
به گزارش جامجم آنلاین، در دوره نخستین، یعنی سالهای شکلگیری انقلاب و سپس آغاز جنگ تحمیلی، بسیج با تبدیل داوطلبی به یک فرهنگ و مشارکت به یک ارزش، توانست انرژی اجتماعی متراکمی را که در پی انقلاب در جامعه پدید آمده بود، سازماندهی کرده و آن را در خدمت دفاع ملی قرار دهد. در شرایطی که کشور با تهدیدی تمامعیار و حمایت بینالمللی دشمن مواجه بود، بسیج با ایجاد الگوی نوینی از دفاع مردمی، شکافی را که میان توان نظامی کلاسیک ایران و حجم تهدید وجود داشت، پر کرد و از این طریق، دفاع از کشور از سطح نیروهای رسمی به سطح عمومی ارتقا یافت. این تجربه، اولین اثبات کارآمدی مدل بسیجی در بزنگاههای بزرگ بود؛ مدلی که بر ایمان، اراده و مسئولیت اجتماعی تکیه دارد و از دل جامعه نیرو تولید میکند.
با پایان جنگ، اگرچه تهدید وجودی کاهش یافت، اما تهدیدات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در حال شکلگیری بود. جامعه ایران وارد دورهای شد که دشمنیها دیگر از مرزهای جغرافیایی عبور نمیکردند، بلکه در ذهن و سبک زندگی جامعه ریشه میدواندند. در این مقطع، بسیج وارد دورهای از کارکردهای نرم شد. سازمان در محلهها، مساجد، دانشگاهها، مدارس و عرصههای فرهنگی گسترش یافت و بدین ترتیب، نقش تثبیتکنندهای در تقویت بنیان هویتی و اجتماعی کشور بر عهده گرفت. این تغییر نقش، نشاندهنده درک عمیق بسیج از ماهیت تهدید بود؛ زیرا مقابله با نفوذ فرهنگی و جنگ شناختی، تنها با سازوکارهای نظامی ممکن نبود، بلکه نیازمند حضور سازمانیافته مردم، تقویت هویت ملی–انقلابی و افزایش تابآوری فرهنگی جامعه بود.
در دهههای بعد، کشور با الگوهای جدیدی از فشار و بحران روبهرو شد: جنگ روایتها، فتنههای سیاسی، آشوبسازیهای شبکهای، فشارهای اقتصادی، و تحولات منطقهای که امنیت ایران را تحتتأثیر قرار میداد. در این بزنگاهها، بسیج بار دیگر نشان داد که یک «سامانه منعطف» است. در بحرانهای سیاسی داخلی، نقش آن تنها حضور امنیتی نبود، بلکه حضور اجتماعی، اقناعی و میدانی بود؛ حضوری که از تبدیل نارضایتیهای محدود به بحرانهای فراگیر جلوگیری میکرد. شبکه گسترده بسیج در محلات و اقشار مختلف، بهعنوان حلقه ارتباطی میان مردم و ساختارهای رسمی عمل میکرد و با توضیح، اقناع، تعامل و کمک به رفع مشکلات واقعی جامعه، مانع از شکافسازی و دو قطبیسازی میشد. این نقش از آن جهت اهمیت داشت که بسیاری از تهدیدات این دوره، تهدیدات شناختی و ادراکی بودند و مقابله با آنها نیازمند شبکهای بود که در سطح جامعه حضور فعال داشته باشد.
در عرصه اقتصاد اجتماعی نیز بسیج با گسترش گروههای جهادی، فعالیتهای محرومیتزدایی، ساختوسازهای عمرانی، خدمات پزشکی، و حضور در مناطق محروم و بحرانزده، ظرفیت جدیدی برای تابآوری کشور ایجاد کرد. این اقدامات، صرفاً خدمات اجتماعی نبود، بلکه یک «سپر نرم» در برابر بحرانسازی دشمنان بهویژه در مناطق آسیبپذیر محسوب میشد. تجربه نشان داده که هرگاه دشمن تلاش کرده است از مشکلات اقتصادی برای ایجاد بیثباتی استفاده کند، حضور میدانی بسیج و شبکههای خدمترسان آن، مانع از تبدیل آسیبپذیری اقتصادی به نارضایتی امنیتی شده است.
با ورود کشور به عصر تهدیدات ترکیبی، که در آن مرز میان جنگ، سیاست، رسانه، اقتصاد و فرهنگ از بین رفته، بسیج با ایجاد لایههای تخصصی جدید وارد مرحلهای از بلوغ راهبردی شده است. یگانهای سایبری، گروههای علمی، شبکههای نخبگانی، تیمهای رسانهای، و مراکز تربیتی–فرهنگی، نماد تحول این ساختار به یک بازیگر چندبعدی هستند. حضور بسیج در جنگ روایتها، مقابله با عملیات ادراکی دشمن، تولید محتوای راهبردی، گسترش سواد رسانهای، و حفاظت از فضای فکری جامعه، بخشی از کارکرد جدید آن است. نمونههای عینی آن را میتوان در مقابله با کمپینهای خارجی، دفاع روایتمحور در بحرانهای منطقهای، و مدیریت صحنه افکار عمومی در شرایط فشارهای خارجی مشاهده کرد.
در سطح منطقهای نیز بسیج نقش پشتیبان اجتماعی و معنوی محور مقاومت را ایفا کرده است. بخش مهمی از حمایت ملت ایران از سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی، ریشه در فرهنگ بسیجی دارد که مقاومت را به بخشی از هویت ملی–مذهبی تبدیل کرده است. این نقش، اثر مستقیمی در بازدارندگی منطقهای ایران داشته و موجب شده است که تهدیدهای ژئوپلیتیکی در بسیاری موارد، نتوانند تبدیل به فشار داخلی یا تضعیف انسجام ملی شوند.
یکی از مهمترین ویژگیهایی که نقش بسیج را در این ۴۷ سال برجسته کرده، توانایی آن در مدیریت همزمان دو مأموریت متناقضنما است: از یکسو آمادگی برای مقابله با تهدید سخت و از سوی دیگر تولید سرمایه اجتماعی و فرهنگی. کمتر نهادی در جهان وجود دارد که بتواند چنین تعادلی را حفظ کند؛ زیرا نیروهای نظامی معمولاً از جامعه فاصله میگیرند و نیروهای اجتماعی معمولاً قدرت بازدارندگی سخت ندارند. بسیج با ترکیب این دو، الگویی بیبدیل از «نیروی مردمی – راهبردی» ایجاد کرده که در بزنگاههای مختلف، از جنگ تا بحرانهای نرم، توانسته است ضرورتهای امنیت ملی را با نیازهای اجتماعی پیوند دهد.
مرور این چهار دهه نشان میدهد که بقای نقش بسیج بهدلیل اتکای آن به ساختارهای اداری یا بودجهای نیست، بلکه بهدلیل اتکای آن به مردم است؛ مردمی که در قالب بسیج، خود را مسئول دفاع، پیشرفت و ثبات کشور میدانند. به همین دلیل است که در هر بحرانی، بسیج با سرعتی بیرقیب میتواند نیرو، ظرفیت و توان تصمیمگیری تولید کند. این سرعت، یکی از دلایلی است که بسیاری از بحرانها پیش از تبدیلشدن به تهدید ملی، کنترل میشوند و این همان نقش راهبردی بسیج در امنیت پایدار کشور است.
در آستانه ورود انقلاب اسلامی به نیمقرن دوم حیات خود، نقش بسیج را میتوان ترکیبی از تجربه، هویت، سازماندهی و آیندهنگری دانست؛ ترکیبی که از یکسو ریشه در تجربه دفاع مقدس دارد و از سوی دیگر، خود را با الزامات جنگهای شناختی و تهدیدات ترکیبی آینده تطبیق داده است. استمرار این نقش، بهواسطه همان ویژگی محوری بسیج یعنی «مردممحوری» امکانپذیر خواهد بود؛ زیرا تا زمانی که مردم در قالب یک شبکه سازمانیافته، داوطلبانه و آگاهانه در اداره امنیت و پیشرفت کشور مشارکت داشته باشند، هیچ تهدیدی در پیچیدهترین شکل خود نمیتواند ایران را در بزنگاههای تاریخی زمینگیر کند.