تخصص دکتر مهدی نوریمقدم در عکاسی وسینما،او را ازعلاقه ابدیاش یعنی ادبیات جدا نکرده وهمواره تلاش دارد پیوند این اضلاع را با هم حفظ کند. آنچه در ادامه میخوانید، گزارشی خلاصه شده از یک نشست صمیمانه است که در آن دکتر نوریمقدم از هر مقولهای صحبت به میان آورد اما نخ تسبیح همه حرفها، ادبیات بود.
جعل تاریخ و لزوم انقلاب
من در اینستاگرام یک خبر جدیدی دیدم؛ یک نفر یک تاریخ جدید کشف کرده بود! نوشته بود که شاه مخلوع در روزهای آخر -قبل از ۲۶دی که فرار کند- یک سری ازعلما و مراجع را دعوت کرده است. بعد علما و مراجع آمدهاند و گفتهاند: «صلاح مملکت این است که یک حکومت مقتدر دینی تشکیل شود.» و ایشان هم پذیرفته است! من برای ادمین نوشتم که «این را دیگر از کجا درآوردی؟» یعنی با همین روند، تاریخسازی روزبهروز باورکردنیتر میشود.
در یک مصاحبه هم گفتیم که «این وضعیت، اگر اسمش مدیریت امور سینمایی باشد، دقیقا به متضاد اهداف اصلی سینمای انقلاب میرسیم.»یا به اهداف توجه کنید یااصلا گزینه «انقلاب» را ازانتهای اسم سینمابردارید.این مردم، مردم فرهنگیاند. دیگر الان به همه ثابت شده که انقلاب یک لزوم صددرصدی داشته؛ یعنی راهی غیر از این نبوده که در این مملکت، انقلابی بشود با محتوای اسلامی و با آن اهدافی که رسم شد؛ یا شهید میشویم یا پیروز میشویم و هر دو، پیروزی است.
اسلام، دین جهانشمول
بعضیها که با اسلام مخالفت دارند، آن را یک دین عربی میدانند. این درحالی است که دین و تمدن، ماهیت ناسیونالیستی ندارد. دین اسلام، ماهیتی جهانشمول است. برخلاف برخی ادیان که برای یکمنطقه، حوزه جغرافیایی، یا قومی خاص تعریف شده بودند، مردم اسلام را به عنوان وجه فرهنگی خود پذیرفتهاند.
نقد سینمای پیش از انقلاب و مسأله سانسور
دکترای من در حوزه سینماست و حتی با کسانی که با ذات انقلاب اسلامی مخالفند هم صحبت کردهام. اگر بیطرفانه و بدون کینه داوری کنیم، باید پرسید «آیا سینمای پیش از انقلاب در شأن کشوری با ۷۰۰۰سال تاریخ و تمدن بود؟» پاسخ خودشان هم «نه» است.تمام اساتید من که در آمریکا و اروپا تحصیل کردهاند، هنگام بحث سانسور (که من در کتاب سینمای شوروی هم آن را بررسی کردهام)، بر این نکته تأکید داشتند که سانسور در حقیقت یک ترمز فرهنگی است که از طرف خود جامعه، نه از طرف دولت، اعمال میشود و برآمده از مطالبات اجتماعی، اخلاقیات، فرهنگ و روحیات جامعه است. جالب اینجاست که در آن دوره (پیش از انقلاب)، هیچگونه سانسوری در این زمینه وجود نداشت. بعد از انقلاب، وقتی سؤال میکردیم که «آیا واقعا این سینما در شأن مردم ایران بوده؟» باز هم پاسخ «نه» بود.
با وجود این، برخی افراد، تاریخ را تحریف میکنند و اخبار جعلی میسازند. امروزه اینترنت در دسترس همه قرار گرفته است. نمیتوان به مردم گفت «نگاه نکنید»، بلکه باید گفت «کنترلشده نگاه کنید.» حتی کسانی که این ابزارها را اختراع کردهاند، فیلترهایی را برای سنین مختلف قرار دادهاند تا کودکان به برخی صفحات دسترسی نداشته باشند؛ این نظارت باید توسط خود پدر و مادر انجام شود. درک این موضوع سخت است، چون متأسفانه بسیاری از مردم دیدهام که کودکان خردسالشان در حال تماشای محتوای نامناسب هستند. کودک چگونه میتواند این محتوا را تجزیه و تحلیل کند؟ سواد رسانهای لازم است تا تفاوت بین خبر فیک و خبر واقعی و درست و نادرست را تشخیص دهد و این کار دشواری است.
ما خطاب به مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میگوییم «چه توجیهی برای ساخت بیرویه فیلمهای کمدی دارید؟ من که فیلمساز هستم، قول میدهم تولید (پروداکشن) بعضی از این فیلمها دو هفته هم طول نمیکشد (یعنی از زمان ضبط اولین پلان تا انتهای آخرین پلان). چرا این حوزه را اینقدر باز گذاشتهاید؟» حتی کسانی که فیلمهای بسیار عامهپسند و سطح پایین را تماشا میکردند، اکنون میگویند «خسته شدیم.»
ضعف فیلمنامه و داستان
یکی از آسیبشناسیها در مورد سینمای ایران که منتقدان هم به آن اشاره میکنند، ضعف فیلمنامه است. پس از ضعف فیلمنامه، به ضعف داستان میرسیم. معتقدم در محدوده فرهنگی ما اصلا کمبود داستان وجود ندارد. اصطلاحی دارم که: «این مملکت را هر جای خاکش را بیل بزنید، داستانک و داستان در میآید.»
ما در کشورمان ساختارهای روایی مختلفی داریم که انسان را متعجب میکند. حتی غربیها که سابقه تاریخی کمتری دارند (به خصوص آنهایی که ۲۰۰ سال بیشتر تاریخ ندارند)، رسما میگویند که بخش عمدهای از ساختارهای روایی را از ایران گرفتهاند. تمدن ایران یکی از پایههای اصلی تمدن آنها در کنار هند بوده است. همیشه در کلاس فیلمنامه به فیلمسازان گفتهام: «برای فیلمساز خوب شدن، یک راهحل بیشتر وجود ندارد؛ داستان بخورید، داستان بخورید و داستان بخورید. در هر دوره تاریخی ادبیاتی غنی وجود داشته است. چه کسی فکر میکرد در دوره دفاع مقدس، چنین ادبیاتی غنی خواهیم داشت؟ در کلاس داستاننویسی به دوستانم میگویم که داستان بخوانند.
اهمیت ادبیات، داستان و اصیل بودن
با مطالعه دورههای مختلف داستانی، به ادبیاتی غنی و بیپایان دست مییابیم. گاهی ایدههای جدید ریشه در آثار گذشته دارند. برای مثال، یک فیلم کوتاه در جشنواره توکیو که داستانش منتسب به فرد خاصی شده، از نظر محتوا هم از داستانهای قدیمی مثل «بچهمردم» (اثر جلال آلاحمد) ایده گرفته بود.
آشکارا اعلام میکنم که کپیبرداری (برگرفتگی) بد نیست، اما سرقت ادبی (Plagiarism) بد است. به نظر من، تمام متون برگرفته از متون پیشین هستند و متن «اورجینال اول» وجود ندارد. به جوانان میگویند داستان اورجینال بنویسند، در حالی که در هر اثری به ظاهر اورجینال، سوابقی وجود دارد.
به دلیل همین ارزش ادبیات در این است که متون داستانی را به فیلم یا عکس تبدیل کنیم؛ بهخصوص در حوزه «عکاسی صحنهآرایی شده» (Staged Photography) که بر مبنای داستانها و روایتها عکس گرفته میشود. متأسفانه این رشته در دانشگاههای عکاسی به درستی تدریس نمیشود و کار پرهزینهای است.
«عکاسی صحنهآرایی شده»، نقطه مقابل عکاسی مستند (Documentary) است. در استیج فتوگرافی، صحنه برای گرفتن عکس چیده و طراحی میشود (مثل قرار دادن چند کتاب و عینک). در برخی تعاریف، استیج فتوگرافی به معنای استناد به یک واقعه تاریخی یا طراحی صحنههایی بر اساس نقاشیهای هنری (مانند مکتب پیکتوریالیسم) است که در آن عکاسی به عنوان هنر همردیف نقاشی قرار میگیرد.
داستان اصلی، مسأله تولیت و مدیریت این حوزه است. شهید چمران مثالی داشت که میگفت: «اگر اتوبوسی با ۳۵ مسافر در اختیار داشته باشیم، آن را به رانندهای نمازخوان که رانندگی بلد نیست بسپاریم یا به رانندهای که رانندگی بلد است؟» پاسخ ایشان این بود که رانندگی بلد بودن در این موقعیت ضروریتر است. اگر فردی کاربلد نباشد، مشکلات جبرانناپذیری به وجود میآید.زمانی که علی لاریجانی رئیس سازمان صداوسیما شد، با یک فراخوان،بزرگان وافراد کاربلدی چون آقای دکتر میرفخرایی را به سازمان برگرداند. این نشان میدهد در آن دوره، کاربلدی معیار اصلی بود.مقوله تفویض اختیار هم مطرح است؛ مدیری که در چند پست مسئولیت دارد، میتواند تفویض اختیار کند اما اگر مدیران بالادستی به کاربلدها اعتماد نکنند و اجازه ندهند کار کنند، نتیجه همین وضعیت فعلی خواهد بود و سرمایههای انسانی از بین میروند.
موانع اقتباس از اسطورههای ملی
ما اسطورههای ملی فراوانی داریم. ساخت یک سوپر پروداکشن از روی شاهنامه فردوسی، میتواند به راحتی با فیلمهایی مانند «ارباب حلقهها» رقابت کند. مشکل دیگر پس از انقلاب این است که فیلمسازان فن اقتباس را نمیدانند. اقتباس درست یعنی در عین وفاداری به متن، اثر دیگری خلق کنند و آن را ندزدند. این کار سخت و پیچیده نیست.
در نقد سینمایی، ابتدا باید «سینما، سینما باشد» یا «سریال، سریال». یعنی ساختار و فرم کار باید حرفهای و محترم باشد، سپس میتوان وارد محتوا شد.
مفهوم محافظهکاری و پایبندی به اصول
من در ترجمه، به زبان و اصول مخاطبم پایبندم. محافظهکاری در کتاب« معنای محافظهکاری» که آن را ترجمه کردهام، به معنای پایبندی و احترام به اصول و روشهای اولیه یک اندیشه یا تحول است. در مقدمه کتابم، دو دسته را معرفی کردم و گفتم محافظهکاری به این معناست که فرد به اصول و ارزشهای اولیه یک نظام فکری احترام میگذارد وبه آنها پایبند است.
ضرورت پرداختن به ادبیات دفاعمقدس و اقتباس
بارها به دانشجویان گفتهام سراغ ادبیات دفاعمقدس بروند. نویسندگان این حوزه اغلب افراد بااخلاق و متعهد و مشتاق کمک برای زندهنگهداشتن یاد و خاطره شهدا و ایثارگران هستند.باید این پیشفرض غلط را کنار گذاشت که اگر در مورد دفاعمقدس فیلم بسازیم، کسی آن را نخواهد دید. فیلمهایی مانند «تنگه ابوقریب» که مربوط به بدترین روزهای جنگ (زمانی که امام قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتند وحمله مجدد عراق رخداد)بود،مورداستقبال مردم قرار گرفت. متأسفانه فیلمسازان این حوزه در حال فرمولهسازی هستند و برای جذب مخاطب، به داستانهای دفاع مقدس، بخشهایی با چاشنی لبخند و شوخی اضافه میکنند. آیا تنها راه دیدهشدن همین است؟
قوت پیوند با مردم
سینمای دفاعمقدس بیننده دارد.چون در ایران کسی نیست که به نوعی خانواده شهدا نباشد (فامیل دور، نزدیک، همسایه و ...) مردم این دوران را فراموش نکردهاند. پایین شهر خیابانهایی دارند که در یک کوچه چندین شهید تقدیم کردهاند و این نشان میدهد عموم مردم درگیر این مسأله بودهاند.
یکی از مشکلات اصلی سینمای ما این است که کارگردانها و تهیهکنندههای ما کتابخوان نیستند. بههمیندلیل، اقتباس در سینمای دفاعمقدس کم است. آمار فیلمهای دفاعمقدس نسبت به کل تولیدات سینمایی بسیار پایین آمده است.
جنگ فرهنگی و ستارهسازی
سینما فینفسه ایرادی ندارد؛ ایراد از اینجاست که ما آن را درست نمیسازیم.حداقل در۲۰، ۳۰ سال اخیر، آمریکا در جنگ فرهنگی از سینما استفاده کرده است تا رئیسجمهور و سربازانش را صلحدوست، باادب و دلرحم نشان دهد.این کارها معجزه نیست، بلکه نتیجه پدیده ستارهسازی و سلبریتیسازی است. ما بازیگران زیبا و باهوش زیادی داریم، اما تکنیکهای بازیگری و چهرهسازی در سیستم ما بهخوبی اعمال نمیشود. همان کاری که در غرب برای ستارهسازی انجام شده، باید در ایران نیز با محوریت ارزشهایمان صورت بگیرد. تئوریسینهای علوم ارتباطات میگویند: «جنگ با توپ و باروت تمام شده، اکنون جنگ با سینما و ادبیات است.»
بهجای پرداختن به حواشی، باید ساختار سینمایی را درست کرد وفیلمبردار، صدابردار و بازیگر خوب تربیت کرد. ما چیزی فراتر از هوش و استعداد ایرانی نداریم.
آینده سینمای گیشهای و مدیریت اقتصادی
با وجود گرایش کنونی به کارهای گیشهای و کمدی، آینده سینمای ایران میتواند هم فاجعهبار باشد و هم امیدوارکننده. این بستگی به تصمیمات مدیران سینمایی دارد.نمیتوان تهیهکننده را صرفا بهخاطر رفتن به سمت کارهای ساختمانسازی مقصر دانست. مشکلات از سیستم مدیریت است.
معرفی جدیدترین ترجمه کتاب
جدیدترین کتابی که ترجمه کردهام، «هنر مدرن، مرگ یک فرهنگ» است. این کتاب نوشته یک نویسنده آلمانی با دکترای فلسفه و تحصیلات فقه و کلام مسیحی است. نویسنده، آثار هنری را از پیش از تولد هنر تا هنر مدرن بررسی کرده و ثابت میکند آثار موجود در هنر مدرن، باعث مرگ فرهنگی شدهاند. این کتاب بهزودی منتشر خواهد شد.
مخاطبشناسی، تغییر ذائقه و وفاداری در ترجمه
سینماگران ما مخاطبشناسی درستی ندارند. تحقیقات میدانی در جشنواره فجر (پرکردن فرمهای بله/ خیر با سؤالات بسته توسط تعداد کمی از مخاطبان در تهران) نمیتواند مبنای یک مخاطبشناسی علمی باشد. اگر مخاطبشناسی درست انجام شود، میتوانند بفهمند مردم واقعا چه میخواهند.برای تغییر ذائقه فرهنگی مردم و سوقدادن آنها به سمت آثار باکیفیتتر، لازم است دولت این هزینه را بپذیرد و در یک دوره، سینما متحمل ضرر شود. اگر کارها بسیار قوی باشند، مردم تغییر جهت میدهند. بودجه مبارزه با تهاجم فرهنگی میتواند صرف ساخت آثار عالی شود تا ذائقه عمومی ارتقا یابد.
در حوزه اقتباس، بسیاری از فیلمسازان فن اقتباس را نمیدانند و مورد دوم توهم «کپیشدن» است. در حوزه ادبیات، تنها سرقت ادبی و هنری بد است. در غیر این صورت، برگرفتگی یا تأثیرپذیری از متنهای پیشین ایرادی ندارد. برای مثال، منظومه «خسرو و شیرین» نظامی گنجوی با شاهنامه فردوسی تفاوتهای بنیادین دارد و کسی به آن خرده نمیگیرد. در حوزه ترجمه، وفاداری به خواننده (زبان مقصد) اهمیت دارد. باید زبان مقصد (فارسی) را که یک زبان عالی و سرشار از فرهنگ است، بهخوبی دانست تا مفاهیم اثر اصلی را با زیباییهای زبان فارسی برگرداند.
درترجمه آثار (مثلا کتابهای فیلسوفی مانند راجر اسکروتن)، وفاداری به مخاطب و اعتقاد مترجم نیز مهم است. اسکروتن که مورد احترام حکومت بریتانیا بود، میگوید: «وقتی دین را از سیاست جدامیکنی،مردم در خودشان التزامی به پایبندبودن به قانون نمیبینند.» این جمله تأییدی بر سخن شهید مدرس (سیاست ما عین دیانت ماست) و نظریه ولایت فقیه است.