهار و نو شدن زندگی می‌انداختند.

تماشاچیان نیز قدر این نشاط‌‌انگیزی را می‌دانستند و برای تشویقشان سکه‌ای در دستشان می‌گذاشتند. آتش‌افروزها معمولا تا سیزده فروردین هم به پایکوبی و ترانه‌خوانی در معابر عمومی می‌پرداختند و با سر و وضع آشفته و به هم ریخته‌ای که برای خود درست می‌کردند مایه نشاط و تفریح مردم می‌شدند. آنان لباس‌های چروکیده، بی‌تناسب و کوتاه و بلند به تن می‌کردند و خود را در آخرین روزهای سال به مضحک‌ترین شکلی می‌آراستند و شاید این پیام‌ها را آگاهانه یا ناخودآگاه به مردم ابلاغ می‌کردند که ناآراستگی و سر و روی ژولیده و نتراشیده موجب مضحکه می‌شود تا دیگر آدمیان در خویشتن نظاره کنند و از هیأت آتش‌افروزی به درآیند و با رخت نو و سر و روی پیراسته چنان آراسته شوند که به عنوان یک ایرانی برازنده، رخصت ورود به ساحت نوروز را بیابند. امروز هم در قیاس با چهره‌ آراسته آدمیان متمدن، هنوز بسیاری به هیأت آتش افروزند، زیرا شیوه تفکرشان در هر دو مورد یکی است. نوروز با آن شیوه تفکر و آن شیوه تفکر با نوروز مخالف است.

یعنی نوروزخوان‌ها با حاجی فیروز فرق داشتند؟

بله، حاجی فیروز داستانش جداست. اصولا در سال‌های دور دسته‌های مختلفی مردم را به نشاط و سرور و عید نوروز دعوت می‌کردند که از آن جمله باید از دسته غول بیابانی نام برد. در همین ایام دسته دیگری مرکب از چند نفر تشکیل می‌شد که معروف به غول بیابانی بود. آنان مردی بلند و تنومند را که لباسی از پوست گوسفندی سیاه می‌پوشید با ساز و آواز در شهر می‌گرداندند و تصنیفی می‌خواندند که با این بیت آغاز می‌شد: «من غول بیابانم/ سرگشته و حیرانم».

افراد این جمع هر یک شیرین‌کاری‌هایی هم از خود نشان می‌دادند که امروز در قالب نمایشات تفریحی در سیرک‌ها و تلویزیون‌ها نشان می‌دهند، از جمله گرداندن بشقاب روی چوبی بلند و نازک و تعویض انتها و ابتدای چوب بی‌آن‌که بشقاب از دََوران بیفتد و در عین حال به رقص و آواز مشغول بودن که در مجموع بیننده را به نشاط و تحیر وا می‌داشتند، چندان‌که بی‌اختیار دست به جیب می‌برد تا مزد التذاذ خود را بپردازد. بی‌گمان فرهیختگان و ژرف‌اندیشان، ایامی که غول بیابانی بینندگان و هواداران بسیار داشت و مردم از کوچک و بزرگ در آخرین روزهای هر سال انتظارش را می‌کشیدند با دیدن هیأت هیبت‌انگیز آن غول و گردش آن بشقاب، جهان گذران را به خاطر می‌آوردند و با نظامی هم عقیده می‌شدند: «چه بندیم دل در جهان، سال و ماه/ که هم دیوخان است و هم غول راه». اگر بپذیریم که لذت امری اعتباری است باید گفت لذت حاصل از رؤیت غول بیابانی و آتش‌افروز برای کودکان و مردم آن زمانه بیش از چشم دوختن به تصاویر بی‌روح وسایل تصویری این ایام بوده است. غول بیابانی و آتش‌افروز معمولا تا چهارشنبه‌سوری دوام می‌آوردند، ولی از آن پس همه کوی‌ها و برزن‌ها جولآن‌گاه حاجی فیروز بود.

حاجی فیروز هم از آن پدیده‌های قابل تأمل در فرهنگ ایرانی است. آن لباس قرمز پوشیدنش، آن چهره سیاهش، آن الفاظ معیوب و مخصوصش همه جای بحث و فحص دارد. این طور نیست؟ این مشخص‌ترین چهره آیین‌های سرورانگیز پیش از نوروز از چه زمانی در کوی و برزن ظاهر می‌شد؟

بقایی: وقتی چیزی جاودانه می‌شود، یعنی یکپارچه خوبی و حُسن محض است و رمز جاودانگی آن را باید در اسرار و رموز اندیشمندانه‌اش جستجو کرد که در آدمیان صفا و یکرنگی می‌آفریند و نشاط را به ارمغان می‌آورد. نیایش‌های نوروزی جملگی معطوف به جاودانگی است

حاجی فیروز چند روز قبل از غول بیابانی و آتش‌افروز ظاهر می‌شد و تا سیزده نوروز در میان مردم حضور داشت. از اواسط اسفندماه برخی خود را به شکل حاجی فیروز در می‌آوردند و با داریه و تنبک و خواندن ترانه‌های فکاهی فرا رسیدن نوروز را مژده می‌دادند و موجب خنده و نشاط مردم می‌شدند. حاجی فیروز مانند آتش‌افروز چهره و دست و گردن خود را سیاه می‌کرد، ولی با این تفاوت که پیراهن و شلواری گشاد و قرمز می‌پوشید که یراقی طلایی داشت و تصنیف‌هایی به لهجه‌های مختلف می‌خواند و سعی می‌کرد کلمات را عمدا به صورتی نادرست و خنده‌آور تلفظ کند. معروف‌ترین کلمات در تصنیف او دو کلمه «ارباب» و «سلام» است که آنها را به صورت «ابراب» و «سامبالی» بیان می‌کند. حقیقت این است که این شیوه و آن رنگ و رخسار و لباس خاص به رنگ قرمز نمی‌تواند بی‌دلیل باشد.

پدیده حاجی فیروز به صورتی که اکنون عمومیت یافته در روزگاران کهن به طور خصوصی در کاخ پادشاهان و خانه‌‌های اشراف ایرانی بی‌آن‌که عنوان خاصی داشته باشد وجود داشته است. به این معنا که آنان در جشن‌ها و مهمانی‌های بزرگ خود از این غلامان سیاهپوست برای پذیرایی از مدعوین استفاده می‌کردند و چون آنان نمی‌توانستند کلمات فارسی را به درستی بیان کنند باعث خنده حضار می‌شدند. رفته‌رفته برخی از این غلامان که استعداد خنداندن در آنها فراوان بود به عنوان کمدین در مهمانی‌ها و ضیافت‌های بزرگ حضور می‌یافتند و چون فارسی را مخلوط و نادرست تلفظ می‌کردند سبب خنده حاضران می‌شدند. اینان غالبا از سرزمین‌های عربی و آفریقایی بوده‌اند و هنگام اجرای نمایشات خنده‌آور چنان‌که امروز نیز در سیرک‌ها معمول است لباس قرمز و گشاد با یراق‌های طلایی تن می‌کردند. بعلاوه رسم بر این بوده که غلامان و خدمتکاران نیز لباس‌هایی از این دست می‌پوشیدند. این مراسم پس از حمله اعراب، رفته رفته از انحصار در درباریان و اشراف خارج شد و عمومیت یافت. ابتدا در مجالس عمومی و سپس به محافل و کوی و برزن کشانده شد که سرانجام در قالب حاجی فیروز تثبیت شد که تعریضی است به غیر از ایرانیان که با تکلم نازیبای کلمات فارسی مایه خنده شنونده می‌شوند و از حلاوت آن می‌کاهند؛ بنابراین حاجی فیروز یادآور ایامی است که قدرت دولت ایران تا آفریقا نیز گسترده شده بود.

این‌که امروزه سلام کردن به ارباب، تکیه‌کلام حاجی فیروز است ریشه در همین قضیه دارد و اما این‌که چرا نام چنین شخصی را حاجی فیروز گذاشته‌اند باید توجه داشت که کلمه فیروز یا پیروز به معنای مبارک، فرخنده و خوش‌شگون است و کلمه حاجی هم چنان‌که گفتم احتمالا تعریضی است به سرزمین‌های مفتوح. این ترکیب را می‌توان «سیاه مبارک» معنا کرد که نام شخصیت نمادین تئاتر عروسکی ایران نیز هست، مبارک عروسک سیاهی است که کم و بیش همان خصوصیات حاجی فیروز را دارد.

یکی از آیین‌های پیش از نوروز سبز کردن سبزه است. برداشت شما از این آیین چیست؟

سبز کردن سبزه در مراسم نوروز، تاریخی کهن دارد. ابوریحان بیرونی در «آثار الباقیه» می‌نویسد: «هر کسی از راه تبرک به این روز در طشتی جو کاشت، سپس این رسم ایرانیان پایدار ماند. روز نوروز در خانه هفت صنف از غلات در استوانه بکارند و از روییدن این غلات به خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند.» ابو عثمان بصری نیز به همین رسم ایرانیان اشاره می‌کند و همانند بیرونی می‌گوید: «در گذشته، 25 روز پیش از نوروز در دربار شاه دوازده استوانه از خشت می‌ساختند و در هر کدام دانه برای سالی که در راه است، بهتر و شایسته‌تر است. این سبزه‌ها را در نوروز بزرگ با زمزمه موسیقی و با ترنم و غنا می‌کندند و در مجلس می‌پراکندند تا به روز مهر (16 فروردین) کسی آنها را جمع نمی‌کرد. مردم نظر کردن به سبزه جو را تبرک می‌دانستند.»

پس از همین روست که اکنون نیز سبزه را در سیزده نوروز به در و دشت می‌پراکنند.

بی‌گمان.

و بعد نوبت به خانه‌تکانی می‌رسد. این طور نیست؟

خانه تکانی اصطلاحی است که از دو سه هفته مانده به تحویل سال در تمامی ایران به گوش می‌رسد. زنان خانه‌دار به رُفت و روب سالانه مخصوص عید نوروز دست می‌زنند و پنهانی‌ترین زوایای خانه را نظافت می‌کنند. در خانه‌تکانی معمولا فرش‌ها و پرده‌ها را می‌شویند، وسایل کهنه و بلااستفاده را دور می‌اندازند و به جای آنها وسایل نو می‌خرند، آب حوض را عوض می‌کنند، باغچه‌ها را بیل می‌زنند و نهال و گل می‌کارند.

این اعمال نه تنها آدمی را ناخودآگاه به نوخواهی و نوجویی و صافی ضمیری ترغیب می‌کند و او را بر آن می‌دارد تا همچون طبیعت شکوفا شود، بلکه سبب می‌شود تا به موازات آنها درون خود را از کدورت و غم بشوید و روح خود را اگر مکدر است، مصفا سازد. خانه‌تکانی از آیین‌هایی است که موجب استحکام وحدت ملی می‌شود و همه خانواده‌های ایرانی را به حرکتی واحد می‌کشاند و جامعه بزرگ ایرانی را به خانواده‌ای واحد بدل می‌سازد یعنی اجزا را به یک کل منسجم تبدیل می‌‌کند.

آیا تا پیش از چهارشنبه آخر سال که آیین پیشوازی نوروز است، آیین دیگری هم معمول بوده است که یادی از آن نکرده باشید؟

گمان می‌کنم پیش از پرداختن به آن باید از مراسم میرنوروزی یاد کرد که رسمی بسیار پندآموز و حرکت‌آمیز بوده است و آن از این قرار بوده که از چند روز مانده به نوروز، در هر کوی و برزن شخصی را به عنوان حاکم و سلطان انتخاب می‌کردند و حکومت چند روز‌ه‌ای را با یک همه‌پرسی محلی به وی می‌سپردند و او حق داشت تا پایان نوروز و گاه تا اول نوروز حکم براند.

این شخص معمولا با ردایی پر زرق و برق سوار بر خری می‌شد و کودکان کوی به دنبالش هلهله‌کنان و خنده زنان روان می‌شدند و هر چه این حاکم دروغین دستور می‌داد، انجام می‌دادند. دستورات این سلطان چند روزه که آهی در بساط و تدبیری در سر نداشت، نتیجه‌اش هم جز آزار خلق به دنبال نداشت. از این رو تا روزی که بر اریکه قدرت و سوار بر اسب مراد بود کسی به عیان معترض اعمال و فرامین نادرست او نمی‌شد، ولی همین که حکومت چند روزه وی به پایان می‌رسید همان کودکان که مجری دستوراتش بودند با هلهله و خنده دمار از روزگارش در می‌آوردند.

حافظ هم اشاره‌ای به این موضوع دارد: سخن در پرده می‌گویم، چو گل از غنچه بیرون آی/ که بیش از پنج روزی نیست، حکم میر نوروزی.

بله، در اینجا منظور حافظ، ناپایداری و مستعجل بودن هر شوکت و دولتی است. در آیین نوروزی کنایت و اشارتی است برای همه آدمیان، همه صاحبان قدرت و حاکمان که هیچ شوکت و حکومتی در طول تاریخ برای همیشه نمانده که اگر می‌ماند نوبت به دیگران نمی‌رسید. آن‌که می‌ماند فقط وجود مطلق است، بقیه امور جمال محدث، فانی است.

میرنوروزی در واقع تجسم این تفکر خیامی است: «در طبع جهان اگر وفایی بودی/ نوبت به تو خود نیامدی از دگران».

اکنون اگر موافق باشید به موضوع چهارشنبه‌ آخر سال بپردازیم که سنتی دیرپاست. ریشه این مراسم از کجاست؟

در میان آثار بازمانده از روزگاران گذشته تنها اثری که در آن سخن از چهارشنبه‌سوری است کتاب «تاریخ بخارا» نوشته مزشخی است. این مورخ در این باره می‌نویسد: «و چون امیر سدید منصور بن نوح به ملک بنشست، اندر ماه شوال 350 به جوی مولیان فرمود تا آن سرای‌ها را دیگر بار عمارت کردند و هرچه هلاک و ضایع شده بود، بهتر از آن به حاصل کردند. آن‌گاه امیر سدید به سرای بنشست، هنوز سال تمام نشده بود که چون شب‌سوری که عادت قدیم است آتش عظیم افروختند. پاره‌ای آتش بجست و سقف سرای در گرفت و دیگر باره جمله سرای بسوخت و امیر سدید هم در شب دیجور مولیان رفت تا هم در آن شب خزینه و دفینه همه را بیرون برد.» از نوشته مزشخی معلوم می‌شود که این جشن ریشه‌ای قدیمی دارد و به دوران پیش از اسلام مربوط می‌شود.

در اساطیر ایرانی پیدایش آتش به هوشنگ، دومین پادشاه پیشدادی نسبت داده می‌شود که بعد از نیای خود کیومرث به پادشاهی هفت کشور می‌رسد. او آهن و آتش را کشف می‌کند و جشن سده را بنیاد می‌نهد. کشف آتش به وسیله هوشنگ حاصل یک اتفاق است. به این ترتیب که او هنگام شکار ماری سیاه را می‌بیند و سنگی به سویش می‌اندازد. سنگ، مار را از بین نمی‌برد، ولی به سنگ دیگری اصابت می‌کند که بر اثر آن جرقه‌ای پدید می‌آید و آتشی شعله می‌کشد که موجب فرار مار می‌شود. در این اسطوره مار مظهر پلیدی و ظلمت و آتش نماد پاکی و روشنایی است، آن یک اهریمنی است و این یک اهورایی. چهارشنبه‌سوری تقریبا در همه ایران به یکسان برگزار می‌شود. معروف‌ترین مراسم این آیین عبارت است از آتش افروختن.کوزه شکستن، خوردن آجیل مشگل‌گشا، فالگوش، قاشق‌زنی و آدابی دیگر که به طور متفاوت در شهرهای مختلف برگزار می‌شود، اما افروختن آتش بر بنیاد این عقیده است که فرورها یا ارواح درگذشتگان با دیدن آن، کاشانه و دودمان خود را می‌یابند و در آستانه سال جدید به سرای آنان نزول می‌کنند. قاشق‌زنی نشانه گرسنه بودن مهمانان آسمانی است؛ بنابراین خانواده‌های مستمند برای خانواده خود از توانگران هدیه و غذا می‌گرفتند و برای آن‌که شناخته نشوند روی خود را می‌پوشاندند. این غذا که برای فرورها یعنی موجودات آسمانی جمع می‌‌شود مشگل‌گشاست. از آنجا که رفته رفته در ظرف قاشق‌ زنان به جای غذا آجیل ریخته شد، آن آجیل به مشگل‌گشا معروف شد، زیرا موجودات آسمانی با دیدن مشکلات نزدیکان خود در زمین مشکل آنان را برطرف می‌کردند. این اعتقاد هنوز هم در بسیاری از روستاها بخصوص در آذربایجان برقرار است، به طوری که قبل از نوروز آب و غذا بر بالای بام می‌گذارند. در واقع پختن حلوا و دیگر غذاها برای مردگان که اکنون مرسوم است یا نهادن شیرینی و حلوا بر گور مردگان ادامه همین عقیده است.

و به دنبال همه اینها، جشن بزرگ نوروز آغاز می‌شود که هزاران سال است در این سرزمین قلب‌ها را به هم پیوند می‌زند.

بقایی: نوروز سنتی است که حتی بیش از زبان فارسی در انسجام مردم کشور و حفظ تمامیت این سرزمین مؤثر است، زیرا برخی ایرانیان به فارسی تکلم نمی‌کنند، ولی مراسم نوروزی را دقیقا همانند دیگر ایرانیان انجام می‌دهند. آیین‌های ملی در هر کشوری عامل اصلی وحدت مردم آن کشور است

چنان که گفتید هزاران سال است که نوروز در آغاز هر بهار مهربانی و نشاط را صدا می‌زند. نام چنین آیینی یادآور تاریخ دیرپا و پر فراز و نشیب‌ ملتی است که از ارکان فرهنگ و تمدن بشری محسوب می‌شود. نوروز هویت ماست، هزاران سال است که در این سرزمین اهورایی چهره می‌نمایاند، گاه با شکوه و جلال و گاه غریب و دل‌گداز. این نام به واقع جادویی است که معانی و مفاهیم متعدد دارد. یکی از آن مفاهیم جاودانگی است. وقتی چیزی جاودانه می‌شود، یعنی یکپارچه خوبی و حُسن محض است. رمز جاودانگی آن را باید در اسرار و رموز اندیشمندانه‌اش جستجو کرد که در آدمیان صفا و یکرنگی می‌آفریند و نشاط را به ارمغان می‌آورد. نوروز در هر بهار به ملتی کهنسال و فرهنگ‌ساز ندا در می‌دهد که «با من تا نهایت تاریخ جاودان زی!» نیایش‌های نوروزی جملگی معطوف به جاودانگی است. در آثاری که از دانشمندان و مورخان ایرانی درباره نوروز و از دیرترین ایام به جای مانده، نوروز مرادف با جاودانگی به کار رفته است. خیام در نوروز‌نامه، حقیقت نوروز را که از کتاب‌ها یافته و از گفتار دانایان شنیده در معنویت ناب آن خلاصه می‌کند.

اگر در درازنای تاریخ تأمل و غور ‌کنیم، می‌بینیم خاطره‌ها، یادها و روزهای تاریخی و حتی ایام مقدس چونان سنگریزه‌ای در بِرکه زمان فرو افتادند و ناپیدا شدند، یعنی چند صباحی موجی داشته‌اند و صدایی و جنبشی و دیگر هیچ. بسیاری از آیین‌ها و آداب‌ها و ایام برجسته در دل تاریخ و در زیر غبار زمان مدفون شدند و هر چه تاریخ بر آنها گذشته هیچ‌تر و هیچ‌تر شدند. تعدادی از آنها هم که ماندند نیم‌رمقی به تن دارند و آن جوشش و تب و تاب اولیه در آنان نیست، ولی هرچه بر عمر نوروز می‌گذرد، جوان‌تر و شاداب‌تر و باشکوه‌تر می‌شود.

این است که گفتم نوروز نامی جادویی است. جادوی قرن‌ها و هزاره‌هاست.

نوروز حتی در بدترین و دهشتناک‌ترین ایامی که بر این ملت گذشت، آن زمان که مغولان آمدند و کشتند و بردند، در آن هنگام که تیغ یأس و مصیبت را با گلوی این قوم آشنا کردند، باز هم نوروز مردم این سرزمین را به حال خود رها نکرد و نور امید به قلب‌هایشان تابانید و به آنان صدا داد که «سرت سبز باد، به صفا و صلح بزی، پیشت هنری و دانا گرامی، درم‌خوار، سرایت‌آباد و زندگانیت بسیار» معنای دیگر نوروز، امید است، عنصری که با نوع بشر پدید آمده و فقط با او از میان خواهد رفت.

آیا دلیل جاودانگی این آیین دلپذیر کهنسال می‌تواند در این باشد که ما را با جهان خارج مرتبط می‌سازد و عین و ذهن را به هم پیوند می‌زند؟

گمان نکنم علت اصلی ماندگاری نوروز در این باشد. درست است که نوروز دنیای بیرون را به ذهن ما و ما را به نظام طبیعت نزدیک می‌گرداند، حتی بیشتر از این لاهوت را به ناسوت پیوند می‌زند و آیین‌ها و آدابش با درایت ناشی از عقل و سرمستی حاصل از عشق در آمیخته‌‌اند، ولی این عناصر در بسیاری از اعیاد دیگر از جمله اعیاد دینی نیز هست، در فصول سال در برخی ساعت‌ها و لحظه‌ها نیز هست. با این همه ضامن جاودانگی آنها نیست. رمز جاودانگی نوروز را باید در ذات و در منطق پیام آن جستجو کرد. هیچ یک از آیین‌هایی که می‌شناسیم پیام نوروز را در خود ندارند. نوروز با ظهور خود تحول و دگرگونی را صدا می‌زند، زندگی را فریاد می‌کند، دوستی‌ها را تجدید می‌کند، افسردگی‌ها را می‌زداید، شادی می‌پراکند، گرمی و حرارت را جایگزین سرما و برودت می‌کند، شکوفه به ارمغان می‌آورد، از ظلمت شب می‌کاهد و بر روشنایی روز می‌افزاید، نور امید به دل‌ها می‌تاباند و تحرک و پویایی را تعلیم می‌دهد.

اشاره‌ای داشتید به نوروز و دیگر اعیاد. در اینجا این سؤال پیش می‌آید که چرا نوروز چهره‌ای مشخص و برجسته‌تر از همه اعیاد دارد؟

اجازه دهید پیش از پاسخ به این سؤال معنای دیگر از نوروز را بیان دارم. یکی دیگر از معانی نوروز یعنی تمامیت ارضی ایران. اگر نوروز نباشد، یعنی سرزمینی هم به نام ایران وجود ندارد. نوروز آیین و سنتی است که حتی بیش از زبان فارسی که برخی آن را عامل اصلی پیوند اقوام ایرانی و حافظ تمامیت ارضی کشور می‌شمارند در انسجام مردم کشور و حفظ تمامیت این سرزمین مؤثر است، زیرا برخی ایرانیان به فارسی تکلم نمی‌کنند و حتی آن را نمی‌دانند، ولی مراسم نوروزی را دقیقا همانند دیگر ایرانیان یا دیگر ایرانیان همانند آنان انجام می‌دهند. سنت و آیین‌های ملی در هر کشوری عامل اصلی وحدت مردم آن کشور و ضامن تمامیت ارضی است. چنین تأثیری در هیچ عامل دیگری وجود ندارد، آیین‌های ملی چنان‌که از نامش پیداست متعلق به یک ملت است و کسی در آن چون و چرا ندارد. اکنون به این سؤال شما بپردازیم که چرا نوروز نسبت به دیگر آیین‌ها و اعیاد چهره‌ای ممتاز و مشخص‌تر دارد. دلیلش این است که نوروز خود ایران است، شما می‌دانید اگر ایران نباشد... .

تن من مباد...

این‌که به جای خود محفوظ، ولی می‌خواستم بگویم اگر ایران نباشد، بسیاری از آیین‌های دینی برآمده از این خاک از پهنه گیتی حذف خواهند شد. بنابراین وجود این باورها و آیین‌ها به وجود نوروز بستگی دارد. آنها به واقع وابسته به نوروز هستند.

آنها هستند چون نوروز هست، چون ایران هست، اگر نوروز نمی‌بود نه از تاک نشان بود و نه از تاکستان. حکایت جوهر و عرض است بنابراین سعی در زدودن و کمرنگ کردن آیین‌های نوروزی ناشی از ناآگاهی تاریخی و اجتماعی و کاری بس خطرناک است. از همین روست که دشمنان ملت و هویت ما در طول تاریخ، هرگاه که فرصتی به دستشان افتاده سعی کرده‌اند از شکوه و جلال آن بکاهند، ولی نوروز، همیشه با معاندان فرهنگ ایرانی مبارزه کرده و همیشه نیز همچون تهمتن پیروز بوده است. نوروز مبارزی همیشه پیروز است. شاید از همین روست که هر ایرانی در آغاز سال نو به یک ایرانی دیگر در حالی‌که لبخند امید بر لب دارد، به عنوان نماینده یکی از کهنسال‌ترین فرهنگ‌ها، سرفرازانه می‌گوید: «نوروزتان پیروز!»

سید‌ حسین امامی 
گروه اندیشه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها